■ حائر حسینى
مقبره امام حسین علیهالسلام و منطقه پیرامون آن. حائر/ حایر به معناى سرگردان و متحیر است. به مكان گودى كه وسط آن صاف و اطرافش بلند باشد و آبِ جمع شده در آن راه خروج نداشته باشد نیز حایر میگویند. حایر از نامهاى سرزمین كربلا نیز هست (ابن&zwnj
■ حاكم (2)
از القاب محدّثان. در اصطلاح محدّثان متأخر، حاكم به كسى اطلاق میشود كه از حیث متن و اِسناد و جرح و تعدیل و تاریخ، به احادیث عالم باشد (قارى، 1415، ص 121؛ همو، 1318، ج1، ص6؛ مُناوى، ج2، ص421؛ باجورى، ص13؛ عثمانى تهانوى، ص30). تعریفى كه مُنا
■ حاكم(1)
اصطلاحى در فقه، حقوق و اصول به معانى گوناگون. حاكم در لغت به معانى قاضى، داور، فرمانروا، اجراكننده حكم و متصدى اداره یك ایالت یا بخش از جانب حكومت است (ابنفارس؛ ابناثیر؛ ابنمنظور؛ فیروزآبادى، ذیل واژه). كاربرد این كلمه در مناب
■ حال
مفهومى در علم كلام، كه ابوهاشم جُبّائى* آن را مطرح كرده است. در متون كلامى گاهى به جاى حال، حالت هم آمده، اما اغلب با تعبیر حال، یا جمع آن احوال، به این مفهوم اشاره و درباره آن بحث شده است.
مفهوم حال به طور كلى براى تبیین نسبت صفات
■ حال/ احوال
اصطلاحى پركاربرد در تصوف و عرفان، بهمعناى حالتى كه بیاختیار در ضمیر سالك پدیدار و در مدت كوتاهى ناپدید میشود اما اثرى نافذ و ماندگار از خود برجاى میگذارد.
حال (مؤنث آن: حالت، جمع آن: احوال و حالات) در لغت به
■ حجاب(2)
اصطلاحى در عرفان اسلامى به معناى آنچه مانع یا واسطه آشكار شدن خدا بر غیر اوست. حجاب در لغت به معناى سِتر است؛ از اینرو، هر چه سبب شود شیئى از شىء دیگر پوشیده و پنهان گردد، حجاب نامیده میشود (خلیلبناحمد؛ ابنمنظور، ذیل &la
■ حجاب(2)
اصطلاحى در عرفان اسلامى به معناى آنچه مانع یا واسطه آشكار شدن خدا بر غیر اوست. حجاب در لغت به معناى سِتر است؛ از اینرو، هر چه سبب شود شیئى از شىء دیگر پوشیده و پنهان گردد، حجاب نامیده میشود (خلیلبناحمد؛ ابنمنظور، ذ
■ حجّ
سوره، بیستودومین سوره قرآن كریم در ترتیب مصحف، و یكصد و سومین سوره در ترتیب نزول. این سوره پس از سوره نور و پیش از سوره منافقون نازل شده است (مقدمتان فى علوم القرآن، ص 12، 15؛ زركشى، ج 1، ص 94؛ رامیار، ص 585) و 78 آیه دارد (براى آراى دیگر
■ حجّت(1)
اصطلاحى در اصول فقه. معناى لغوى آن در عربى، وسیله پیروزى در هنگام مخاصمه (خلیلبن احمد، ذیل «حج»)، بیانگر صحت ادعاى یكى از طرفین منازعه (راغب اصفهانى، ذیل «حج») و برهان و دلیل (ابنمنظور، ذیل «حجج»)
■ حجّت(3)
اصطلاحى در علم حدیث، ناظر بر یكى از مراتب تعدیل راوى. حجت در لغت به معناى دلیل و برهان است، یعنى آنچه بتوان با آن چیزى را ثابت كرد و در بحث و جدال بر مخالف پیروز شد (رجوع کنید به ازهرى، ج 3، ص 390، ذیل «حج»). از همینرو، حجت با
■ حجّت(4)
اصطلاحى كه در طول تاریخ اسماعیلیه* به معانى گوناگون بهكار رفته است. اسماعیلیانِ نخستین (پیش از دوره فاطمیان) این اصطلاح را به چند معنا بهكار میبردند. نخست، بههمان معنایاصلى شیعى آن بود؛ به اعتقاد اسماعیلیان در هر عصرى بر
■ حدوث و قِدَم
از اصطلاحات و مسائل فلسفه و كلام اسلامى.
1) در فلسفه. حدوث، بودن شىء است پس از نبود آن و قدم مقابل آن است. در لغت و كاربرد عرف، هرگاه زمانى كه از پیدایش چیزى گذشته است بیشتر از زمانى باشد كه از پیدایش چیز دیگرى گذشته است، اولى در مقایسه
■ حدیث (1)
سخنان پیامبر صلیاللّهعلیهوآله كه در كنار قرآن دو منبع اصلى عقاید، معارف و تشریع احكام در دین اسلام است. نزد شیعیان، حدیث امامان علیهمالسلام در حكم حدیث پیامبر است. در تمدن اسلامى حدیث جایگاهى رفیع داشته و در همه علوم اسلامى، ا
■ حدیث (2)
3) حدیث و تفسیر. حدیث و تفسیر قرآن پیوندى دیرین دارند. اولین نوع تفسیر، تفسیر مأثور بوده است و راویان و محدّثان نخستین كسانى بودند كه به نقل احادیثى در تفسیر قرآن پرداختند، بدین ترتیب، شكلگیرى علم تفسیر با تاریخ تدوین حدیث پیوند یافته است
■ حدیث (3)
6) حدیث و فلسفه. اگر چه خاستگاه و قالب و مسائل فلسفه اسلامى، در اصل، همان فلسفه ارسطویى و نوافلاطونى و دیگر مكتبهاى فلسفى یونانى و یونانیمآب بوده است، اما به اعتقاد شمارى از فلاسفه مسلمان و نیز تاریخنگاران فلسفه اسلامى، بسیارى از مب