■ حدیث (2)
3) حدیث و تفسیر. حدیث و تفسیر قرآن پیوندى دیرین دارند. اولین نوع تفسیر، تفسیر مأثور بوده است و راویان و محدّثان نخستین كسانى بودند كه به نقل احادیثى در تفسیر قرآن پرداختند، بدین ترتیب، شكلگیرى علم تفسیر با تاریخ تدوین حدیث پیوند یافته است (رجوع کنید به خولى، ص 24ـ25). پیامبر صلیاللّهعلیهوآلهوسلم نخستین مفسِر قرآن محسوب میشود. قرآن وظیفه پیامبر را تبیین آیات اعلام كرده (نحل: 44، 64؛ نیز رجوع کنید به بقره: 151) و آن حضرت با سخنان و اعمال خود، بسیارى از آیات قرآن را تبیین كرده است، اما در اینكه چه مقدار از آیات قرآن را براى صحابه شرح داده است، اختلاف وجود دارد (رجوع کنید به ابنتیمیه، ص 9؛ سیوطى، 1363ش، ج 4، ص 196ـ197). ظاهرآ آنچه امروزه از پیامبر در تفسیر قرآن در اختیار است، مطالبى پراكنده است كه كل قرآن را شامل نمیشود (رجوع کنید به تفسیر*، بخش2 : تفسیر پیامبر). سیوطى در الاتقان فى علومالقرآن (ج 4، ص 245ـ298) عمده احادیث تفسیرى پیامبر اكرم ــ به جز روایات اسباب نزول ــ را گردآورده است. پس از پیامبر، صحابه و تابعین (به اعتقاد اهل سنّت) و اهلبیت علیهمالسلام (در نظر شیعیان)، وظیفه تبیین آیات الهى را براى مردم برعهده داشتهاند (رجوع کنید به تفسیر*، بخش3 : تفسیر اهلبیت؛ بخش4 : تفسیر صحابه؛ بخش 5: تفسیر تابعین) كه همه این مطالب، در قالب احادیث، در جوامع حدیثى اهلسنّت و شیعه گردآمده است. در كتابهایى نیز احادیث تفسیرى گردآمده، كه از آن جمله است: تفسیر علیبن ابراهیم قمى*، تفسیر عیاشى* و تفسیر فرات كوفى* از شیعه، و تفسیر ابنعباس* و تفسیر طبرى* از اهلسنّت. كتاب اخیر كاملترین مجموعه از احادیث پیامبر و اظهارات دیگران است كه بیاستثنا با آیه یا عبارتى از قرآن مرتبط است.
ظاهراً عالمان مسلمان از دیرباز از اظهارنظر درباره قرآن خوددارى میكردند و در اینباره به احادیثى كه در آنها از تفسیر قرآن بدون علم و مبتنى بر رأى نهى شده است، استناد میجستند و كسانى را كه رأى خود را در تفسیر به كار میبردند، خطاكار میدانستند (رجوع کنید به تفسیر*، بخش 1: كلیات). بدین سبب تقابلى اصطلاحى پدیدار شد كه در آن تفسیر به رأى در برابر تفسیر به مأثور (یعنى گفتههاى پیامبر و صحابه و تابعین و در میان شیعه پیامبر اهلبیت) قرار گرفت (رجوع کنید به تفسیر*، بخش 6: تفسیر مأثور). هرچند به مرور زمان تفسیر قرآن از انحصار تفسیر مأثور خارج شد و تفسیر معتبر، تفسیرى دانسته شد كه مفسِر شروط لازم براى تفسیر قرآن را داشته باشد (رجوع کنید به تفسیر*، بخش 1: كلیات).
با پیدایش گرایشهاى مختلف تفسیرى، جنبه عقلىِ تفسیر بر وجه نقلى و حدیثى آن غلبه یافت، هر چند همچنان احادیثى در آنها دیده میشد (رجوع کنید به خولى، ص 34ـ35). مثلاً طوسى در تفسیر تبیان، كه گرایش فقهى ـ كلامى دارد، احادیث فراوانى از پیامبر اكرم و ائمه علیهمالسلام آورده است، گرچه به اعتقاد او فهم همه آیات قرآن متوقف بر حدیث نیست (رجوع کنید به ج 1، ص 5). بهعلاوه، طوسى همه احادیث تفسیرى را نپذیرفته، بلكه موضعى نقادانه نسبت به احادیث اتخاذ كرده و به نقد متنى و سندى آنها پرداخته است (درباره نقش احادیث در تفسیر تبیان رجوع کنید به زیدى، ص 101ـ112). نمونه دیگر تفسیر، كشاف زمخشرى است كه بهرغم گرایش كلامى ـ بلاغیاش، در شأن نزولها و تفسیر واژگان و بررسى اقوال، به احادیث نبوى و همچنین اقوال صحابه و تابعان نیز استناد جسته است (رجوع کنید به مهدویراد، ص 66). احادیث تفسیرى در تفاسیر عرفانى نیز به كار رفتهاند. مثلاً در تفسیر كشفالاسرار میبدى احادیث جایگاه ویژهاى دارند. میبدى در تفسیر خود بیش از توجه به مباحث عقلانى، به ظواهر آیات و احادیث و اقوال صحابه پایبند است (رجوع کنید به قاسمپور، ص 270ـ 271). همین امر در تفاسیر با گرایش فقهى، نظیر احكامالقرآن قرطبى، نیز دیده میشود (رجوع کنید به زلط ، ص 395ـ 409).
در دوران معاصر، با اینكه برعقلگرایى در تفاسیر تأكید شده و سختگیرى بیشترى در پذیرش احادیث صورت گرفته است، ولى احادیث تفسیرى یكسره نفى نشدهاند، چنانكه محمد عبده احادیثى را كه از نظر متن و سند دلیلى بر صحت آنها وجود دارد، پذیرفته است (رجوع کنید به عبداللّه محمود شحاته، ص 164ـ 165). طباطبائى (1390ـ1394، ج 3، ص 83ـ86) نیز در رد سخن كسانیكه معتقدند در تفسیر قرآن صرفاً باید بر اقوال صحابه و تابعان یا روایات ائمه علیهمالسلام بسنده كرد با استناد به آیه 89 سوره نحل میگوید فهم معانى قرآن به هیچكس و هیچ چیز وابسته نیست، چرا كه قرآن تبیان همه چیز است و طبیعى است كه مبین خود نیز باشد. بهعلاوه، احادیثِ عرض حدیث بر قرآن (رجوع کنید به كلینى، ج 1، ص 69) و تحدى قرآن، به عنوان معجزه نبوى، مؤید استقلال قرآن در فهم و تفسیر است (نیز همو، 1361ش، ص 27ـ29؛ براى نظر طباطبائى درباره تأویل رجوع کنید به تأویل*). البته همو بر آن است كه بیان مواردى چون تفاصیل احكام شریعت و جزئیات قصص و مباحث راجع به معاد، كه از ظواهر آیات قرآن به دست نمیآید، تنها برعهده پیامبر اكرم و اهلبیت علیهمالسلام است (1390ـ1394، ج3، ص84؛ همو، 1361ش، ص 29ـ30). همچنین درباره احادیثى كه در توضیح و بیان آیات قرآن از پیامبر و اهلبیت علیهمالسلام رسیده، طباطبائى (1390ـ1394، ج3، ص85ـ86) معتقد است كه شأن آنها بیان دستنیافتنیهاى قرآننیست (زیرا ظواهر قرآن دستیافتنى است)، بلكه در مقام تعلیم شیوه درست بهرهگیرى و تفسیر قرآن صادر شدهاند، چنانكه در بسیارى از احادیث تفسیرى براى تبیین آیهاى از قرآن، به آیهاى دیگر استدلال و استشهاد شده است (همان، ج 3، ص 87). به همین سبب او (همانجا؛ همو، 1361ش، ص 80) تأكید میكند كه راه صحیح تفسیر و دستیابى بطون معنایى قرآن صرفاً با ممارست در احادیث پیامبر و اهلبیت علیهمالسلام و آشنایى با روش تفسیرى ایشان حاصل خواهد شد (براى تفصیل بیشتر رجوع کنید به نفیسى، ص 108ـ117).
در ذیل، با ذكر مثالهایى از احادیث تفسیرى ــو نیز اقوال منقول از صحابه و تابعین ــ زوایاى گوناگونى كه در بیان و تفسیر آیات مورد توجه قرار گرفته، فهرست شدهاند: در پارهاى احادیث، فضا و سبب نزول آیه یا آیات بیان شده است. این احادیث غالبآ به عبارت «فَنَزَلَتْ» یا «فَأَنْزَلَ اللّه» ختم میشوند (براى نمونه رجوع کنید به بخارى، ج 6، كتاب تفسیرالقرآن، تفسیر سوره ضحى؛ كلینى، ج 4، ص 435: تفسیر آیه 158 سوره بقره)؛ هرچند كه برخى معتقدند پارهاى از این احادیث بیانكننده موقعیت نزول آیه نیستند، بلكه صرفاً تطبیقى هستند كه صحابه با شرایط خود داده و مصداقى براى آیه ذكر كردهاند (رجوع کنید به ابنتیمیه، ص 16؛ طباطبائى، 1390ـ1394، ج 4، ص 74، ج 5، ص 285). چنانكه گاهى پیامبر متناسب با اوضاع و واقعه پیش آمده، آیهاى از قرآن را میخواند و آن را بر موضوع پیشآمده تطبیق میداد كه در واقع بیان تفسیرى خاص از آیه و مصداقى مشخص براى آن است (براى نمونه رجوع کنید به بخارى، ج 5، كتاب تفسیرالقرآن، ذیل ابراهیم: 27؛ اسراء: 81). چنین مواردى معمولاً با تعبیر «الآیةُ نَزَلَتْ فى كَذا» آمده (زركشى، ج 1، ص 31ـ32) و گاهى نیز حكایتى نقل شده و در ادامه تعبیر «فَتَلا» یا «فَقَرأ» آمده است (براى نمونه رجوع کنید به بخارى، ج 5، كتاب تفسیرالقرآن، ذیل بقره: 97؛ نیز رجوع کنید به اسباب نزول*).
در مواردى احادیث پیامبر و ائمه علیهمالسلام معناى واژگان قرآن را تبیین میكنند (براى نمونه رجوع کنید به بخارى، ج 5، كتاب تفسیر القرآن، ذیل بقره: 57، درباره مَنّ و سَلْوى؛ ابنبابویه، 1361ش، ص6 : درباره صمد، ص294: درباره رَفَث و فُسوق؛ همو، 1414، ج 3، ص 344 : درباره مُنخَنِقَة، مَوقوذَة، مُترَدّیة و نَطیحة). گاهى نیز این توضیحات از صحابه و تابعین، بدون استناد به پیامبر، نقل شده است (براى نمونه رجوع کنید به بخارى، ج 5، كتاب تفسیرالقرآن، ذیل بقره: 57، ج 6، كتاب تفسیرالقرآن، تفسیر سوره كوثر؛ طوسى، ذیل مریم: 59؛ نیز رجوع کنید به غریبالقرآن*).
بسیارى از آیات قرآن، خصوصآ آیات احكام، معنایى مجمل دارند كه تبیین و تفصیل آنها به سنّت واگذار شده است (براى نمونه رجوع کنید به كلینى، ج 3، ص 271ـ272 : درباره احكام نماز؛ نیز رجوع کنید به مجمل و مبین*). همچنین آیات راجع به قصص نیز مجملاند و جزئیات آنها در احادیث بهتفصیل بیان شده است. داستانهایى كه در احادیث در شرح آیات قصص قرآن، درباره انبیاى پیشین و شخصیتهاى بنیاسرائیل وارد شده، گونه ادبى خاصى را شكل داده كه به قصصالانبیاء* مشهور است (براى نمونه رجوع کنید به طبرى، ذیل انبیاء: 78؛ نیز رجوع کنید به صنعانى، ج 10، ص 80ـ81؛ كلینى، ج 5، ص 301ـ302: داستان داورىِ داود و سلیمان)؛ گرچه بسیارى از این قصص در زمره اسرائیلیات بوده و در صحت و اعتبار آنها تردید شده است (براى نمونه رجوع کنید به طبرى؛ سیوطى، 1421، ذیل بقره: 102: داستان هاروت و ماروت؛ نیز رجوع کنید به اسرائیلیات*). جزئیات مباحث مربوط به معاد و قیامت نیز از موضوعاتى است كه نیازمند به حدیث است (رجوع کنید به طباطبائى، 1390ـ1394، ج 1، ص 84؛ براى نمونه رجوع کنید به مسلمبن حجاج، ج 3، ص 2056: درباره اَشراط الساعه، ص 2268ـ2269: درباره روز رستاخیز؛ نیز رجوع کنید به قیامت*).
گاه آیهاى معنایى عام یا مطلق را افاده كرده، ولى در حدیث معنایى خاص یا مقید براى آن بیان شده است (براى نمونه رجوع کنید به بخارى، ج 5، كتاب تفسیرالقرآن، ذیل انعام: 82، تفسیر ظلم به شرك؛ قس كلینى، ج 1، ص 413، ج 2، ص 399؛ نیز رجوع کنید به عام و خاص*؛ مطلق و مقید*). تمیز آیات ناسخ و منسوخ نیز از طریق مراجعه به احادیث ممكن است (براى نمونه رجوع کنید به طبرى؛ طوسى؛ طبرسى، ذیل مجادله: 12). آیات فراوانى در قرآن وجود دارد كه به طور كلى، حكمى را درباره موضوعى بیان میكند. احادیث تفسیرى، با مشخص كردن مصادیق آن، عملى ساختن آیه را تسهیل میكنند (براى نمونه رجوع کنید به ابنبابویه، 1363ش، ج 1، ص329ـ330 و مجلسى، ج100، ص42: درباره مصداق سُحْت در آیه 62 سوره مائده؛ مجلسى، ج 10، ص 61، ج 25، ص:274 درباره مصادیق «الذین انعمتَ علیهم» و «مغضوبِ علیهم» و «ضالین» در آیه 7 سوره فاتحه). به نظر جوادى آملى (ج 1، ص 168)، بسیارى از احادیثى كه در تفاسیر مأثور شیعه (مانند نورالثقلین و البرهان) آمدهاند، تفسیر آیه نیستند بلكه تطبیق آیه بر برخى مصادیق و در موارد فراوانى تطبیق بر بارزترین مصداق آناند. به همین سبب، طباطبائى (1390ـ1394، ج 5، ص 146) بسیارى از این احادیث را (براى نمونه رجوع کنید به كلینى، ج 1، ص 412ـ436)، از قبیل جَرى و انطباق* دانسته است.
معارف قرآن كریم به معانى ظاهرى منحصر نیست و تنها راه دستیابى به این معانى پنهان، رجوع به راسخان در علم است (رجوع کنید به عیاشى، ج 1، ص 11). این گروه از معانى را باطن قرآن نامیدهاند كه تفسیر آنها در كلام اهلبیت علیهمالسلام آمده است (براى نمونه رجوع کنید به كلینى، ج 1، ص 50 و مجلسى، ج 2، ص 96: تفسیر آیه 24 سوره عبس؛ كلینى، ج 1، ص 429: تفسیر آیه 157 سوره اعراف؛ ج 2، ص 5: تفسیر آیه 95 سوره انعام، ج 4، ص 549: تفسیر آیه 29 سوره حج). در آیه 7 سوره آلعمران تأكید شده است كه تأویل آیات متشابه را جز خدا و راسخان در علم نمیدانند و از سوى دیگر در پارهاى احادیث، راسخان در علم به پیامبر و ائمه علیهمالسلام تفسیر شده است (رجوع کنید به كلینى، ج 1، ص 213)؛ بنابراین، براى آگاهى از تأویل قرآن، باید به احادیث اهلبیت مراجعه كرد (نیز رجوع کنید به تأویل*).
تبیین آیات قرآن تنها به معناى تفسیر نیست كه صرفاً اقوال تفسیرى معصومان را دربرگیرد، بلكه حقیقت آن است كه تمامى اقوال و افعال و تقریرات معصومان مبین قرآن تلقى میشوند، حتى اگر به ظاهر ناظر به آیهاى از قرآن نباشند، چنانكه درباره اخلاق پیامبر گفته شده است: «كان خُلقُهُ القرآن» (رجوع کنید به ابنحنبل، ج 6، ص 91). دعاهاى بر جایمانده از ایشان را نیز میتوان تبیین آیات قرآن درباره دعا (رجوع کنید به اعراف: 180؛ غافر:60) دانست.
چگونگى استفاده از آیات قرآن و روش فهم و درك آنها نیز از احادیث معصومان علیهمالسلام دریافت میشود، چنانكه در بسیارى از احادیث، مستند قرآنى احكام ذكر شدهاست تا فرد پرسشگر روش استنباط احكام از قرآن را بیاموزد (براى نمونه رجوع کنید به عیاشى، ج 1، ص 230؛ كلینى، ج 3، ص 33؛ ابنبابویه، 1414، ج 1، ص 434).
منابع : علاوه بر قرآن؛ ابنبابویه، كتابالخصال، چاپ علیاكبر غفارى، قم 1362ش؛ همو، كتاب مَن لایحضُرُه الفقیه، چاپ علیاكبر غفارى، قم 1414؛ همو، معانى الأخبار، چاپ علیاكبر غفارى، قم 1361ش؛ ابنتیمیه، مقدمة فى اصولالتفسیر، بیروت: دارمكتبةالحیاة، ]بیتا.[؛ ابنحنبل، مسندالامام احمدبن حنبل، بیروت: دارصادر، ]بیتا.[؛ محمدبن اسماعیل بخارى، صحیحالبخارى، ]چاپ محمد ذهنى افندى[، استانبول 1401/1981؛ عبداللّه جوادیآملى، تسنیم: تفسیر قرآن كریم، قم 1383ش؛ امینخولى، التفسیر: نشأته، تدرّجه، تطوره، بیروت 1982؛ محمدبن بهادر زركشى، البرهان فى علوم القرآن، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، بیروت 1408/1988؛ قصبى محمود زلط، القرطبى و منهجه فیالتفسیر، كویت 1401/1981؛ كاصد یاسر زیدى، منهجالشیخ ابیجعفر الطوسى فى تفسیرالقرآنالكریم: دراسة لغویة نحویة بلاغیة، بغداد 1425/2004؛ عبدالرحمانبن ابیبكر سیوطى، الاتقان فى علومالقرآن، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، ]قاهره 1967[، چاپ افست قم 1363ش؛ همو، الدرالمنثور فیالتفسیر بالمأثور، چاپ نجدت نجیب، بیروت 1421/2001؛ عبدالرزاقبن همام صنعانى، المصنَّف، چاپ حبیبالرحمان اعظمى، بیروت 1403/1983؛ محمدحسین طباطبائى، قرآن در اسلام، ]تهران[ 1361ش؛ همو، المیزان فى تفسیرالقرآن، بیروت 1390ـ1394/ 1971ـ1974؛ طبرسى؛ طبرى، جامع؛ طوسى؛ عبداللّه محمود شحاته، منهجالامام محمد عبده فى تفسیرالقرآن الكریم، ]قاهره 1963[؛ محمدبن مسعود عیاشى، كتابالتفسیر، چاپ هاشم رسولى محلاتى، قم 1380ـ 1381، چاپ افست تهران ]بیتا.[؛ محسن قاسمپور، پژوهشى در جریانشناسى تفسیر عرفانى بانگاهى به پنج تفسیر مهم عرفانى از قرن چهارم تا پایان قرن هشتم، ]تهران 1381ش[؛ كلینى؛ مجلسى؛ مسلمبن حجاج، صحیح مسلم، چاپ محمدفؤاد عبدالباقى، استانبول 1401/1981؛ محمدعلى مهدویراد، «پژوهشى در تفسیر الكشّاف : الكشّاف عن حقائق غوامض التنزیل و عیون الأقاویل فى وجوه التأویل، تنها تفسیر موجود معتزلى»، در مجموعه مقالههاى كنفرانس بینالمللى جاراللّه زمخشرى، 19ـ 18 دى ماه 1382، عشقآباد : رایزنى فرهنگى سفارت جمهورى اسلامى ایران، 1382ش؛ شادى نفیسى، علامه طباطبایى و حدیث: روششناسى نقد و فهم حدیث از دیدگاه علامه طباطبایى در المیزان، تهران 1384ش.
/ سیدعلى آقایى /
4) حدیث و كلام. علم كلام بر پایه آیات و احادیث اعتقادى تكوین یافته است و محدّثان در شكلگیرى آن تأثیر بسزایى داشتهاند، چنانكه بسیارى از كسانى را كه امروزه از پایهگذاران علم كلام اسلامى میدانند (مانند حسن بصرى و هشامبن حكم)، مفسران و محدّثانى بودهاند كه در مجالس علمى خود به تفسیر آیات و بیان احادیث میپرداختهاند.
درواقع سرچشمه علم كلام، مباحث اعتقادى است كه میان پیامبر صلیاللّهعلیهوآلهوسلم و صحابه و نیز پس از رحلت پیامبر اكرم حول آیات قرآن و احادیث نبوى در میان صحابه و تابعین مطرح بوده است. براى نمونه، ریشه بحث مهمى چون مرتكب كبیره (از مباحث اصلى گرایشهاى كلامى خوارج، معتزله و اشاعره) حدیثى است كه بنابر آن، روزى ابوذر از پیامبر اكرم، درباره این سخن آن حضرت كه هركس لاالهالااللّه بگوید و با ایمان بمیرد یقینآ وارد بهشت میشود، سه بار میپرسد حتى اگر مرتكب فحشا و دزدى شود و پیامبر پاسخ مثبت میدهند و در ادامه میفرمایند: «آرى، حتى برخلاف خواست ابوذر!» (بخارى، ج 7، ص 43؛ مسلمبن حجاج، ج 1، ص66). در موضوع تقدیر و سعید و شقى بودن انسان ــكه از جمله موضوعات جنجالبرانگیز كلامى در بین فِرَق اسلامى است ــ نیز حدیثى از پیامبر اكرم نقل شده است كه ریشه این بحث را تا زمان حیات آن حضرت به ما نشان میدهد. بنابراین حدیث، تكوین هركس در رحم مادرش در ظرف چهل روز صورت میگیرد، سپس فرشتهاى مأمور میشود تا در او روح بدمد. فرشته از خدا سؤالاتى میكند، از جمله میپرسد: سعید است یا شقى؟ زن است یا مرد؟ فرشته پاسخ را مینویسد و طومار نوشتهها را میپیچد و هیچچیز بر آن افزوده یا از آن كاسته نمیشود (ابنحنبل، ج 4، ص 7؛ مسلمبن حجاج، ج 8، ص 45ـ46؛ قس یوزف فان اس، ص 179، كه درباره وجود بحث از قدر در عصر پیامبر و خلفا تردید كرده است).
بنابراین، بخش معتنابهى از احادیث پیامبر و امامان علیهمالسلام احادیثاعتقادى است و این احادیث در شكلگیرى باورهاى كلامى اولیه تأثیر انكارناپذیر داشتهاند و اختلافات متكلمان درباره تحلیل و تفسیر آن احادیث، به رشد علم كلام انجامیده است. براى نمونه، به نظر میرسد حدیثى منقول از پیامبر كه براساس آن صحابه از پیامبر پرسیدند آیا ما خداى تعالى را روز قیامت میبینیم؟ و پیامبر پاسخ دادند خدا را در روز قیامت مثل ماه شب بدر میبینید، در اختلاف كلامى فِرَق درباره رؤیت خدا تأثیر بسزایى داشته است (ابنحنبل، ج 2، ص 534؛ بخارى، ج 1، ص 195؛ باقلانى، ص 256؛ قاضى عبدالجباربن احمد، المغنى، ج 4، ص 224ـ227؛ براى دیگر احادیث اهل سنّت در این موضوع رجوع کنید به دارقطنى، ص 22ـ191؛ براى احادیث شیعى در این باب رجوع کنید به پورجوادى، ص 43). از دیگر احادیثى كه باورهاى كلامى را شكل دادهاند، احادیثى درباره سؤال و عذاب قبر و اعتقاد به صراط و حوض است كه بر مبناى این احادیث، پیروان فرق مختلف آنها را از عقاید كلامى خویش برشمردهاند (رجوع کنید به اشعرى، ص 164، 166؛ ابنفورك، ص170ـ172؛ مفید، 1414ب، ص 58ـ59، 65، 70؛ جوینى، ص 379؛ شهرستانى، كتاب نهایةالاقدام، ص 447، 469). ونسینك پس از تألیف المعجمالمفهرس لالفاظ الحدیث النبوى (لیدن 1936ـ1969)، به این نتیجه رسید كه احادیث در شكلگیرى عقاید مسلمانان بسیار تأثیر داشتهاند و این بحث را در كتاب >عقاید مسلمانان: مبادى و تحولات تاریخى< (دهلى نو 1979) بررسى كرد.
غالب متكلمانِ فرقههاى گوناگون اسلامى نیز در میان احادیث مختلف، احادیثى را انتخاب كردهاند كه با مشرب فكرى آنها موافق بوده است. مثلا ابوالحسن اشعرى (متوفى 324) از میان انبوه احادیث نبوى كه حاكى از آزادى اراده و اختیار است، احادیثى را ترجیح داده كه حاكى از تقدیر و جبر است. او در باب قدر كتاب الابانة (ص 155ـ156) حدیثى نمادین را از پیامبر نقل كرده است كه بنابر آن در مباحثهاى میان حضرت آدم و موسى، آدم در پاسخ این اعتراض موسى كه تو سرنوشت ما را تباه كردى و ما را از بهشت بیرون راندى، میگوید كه نباید سرزنش كنى، زیرا انجامدادن آن چهل سال پیش از آفرینش آسمانها براى من مقدّر شده بود. اشعرى (همانجا) از این حدیث نتیجه گرفته است كه آنچه خدا واقع شدن آن را میداند، خواهد شد و آن را مینویسد و گروهى را براى بهشت و گروهى را براى جهنم میآفریند (درباره تحلیل و میزان اعتبار این روایت رجوع کنید به اس، ص 161ـ167، 179).
استناد و استشهاد به احادیث در مسائل كلامى و اعتقادى، باتوجه به میزان و چگونگى اعتماد و اتكاى فرقهها و نحلههاى مختلف كلامى به احادیث، یكسان نبوده است. برخى، مانند اهل حدیث و پیروان احمدبن حنبل و اشاعره، عقاید دینى را منحصر به مضامین آیات قرآن و احادیث دانسته و در كتابهاى خود به احادیث نبوى، اعم از احادیث متواتر و اخبار آحاد، استناد كردهاند (رجوع کنید به غصن، ج1، ص198ـ202)، حتى ابنعبدالبرّ (ج 2، ص 96) گفته است كه اعتقاد به خدا و اسماء و صفات او جز بر مبناى آنچه در كتاب خدا و احادیث صحیح نبوى، اعم از متواتر و آحاد، آمده است صحیح نیست. احمدبن حنبل و اهل حدیث، براى اثبات عقاید خود، میكوشیدند به احادیث منقول از پیامبر اكرم، از جمله حدیث رؤیت براى اثبات رؤیت خدا در قیامت، استناد كنند (رجوع کنید به ابتداى مقاله). بسیارى از متكلمان اشعرى نیز براى اثبات آراى كلامى خود به احادیث استناد و استشهاد میكردند، از جمله ابوبكر باقلانى در كتاب التمهید (براى نمونه رجوع کنید به ص 181، 183، 365، 370)، فخررازى در البراهین در علم كلام (ج 2، ص 156، 223) و جرجانى در شرح المواقف فى علم الكلام كه جلالالدین سیوطى (متوفى 911) در كتابى احادیث آن را تخریج كرده است (رجوع کنید به سیوطى، ص 117ـ154). در مقابل، معتزلیان احادیثى را كه موضوع آنها رؤیت خداست رد میكردند. قاضى عبدالجباربن احمد (شرح الاصول الخمسة، ص 268ـ269) در رد حدیث مشهور رؤیت خدا در روز قیامت و اثبات مجعول بودن آن سه دلیل آورده است: نخست آنكه این حدیث متضمن جبر و تشبیه است، دیگر آنكه حدیث را قیسبن ابیحازم روایت كرده كه شخصى غیرمعتمد است، و سوم اینكه این حدیث را هیچ گواه دیگرى تأیید نكرده است.
اصولا اعتماد و اتكاى نویسندگان معتزلى به احادیث كمتر بوده است، چنانكه برخى مخالفان اشعریمذهب آنان، معتزلیان را مخالف حدیث قلمداد میكردند (رجوع کنید به بغدادى، الفرق بین الفرق، ص143؛ اسفراینى، ص 67؛ قس نجاح محسن، ص 10ـ 13). به عقیده آنان معتزله در عقاید، دلیل عقلى را از دلیل سمعى برتر دانستهاند (رجوع کنید به ابنقتیبه، ص 32؛ بغدادى، الفرق بینالفرق، ص 129ـ130؛ شهرستانى، ملل و النحل، ج 1، ص 58؛ نیز رجوع کنید به شافعى، ص 149؛ ابولبابه حسین، 1407، ص 90ـ104). همچنین به گفته بغدادى (الملل و النحل، ص 98)، نَظّام معتزلى براى خبر متواتر ارزشى قائل نبوده است. ابنقتیبه (ص 29) بر نظّام خرده میگرفت كه چرا ابوهریره را جاعل حدیث میخواند (درباره رأى معتزله درباره احادیث رجوع کنید به قاضى عبدالجباربن احمد، شرح الاصول الخمسة، ص 88؛ نیز رجوع کنید به همو، المغنى، ج 15، ص 26ـ29، 392ـ408).
بااینهمه، برخى نویسندگان معتزلى محدّثان ثقهاى بودهاند. احمدبن حنبل، كه خصومت او با معتزله آشكار بود، برخى از آنان را راویان درخور اعتماد دانسته است (رجوع کنید به ابنمرتضى، ص 133، 135). اوزاعى، یكى از مخالفان معتزله، نیز گواهى مشابهى داده است (رجوع کنید به همان، ص 136). درواقع، معتزله به تحلیل انتقادى احادیث میپرداختند و احادیث ناصحیح و ناسازگار با عقل و نیز احادیث ناسازگار با عقاید خود را نمیپذیرفتند. ابوعلى جبّائى حدیثى را میپذیرفت و حدیثى را رد میكرد، اگرچه هر دو از یك راوى بودند و دلیل این كار را آن میدانست كه نمیتوان حدیث مغایر با نص قرآن و اجماع و عقل را پذیرفت (رجوع کنید به قاضى عبدالجباربن احمد، فرق و طبقات المعتزلة، ص 87؛ نیز رجوع کنید به نجاح محسن، همانجا). اما برخى از آنان در اعتقادات، استناد به احادیث آحاد را جایز ندانسته خبر واحد را علم آفرین نمیدانستهاند (رجوع کنید به قاضى عبدالجباربن احمد، شرح الاصول الخمسة، ص 269، 672، 690 در این باره رجوع کنید به خبر واحد*).
معتزلیان عقایدى را كه ریشه حدیثى دارند و در قرآن از آنها سخنى نیست، تأویل میكردند، از جمله «صراط» كه بر روى دوزخ است و بسیار باریك است و همه مردم باید از آن عبور كنند، یا «میزان» كه ترازوى اعمال است و «حوض» كه مؤمنان در كنار آن پیامبر را میبینند و از دست ایشان از آن آب مینوشند (مقدسى، ج 1، ص 205ـ206). آنان دلیل سمعى را در امورى حجت میشمردند كه در آنها مجالى براى عقل نیست، مانند مصالح و مفاسد شرعى (بصرى، ج 2، ص 886ـ888). خوارج هم، به سبب تكفیر كردن برخى صحابه، بسیارى از احادیث منقول از آنان را نپذیرفتند و ملاك عقاید خویش قرار ندادند (رجوع کنید به بغدادى، الفرق بین الفرق، ص 74، 322؛ نیز رجوع کنید به ابولبابه حسین، 1997، ص161ـ162). سلیمانبن صالح غصن در كتاب موقف المتكلمین من الاستدلال بنصوص الكتاب و السنة (ریاض 1416/ 1996)، بهتفصیل درباره دیدگاه متكلمان در استناد و استدلال به احادیث تحقیق كرده است.
برخى محدّثان و متكلمان اهل سنّت پس از دوران اولیه شكلگیرى علم كلام، در كتابهاى مستقل به جمعآورى احادیث اعتقادى و كلامى در موضوعات مختلف پرداختهاند، مانند احمدبن حسین بیهقى (متوفى 458) در كتاب الاعتقاد و الهدایة الى سبیل الرشاد على مذهب السلف و اصحاب الحدیث (بیروت 1408) و كتاب شُعَب الایمان (بیروت 1410). برخى مؤلفان، احادیث راجع به یك موضوع را در كتابى با نام همان موضوع گردآوردهاند، مانند ابوعبداللّه محمدبن اسماعیل بخارى* (متوفى 256) در خلق افعال العباد (ریاض 1398)؛ علیبن عمر دارقطنى (متوفى 385) در كتاب رؤیةاللّه جلَّ و علا؛ ابومحمد ابنقدامه در اثبات صفةالعُلُوّ (كویت 1406) و مختصر آن از شمسالدین ذهبى؛ احمدبن حسین بیهقى در اثبات عذاب القبر (عمان 1405)؛ ابوبكر جعفربن محمدبن حسن فریابى در كتاب القَدَر (بیروت 1421)؛ عبداللّهبن وهْببن مسلم قرشى در كتاب القدر و ماورد فى ذلك من الآثار (مكه 1406)؛ محمدبن جریر طبرى در صریحالسنة (كویت 1405)؛ و بَقیبن مَخْلد* در الحوض و الكوثر (مدینه 1413). كتابهایى نیز با عنوان الایمان از محمدبن اسحاق ابنمنده (متوفى 395؛ بیروت 1364ش/1985)، ابوعبید قاسمبن سلام (متوفى 224؛ بیروت 1403) و محمدبن یحییبن ابیعمر عدنى (متوفى 243؛ كویت 1407) و كتابهایى با عنوان السنة از ابنابى عاصم شیبانى (متوفى 287؛ بیروت 1400)، ابوعبداللّه محمدبن نصر مروزى (متوفى 294؛ بیروت 1408)، عبداللّهبن احمدبن حنبل شیبانى (متوفى 290؛ دمام 1406) و ابوبكر احمدبن محمد خلال (متوفى 311؛ ریاض 1410) تألیف شد. برخى نیز احادیث دشوار اعتقادى را تأویل و تبیین كردهاند، از جمله ابنقتیبه (متوفى 276) در كتاب تأویل مختلف الحدیث (بیروت، بیتا.) و ابنفورَك (متوفى 406) در كتاب مشكل الحدیث یا تأویل الاخبار المتشابهة (دمشق 2003). برخى از محدّثان بزرگ كتابهایى در نكوهش علم كلام و پرداختن به آن نوشته و حتى در كتابهاى خود احادیثى در ذماشتغال به كلام آوردهاند، مانند خواجه عبداللّه انصارى هروى (متوفى 481) در ذمالكلام و اهله (مدینه 1418)، ابوالفضل عبدالرحمانبن احمد عجلى در احادیث فى ذم الكلام و اهله (ریاض 1417)، و موفقالدین ابنقدامه (متوفى 620) در تحریم النظر فى علم الكلام (كیمبریج 1985).
احادیث اهل بیت علیهمالسلام، هم متضمن مبانى و آموزههاى اعتقادى است و هم روشهاى حجتآورى در اعتقادات را تعلیم میدهد و هم ناظر به باورهاى نادرست در حوزه اعتقاد دین است، مانند خطبههاى امیرمؤمنان علیهالسلام كه در نهجالبلاغة گرد آمده است، در تبیین صحیح توحید و نبوت و امامت و معاد (براى نمونه رجوع کنید به خطبه 1، 3، 89، 96، 97، 100)؛ در موضوع جبر و تفویض، جمله مشهور امام صادق علیهاسلام: «لاجبر و لاتفویض بل امر بین امرین» (كلینى، ج 1، ص160؛ ابنبابویه، ص 206)؛ مناظره امام صادق علیهالسلام در خردسالى با مردى كه قائل به تفویض بود (رجوع کنید به مجلسى، ج 5، ص 55ـ56)؛ رساله امام هادى در نفى جبر و تفویض (رجوع کنید به ابنشعبه، ص458ـ475؛ مجلسى، ج5، ص68ـ71)؛ و احادیثى از امامان در موضوعات كلامى دیگر، مانند تشبیه و تنزیه، نفى رؤیت باریتعالى و حدوث و قِدَم قرآن (براى نمونه رجوع کنید به نهجالبلاغة، خطبه، 1، 91، 179؛ ابنبابویه، ص80ـ82، 122، 223ـ224). در كتاب الاحتجاج (نجف 1386) احمدبن على طبرسى (متوفى 560) نیز مناظرات اعتقادى امامان یا اصحاب آنان با مخالفان اعتقادیشان گزارش شده است. براساس پارهاى از احادیث، اصحاب در مقابل ائمه علیهمالسلام به بحث و مناظره میپرداختند و ائمه آنان را نقد میكردند و روشهاى بحث و مناظره را به ایشان میآموختند (رجوع کنید به كلینى، ج 1، ص 171ـ173؛ مجلسى، ج 23، ص 9ـ14). برخى اصحاب امامان، به سبب تبحر در دفاع از اعتقادات شیعه، متكلم شناخته شدهاند، مانند هشامبن حكم و محمدبن نعمان مؤمن الطاق (براى آگاهى بیشتر از متكلمان شیعه و آثار آنان رجوع کنید به ابنندیم، ص 223ـ226؛ معجم طبقات المتكلّمین، ج 1، ص 241ـ438).
متكلمان شیعه گاه احادیث كلامى در یك موضوع (مثلاً توحید، امامت، نبوت و...) را یكجا جمع كردهاند یا در كتابهاى كلامى خود به احادیث استناد كرده یا عقیده كلامى خویش را برگرفته از احادیث امامان قلمداد كردهاند، از جمله كلینى در «كتاب التوحید» و «كتاب الحجة» الكافى؛ ابنبابویه در التوحید (قم، بیتا.)؛ مفید (متوفى 413) در اوائل المقالات (براى نمونه رجوع کنید به ص 46، 53، 77، 79ـ80)؛ ابنبابویه در كمالالدین و تمامالنعمة (قم 1405)؛ علیبن حسین علمالهدى در الشافى فى الامامة (قم 1410)؛ ابوالصلاح حلبى (متوفى 447) در تقریب المعارف (رجوع کنید به ص 174ـ182)؛ ابوالفتح كراجكى در دلیل النص بخبر الغدیر (قم، بیتا.)؛ نصیرالدین طوسى (متوفى 672) در تجریدالاعتقاد؛ و علامه حلّى (متوفى 736) در كشفالمراد فى شرح تجریدالاعتقاد (ص 504ـ506، 539، 566). علاوه بر این، علامه حلّى در نهجالحق و كشفالصدق (قم 1407)، میرحامد حسین (متوفى 1306) در عبقاتالأنوار (قم 1405)، عبدالحسین امینى (متوفى 1392) در الغدیر فى الكتاب و السنة و الادب (بیروت 1397) و محمدرضا مظفر (متوفى 1381) در كتابهاى خویش، براى اثبات عقیده كلامى امامت على علیهالسلام و فرزندان او، به احادیث موجود در كتابها و مجامع حدیثى اهل سنّت استشهاد میكردهاند.
از دیگر احادیثى كه موضوع آنها كلامى است، احادیثى است كه در آنها از برخى فِرَق و گرایشهاى كلامى (مانند قدریه، مرجئه و جهمیه) نام برده شده است و گاه این فرق با عباراتى چون «القدریة مجوس هذه الامة» طرد، و مردم از پیروى از آنان نهى شدهاند (براى نمونه رجوع کنید به ابوداوود، ج 2، ص410؛ ابنبابویه، ص 382؛ هیثمى، ج 7، ص 205؛ حرّعاملى، ج 16، ص 268، ج 17، ص 331؛ براى نقد برخى از این احادیث رجوع کنید به ابنحزم، ج 3، ص 292).
منابع : ابنبابویه، التوحید، چاپ هاشم حسینى طهرانى، قم [? 1357ش[؛ ابنحزم، الفصل فى الملل و الأهواء و النحل، چاپ محمدابراهیم نصر و عبدالرحمان عمیره، بیروت 1405/ 1985؛ ابنحنبل، مسند الامام احمدبن حنبل، بیروت: دارصادر، ]بیتا.[؛ ابنشعبه، تحف العقول عن آلالرسول صلیاللّهعلیهم، چاپ علیاكبر غفارى، قم 1363ش؛ ابنعبدالبرّ، جامع بیان العلم و فضله و ماینبغى فى روایته و حمله، بیروت: دارالكتب العلمیة، ]بیتا.[؛ ابنفورَك، مجرد مقالات الشیخ أبیالحسن الأشعرى، چاپ دانیل ژیماره، بیروت 1987؛ ابنقتیبه، كتاب تأویل مختلف الحدیث، بیروت: دارالكتاب العربى، ]بیتا.[؛ ابنمرتضى، كتاب طبقات المعتزلة، چاپ سوزانا دیوالد ـ ویلتسر، بیروت 1409/1988؛ ابنندیم (تهران)؛ ابوالصلاح حلبى، تقریب المعارف، چاپ فارس تبریزیان حسون، ]قم[ 1375ش؛ سلیمانبن اشعث ابوداوود، سنن ابیداود، چاپ سعید محمد لحام، بیروت 1410/1990؛ ابولبابه حسین، اصول علم الحدیث بین المنهج و المصطلح، بیروت 1997؛ همو، موقف المعتزلة من السنة النّبویة و مواطن انحرافهم عنها، ریاض 1407/1987؛ شهفوربن طاهر اسفراینى، التبصیر فیالدین و تمییز الفرقة الناجیة عن الفرق الهالكین، چاپ محمد زاهد كوثرى، بیروت 1408/1988؛ علیبن اسماعیل اشعرى، الابانة عن اصول الدیانة، چاپ بشیر محمد عیون، دمشق 1420/ 1999؛ محمدبن طیب باقلانى، كتاب التمهید، چاپ ریچارد جوزف مكارتى، بیروت 1957؛ محمدبن اسماعیل بخارى، صحیح البخارى، ]چاپ محمد ذهنی افندى[، استانبول 1401/1981؛ محمدبن على بصرى، كتاب المعتمد فى اصول الفقه، چاپ محمد حمیداللّه، دمشق 1384ـ 1385/ 1964ـ1965؛ عبدالقاهربن طاهر بغدادى، الفرق بین الفرق، چاپ محمد محییالدین عبدالحمید، بیروت: دارالكتب العلمیة، ]بیتا.[؛ همو، كتاب الملل و النحل، چاپ ألبیر نصرى نادر، بیروت 1970؛ نصراللّه پورجوادى، رؤیت ماه در آسمان: بررسى تاریخى مسئله لقاءاللّه در كلام و تصوف، تهران 1375ش؛ عبدالملكبن عبداللّه جوینى، كتاب الارشاد الى قواطع الادلة فى اصول الاعتقاد، چاپ محمد یوسف موسى و على عبدالمنعم عبدالحمید، مصر 1369/1950؛ حرّ عاملى؛ علیبن عمر دارقطنى، رؤیةاللّه جلَّ و عَلا، چاپ مبروك اسماعیل مبروك، قاهره ] 1991[؛ عبدالرحمانبن ابیبكر سیوطى، تخریج احادیث شرح المواقف فى علم الكلام، چاپ یوسف عبدالرحمان مرعشلى، بیروت 1406/1986؛ حسن شافعى، المدخل الى دراسة علم الكلام، قاهره 1411/1991؛ محمدبن عبدالكریم شهرستانى، كتاب نهایة الاقدام فى علم الكلام، چاپ آلفرد گیوم، قاهره ]بیتا.[؛ همو، الملل و النحل، چاپ محمد سیدكیلانى، بیروت 1404؛ حسنبن یوسف علامه حلّى، كشفالمراد فى شرح تجرید الاعتقاد، چاپ حسن حسنزاده آملى، قم 1407؛ علیبن ابیطالب (ع)، امام اول، نهجالبلاغة، چاپ صبحى صالح، بیروت 1387/1967، چاپ افست قم ]بیتا.[؛ سلیمانبن صالح غصن، موقف المتكلمین من الاستدلال بنصوص الكتاب و السنة، ریاض 1416/ 1996؛ محمدبن عمر فخررازى، البراهین در علم كلام، چاپ محمدباقر سبزوارى، تهران 1341ـ1342ش؛ قاضى عبدالجباربن احمد، شرح الاصول الخمسة، چاپ عبدالكریم عثمان، قاهره 1408/1988؛ همو، فرق و طبقات المعتزلة، چاپ على سامى نشار و عصامالدین محمدعلى، ]اسكندریه[ 1972؛ همو، المغنى فى ابواب التوحید و العدل، ج 4، چاپ محمد مصطفى حلمى و ابوالوفا غنیمى تفتازانى، قاهره 1965، ج 15، چاپ محمود خضیرى و محمود محمد قاسم، قاهره 1385/1965؛ كلینى؛ مجلسى؛ مسلمبن حجاج، الجامع الصحیح، بیروت: دارالفكر، ]بیتا.[؛ معجم طبقات المتكلّمین، تقدیم و اشراف جعفر سبحانى، قم: مؤسسة الامام الصادق، 1424ـ1426؛ محمدبن محمد مفید، اوائل المقالات، چاپ ابراهیم انصارى، بیروت 1414الف؛ همو، تصحیح اعتقادات الامامیة، چاپ حسین درگاهى، بیروت 1414ب؛ مطهربن طاهر مقدسى، كتاب البدء و التاریخ، چاپ كلمان هوار، پاریس 1899ـ 1919، چاپ افست تهران 1962؛ نجاح محسن، اندیشه سیاسى معتزله، ترجمه باقر صدری نیا، تهران 1385ش؛ علیبن ابوبكر هیثمى، مجمعالزوائد و منبع الفوائد، بیروت 1408/1988؛
Josef Van Ess, Zwischen Hadit und Theologie, Berlin 1975.
/ محسن معینى /
5) حدیث و اخلاق. بخش معتنابهى از احادیث پیامبر صلیاللّهعلیهوآلهوسلم و اهلبیت علیهمالسلام مطالب اخلاقى است، حتى براساس حدیثى مشهور در بین اهل سنّت و شیعه، پیامبر اكرم مبعوث شدن خود را به پیامبرى به منظور تكمیل مكارم اخلاقى دانسته است (رجوع کنید به حاكم نیشابورى، ج 2، ص 613؛ بیهقى، ج10، ص 192؛ طبرسى، ص 8؛ مجلسى، ج 68، ص 373، ج 86، ص210). بسامد واژههایى مانند اخلاق، خُلق، تقوا، وَرَع و صدق در كتابهاى حدیثى، نشاندهنده اهمیت مباحث اخلاقى در حدیث دانسته میشود. اصولا اخلاق اسلامى در شكل اولیهاش عبارت بود از احادیثى از پیامبر و اقوالى از صحابه (و در میان شیعیان، احادیث ائمه علیهمالسلام) كه مانند دیگر احادیث از دو بخش سند و متن تشكیل شدهاند. بنابر حدیثى، اگر براى كسى از قول پیامبر سخنى نقل شود كه در آن ثوابى براى عملى ذكر شده باشد و آن شخص به امید پاداش به آن عمل كند، به وى ثواب داده خواهد شد، حتى اگر آن حدیث از پیامبر نباشد (رجوع کنید به تسامح در ادله سنن*). برخى مؤلفان كتابهاى اخلاقى با استناد به این حدیث، در گردآورى احادیث اخلاقى، معمولا سختگیرى متداول در مطالعات فقهى را بهكار نبسته و احادیث ضعیف و حتى موضوع را نیز نقل كردهاند (براى نمونه از اهل سنّت رجوع کنید به احیاء علومالدین* و از شیعه رجوع کنید به تنبیهالخواطر و نزهةالنواظر*).
از نخستین دوران تدوین حدیث، بخشهایى از كتابهاى مهم حدیثى، هم در میان شیعیان و هم در میان اهل سنّت، به مباحث عملى و احیانآ نظرى اخلاقى اختصاص یافته و كتابهاى خاص حدیثى زیادى در موضوعات اخلاقى به نگارش درآمده است. مثلاً در چندین باب از «كتاب العقل و الجهل»، «كتاب الایمان والكفر»، «كتاب العشرة»، «كتاب الزىّ و التجمل» و «كتاب العقیقه» جامع كافى (ج 1، ص10ـ71، ج 2، ص 6ـ464، 635ـ674، ج 6، ص 2ـ52، 438ـ534)، و در بیشتر خطبهها و حِكَم و مواعظ نهجالبلاغه، و در نزد اهل سنّت در ابواب ادب و استئذان صحیح بخارى (ج 7، ص 68ـ144) و در «كتاب الآداب» و «كتاب البر و الصلة» صحیح مسلمبن حجاج نیشابورى (ج 6، ص 169ـ182، ج 8، ص 2ـ44)، احادیث اخلاقى فراوانى آمده است. علاوه بر این، محدّثان در كتابهاى خود به جمعآورى احادیثِ اخلاقى، در كنار دیگر موضوعات، اقدام كردهاند. شمارى از این كتابها عبارتاند از: البر و الصلة از ابوعبداللّهبن مبارك مروزى (متوفى 181؛ ریاض 1419)؛ كتابهایى با عنوان مشترك كتاب الزهد از همو (حیدرآباد، دكن 1386)، و وكیعبن جرّاح (متوفى 197؛ مدینه 1404)، اسدبن موسى (متوفى 212؛ ویسبادن 1355ش/1976)، احمدبن حنبل (متوفى 241؛ بیروت 1360ش/1981)، هنادبن سرى كوفى (متوفى 243؛ كویت 1406)، و ابنابیعاصم شیبانى (متوفى 287؛ قاهره 1408)؛ كتاب فیه معنیالزهد و المقالات و صفة الزاهدین از ابوسعید اعرابى (متوفى 340؛ قاهره 1377ش/ 1998)؛ ادب المفرد از ابوعبداللّه بخارى (متوفى 256؛ بیروت 1409)؛ الكرم و الجود و سخاء النفوس، تألیف محمدبن حسین برجلانى (متوفى 238؛ بیروت 1412)؛ كتاب الورع از احمدبن حنبل (بیروت 1409)؛ و مساوى الاخلاق و مذمومها، نوشته ابوبكر محمدبن جعفر خرائطى (متوفى 327؛ قاهره 1368ش/ 1989). عبداللّهبن محمدبن ابیالدنیا (متوفى 281) نیز در بیشتر كتابهاى اخلاقى خود از احادیث استفاده كرده است، از جمله در مكارم الاخلاق (ویسبادن 1352ش / 1973)، الاشراف فیمنازلالاشراف (ریاض 1369ش/1990)، ذمالدنیا (اورشلیم 1363 ش / 1984) و الصمت و آداباللسان (بیروت 1369ش/ 1990). در بین شیعیان نیز راویان و اصحاب مشهور ائمه علیهمالسلام (همچون ابوحمزه ثمالى، حسینبن سعید اهوازى، علیبن مهزیار و علیبن فضّال) كتابهایى با عنوان كتاب الزهد داشتهاند (رجوع کنید به نجاشى، ص 58،253، 258؛ طوسى،ص90،112)، كه از این جمله كتاب الزهد (قم 1402) حسینبن سعید اهوازى، از اصحاب امام رضا و امام جواد و امام هادى علیهمالسلام، در دست است. در این زمینه میتوان به كتاب المروة از تألیفات مشترك حسینبن سعید و حسنبن سعید اهوازى (رجوع کنید به نجاشى، ص 58)، كتاب التجمّل و المروة از علیبن مهزیار (همان، ص 253)، كتابهاى محاسنالاخلاق، حقوق الاخوان و الزهد از محمدبن مسعود عیاشى (همان، ص 351) نیز اشاره كرد. المحاسن اثر ابوجعفر احمدبن محمدبن خالد بَرقى* هم در میان آثار قدماى شیعه در این موضوع درخور توجه است.
نوع دیگرى از كتابهاى حدیثى اخلاقى، كتابهاییاند كه مؤلفان در آنها احادیث راجع به اخلاق و رفتار و سیره پیامبر اكرم را، با این رهیافت كه آن حضرت «اُسوه» است، جمعآورى كردهاند. مشهورترین این آثار عبارتاند از: الشمائل النبویه (بیروت 1379ش/ 2000) تألیف ابوعیسى ترمذى (متوفى 279)؛ اخلاق النبى و آدابه (قاهره 1401؛ بیروت 1409)، تألیف ابومحمد عبداللّهبن محمد اصفهانى مشهور به ابوالشیخ (متوفى 369)؛ و صفةالنبى صلیاللّه علیه و سلم و جمیل اخلاقه و ادبه (بیروت 1383ش/2004)، تألیف ضیاءالدین مقدسى (متوفى 643). مقدّم بر همه این منابع، روایت مفصّل امام حسن مجتبى علیهالسلام از هندبن ابیهاله (برادر رضاعى حضرت زهرا سلاماللّهعلیها) در بیان اخلاق و رفتار پیامبر اكرم درخور ذكر است (براى متن كامل این روایت رجوع کنید به «حِلْیةُ رسولاللّه»، ص 176ـ184).
در قرن چهارم و پنجم، ابوعبدالرحمان سلمى در آداب الصحبة (طنطا 1410)، ابوبكر بیهقى در كتاب الزهدالكبیر (بیروت 1375ش/1996) و الآداب (بیروت 1367ش/ 1988) و خطیب بغدادى در اقتضاء العلم العمل (بیروت و دمشق 1363ش/1984) احادیث اخلاقى را در موضوعات گوناگون جمعآورى كردند. قاضى ابوعبداللّه محمدبن سلامه قضاعى در شهابالاخبار یا الشهاب فى الحكم و الآثار، كلمات قصار پیامبر اكرم را كه حاوى جوامعالكلم* و حكمتهاى اخلاقى فراوانى است گردآورد و عالمان بسیارى پس از او بر آن شرح نوشتند (براى شروح و ترجمههاى فارسى این كتاب رجوع کنید به فوشهكور ، ص114ـ 115). همچنین عنصرالمعالى در قابوسنامه حدود یازده حدیث نبوى ذكر كرده است (براى نمونه رجوع کنید به ص 44، 187، 201؛ نیز رجوع کنید به فوشهكور، ص 113).
ابوحامد غزالى (متوفى 505) یكى از مهمترین و مشهورترین كتابهاى اخلاقى در جهان اسلام را با عنوان احیاء علومالدین نوشت. او در كنار آیات قرآن و سخنان برخى صوفیان، به احادیث نبوى نیز بسیار توجه داشته است (زكیمبارك، ص 91)، البته او در تألیف این كتاب به سلسله سند احادیث وقعى ننهاده و احادیثى را كه در كتابهاى مختلف دیده و به مذاق او سازگار بوده در كتابش ذكر كرده است. این كار باعث شده بر او خرده بگیرند كه بر علوم حدیث و رجال مسلط نبوده و احادیث ضعیف بسیارى به كتاب او راه یافته است (رجوع کنید به ذهبى، ج 19، ص 328، 330ـ332؛ سبكى، ج 6، ص200، به نقل از ابننجار). ابوعبداللّه مازرى (متوفى 536)، ابنجوزى (متوفى 599) و ابنمنیر اسكندرى (متوفى 683)، در رد احیاء كتاب نوشتهاند؛ با این همه، منتقدان منكر وجود احادیث صحیح در احیاء علومالدین نیز نبودهاند (ابنتیمیه، ص 185)، چنانكه حافظ عبدالرحیم عراقى (متوفى 806) در المغنى عن حمل الاسفار فى الاسفار فى تخریج ما فیالاحیاء من الاخبار (قاهره 1383ش/2004) و زَبیدى در اتحاف السادة المتقین بشرح احیاء علومالدین (بیروت 1409) به تخریج احادیث احیاء علومالدین یا شرح آن پرداخته و صحیح و ضعیف آن را مشخص كردهاند. فیض كاشانى (متوفى 1091) نیز در مَحَجّة البیضاء فى تهذیب الاحیاء به تهذیب احیاء علومالدین پرداخته و علاوه بر مناقشات محتوایى، احادیث ضعیف آن را زدوده و احادیث مورد وثوق شیعیان را به كتاب افزوده است. همچنین در قرن ششم، حسنبن فضل طبرسى یكى از كتابهاى مهم حدیثى ـ اخلاقى شیعه را با نام مكارمالاخلاق (تهران 1376) تألیف كرده و در آن بسیارى از احادیث راجع به اخلاق نیكو را در ذیل ابواب دوازدهگانه كتاب آورده است.
در قرن هفتم، خواجه نصیرالدین طوسى در اخلاق محتشمى، كه آن را به سبك كتابهاى حكمت عملى و احتمالاً براى تبلیغ و دعوت تألیف كرده، در چهل باب موضوعات اخلاقى را مدوّن و پس از ذكر آیات مربوط به هر موضوع، احادیث پیامبر و اهل بیت و سخنان بزرگان و اشعار مرتبط با موضوع را نیز گردآورده است (نصیرالدین طوسى، 1361ش، مقدمه دانشپژوه، ص پانزده؛ براى نمونهاى از احادیث در این كتاب رجوع کنید به ص 54ـ64، 392ـ403). سعدى شیرازى نیز در كتاب ادبى ـ اخلاقى خویش، گلستان، با الهام از آیات و احادیث، بسیارى از مواعظ اخلاقى را بیان كرده و علیبن ابیحفص اصفهانى (متوفى قرن هفتم) در تحفةالملوك (تهران 1382ش) حدود 61 حدیث نبوى را آورده است.
در قرن هشتم، حسنبن محمد دیلمى در ارشادالقلوب (قم 1409) به گردآورى مواعظ اخلاقى در احادیث و حسنبن حسین شیعى سبزوارى در مصابیح القلوب (تهران 1374ش) به شرح 53 حدیث اخلاقى پیامبر اكرم پرداخت.
در قرن نهم، كمالالدین حسین كاشفى سبزوارى در الرسالةُ العَلیة فى الاحادیث النَّبویة (تهران 1361ش)، كه شرح چهل حدیث نبوى است، بخش زیادى از احادیث اخلاقى را ذكر كرد و در قرن دهم، یحییبن حسین بحرانى در شهابالحكمة (تهران 1384ش) به شرح احادیث نبوى پرداخت. این جریان در قرنهاى سپسین تا روزگار معاصر نیز همچنان ادامه یافت. در واقع اعتقاد گردآورندگان این متون به اینكه مهمترین منبع گزارههاى اخلاقى، وحى است مهمترین عامل تدوین آثار حدیثى ـ اخلاقى بوده است. در عین حال، این نوع كتابها در پى عرضه یك نظام اخلاقى مبتنى بر تبیین مبادى و غایات و قواعد كلى اخلاق اسلامى نیستند و بیشتر نوعى تألیف حدیثى محسوب میشوند (كتابشناخت اخلاق اسلامى، ص 54ـ56؛ براى تحلیل سرچشمههاى حدیثى اخلاق اسلامى از بُعد نظرى و عملى رجوع کنید به فخرى، ص 23ـ28).
اهمیت درونمایه اخلاقى احادیث بهاندازهاى است كه حتى در برخى كتابهاى اخلاقى كه آنها را در شمار كتابهاى اخلاق فلسفى قلمداد كردهاند (رجوع کنید به همان، ص 61ـ147)، گاه استناد به احادیث نبوى دیده میشود، از جمله در تهذیبالاخلاق ابوعلى مسكویه (متوفى 421؛ ص 56، 76، 95)، اخلاق ناصرى نوشته خواجه نصیرالدین طوسى (1360ش، ص 60، 147، 174، 283) و اخلاق جلالى نوشته جلالالدین دوانى (متوفى ?908؛ ص 78، 176، 301).
منابع : ابنتیمیه، كتاب شرح العقیدة الاصفهانیة، چاپ ابراهیم سعیداى، ریاض 1415؛ محمدبن اسماعیل بخارى، صحیحالبخارى، [چاپ محمد ذهنیافندى]، استانبول 1401/1981؛ احمدبن حسین بیهقى، السننالكبرى، بیروت: دارالفكر، [بیتا.]؛ محمدبن عبداللّه حاكم نیشابورى، المستدرك علیالصحیحین، چاپ یوسف عبدالرحمان مرعشلى، بیروت 1406؛ «حِلیةُ رسولاللّه صلیاللّهعلیهوآلهوسلم بروایة الحسن و الحسین علیهماالسلام» اعداد محمدرضا حسینى جلالى، علوم حدیث، ش20 (رجب ـ ذیحجه 1427)؛ محمدبن اسعد دوانى، اخلاق جلالى، چاپ سنگى لكهنو 1377/1957؛ ذهبى؛ محمد زكى مبارك، الاخلاق عندالغزالى، بیروت 1408/1988؛ عبدالوهاببن على سبكى، طبقاتالشافعیة الكبرى، چاپ محمود محمد طناحى و عبدالفتاح محمد حلو، قاهره 1964ـ1976؛ حسنبن فضل طبرسى، مكارم الاخلاق، قم 1392/1972؛ محمدبن حسن طوسى، الفهرست، چاپ جواد قیومى اصفهانى، قم 1417؛ كیكاوسبن اسكندر عنصرالمعالى ، قابوسنامه، چاپ غلامحسین یوسفى، تهران 1371ش؛ كتابشناخت اخلاق اسلامى: گزارش تحلیلى میراث مكاتب اخلاق اسلامى، پدیدآورندگان: مهدى احمدپور و دیگران، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامى، 1385ش؛ كلینى؛ مجلسى؛ احمدبن محمد مسكویه، تهذیب الأخلاق و تطهیر الأعراق، چاپ حسن تمیم، بیروت [? 1398]، چاپ افست قم 1410؛ مسلمبن حجاج، الجامعالصحیح، بیروت: دارالفكر، [بیتا.]؛ احمدبن على نجاشى، فهرست اسماء مصنّفى الشیعة المشتهر ب رجال النجاشى، چاپ موسى شبیرى زنجانى، قم 1407؛ محمدبن محمد نصیرالدین طوسى، اخلاق محتشمى، با سه رساله دیگر منسوب به او، چاپ محمدتقى دانشپژوه، تهران 1361ش؛ همو، اخلاق ناصرى، چاپ مجتبى مینوى و علیرضا حیدرى، تهران 1360ش؛
Majid Fakhry, Ethical theories in Islam, Leiden 1991; Charles-Henri de Fouchecour, Moralia: les notions morales dans la litterature persane du 3e/9e au 7e/13e siecle, Paris 1986.
/ محسن معینى /