■ حدیث (1)
سخنان پیامبر صلیاللّهعلیهوآله كه در كنار قرآن دو منبع اصلى عقاید، معارف و تشریع احكام در دین اسلام است. نزد شیعیان، حدیث امامان علیهمالسلام در حكم حدیث پیامبر است. در تمدن اسلامى حدیث جایگاهى رفیع داشته و در همه علوم اسلامى، از قبیل تفسیر قرآن، فقه، اصول فقه، كلام، اخلاق، تاریخ و نیز فرهنگ عمومى مسلمانان سهمى بسزا داشته است. بدینجهت از صدر اسلام تاكنون، بهجز دوره كوتاهى كه پس از رحلت پیامبر اكرم برخى اختلافنظرها درباره روایت و كتابت آن پیش آمد، نزد همه مذاهب اسلامى روایت حدیث به دو شكل مكتوب و شفاهى، رواج یافته و چندین علم با موضوع «حدیث» تأسیس شده و گاه نیز به مناسبت، پژوهشهایى خاص در حوزه حدیث صورت گرفته است و در كنار روایت حدیث*، علومى مانند درایة الحدیث*، علمالحدیث*، غریبالحدیث*، مختلفالحدیث، علم رجال*، شكل گرفته است. علاوه بر این، آثار فراوان و متنوع حدیثى در طول چهارده قرن تدوین یافته و مورد توجه عالمان حدیث قرار گرفته است. در این دانشنامه به اقتضاى مقام، عناوین زیادى به موضوع حدیث اختصاص یافتهاست، از آن جمله است : تخریج*، تحمل حدیث*، تدوین حدیث*، جامع حدیث*، جرح و تعدیل*، خبر واحد*، سنّت*، نقد حدیث*، وضع حدیث*.
در این مقاله مباحث حدیث از چند بُعد بررسى شده است:
1) واژگان
2) حدیث و قرآن
3) حدیث و تفسیر
4) حدیث و كلام
5) حدیث و اخلاق
6) حدیث و فلسفه
7) حدیث و تصوف و عرفان
8) حدیث و تاریخ
9) حدیث و ادبیات و فرهنگ عامه
10) حدیث و موضوعبندى
11) گونههاى تألیفات حدیثى
12) پژوهشهاى حدیثى مسلمانان
13) حدیثپژوهى در غرب
گفتنى است كه بحث رابطه حدیث و فقه، باتوجه به جایگاه حدیث در آن علم، به استقلال در مقاله فقه* میآید.
1) واژگان. حدیث در لغت به معناى چیز تازه (خلیلبن احمد، ج 2، ص 177، ذیل «حدث»)، ضد قدیم (ابنجماعه، ص 30؛ سیوطى، ج 1، ص 23) و مطلق كلام و خبر است، خواه كم باشد خواه زیاد (ازهرى، ج 4، ص 405، ذیل «حدث»؛ ابنجماعه؛ سیوطى، همانجاها) و به تعریف جامعتر، هر سخنى است كه انسان از طریق شنیدن یا وحى، در خواب یا بیدارى، با آن مواجه شود (راغب اصفهانى، ذیل «حدث»). حدیث مشتق از «حدث» به معناى پدید آمدن چیزى است كه قبلا نبوده است (ابنفارس، ذیل «حدث») و سخن و كلام را از آنرو حدیث نامیدهاند كه اجزاى آن بهتدریج و پیدرپى پدیدار میشوند (رجوع کنید به همانجا؛ ابنجماعه؛ سیوطى، همانجاها). جمع حدیث، برخلاف قاعده، احادیث است (رجوع کنید به ابنمنظور، ذیل «حدث»؛ ابنجماعه، همانجا)، زیرا مفرد احادیث، اُحدوثه است كه مترادف است با حدیث (رجوع کنید به ازهرى؛ ابنجماعه، همانجاها). واژه حدیث در قرآن 28 بار، 23 بار به صورت مفرد و 5 بار به صورت جمع، در اشاره به قرآن، سرگذشت پیشینیان و در موارد متعددى به معناى مطلق كلام و خبر به كار رفته است (براى نمونه رجوع کنید به تحریم: 3؛ طه: 9؛ طور: 34؛ نجم: 59؛ نساء: 78، 140).
حدیث در اصطلاح اهلسنّت عبارت است از آنچه به پیامبر اكرم نسبت داده شود (ابنحجر عسقلانى، 1300ـ1301، ج 1، ص 173)، از قول و فعل و تقریر (ابنتیمیه، ص 5؛ سخاوى، ج 1، ص 21؛ سیوطى، همانجا؛ انصارى، ص 41) و صفاتِ خَلقى و خُلقى (سخاوى، همانجا) و حتى حركات و سكنات آن حضرت در خواب و بیدارى (همانجا). به سیره، فضائل و ویژگیهاى پیامبر اكرم در پیش از بعثت نیز حدیث اطلاق شده است (رجوع کنید به ابنتیمیه، ص 7ـ8). عدهاى حدیث را شامل قول، فعل و تقریرِ صحابه و تابعین (رجوع کنید به سیوطى؛ انصارى، همانجاها) و علما و صُلحا (براى نمونه رجوع کنید به شهیدثانى، ص 54) نیز دانستهاند. نورالدین عتر (ص 27) حتى صفات خَلقى و خُلقى صحابه و تابعان را نیز در تعریف حدیث گنجانده است.
حدیث در اصطلاح علماى شیعه عبارت است از كلامى كه قول، فعل یا تقریر معصوم را گزارش كند (رجوع کنید به شیخ بهائى، ص 412؛ میرزاى قمى، ج 1، ص 409؛ مامقانى، ج 1، ص 57) و اطلاق آن بر آنچه از غیر معصوم رسیده از باب مَجاز است (رجوع کنید به شیخ بهائى، همانجا؛ صدر، ص 81).
بنابر تعریف نخست، حدیث به چهار قسم تقسیم میشود : قولى، یعنى هر كلامى غیر از قرآن كه از پیامبر اكرم صادر شده است؛ فعلى، یعنى هر گزارشى كه راجع به اعمال و افعال پیامبر اكرم است؛ تقریرى، یعنى هر سخن یا فعلى كه از صحابه سرزده و پیامبر اكرم با سكوت و عدم انكار یا با اظهار تأیید و تحسین خود بر آن صحه نهاده است؛ و وصفى، یعنى هر آنچه درباره ویژگیهاى جسمانى یا اخلاقى پیامبر اكرم نقل شده است (رجوع کنید به ستامونى اثرى، ص 50ـ56). گاهى در بیان وجه تسمیه حدیث، به حدوث آن در قبال قرآن، كه قدیم است، استدلال شده است (براى نمونه رجوع کنید به ابنحجر عسقلانى، 1300ـ1301، همانجا)؛ اما این استدلال، با توجه به اطلاق لفظ حدیث بر قرآن در خود قرآن (براى نمونه رجوع کنید به كهف: 6؛ زمر: 23) و نیز به كارگیرى این اصطلاح از سوى معتقدان به حدوث قرآن، درست به نظر نمیرسد.
هر حدیثى از دو بخش تشكیل شده است: متن و سند. متن در لغت به معناى پشت، قسمت آشكار هر چیز، رویه، و بخش مرتفع و سخت زمین (رجوع کنید به خلیلبن احمد؛ جوهرى؛ ابنمنظور، ذیل «متن») است و در اصطلاح عبارت است از الفاظ حدیث كه معنا را افاده میكند (سیوطى، همانجا؛ درباره ارتباط معانى لغوى متن با معناى اصطلاحى آن رجوع کنید به همانجا). سند در لغت به معناى بخش مرتفع زمین كه به كوه پیوسته و نیز نوعى لباس است (رجوع کنید به خلیلبن احمد؛ جوهرى؛ ابنمنظور، ذیل «سند»)، و در اصطلاح، طریق متن یا زنجیره راویان متن است (شهیدثانى، ص 55). سند را خبر دادن از طریق متن نیز گفتهاند (رجوع کنید به ابنجماعه، ص 29؛ سیوطى، ج 2، ص 22)؛ اما تعریف نخست صحیحتر به نظر میرسد، زیرا خبردادن از طریق متن، اِسناد است (رجوع کنید به شهیدثانى، همانجا؛ مامقانى، ج 1، ص 51ـ52).
اصطلاح حدیث با اصطلاحات خبر*، اثر* و سنّت* ارتباط معنایى و كاربردى دارد.
درباره ارتباط معنایى خبر و حدیث و نسبت این دو با یكدیگر، ابنحجر عسقلانى (1403، ص 9ـ10) سه قول را مطرح كرده است: الف) قول به ترادف حدیث و خبر. ب) آنچه از پیامبر اكرم نقل شده باشد حدیث و آنچه از غیر ایشان نقل شده باشد خبر خوانده شده و از اینرو به كسانى كه به تاریخ و مانند آن اشتغال دارند «اَخبارى» و به افرادى كه با سنّت نبوى سر و كار دارند «محدّث» اطلاق شده است. ج) نسبت بین خبر و حدیث نسبت عموم و خصوص مطلق است؛ یعنى هر حدیثى خبر است، اما هر خبرى حدیث نیست. اما چون سخن ابنحجر عسقلانى، به سبب تعریف نشدن حدیث در آن، ابهام دارد، دیگر علماى حدیث با توجه به تعریفى كه خود از حدیث داشتهاند، آن را تفسیر و تفسیر خاص كردهاند. بنابر قولِ به ترادف حدیث و خبر، از یك دیدگاه، خبر بر حدیث مرفوع (قول منسوب به پیامبر صلیاللّهعلیهوآله) و حدیث موقوف (قول منسوب به صحابیان) و حدیث مقطوع (قول منسوب به تابعین) قابل اطلاق دانسته شده است (رجوع کنید به سیوطى، ج 1، ص 23)، اما بنابر قول منسوب به فقهاى خراسان، حدیث مرفوع، خبر و حدیث موقوف اثر نامیده شده است (رجوع کنید به ابنصلاح، ص 27؛ سیوطى، همانجا). دیدگاه اول مورد پذیرش بسیارى از محدّثان قرار گرفته است (براى نمونه رجوع کنید به انصارى، ص 41؛ شهیدثانى، ص 54). محققان معاصر (براى نمونه رجوع کنید به صالح، ص 122؛ خطیب، ص 19؛ عتر، ص 29) نیز، با توجه به شیوه محدّثان در نقل احادیث موقوف و مقطوع در كنار احادیث مرفوع، همین قول به ترادف را اختیار كردهاند.
در میان محدّثان شیعه، قول به ترادف حدیث و خبر، رواج بیشترى دارد (براى نمونه رجوع کنید به شهید ثانى، همانجا؛ شیخ بهائى، ص 413؛ صدر، ص 83). نامگذارى كتابهاى حدیثى كهن شیعه نیز شاهدى بر این مدعاست، چنان كه شیخ طوسى كتاب خود را الاستبصار فیما اختلف فیه منالاخبار نامیده است (براى موارد دیگر رجوع کنید به مهدویراد، ص 40ـ41).
«اثر» در لغت به معناى نشانى كه از هر چیز بر جا میماند (خلیلبن احمد، ج 8، ص 236، ذیل «اثر»؛ ازهرى، ج 15، ص 119، ذیل «اثر»)، جاى پا (خلیلبن احمد، همانجا) و بازمانده (فیومى، ذیل «اثر») است. حدیث را «مأثور» گفتهاند، زیرا عدهاى آن را براى عده دیگر نقل كردهاند (رجوع کنید به ازهرى، همانجا). هر چند برخى، اصطلاح اثر را فقط براى اقوال صحابیان (حدیث موقوف) به كار بردهاند (ابنصلاح، ص 26؛ نووى، ص 23؛ سیوطى، همانجا)، اما شواهدى مبنى بر اینكه حدیث و اثر مترادف به كار رفتهاند ذكر شده، مثلا مسلمبن حجاج (ج 1 ص 7) حدیث پیامبر را اثر نامیده است و طبرى كتاب خود را كه منحصر به احادیث مرفوع است تهذیب الآثار، و طحاوى كتاب خود را كه مشتمل بر احادیث مرفوع و موقوف است شرح معانى الآثار نامیده است (رجوع کنید به سخاوى، ج 1، ص 122؛ براى موارد دیگر رجوع کنید به مهدویراد، ص 42ـ43).
درباره تعریف اثر، اقوال دیگرى وجود دارد؛ از قبیل اینكه اثر اعم از حدیث و خبر است، یا اثر مترادف خبر است، یا اثر بر آنچه از صحابه رسیده و حدیث بر آنچه از پیامبر اكرم رسیده اطلاق میشود (رجوع کنید به شهیدثانى، ص 54؛ حاج حسن، ج 1، ص 184)، اما مشهورترین اقوال همان قول نخست است. محققان معاصر نیز اثر را مترادف با حدیث و خبر، و شامل احادیث مرفوع، موقوف و مقطوع دانستهاند (رجوع کنید به صالح، همانجا؛ خطیب، ص 20؛ عتر؛ حاجحسن، همانجاها). در میان محدّثان شیعه برخى اثر را اعم از خبر و حدیث دانستهاند (رجوع کنید به شهیدثانى، همانجا؛ میرداماد، ص 67)، اما محقق حلّى (نجمالدین جعفربن حسن...بن سعید) اثر را تنها بر مطالب منقول از ائمه علیهمالسلام اطلاق كرده است (رجوع کنید به میرداماد، همانجا). در عین حال، برخى اثر را مترادف حدیث دانستهاند (رجوع کنید به شیخبهائى، ص 412؛ صدر، ص 82). عناوین برخى كتابهاى كهن (رجوع کنید به صدر، همانجا) و اطلاق اثر بر حدیث پیامبراكرم از سوى ائمه علیهمالسلام و نیز به كارگیرى واژه اثر به جاى حدیث از سوى محدّثان (از جمله عبارت كلینى در مقدمه كافى، ج 1، ص :8 «الآثارالصحیحة عنالصادقین علیهمالسلام»)، بیانگر تداول نظر اخیر نزد علماى شیعه است (مهدویراد، ص 43ـ44).
درباره ارتباط معنایى حدیث و سنّت گفتنى است كه محدّثان، سنّت را مترادف با حدیث به معناى قول، فعل، تقریر، صفات خَلقى و خُلقى پیامبر اكرم، در پیش و پس از بعثت، دانستهاند (رجوع کنید به ابنتیمیه، ص 5ـ9؛ سباعى، ص 47). محدّثان اهلسنّت گاهى سنّت را بر عمل صحابه نیز اطلاق كردهاند، چه این عمل در قرآن یا احادیث پیامبر پیشینهاى داشته چه نداشته باشد (رجوع کنید به حاجحسن، ج 1، ص 192). از تعابیر محدّثان و عالمان سدههاى نخستین چنین برمیآید كه سنّت در آغاز، تنها بر افعال و اعمال پیامبر اكرم دلالت داشته (صالح، ص 116ـ 117)، اما بعدها بر احادیث پیامبر اكرم نیز اطلاق شده است (همان، ص 120ـ121).
در میان محدّثان شیعه، مراد از سنّت گاه خود فعل و تقریر معصوم (رجوع کنید به شیخبهائى، ص 414)، خود قول و فعل و تقریر معصوم (صدر، ص 85) و نیز آنچه از پیامبر اكرم یا مطلق معصوم صادر شده (مامقانى، ج 1، ص 68) بوده و گزارش هر یك از موارد سهگانه، حدیث نامیده شده است (همان، ج 1، ص 69)؛ بنابراین، سنّت نزد آنان مترادف حدیث نیست، بلكه حدیث حاكى از سنّت است (رجوع کنید به شیخبهائى، همانجا).
منابع : علاوه بر قرآن؛ ابنتیمیه، علم الحدیث، بیروت 1409/1989؛ ابنجماعه، المنهل الروى فى مختصر علومالحدیث النبوى، چاپ محییالدین عبدالرحمان رمضان، دمشق 1406/1986؛ ابنحجر عسقلانى، فتحالبارى: شرح صحیح البخارى، بولاق 1300ـ1301، چاپ افست بیروت ]بیتا.[؛ همو، نزهةالنظر فى توضیح نخبةالفكر، چاپ عبدالسلام مدنى، بنارس 1403/1983؛ ابنصلاح، مقدمة ابنالصّلاح فى علوم الحدیث، چاپ مصطفى دیبالبغا، دمشق 1404/ 1984؛ ابنفارس؛ ابنمنظور؛ محمدبن احمد ازهرى، تهذیباللغة، ج 4، چاپ عبدالكریم عزباوى، قاهره ]بیتا.[، ج 15، چاپ ابراهیم ابیارى، قاهره 1967؛ زكریابن محمد انصارى، فتحالباقى بشرح الفیة العراقى، چاپ حافظ ثناءاللّه زاهدى، بیروت 1420/1999؛ اسماعیلبن حماد جوهرى، الصحاح: تاجاللغة و صحاحالعربیة، چاپ احمد عبدالغفور عطار، بیروت ]بیتا.[، چاپ افست تهران 1368ش؛ حسین حاجحسن، نقد الحدیث فى علم الروایة و علم الدرایة، بیروت 1405/1985؛ محمد عجاج خطیب، اصول الحدیث: علومه و مصطلحه، بیروت 1421/ 2001؛ خلیلبن احمد، كتاب العین، چاپ مهدى مخزومى و ابراهیم سامرائى، قم 1405؛ حسینبن محمد راغب اصفهانى، المفردات فى غریب القرآن، چاپ محمد سیدكیلانى، تهران [? 1332ش[؛ مصطفى سباعى، السنة و مكانتها فى التشریع الاسلامى، بیروت 1405/1985؛ على ستامونى اثرى، المدخل الى علوم الحدیث، منصوره، ]مصر[ 1418/1997؛ محمدبن عبدالرحمان سخاوى، فتح المغیث بشرح الفیة الحدیث للعراقى، چاپ علیحسین على، قاهره 1415/ 1995؛ عبدالرحمان بن ابیبكر سیوطى، تدریب الراوى فى شرح تقریب النواوى، چاپ احمد عمر هاشم، بیروت 1409/1989؛ زینالدینبن على شهیدثانى، الرعایة لحال البدایة فى علم الدرایة و البدایة فى علم الدرایة، قم 1381ش؛ محمدبن حسین شیخبهائى، الوجیزة فى الدرایة، چاپ ماجد غرباوى، در تراثنا، سال 8، ش 3و4 (رجب ـ ذیالحجه 1413)؛ صبحى صالح، علوم الحدیث و مصطلحه، دمشق 1379/ 1959، چاپ افست قم 1363ش؛ حسن صدر، نهایةالدرایة فى شرح الرسالة الموسومة بالوجیزة للبهائى، چاپ ماجد غرباوى، ]قم ? 1413[؛ نورالدین عتر، منهج النقد فى علوم الحدیث و مصطلحه، دمشق 1401/1981؛ احمدبن محمد فیومى، المصباح المنیر فى غریب الشرح الكبیر للرافعى، ]بیروت[: دارالفكر، ]بیتا.[؛ كلینى؛ عبداللّه مامقانى، مقباس الهدایة فى علم الدرایة، چاپ محمدرضا مامقانى، قم 1411ـ1413؛ مسلمبن حجاج، صحیح مسلم، چاپ محمدفؤاد عبدالباقى، استانبول 1401/1981؛ محمدعلى مهدویراد، «تدوین حدیث (1): تعاریف»، علوم حدیث، سال 1، ش 1 (پاییز 1375)؛ محمدباقربن محمد میرداماد، الرواشح السماویة، چاپ غلامحسین قیصریهها و نعمتاللّه جلیلى، قم 1380ش؛ ابوالقاسمبن محمدحسن میرزاى قمى، قوانینالاصول، چاپ سنگى تهران 1308ـ1309، چاپ افست 1378؛ یحییبن شرف نووى، التّقریب و التّیسیر لمعرفة سنن البشیر النذیر، چاپ صلاح محمد محمد عویضه، بیروت 1407/ 1987.
/ نصرت نیلساز /
2) حدیث و قرآن
الف) جایگاه حدیث نسبت به قرآن. درباره جایگاه حدیث نسبت به قرآن، از جنبههاى گوناگونى بحث شده است و در مجموع سه دیدگاه در این زمینه وجود دارد: حجیت توأمان قرآن و حدیث؛ حجیت حدیث و حجیت نداشتن ظواهر قرآن؛ و حجیت قرآن و نفى حجیت حدیث.
دیدگاه نخست ــكه عقیده مشهور و مقبول و غالب در بین مسلمانان، اعم از شیعه و اهلسنّت (با تأخیرى حدود یك قرن در میان ایشان)، است ــ ناظر به این معناست كه قرآن و حدیث در كنار هم، در امور دینى (اعتقادات و احكام فقهى و اخلاق) منبع و مرجع محسوب میشوند (رجوع کنید به خبر واحد*؛ سنّت*). اما درباره اینكه حدیث همارز قرآن است یا خیر، اختلافنظر وجود دارد. برخى قرآن و حدیث را همرتبه دانسته و هیچكدام را بر دیگرى ترجیح ندادهاند (رجوع کنید به شافعى، الرسالة، ص 33؛ علمالهدى، قسمت 1، ص 462؛ ابنحزم، 1405، ج 1، ص 96؛ غزالى، ج 2، ص 392؛ نیز رجوع کنید به عبدالغنى عبدالخالق، ص 485)، زیرا سرچشمه هر دو وحى الهى است. بهعلاوه، خود آیات قرآن هم بر وجوب اطاعت از پیامبر دلالت دارند (براى نمونه رجوع کنید به انعام: 153؛ حشر: 7؛ نیز رجوع کنید به محمد سعید منصور، ص 474ـ 475). در مقابل، كسانى (براى نمونه رجوع کنید به شاطبى، ج 4، ص 5) حدیث را در رتبه دوم حجیت قرار دادهاند (محمدسعید منصور، ص 470ـ471؛ نیز رجوع کنید به سباعى، ص 377؛ خضرى، 1424، ص 241)، زیرا اولاً كتابْ قطعیالصدور است و سنّتْ ظنیالصدور و قطعیالصدور بر ظنیالصدور مقدّم است، و ثانیآ سنّت یا بیانِ كتاب است یا مطالبى افزون بر آن دارد كه در هر دو حال حاكى از تقدم كتاب بر سنّت است. در تأیید این دیدگاه، به احادیثى نیز استناد شده است (رجوع کنید به شاطبى، ج 2، جزء4، ص 6؛ نیز براى پاسخ به این ادله رجوع کنید به عبدالغنى عبدالخالق، ص 489ـ 494)؛ هر چند كه به نظر محمد سعید منصور (ص 481) این اختلاف اصلا لفظى است.
موضوع مطرح دیگر در این باب، این است كه آیا حدیث در تشریعِ احكام استقلال دارد یا خیر، به این معنا كه اگر در سنّت حكمى زائد بر قرآن وجود داشته باشد حجیت دارد یا نه. شافعى (الرسالة، ص 104؛ نیز رجوع کنید به عبدالغنى عبدالخالق، ص 508ـ 509) بر آن است كه هرچه در سنّت آمده لازمالطاعه است، هر چند در قرآن نصى بر آن دلالت نداشته باشد. در مقابل، این نظر هم ابراز شده است كه تنها احادیثى حجیت دارند كه اصلى ــ ولو با تأویل ــ در قرآن داشته باشند، خواه بیان نص قرآن باشند خواه اجمال كتاب را تبیین كنند (شاطبى، ج 2، جزء4، ص 9ـ10؛ براى دلایل هریك از این دو قول و پاسخ به آنها رجوع کنید به همان، ج 2، جزء4، ص 10ـ15؛ عبدالغنى عبدالخالق، ص 508ـ 536؛ محمدسعید منصور، ص 484ـ499). گفتنى است كه سباعى (ص 385؛ نیز رجوع کنید به عبدالغنى عبدالخالق، ص 536ـ 537؛ محمد سعید منصور، ص 495ـ501) اختلاف مذكور بین این دو گروه را لفظى قلمداد كرده است، زیرا هر دو گروه بر وجود احكام زائد بر نص و تصریح قرآن در سنّت اتفاق نظر دارند، ولى دسته نخست این امر را حاكى از استقلال سنّت در تشریع میدانند و دسته دوم این احكام را به نحوى از انحا ذیل نص یا قاعدهاى از قرآن قرار دادهاند. نزد علماى شیعه، كه به استناد حدیث ثقلین و بر اساس تعلیم امامان اهل بیت علیهمالسلام از همان ابتدا به حدیث توجه داشتند نیز سنّت ــكه اعم از قول و نص و تقریر پیامبر اكرم و ائمه علیهمالسلام است ــ در كنار قرآن، منبعى مستقل براى تشریع محسوب شده است (براى نمونه رجوع کنید به مفید، ص 28).
دیدگاه دوم (حجیت حدیث و حجیت نداشتن ظواهر قرآن)، منسوب به اخباریان است كه با نفى حجیت ظواهر قرآن، امكان فهم قرآن را از غیرمعصوم نفى كرده و حدیث را در مقابل آن اصالت بخشیدهاند. این دیدگاه را نخستینبار محمدامین استرآبادى مطرح نمود و دیگران از وى پیروى كردند (رجوع کنید به اخباریه*). استرآبادى (ص 59، 104) بر آن بود كه قرآن و سنّت پیامبر جز با احادیث ائمه علیهمالسلام قابل فهم نیست. عمدهترین دلایل اخباریان، كه شیخ انصارى (ص 56ـ64؛ نیز رجوع کنید به استرآبادى، ص 178ـ179، 254ـ256، 352ـ357؛ كركى، ص 155ـ162؛ حرّعاملى، ص 186ـ195) نقل كرده و به آنها پاسخ داده، دو امر است: نخست، استناد به اخبار منع تفسیر به رأى و اینكه فهم قرآن فراتر از عقول بشرى است. دوم، وجود تخصیص و نسخ در آیاتى كه سبب اجمال آن آیات میگردد. انصارى (همانجا) به این هر دو اشكال چنین پاسخ داده است كه اولاً تفسیر قرآن و عمل به ظواهر، مصداق تفسیر به رأى نیست و در قبالِ احادیثِ پیشگفته چندین حدیث وجود دارد كه متضمن توصیه به مراجعه به قرآن و امكان فهم آن است. ثانیاً وجود تخصیص و نسخ، سبب وجوب فَحص میشود نه اجمال آن. علاوه بر این، تخصیص و نسخ در احادیث نیز هست (براى تفصیل رجوع کنید به آخوند خراسانى، ص 281ـ285؛ خوئى، ص 267ـ 274). نظر اخباریان متأخر در این باب تعدیل شده است، بهگونهاى كه نظر شیخ طوسى را در آغاز التبیان (رجوع کنید به سطور بعد) در این زمینه مرجح دانستهاند (رجوع کنید به جزایرى، ص 42ـ52؛ بحرانى، 1363ـ1367ش، ج1، ص32؛ همو، 1307، ص171ـ 172). طوسى (التبیان، ج 1، ص 5ـ6) عبارات و معانى قرآن را به چهار دسته تقسیم كرده و فقط دو دسته از آنها را نیازمند شرح و بیان از سوى پیامبر و ائمه علیهمالسلام دانسته است: یكى آیات مجملى كه ظاهر آنها محتواى تفصیلى آنها را نشان نمیدهد، دیگرى آیاتى كه متضمن الفاظ مشتركیاند كه ممكن است هر یك از معانى آنها موردنظر باشد.
دیدگاه سوم، متضمن اصالت بخشیدن به قرآن و نفى حجیت از حدیث است كه در بین اهل سنّت مطرح بوده و در میان شیعیان ــ كه روند كتابت و تدوین حدیث در میان آنان بسى زودتر آغاز شده است و ائمه شیعه و اصحاب آنان در این زمینه پیشگام بودهاندــ مطرح نبوده است (براى تفصیل رجوع کنید به تدوین حدیث*). در اواخر قرن دوم، گروهى كه در ماهیت آنها اختلافنظر هست، به انكار سنّت برخاستند. شافعى در كتاب خود بابى را به نقل دیدگاه این گروه اختصاص داده و گفتگوى خود را با برخى از آنان گزارش كرده است (رجوع کنید به الاُمّ، ج 7، ص 287). درباره اینكه این افراد به كدام فرقه مسلمانان منتسب بودهاند اختلاف وجود دارد؛ برخى آنان را معتزلى پنداشتهاند (رجوع کنید به خضرى، 1373، ص 185ـ187؛ سباعى، ص 148ـ149)، اما الهیبخش (ص 95ـ97) آنها را طایفهاى از خوارج دانسته و شواهدى (رجوع کنید به بغدادى، ص 19؛ ابنحزم، 1317ـ1320، ج 2، ص 114) نیز اقامه كرده است. این نظریه را مجددآ در قرن سیزدهم در شبه قاره هند سیداحمدخان* مطرح كرد و پس از او چراغعلى*، عبداللّه چكرالوى و غلاماحمد پرویز* داعیهداران این دیدگاه بودند (براى تفصیل رجوع کنید به الهیبخش، ص 25ـ62، 99ـ111). در مصر نیز محمد توفیق صدقى (متوفى 1338/ 1920) و پس از او افرادى چون اسماعیل ادهم (متوفى 1319ش/ 1940) و ابوشادى احمد زكى (متوفى 1334ش/ 1955) به نفى سنّت پرداختند (براى تفصیل رجوع کنید به همان، ص 153، 187ـ202). این نظریه در بین مسلمانان همچنان طرفدارانى دارد (براى تفصیل رجوع کنید به حباللّه، ص 515ـ519، 612ـ638). الهیبخش (ص 210ـ256) ادله صاحبان این نظریه را بهتفصیل آورده است كه آنها را در دو مورد میتوان خلاصه كرد: اولاً سنّت فاقد اعتبار و حجیتِ وحیانى و دینى است. چون قداست ندارد و امرى تاریخى و زمانمند است. ثانیاً انتساب سنّت به پیامبر قابل احراز نیست، زیرا كتابت نشده بوده و شرایط حفظ آن نیز اطمینان بخش نبوده، بهطورى كه راه را براى جعل و دَسّ در آن باز گذاشته است. در واقع، این دو اشكال از دو سنخاند. در اولى اصل سنّت، به عنوان منبع احكام و معارف دینى، بیاعتبار شمرده شده، در حالى كه بنابر آیات متعدد قرآن كریم پیامبر اكرم كسى است كه به او وحى القا میشود و از سَرِ هوى سخن نمیگوید (براى نمونه رجوع کنید به نجم: 3) و تأكید شده است كه مردم باید آنچه را او آورده اخذ كنند و آنچه را نهى كرده وانهند (براى نمونه رجوع کنید به حشر: 7). اشكال دوم هم ناظر به احراز سنّت است و هر چند جعل و وضع در احادیث راه یافته، اما نمیتوان بدین سبب كلیت سنّت را انكار كرد (رجوع کنید به الهیبخش، همانجا؛ نیز رجوع کنید به سنّت*؛ وضع حدیث*).
ب) جایگاه قرآن در جوامع حدیثى
1. جوامع حدیثى شیعه. در این جوامع، احادیث فراوانى درباره جنبههاى گوناگون قرآن از پیامبر و ائمه علیهمالسلام نقل شده است. در كافى اثر كلینى (متوفى 329) كتابى با عنوان «فضلالقرآن» وجود دارد (رجوع کنید به ج 2، ص 596ـ634) كه مشتمل است بر احادیثى در ابواب گوناگون، از قبیل فضل قرآن، ثواب حفظ و قرائت و تعلیم قرآن، ترتیل قرآن با صداى خوش، و مطالبى درباره نزول، زبان و تفسیر قرآن. بهعلاوه احادیث فراوانى در آن متضمن یك یا چند آیه قرآن است (براى نمونه رجوع کنید به ج 5، ص 10، 19، 65ـ70) كه در پارهاى از آنها براى اثبات حكمى فقهى به قرآن استشهاد شده (براى نمونه رجوع کنید به ج 3، ص 26، ج 4، ص 142، ج 5، ص 300) و در مواردى هم تفسیر یا سبب نزول آیهاى بیان گردیده است (براى نمونه رجوع کنید به ج 3، ص 18، ج 4، ص 223، ج 5، ص 521؛ براى فهرست كامل آیات در كافى رجوع کنید به بقاعى، 1413الف، ص 7ـ40).
سه جامع حدیثى كتاب منلایحَضُرُه الفقیه (اثر ابنبابویه)، تهذیبالاحكام و الاستبصار (هر دو از طوسى)، هم با اینكه اساسآ بر مبناى ابواب فقه تنظیم شدهاند، حاوى احادیثى هستند كه، به گونهاى، شرح و تفسیر آیات الاحكام را دربردارند (براى نمونه رجوع کنید به ابنبابویه، ج 1، ص 195ـ196، ج 2، ص 4ـ7؛ طوسى، تهذیبالاحكام، ج 1، ص 106ـ107، 166، ج 2، ص 21، ج 4، ص 106؛ همو، الاستبصار، ج 1، ص 62ـ63، ج 2، ص 53، 60ـ62، نیز رجوع کنید به بقاعى، 1413ب، ص 7ـ18). از زمره جوامع حدیثى متأخر شیعى، بحارالانوار* محمدباقر مجلسى است كه یك مجلد آن در تنظیم و تدوین مؤلف (جلد89 و بخش نخست جلد 90، در چاپ 110 جلدى) با عنوان «كتابالقرآن» (شامل 130 باب) به قرآن اختصاص یافته است. این حجم انبوه، موضوعات متنوعى چون فضائل قرآن، فضائل سورهها و آیات، متشابهات، و تفسیر برخى آیات را دربرمیگیرد. در دیگر مجلدات بحارالانوار نیز شیوه ممتازى از تلفیق قرآن و احادیث بهكار گرفته شده است. در ابتداى ابواب هر كتاب، آیاتى كه صریحاً یا تلویحاً با موضوع تناسب دارد، ذكر شده و آنگاه احادیثِ ناظر به هر موضوع آمده است (مجلسى، ج 1، ص 4). گویى احادیث مندرج در هر باب، در حكم شرح و تفسیر آیات آغاز همان باباند. مجلسى از جلد پنجم به بعد، در موارد لزوم، تفسیرى نیز در ذیل آیات آورده (براى نمونه رجوع کنید به ج 5، ص 4، 86، 137) كه مطالب آن عمدتآ از مجمعالبیان طبرسى، مفاتیحالغیب فخررازى و انوارالتنزیل بیضاوى گرفته شده است (رجوع کنید به بحارالانوار*). كاظم مرادخانى (متوفى 1363ش) در كتاب بحارالانوار فى تفسیر المأثور للقرآن (تهران 1411) فهرستى از آیات مذكور در بحارالانوار را، به ترتیب سورههاى قرآن، فراهم آورده است.
2. جوامع حدیثى اهل سنّت. كتابهاى حدیثى ششگانه اهلسنّت نیز مشتملاند بر نقل آیات قرآن و احادیثى در تفسیر و توضیح آنها، كه در ابوابى تحت عنوان «تفسیر» آمده یا در سراسر این جوامع پراكندهاند.
یكى از 97 كتاب صحیح بخارى (متوفى 256)، «كتاب التفسیر» نام دارد (ج 5، ص 146ـ242، ج 6، ص 2ـ96) و 114 سوره قرآن فصول آن را تشكیل میدهند. معمولاً در ابتدا، حتى در باب سورههایى كه هیچ حدیث مرتبطى با آنها نیامده، توضیحات لغوى و تفسیرى اجمالى ذكر شده است. در این توضیحات و نیز در مطالبى كه بهطور پراكنده در لابهلاى احادیث آمده، بخارى بدون ذكر سند، فقط نام یكى از صحابه یا تابعین مشهور در تفسیر قرآن (همچون على علیهالسلام، ابنعباس، مجاهد، و حسن بصرى) را ذكر كرده و تفسیر آیات را از معناى لغات یا عبارت آورده (براى نمونه رجوع کنید به ج 6، ص 35، 37، 48) و گاهى براى توضیحات خود منبعى هم ارائه نكرده است (رجوع کنید به ج 6، ص 58، 71ـ72). بهنظر فؤاد سزگین (ص 131)، بخارى بیشتر این توضیحات لغوى را از مجازالقرآن ابوعبیده (متوفى 210) وام گرفته است. احادیثى كه بخارى ذكر كرده است همه آیات یك سوره را شامل نمیشوند (براى نمونه رجوع کنید به ج 5، ص 146ـ165، 176). این احادیث از بیش از هفتاد تن از صحابه و تابعین، نظیر على علیهالسلام، ابنعباس، ابنمسعود، مجاهد، نقل شده است. در بخشهاى دیگر صحیح بخارى نیز مطالبى مرتبط با قرآن وجود دارد، از جمله در «كتاب فضائلالقرآن» (ج 6، ص 96ـ116) احادیثى در باب زبان وحى، حروف هفتگانه، تاریخ جمع و تدوین قرآن، كاتبان وحى و فضائل تلاوت برخى سورهها آمده است. «كتابالتوحید» (رجوع کنید به ج 8، ص 163ـ219)، «كتاب بدءالخلق» (ج 4، ص 72ـ101)، «كتابالانبیاء» (ج 4، ص 101ـ153)، «كتاب بدءالوحى» (ج 1، ص 2ـ7) و «كتاب سجودالقرآن» (ج 2، ص 31ـ34) نیز حاوى روایاتى درباره اسماء و صفاتالهى، داستانهاى آفرینش و قرآن هستند. كتابهاى فقهى صحیح بخارى نیز با آیات قرآن آغاز میشوند كه مبادى قرآنى احكام فقهى را نشان میدهند (براى نمونه رجوع کنید به ج 1، ص 42، 67، 76).
آخرین كتاب صحیح مسلمبن حجاج (متوفى 261) «كتابالتفسیر» است، شامل احادیث متنوعى درباره اسباب نزول و توضیحاتى درباره مبانى قرآنى برخى احكام فقهى. در «كتاب صلاةالمسافرین و قصرها» (رجوع کنید به ج 1، ص 543ـ566) نیز احادیثى درباره فضل تلاوت و حفظ و تعلیم قرآن و فضائل برخى سورهها و آیات و حروف هفتگانه و قرائات آمده است. بهجز این موارد، صحیح مسلم انباشته از احادیثى در توضیح آیات است كه در كل كتاب پراكنده است (براى نمونه رجوع کنید به ج 1، ص 53ـ54، 91، 113).
كتاب چهل و هشتم جامع ترمذى (متوفى 279؛ ج 5، ص 199ـ455) به تفسیر قرآن اختصاص یافته است. این كتاب تقریباً همرتبه با كتاب التفسیر در صحیح بخارى است و 420 حدیث دارد كه از بیش از نود تن از صحابه و تابعین نقل شده است و تعداد اندكى از آنها با منابع بخارى اشتراك دارد؛ بنابراین، جامع ترمذى به روشنى از صحیح بخارى استقلال دارد، هر چند ترمذى از بخارى احادیث كمتر و مراجع بیشترى دارد. احادیث این بخش جامع ترمذى شامل 92 سوره قرآن میشود. در این كتاب، پیش از كتاب التفسیر، دو كتاب «فضائلالقرآن» (رجوع کنید به ج 5، ص 155ـ184) و «كتاب فیالقراءة» (ج 5، ص 185ـ198) آمده است كه احادیثى درباره فضائل قرآن و قرائات در آن هست. بهطور پراكنده نیز احادیثى درباره قرآن در ابواب گوناگون جامع ترمذى دیده میشود (براى نمونه رجوع کنید به ج 5، ص 24، 144، 456).
در كتابهاى سنن هم كه صرفاً احادیث فقهى را دربردارند، احادیث ناظر به شرح و توضیح آیات قرآن وجود دارد. در سنن ابوداوود (متوفى 275) فصلى با عنوان «كتابالحروف و القرائات» هست كه چهل حدیث موجود در آن اساساً به شهاداتى درباره نحوه قرائت پیامبر صلیاللّهعلیهوآلهوسلم و بزرگان صحابه و تابعین اختصاص یافته است (رجوع کنید به ج 4، ص 31ـ38). قرآن غالباً مقدّم بر همه شواهد در سراسر كتابهاى فقهى سنن دیده میشود (براى نمونه رجوع کنید به ج 1، ص 112، ج 2، ص 225،230). در «كتابالصلاة» (ج 2، ص 55ـ61) و «كتابالوَتْر» نیز تعداد چشمگیرى حدیث مرتبط با قرآن آمده است. «كتابالسنه» نیز همین وضع را دارد (رجوع کنید به ج 4، ص 234ـ235). هر چند در سنن ابنماجه (متوفى 273) بخش ویژهاى به قرآن اختصاص نیافته، در جاى جاى آن احادیثى راجع به قرآن دیده میشود، از جمله در «كتاب اقامةالصلاة» (ج 1، ص 267ـ273) و قسمتى با عنوان «ثوابالقرآن» در ضمن «كتابالادب» (رجوع کنید به ج 2، ص 1142ـ1245). سنن نسائى (متوفى 303) از نظر تفسیر قرآن جالبتوجهترین سنن است. «كتابالتفسیر» بخش گستردهاى از آن است شامل 735 حدیث كه در بردارنده آیاتى از 105 سوره قرآن است (رجوع کنید به ج 6، ص 282ـ526). این احادیث شامل موضوعاتى چون اسباب نزول، فضائل سورهها و قرائت قرآن و امثال آنهاست. احادیث تفسیرى به نحو آشكارى در بسیارى از فصول سنن نسائى دیده میشوند. نسائى غالباً بابى كامل را به یك بخش از قرآن اختصاص داده است كه با عبارت «تأویلُ قولِ اللّه عزوجل» آغاز میشود (براى نمونه رجوع کنید به ج 1، ص 151ـ152، 317ـ318). به علاوه در این سنن، كتاب مستقلى با عنوان «فضائلالقرآن» وجود دارد كه در آن به مباحثى چون كیفیت نزول قرآن، كتابت، قراء (كه پیامبر اكرم صحابه را براى فراگیرى قرآن به آنان ارجاع میداد)، فضائل سورهها و آیات قرآن و امثال آنها پرداخته شده است. در پایان آن نیز احادیث نهى از تفسیر به رأى و جدال و مِراء درباره قرآن آمده است (رجوع کنید به ج 5، ص 3ـ34).
ج) حدیث به مثابه مبین قرآن
عالمان مسلمان همواره از حدیث (سنّت) به عنوان مبین قرآن یاد كردهاند، چنان كه سنّت را، همچون قرآن، وحىِ فروفرستاده از طریق جبرئیل دانستهاند كه قرآن را تفسیر میكند (رجوع کنید به ابنعبدالبرّ، ج 2، ص 191؛ قرطبى، ج 1، ص 37ـ39) و حتى برخى نیاز قرآن به سنّت را بیش از نیاز سنّت به قرآن شمردهاند، ازآنرو كه سنّت مفسر و مبین قرآن است (رجوع کنید به قرطبى، همانجا). بر طبق یك تقسیمبندى، حدیث به یكى از این طرق شارح و مبین قرآن است: بیان جزئیات و تفصیل مطالب مجمل در قرآن، نظیر اوقات نماز و تعداد ركعات و كیفیت اداى آن؛ توضیح الفاظ و عبارات مبهم در قرآن، نظیر بیان پیامبر درباره «خَیط ابیض» و «خیط اسود» به عنوان روشنایى روز و تاریكى شب؛ تخصیص عام قرآن، نظیر تفسیر پیامبر از ظلم به شرك در آیه 82 سوره انعام؛ تقیید مطلق قرآن، چنانكه لفظ مطلق «ید» در آیه 38 سوره مائده به یمین (دست راست) مقید شده است؛ بیان معنا یا مصادیقالفاظ، همچون بیان «مغضوب علیهم» به یهود و «ضالین» به نصارى؛ بیان احكامى كه در قرآن نیستند، همچون رجم زناكار مُحصَن و مُحصَنه؛ بیان موارد نسخ در قرآن، نظیر سخن پیامبر درباره آیه وصیت؛ و تأكید مضامین آیات قرآن (رجوع کنید به ابنقیم جوزیه، ج 2، ص 314ـ316؛ ذهبى، ج 1، ص 55ـ57). اما ظاهراً این تقسیمبندى مبتنى بر نوعى نگاه فقهى بر قرآن است (براى بررسى تطبیقى موارد پیشین بر احادیث فقهى رجوع کنید به محمد سعید منصور، ص 125ـ 466) و با بررسى دقیقتر احادیث میتوان موارد بسیارى یافت كه در مقام بیان قرآن است ولى خارج از تقسیمبندى مذكور قرار میگیرد. در هر صورت، در یك تقسیمبندى كلى، احادیث مرتبط با قرآن را میتوان در دو گروه جاى داد: الف) احادیث درباره قرآن، كه عموماً در علوم قرآنى مورد توجه قرار میگیرند. ب) احادیثى كه در مقام تفسیر آیات قرآناند.
احادیث درباره قرآن، خود برچند دستهاند :
احادیث راجع به كیفیت نزول قرآن، از جمله حدیث مشهور در منابع اهلسنّت درباره آغاز وحى (رجوع کنید به بخارى، ج 1، ص 3ـ4)، احادیث ناظر به نزول یكباره قرآن در شب قدر در ماه رمضان (رجوع کنید به نسائى، ج 6، ص 519؛ كلینى، ج 2، ص 629) و احادیثى كه درباره آخرین سوره و آیه نازل شدهاند (رجوع کنید به بخارى، ج 5، ص 185؛ مجلسى، ج 89، ص 39؛ نیز رجوع کنید به قرآن*).
پارهاى از احادیث با بحث چگونگى جمع و تدوین قرآن مرتبطاند، از جمله برخى از آنها از مكتوب شدن آیات قرآن در طول حیات پیامبر اكرم حكایت دارند (براى نمونه رجوع کنید به سیوطى، ج 1، ص 202؛ براى احادیث متضمن دیدگاههاى دیگر رجوع کنید به بخارى، ج 5، ص 210ـ211، ج 6، ص 99؛ طباطبائى، ج 12، ص 118ـ124).
برخى احادیث ناظر به بحث قرائاتاند، از جمله اینكه قرآن بر هفت وجه نازل شده و قرائت قرآن به هر یك از این وجوه جایز است (رجوع کنید به مالكبن انس، ج 1، ص 201؛ مسلمبن حجاج، ج 1، ص 560؛ نیز رجوع کنید به احرف سبعه*). از موارد دیگر احادیثى است درباره قرائت خاص پیامبر و بعضى صحابه از برخى آیات (رجوع کنید به مسلمبن حجاج، ج 1، ص 565ـ566؛ ابوداوود، ج 4، ص 31ـ38؛ نیز رجوع کنید به قرائت*). در پارهاى از احادیث كیفیت تلاوت پیامبر و طریقه صحیح تلاوت قرآن وصف شده است (رجوع کنید به بخارى، ج 6، ص 112؛ مسلمبن حجاج، ج 1، ص 536ـ 537؛ نیز رجوع کنید به تجوید*). در احادیثى از فضل آموزش تلاوت قرآن به دیگران (رجوع کنید به بخارى، ج 6، ص 108؛ مجلسى، ج 89، ص 185ـ190) و در برخى احادیث از احكام مرتبط با قرآن مثل بحث سجدههاى قرآن (براى نمونه رجوع کنید به صنعانى، ج 3، ص 335ـ 358؛ مجلسى، ج 82، ص 168ـ180؛ نیز رجوع کنید به سجود*؛ عزائم*) و مَسِّ قرآن (رجوع کنید به مالكبن انس، ج 1، ص 199؛ طوسى، الاستبصار، ج 1، ص 113ـ114) سخن به میان آمده است.
درباره بسیارى از آیات، احادیثى درباره اوضاع و زمینههایى كه آیات در آنها نازل شدهاند رسیده است. این گزارشها، كه بخشى از تاریخ صدراسلام را تشكیل میدهند، در كنار یكدیگر گونهاى خاص از علوم قرآنى، به نام اسباب نزول، را پدید آوردهاند. این اخبار تاریخى در قالب احادیث، در كتابهاى تاریخى و مجموعههاى حدیثى اهلسنّت و شیعه پراكندهاند (براى نمونه رجوع کنید به بخارى، ج 6، ص 905؛ مجلسى، ج 77، ص 309ـ 316 نیز رجوع کنید به اسباب نزول*). در برخى احادیث هم براى تلاوت برخى سورهها و آیات، ثواب بسیارى ذكر شده كه در جوامع حدیثى بخشى به آن اختصاص یافته است (براى نمونه رجوع کنید به بخارى، ج 6، ص 103ـ106؛ مجلسى، ج 89، ص 223ـ369). در این احادیث فضیلت سوره/ سورههایى خاص (براى نمونه رجوع کنید به بخارى، ج 6، ص 104، 106) یا آیاتى از یك سوره (براى نمونه رجوع کنید به مسلمبن حجاج، ج 1، ص 556؛ مجلسى، ج 89، ص 262ـ264) بیان شده است.
درباره احادیثى كه در مقام تفسیر آیات قرآناند رجوع کنید به بخش 3: حدیث و تفسیر؛ تفسیر*، بخش 6: تفسیر مأثور.
منابع : علاوه بر قرآن؛ محمدكاظمبن حسین آخوند خراسانى، كفایةالاصول، قم 1409؛ ابنبابویه، كتاب مَن لایحضُرُه الفقیه، چاپ علیاكبر غفارى، قم 1414؛ ابنحزم، الاحكام فى اصولالاحكام، ج 1، بیروت 1405/1985؛ همو، كتاب الفِصَل فى الملل و الاهواء و النحل، مصر 1317ـ1320، چاپ افست بیروت ]بیتا.[؛ ابنعبدالبرّ، جامع بیان العلم و فضله و ما ینبغى فى روایته و حمله، بیروت : دارالكتب العلمیة، [بیتا.]؛ ابنقیم جوزیه، اعلام الموقّعین عن رب العالمین، چاپ طه عبدالرؤف سعد، بیروت 1973؛ ابنماجه، سنن ابنماجة، چاپ محمدفؤاد عبدالباقى، [قاهره 1373/ 1954]، چاپ افست [بیروت، بیتا.]؛ سلیمانبن اشعث ابوداوود، سنن ابیداود، چاپ محمد محییالدین عبدالحمید، [قاهره، بیتا.]؛ چاپ افست [بیروت، بیتا.]؛ محمد امین بن محمدشریف استرآبادى، الفوائد المدنیة، چاپ رحمةاللّه رحمتى اراكى، قم 1424؛ خادم حسین الهیبخش، القرآنیون و شبهاتهم حول السنة، طائف 1421/2000؛ مرتضیبن محمدامین انصارى، فرائدالاصول، چاپ عبداللّه نورانى، قم 1365ش؛ یوسفبن احمد بحرانى، الحدائق النّاضرة فیاحكام العترة الطاهرة، قم 1363ـ 1367ش؛ همو، الدرر النجفیة، چاپ سنگى [تهران 1307]، چاپ افست [قم، بیتا.]؛ محمدبن اسماعیل بخارى، صحیحالبخارى، [چاپ محمد ذهنیافندى]، استانبول 1401/1981؛ عبدالقاهربن طاهر بغدادى، كتاب اصولالدین، استانبول 1346/1928، چاپ افست بیروت 1401/1981؛ یوسف بقاعى، فهارسالكافى، بیروت 1413 الف؛ همو، فهارس تهذیبالاحكام، بیروت 1413ب؛ محمدبن عیسى ترمذى، الجامع الصحیح و هو سنن الترمذى، ج 5، چاپ ابراهیم عطوه عوض، بیروت [بیتا.]؛ نعمتاللّهبن عبداللّه جزایرى، منبعالحیاة، در محمدبن شاهمرتضى فیض كاشانى، الشهاب الثاقب فى وجوب صلاة الجمعة العینى، چاپ رؤوف جمالالدین، قم 1401؛ حیدر حباللّه، نظریة السنة فیالفكر الامامى الشیعى: التكون و الصیرورة، بیروت 2006؛ محمدبن حسن حرّعاملى، الفوائد الطوسیة، چاپ مهدى لاجوردى حسینى و محمد درودى، قم 1403؛ محمد خضرى، اصول الفقه، بیروت 1424/2004؛ همو، تاریخ التشریع الاسلامى، [قاهره]1373/1954؛ ابوالقاسم خوئى، البیان فى تفسیر القرآن، بیروت 1408/1987؛ محمدحسین ذهبى، التفسیر و المفسّرون، ج 1، قاهره 1381/1961؛ مصطفى سباعى، السنة و مكانتها فى التشریع الاسلامى، بیروت 1405/1985؛ فؤاد سزگین، محاضرات فى تاریخ العلوم العربیة و الاسلامیة، فرانكفورت 1404/1984؛ عبدالرحمانبن ابیبكر سیوطى، الاتقان فى علوم القرآن، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، [قاهره 1967]، چاپ افست قم 1363ش؛ ابراهیم بن موسى شاطبى، الموافقات فى اصول الشریعة، بیروت 1411/1991؛ محمدبن ادریس شافعى، الاُمّ، بیروت 1403/1983؛ همو، الرسالة، چاپ احمد محمد شاكر، بیروت : المكتبة العلمیة، [بیتا.]؛ عبدالرزاقبن همام صنعانى، المصنَّف، چاپ حبیبالرحمان اعظمى، بیروت 1403/1983؛ طباطبائى؛ محمدبن حسن طوسى، الاستبصار، چاپ حسن موسوى خرسان، نجف 1375ـ1376/ 1956ـ 1957، چاپ افست تهران 1363ش؛ همو، التبیان فى تفسیرالقرآن، چاپ احمد حبیب قصیر عاملى، بیروت [بیتا.]؛ همو، تهذیبالاحكام، چاپ حسن موسوى خرسان، تهران 1364ش؛ عبدالغنى عبدالخالق، حجیة السنة، [بغداد ? 1406]؛ علیبن حسین علمالهدى، الذریعة الى اصول الشریعة، چاپ ابوالقاسم گرجى، تهران 1363ش؛ محمدبن محمدغزالى، كتاب المستصفى فى علمالاصول، بولاق 1322ـ1324، چاپ افست [بیروت، بیتا.]؛ محمدبن احمد قرطبى، الجامع لاحكام القرآن، بیروت 1405/1985؛ حسینبن شهابالدین كركى، كتاب هدایة الابرار الى طریق الائمة الاطهار(ع)، چاپ رؤوف جمالالدین، [بغداد 1977]؛ كلینى؛ مالكبن انس، المُوَطَّأ، استانبول 1401/1981؛ مجلسى؛ محمد سعید منصور، منزلة السنة من الكتاب و اثرها فى الفروع الفقهیة، قاهره 1413/1993؛ مسلمبن حجاج، صحیح مسلم، چاپ محمدفؤاد عبدالباقى، استانبول 1401/1981؛ محمدبن محمد مفید، التذكرة باصول الفقه، چاپ مهدى نجف، بیروت 1414/1993؛ احمدبن على نسائى، كتاب السنن الكبرى، چاپ عبدالغفار سلیمان بندارى و سیدكسروى حسن، بیروت 1411/1991.
/ سیدعلى آقایى /