■ باغ بي فصل
آخرين گفتِ تو(مجيد زمانياصل )
وقتي که به نماز
پلکها بر هم ميگذاري
ودستها فراز ميکني
انگشتانت از کاکل ماه در ميگذرند
و دور دست ترين ستاره از خاک
با افتخار
بوسه بر زانوي توميزند
از اين به بعد ه ...
■ نماز در دوران اسارت
بسم الله الرحمن الرحيم
مسئله نماز و عشق به آن در نهاد انسانها نهفته است. کودک از همان آغاز که زبان باز مي کند درباره محسوسات اطراف خويش سئوال مي کند: اين ماه چيه؟ خورشيد چيه؟ زمين کي پيدا شده؟ چه کسي آنها را آفريده است؟ و...
همين زمي ...
■ مجموعه داستان نماز ابرار
از عرش عشق
قال علي اميرالمؤمنين عليه السلام: «افضل الناس من عشق العبادة و عانقها و احبها بقلبه و باشرها بجسده و تفرغ لها، فهو لا يبالي علي ما اصبح من الدنيا علي يسر ام علي عسر.»[1] .
- امام علي عليه السلام فرمود: «بهترين مردم ...
■ ماه بي بي
عمو رحيم خان
حيدر گودرزي
حيدر گودرزي دانشجوي کارشناسي فيزيوتراپي دانشگاه علوم پزشکي و خدمات بهداشتي، درماني تهران است. او، بيست و دو سال دارد و اثر خود را از تهران فرستاده است.
عمورحيم خان را خيلي دوست داشتم. اما دوست داشتنم معمولي نبو ...
■ لبخند شیرین
اولين نماز
پيامبر برفراز بلندترين کوه مکه، به تنهايي نشسته بود. شهر مکه، ساکت و بيصدا زير پاي پيامبر بود. در آسمان نيلي رنگ مکه نيز، تنها خورشيد ديده ميشد.
ناگهان صداي بال جبرئيل، نگاه پيامبر را که در گوشه اي از آسمان آبي غرق شده بود، ...
■ داستانهایی از نماز شب
داستانهاي شب زندهداران
ابودرداء ميگويد علي ابن ابيطالب عليهالسلام را در نخلستان بني نجار ديدم که از دوستانش کناره گرفته و از همراهانش مخفي شده در ميان انبوه نخلههاي خرما پنهان شده، جوياي آن حضرت شدم ناگاه صداي حزيني شنيدم و نغم ...
■ داستانهایی از نماز جماعت
اهميت نماز جماعت
پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم تصميم گرفت کساني که (بدون عذر شرعي) در منزلهاي خود نماز ميخوانند و در جماعت مسلمانان شرکت نميکنند، خانههايشان را آتش بزند.
يک نفر نابينا به حضور پيامبر صلي الله ع ...
■ داستانهایی از اذان
اذان
در زمان «معتضد»، بازرگان پيري از يکي از سران سپاه مبلغ زيادي طلبکار بود و به هيچ وجه نمي توانست وصول کند، ناچار تصميم گرفت به خود خليفه متوسل شود، اما هر وقت به دربار مي آمد دستش به دامان خليفه نمي رسيد، زيرا دربانان و مستخدمين در ...
■ خاطراتی زیبا از نماز
خاطره اقامه اولین نماز
پير دانا (خاطره - 1)
هر روز گوسفندان همسايهها را جمع ميکردم و آنها را براي يافتن اندک علوفهاي به صحرا ميبردم. يادم ميآيد آن روزها غير از من چوپان ديگري هم گوسفندان خانِ ده بالا را به صحرا مي& ...
■ خاطراتی از نماز 3
زنجير
خديجه روان بُد
با خودش کلنجار مي رفت که با صداي طبل و زنجير پريد. از پشت پرده يواشکي نگاهي به بيرون کرد. کوچه خيلي شلوغ بود، رضا را توي جمع ديد. عرق سردي روي پيشاني اش نشست. زود پرده را کشيد. نزديک ساعت پنج بود که داريوش شروع کرد به گاز د ...
■ خاطراتی از نماز 2
زير سقف خانه
فاطمه غلامي عرب
موتور ايژ،زوزه مي کشيد و جاده ي خاکي کوير را پشت سرمي گذاشت. تند برگشتم و نگاهي به عقب انداختم. گرد و خاک از زير لاستيک هاي ايژ بيرون مي زد و به هوا تنوره مي کشيد. موتور خيز مي گرفت؛ زمين سوخته، په ...
■ خاطراتی از نماز1
در راه يقين
مينا مزيدي
او در خانواده اي مذهبي و متعصب متولد شد. دو برادر بزرگ تر و يک خواهر کوچک تر از خود داشت. در شهر کوچک شان تنها تفريح او سر زدن به منازل مؤمنين يا رفتن به کلاس هاي قرآن بود.
اما او روحيه ي مذهبي نداشت. نصايح ديني ...
■ جلوه های از نماز در جبهه 4
امداد فرشتگان
حجت الاسلام والمسلمين ابوالقاسم اقباليان
در عمليات بدر بوديم. يک روز به همراه شهيد اکبر شيرازي و شهيد ملک محمدي از يگان دريايي لشگر 17 علي بن ابيطالب با چند نفر ديگر از رزمندگان مشغول نماز جماعت شديم. نماز را بر روي اس ...
■ جلوه های از نماز در جبهه 3
نماز در حال دويدن
حسين يوسفي
شب عمليات بدر بود که با قايق به طرف منطقه ي مورد نظر خود به راه افتاديم. بعد از رسيدن به خشکي که با مشقّت زياد و عبور از موانع خورشيدي و سيم خاردارهاي حلقوي انجام گرفت، دستور حرکت صادر شد.
خط اول را نيروهاي خطشکن ...
■ جلوه های از نماز در جبهه 2
طيف نور
علي طالبي
قبل از مرحله ي سوم عمليات کربلاي پنج، بنده به عنوان مسؤول تسليحات گردان کميل بن زياد بودم.
روزي جلوي چادر تدارکات نشسته بودم. يکي از رزمندگان گردان در فاصله ي چند متري مشغول نماز بود. چنان حال خوشي داشت که طيفي از نور ...