■ نماز در اولین سفر عشق
قم که بودیم یک بار از تلویزیون تصویر حرم حضرت امیر پخش میشد. آرزو داشتم یک نماز صبح را در صحن و سرای امیرالمومنین علیه السلام باشم. نماز صبح را در حرم خواندیم. خدا را شکر. ...
1398/7/21 ساعت 11:10
کد : 2639
دسته : معصومین (ع) و نماز,داستانهای نماز
ادامه مطلب
■ ای کاش زودتر "روحانی" میشدم
من مانده بودم و پاهای یخ زده، من مانده بودم و آفتاب رنگ رو رفته ای که از پشت پنجره گرد و خاک گرفته مسجد بر روی سجاده میتابید. ...
■ نماز اول وقتم فدا شد!
راه افتادیم وسطای راه که بودیم خوردیم به یک ترافیک جاده ای آن هم به خاطر تصادفی که بین یه نفت کش و اتوبوس اتفاق افتاده بود.
جاده کاملا بسته شده بود. تو هوای گرم دقیقا دو ساعت همانجا معطل شدیم ...
■ مستاجری که با نماز صاحبخانه شد!
وقتی فهمید مستاجر هستم گفت یک روز میام قم برای شما خانه بخرم امروز اومد یک خانه برایم خرید و کلیدش را هم تحویل داد و رفت ...
1398/5/24 ساعت 13:48
کد : 2586
دسته : آثار اخلاقی و عرفانی نماز,داستانهای نماز
ادامه مطلب
■ نماز جماعت به امامت کنیز مست
یک سال بعد و پس از قتل ولید بن یزید، با اعتراف کنیز و اطرافیان، این راز، آشکار شد و مردم شام تازه فهمیدند که در یک نماز صبح، به کنیز مست ولید اقتدا کردهاند! ...
1398/4/29 ساعت 11:28
کد : 2554
دسته : آسیبشناسی اخلاقی نماز(نماز و گناه),داستانهای نماز
ادامه مطلب
■ به زیادی نماز نگاه نکنید!!!
پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله) مى فرماید:
تنها به زیادى نماز و روزه و حج و نیكى به دیگران و شب زنده دارى بعضى نگاه نكنید (اگر چه اینها در مورد خود مهم است) بلكه نگاه به «راستگویى» و «امانت» آنها كنید! ...
1398/4/24 ساعت 13:39
کد : 2547
دسته : آسیبشناسی اخلاقی نماز(نماز و گناه),داستانهای نماز
ادامه مطلب
■ مکاشفه دروغ در نماز
مکاشفه عجیب در نماز
شیخ عبدالله بصری در نماز یک بار گفت: کخ کخ, بعد از نماز پرسیدند:این چه صدایی بود؟ گفت سگی می خواست وارد مسجد الحرام شود او را دور کردم.مریدها از این مکاشفه تعجب کردند,
مردی سنی برای همسرش که شیعه بود از کرامت شیخ آن شب سخن ه ...
■ تاثير نماز استسقا
در سال 1363 هجري قمري رحمت حق تعالي از شهر قم و حومه آن قطع شده و از آغاز بهار تا اوايل خرداد حتي قطره اي باران از آسمان نازل نشده بود. دشت و هامون خشك و مزارع در اثر بي آبي پژمرده شده بود و آخرين مراحل حيات خود را طي مي كرد. ابرهاي اندوه و وحشت بر س ...
■ همه قاتل بودند از موذن و مکبر گرفته تا نمازگزاران
انصافا نمازی که در مدت ۵۰ روز در بند هشت زندان به جماعت خواندم از حضور قلب بسیار بالایی برخوردار بود چون مصداق این روایت بود که نماز را طوری بخوانید که اخرین نماز شماست ...
■ اقامه نماز و عقربْ باران
برنامۀ مسجد چنین بود که نماز سهوقت برگزار میشد؛ بعد از نماز صبح دعای عهد و منبر کوتاه؛ بعد از نماز ظهر منبر و قرائت جزئی از قرآن و پس از آن نماز مغرب و عشا و سپس افطار. استقبال مردم از مباحث بهگونهای بود که مسجد روستا پر از جمعیت میشد؛ اهالی نیز از این اتفاق خوشحال بودند. برنامهها روزبهروز بهتر بهپیش میرفت ...
■ شب ها برای نماز مرا بیدار می کنند
مرحوم شیخ مرتضی زاهد خود نقل فرموده بود: شب ها برای عبادات سحری مرا صدا می زنند.یک شب می گویند : مرتضی بر خیز! یک شب دیگر می گویند: شیخ مرتضی، و بالاخره یک شب صدا می زنند: آقا شیخ مرتضی، و من وقتی دقت می کنم می بینم این ها به روز من بستگی دارد. هر رو ...
1398/2/30 ساعت 13:56
کد : 2491
دسته : عبادت علما و بزرگان,داستانهای نماز
ادامه مطلب
■ معجزه محبت
دختر۱۶یا۱۷ ساله ای تمام مدرسه را عاصی کرده بود . شر کامل ، بی حجاب ، اهل ارتباط با نامحرم…حرف هیچ احد الناسی را گوش نمیکرد. وقتی من بعنوان یک طلبه(حوزه علمیه خواهران) وارد این دبیرستان شدم در برخورد اول ، این دختر سعی بر مسخره کردن و تحقیرکردن من وکارم که دعوت به دین بود را ...
1398/2/29 ساعت 11:37
کد : 2489
دسته : فرهنگسازی و دعوت به نماز,داستانهای نماز
ادامه مطلب
■ مرحله به مرحله با نماز
یک بار به فکرم رسید برای آموزش قرآن همه مساجد برنامه هایی دارند ولی برای آموزش نماز برنامه خاصی در شهرم نیست لذا با دوستم صحبت کردم و قرار شد ایشان روی قرآن بچه ها کار کند و من روی مسئله نماز آنها فعالیت کنم ...
1398/2/25 ساعت 11:52
کد : 2484
دسته : نماز و مسجد,داستانهای نماز
ادامه مطلب
■ کار استثنائی از کودک استثنائی
سال اول خدمتم بود. من بايد در مدرسه ي كودكان استثنايي يك روستاي كوچك از توابع شهر دهاقان به دانش آموزان كم توان ذهني خدمت مي كردم. كلاسم دو پايه بود. سه نفر پايه ي آمادگي و سه نفر پايه ي سوم. ...
1398/2/24 ساعت 15:44
کد : 2483
دسته : فرهنگسازی و دعوت به نماز,داستانهای نماز
ادامه مطلب
■ اذانی که به دادِ زن بیچاره رسید
در زمان «معتضد»، بازرگان پیری از یکی از سران سپاه مبلغ زیادی طلبکار بود به هیچ وجه نمی توانست آن را وصول کند. ناچار تصمیم گرفت به خود خلیفه متوسل شود; اما هر وقت به دربار می آمد، دستش به دامان خلیفه نمی رسید; زیرا دربانان و مستخدمان ...