■ نماز اول وقتم فدا شد!
اوایل طلبگیم که بود زود به زود دلم برای پدر و مادرم تنگ میشد. اول می رفتم مشهد زیارت امام رضا علیه السلام و بعد می رفتم شهرستان خودمون تربت حیدریه که دو ساعتی با مشهد فاصله داره . در یکی از این سفرها حرم امام رضا علیه السلام بودم و یک ساعتی هم به اذان ظهر مانده بود مردد شدم که بمونم تو حرم و نماز اول وقت بخونم یا برم تربت حیدریه که یک ساعت بعد از اذان نمازم را بخونم.
بالاخره شیطان موفق شد و گفت زیارتت را که کردی برو اشکال نداره با یک کمی تاخیر نمازت را میخونی.
راه افتادیم وسطای راه که بودیم خوردیم به یک ترافیک جاده ای آن هم به خاطر تصادفی که بین یه نفت کش و اتوبوس اتفاق افتاده بود.
جاده کاملا بسته شده بود. تو هوای گرم دقیقا دو ساعت همانجا معطل شدیم همان دوساعتی که میتونستم تو حرم امام رضا بشینم و نماز اول وقت بخونم.
همین که دو ساعت گذشت راننده اتوبوس ما ماشین را انداخت کنار جاده و رفتیم. ما به تربت رسیدیم البته با چند ساعت تاخیر اما بدون نماز اول وقت.
به این نتیجه رسیدم که هیچ وقت بر ای زود رسیدن نماز اول وقتم را فدا نکنم.
خاطره از حجت الاسلام علی اکبر وحیدی