Notice: Undefined variable: view_ticker in /home/qunoot/public_html/Nojavan/Template/system/top-header.php on line 29
متن کده
دسته بندی :
پرسشی دارید ؟
غذای زیاد برای عبادت آدم ضرر دارد!

■ غذای زیاد برای عبادت آدم ضرر دارد!

از روایات اهل بیت (علیهم السلام)در موضوع پرخوری می‌‌شود فهمید که غذاى اضافى برای آدم سه مشکل خیلی بد درست می کند : یک اینکه قلب انسان را مثل سنگ می کند و آدم قساوت قلب می گیرد، دو اینکه نسان را در انجام عبادات تنبل می‌کند و آدم حال عبا ...
1394/3/4 ساعت 11:03
کد : 21
دسته : دانستنی ها
ادامه مطلب
از کیمیا بهتر !

■ از کیمیا بهتر !

آقای محمدی ری شهری از قول نوه شیخ حسنعلی نخودکی خاطره ی جالبی تعریف میکند : امام خمینی و مرحوم پدرم در حرم حضرت امام رضا علیه‌السلام، آشیخ حسنعلی نخودکی(از علمای بزرگ شیعه) را می‌بینند. می‌آیند که با ایشان صحبت کنند، ایشان هم زیارت ...
1394/3/4 ساعت 11:02
کد : 20
دسته : حکایت,خاطره,داستان
ادامه مطلب
آیا تسبیحات حضرت زهرا فقط بعد از نماز کار می کند؟

■ آیا تسبیحات حضرت زهرا فقط بعد از نماز کار می کند؟

ما ها معمولا فکر می کنیم که  تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها را فقط بعد ا نماز واجب می توان گفت، اما خب این طور نیست. این ذکر را همیشه می توان گفت و برکت آن مختص به زمان خاصی نیست.البته خب بعد از نماز های واجب خیلی سفارش شده است و به اصطلاح مس ...
1394/3/4 ساعت 11:01
کد : 19
دسته : داستان,دانستنی ها
ادامه مطلب
بهترین هدیه عالم

■ بهترین هدیه عالم

هر مسلمانی می داند که حضرت محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله ) بهترین بنده خدا و بهترین پدر دنیاست. این راهم می داند که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ، بهترین نعمتی است که خدا به پیامبرش داده است.حالا شما حساب کنید که بهترین پدر دنیا می خواهد به تنها ...
1394/3/4 ساعت 11:00
کد : 18
دسته : حکایت,داستان
ادامه مطلب
بهتر از کیمیا !

■ بهتر از کیمیا !

کیمیا یک علمی بوده است از شاخه های شیمی قدیم! توی این علم آدم یاد می گرفته است که مس کم ارزش را طلای ناب کند و یک پول حسابی به جیب بزند. البته تا آنجا که ما می دانیم این علم فقط توی شعر ها و داستان ها رایج بوده و هیچ استاد کاری را در تاریخ سراغ نداری ...
1394/3/4 ساعت 11:00
کد : 17
دسته : حکایت,داستان,دانستنی ها
ادامه مطلب
وقت اذان!

■ وقت اذان!

روزی که شاه از ایران فرار کرد توی فرانسه بودیم. من و پدرم؛ یا بهتر بگویم من و کسی  که از امروز می شد گفت پدر همه ی ایران است.دهکده ی کوچک نوفل لوشاتو پر شده بود از آدم هایی که آمده بودند خمینی را ببینند.نزدیك چهارصد خبرنگار اطراف منزل امام جمع ش ...
1394/3/4 ساعت 10:59
کد : 16
دسته : حکایت,خاطره,داستان
ادامه مطلب
لبخند آخر مدرس!

■ لبخند آخر مدرس!

سر سجاده اش می نشیند نگاهش را دوخته روی  تربت کربلا و خاموش است.همه ی زندگی را توی سرش مرور می کند.می رود تا دورترین خاطره ها؛تا شش سالگی.تا سوزش ترکه ای که به بازویش خورد و او را آورد خانه ی پدر بزرگ.آورد به قمشه و بعد به اصفهان. جانش خسته ب ...
1394/3/4 ساعت 10:58
کد : 15
دسته : حکایت,خاطره,داستان
ادامه مطلب
نماز شب توی خانه ی غول!

■ نماز شب توی خانه ی غول!

علامه محمد تقی جعفری می گوید: یادم می آید من و نواب صفوی جوان که بودیم و هر دو تهجّد و شب زنده دارى و زیارت را دوست داشتیم . در حوزه نجف خدمت مرحوم آیت الله شیخ طالقانى شاگردی مى کردیم و از علاّمه امینى "صاحب کتاب الغدیر" درس ایمان و ولا ...
1394/3/4 ساعت 10:57
کد : 14
دسته : حکایت,خاطره,داستان
ادامه مطلب
دزد نماز خوان!

■ دزد نماز خوان!

یکی از علماء از کربلا و نجف برمی گشت که گرفتار دزدان شد و دار و ندار او و رفقایش را دزدیدند. آن عالم می گوید : « من در بین اموالم کتابی داشتم که سالها با زحمت و مشقّت زیادی آن را نوشته بودم و چون خیلی مورد علاقه ام بود همه جا همراه خودم می ب ...
1394/3/4 ساعت 10:56
کد : 13
دسته : حکایت,خاطره,داستان
ادامه مطلب
یک سطل یخ دربهشت!

■ یک سطل یخ دربهشت!

یکی از رزمنده های عملیات والفجر می گوید: از عملیات که برمی گشتم پشت خاکریز ها یک نفر داشت ناله می کرد . کنجکاو شدم. جلوتر که رفتم،دیدم یکی از بچه ها کنار خاکریز ایستاده و تن و بدنش پر از خون است.خودم را با عجله به او رساندم و پرسیدم: کمک نمیخوای؟ ...
1394/3/4 ساعت 10:55
کد : 12
دسته : خاطره,داستان
ادامه مطلب
نام و نام خانوادگی: ایاک نعبد و ایاک نستعین

■ نام و نام خانوادگی: ایاک نعبد و ایاک نستعین

موج انفجار گرفته بودش. همه ی تنش خونی بود و روى تخت بيمارستان افتاده بود و هيچ چيز يادش نمى آمد. حتى اسم خودش را هم نمى دانست كه بگويد تا ثبت كنند.تنها جمله اى كه از ميان دو لبش بيرون مى آمد: اياك نعبد و اياك نستعين  بود. پرستار هرچه می پرسید هم ...
1394/3/4 ساعت 10:54
کد : 11
دسته : خاطره,داستان
ادامه مطلب
نماز روی روزنامه ی ژنرال!

■ نماز روی روزنامه ی ژنرال!

قبل از انقلاب به آمریکا رفتم تا دوره خلبانی را بگذرانم. یک دانشجوی آمریکایی را با من هم اتاق کردند تا زبان انگلیسی را بهتر یاد بگیرم. او من را یک آدم گوشه  گیر و بدبین به فرهنگ غرب معرفی کرده بود. گفته بود: «بابایی» غیر نرمال است، او ...
1394/3/4 ساعت 10:53
کد : 10
دسته : خاطره,داستان
ادامه مطلب
اول نماز بعد همه چیز!

■ اول نماز بعد همه چیز!

در یکى از روستاهاى فیروزکوه ، جلسه بزرگداشت شهدا برپا بود و سپهبد صیاد شیرازى به عنوان سخنران دعوت شده بود. بعد از مداحى و چند برنامه مرسوم دیگر از شهید صیاد خواستند سخنرانى کند. پشت تریبون رفت.اول بسم الله گفت و صلوات فرستاد. بعد گفت: یک روز با امام ...
1394/3/4 ساعت 10:52
کد : 9
دسته : حکایت,خاطره,داستان
ادامه مطلب
حوض نور!

■ حوض نور!

آیت الله خزعلی می گوید: یک سال در قم برف سنگین و عجیبی باریده بود و حسابی یخبندان شده بود. در همان موقع و همان وضعيت، امام نصف شب از مدرسه دارالشفاء می آمد مدرسه فيضيه و به هر زحمتى بود يخ حوض را می شكست و وضو مى گرفت.بعد مى رفت زيرزمین مدرسه و در تا ...
1394/3/4 ساعت 10:51
کد : 8
دسته : خاطره
ادامه مطلب
قبل از ورود به جلسه عطر بزنید!

■ قبل از ورود به جلسه عطر بزنید!

آتش جنگ بالا گرفته بود و سران کشور های اسلامی همه آمده بودند خدمت امام.جلسه ای بسیار مهم برای برقراری صلح بین ایران و عراق بود.درست وسط جلسه بود که صدای اذان ظهر بلند شد.امام بلند شدند و گفتند:من می خواهم نماز بخوانم... هیچ کس فکر نمی کرد کاری مهم ...
1394/3/4 ساعت 10:47
کد : 7
دسته : حکایت,خاطره
ادامه مطلب
123456789