■ گریه جبرئیل
جبرئیل امین بر حضرت یوسف نازل شد. یک جوان از کنار آنها می گذشت؛ جبرئیل گفت:
این جوان را می شناسی؟ این همان انسانی است که وقتی نوزاد بود به پاکی تو شهادت داد و تهمتی که زلیخا به تو زده بود برطرف شد.
یوسف دستور داد تا آن جوان را پیش ا ...
■ نماز دشمن گناه!
حضرت رسول صلى الله عليه و آله مردى را ديد كه در دعايش مى گويد: خدايا مرا ببخش ؛البته می دانم که نمی بخشی!
پيامبر صلى الله عليه و آله از شنيدن اين دعا ناراحت شد و به آن مرد فرمود:
چرا اينقدر نسبت به خدا بدگمان هستى ؟ و از رحمت او مايوس ؟
آن م ...
■ شاه کلید
رفتم مسجد تا شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی را ببینم. نماز که تمام شد رفتم کنار محراب نشستم و گفتم: آقا سه تا قفل خورده به زندگیم.
آقا سرش را کج کرد و لبخندی زد که یعنی: قفل هات رو بگو.
گفتم: قفل اول اینه که دوست دارم یک ازدواج سالم داشته ...
1394/3/6 ساعت 10:26
کد : 34
دسته : حکایت,خاطره,داستان
ادامه مطلب
■ خاطره ای از زندگی سردار محمد ابراهيم همت
دو ماه بود نديده بودمش. از در که تو آمد سر تا پایش خاكي بود. چشمهاش از سوز سرما سرخ شده بود.
گفتم: حداقل يه دوش بگير، يه غذايي بخور. بعد نماز بخون.
...
■ تلفن ها وقت اذان زنگ می زنند!
حاج عبدالرزاق زین الدین، پدر شهیدان مهدی و مجید زین الدین، می گوید: شهید رجایی ـ رحمة الله علیه ـ می فرمود: وقتی تلفن زنگ می زند، شما مضطرب هستید که زود بروید و جواب دهید تا کسی که پشت خط است معطل نشود. حتی اگر در نماز باشید، نماز را سریع می خوانید ت ...
■ دورکعت کفاره
صف های نماز جماعت بسته شده بود و همه آماده ی شنیدن اذان بودند. ناگهان مردی با چهره ی نگران آمد و نشست کنار پیامبر(ص) .سرش پایین بود و انگار خجالت می کشید به چهره ی حضرت نگاه کند. پیامبر (ص) نگاه مهربانی به او کرد و لبخند زد. مرد خیلی آهسته و با ...
■ امام جماعت گوهرشاد
یکی از علما می گوید: ماه رمضان بود و ما از مرحوم آیت الله شیخ عباس قمی (مولف مفاتیح الجنان) خواهش کردیم که ظهر ها بیایند مسجد گوهرشاد نماز جماعت برپا کنند. ما اصرار کردیم و ایشان هم خواهش ما را پذیرفت . فردای همان روز نماز ظهر و عصر در یکی از ش ...
1394/3/6 ساعت 10:23
کد : 30
دسته : حکایت,خاطره,داستان
ادامه مطلب
■ نماز ظهر عاشورا
اصطکاک سنگ و سمّ اسب ها
صاعقه در صاعقه میآفرید
از فرود تیغها بر خودها
رعد و برقی سخت میآمد پدید
گرم پو، تازان، رجز خوان، بیامان
ماهرانه تیر میانداختند
یک طرف توحید و پاکی و شرف
یک طرف شرک و پلیدی و گ ...
■ ما برای نماز می جنگیم!
ابن عباس گفت در صفین
که علی مرد جانفدای نماز
دیدم اندر فلک نگاه کند
از پی فرصت ادای نماز
عرض کردم ه یا علی اکنون
وندرین صحنه نیست جای نماز
گفت بهر نماز می جنگیم
جنگ ما نیست جز برای نماز
این علی و آن حسین فرزندش
که فدا ...
■ نماز
نماز گشت تمام و نه خانه بود و نه فرش
من فلک زده بودم دچار آن پندار
روا ُبوَد که به درگاه کردگار کنم
هزار مرتبه از این نماز استغفار
اله من ، احد من ، خدای من ، العفو
که هست مستحق دوزخ این نماز گزار
چه می شود که دلم را به خود کن ...
■ طلوع صبح
طلوع صبح فتادم به محضر دادار
که با نماز بشویم زلوح دل زنگار
پس از اقامه و تکبیر گشت لبهایم
به ذکر بسمله و حمد و سوره گوهر بار
شروع حمد نمودم که در همان آغاز
به فکر خانه خریدن زدم به شهر و دیار
به نستعین چو رسیدم به هر محله و کوی
...
■ برخیز
برخیز که روز نو رسیده
رنگ شب از آسمان پریده
برخیز و ببین که قدرت حق
گلهای قشنگ آفریده
از بوسه باد صبحگاهی
پیراهن غنچهها دریده
بر مخمل سبزه شبنم نور
از دیدهی آسمان چکی ...
■ سکوت
همه جا را سکوت پر کرده
من به نرمی نماز می خوانم
نور مهتاب روی سجادست
لحظه ای سر به مهر می مانم
*
با صدایم که رنگ مهتاب است
آسمان را ز دور می شنوم
دوست دارم ز روی سجاده
با صدایم به آسمان بروم
*
شاپرک های شاد چشمانم
می ...
■ شعر نماز
خنده پروانه ها را توی باغ
پیش گلها زیر باران دیده ام
عطر آن پروانه ها را روز وشب
از گل گلدان خود بوئیده ام
پیش خود گفتم که با این غصه ها
می شود همسایه پروانه شد
می شود با بوی گلهای بهار
مثل مهمان وارد هر خانه شد
پیش خود گفتم ک ...
■ نماز بی ریا!
فکرم همهجا هست، ولی پیشِ خدا نیست سجادۀ زَردوز که محرابِ دعا نیست
گفتند سر سجده کجا رفته حواست؟ &n ...