Notice: Undefined variable: view_ticker in /home/qunoot/public_html/Nojavan/Template/system/top-header.php on line 29
پیشخوان / متن کده
گریه جبرئیل

■ گریه جبرئیل

جبرئیل امین  بر حضرت یوسف نازل شد. یک جوان از کنار آنها می گذشت؛ جبرئیل گفت:

 این جوان را می شناسی؟ این همان انسانی است که وقتی نوزاد بود به پاکی تو شهادت داد و تهمتی که زلیخا به تو زده بود برطرف شد.

یوسف دستور داد تا آن جوان را پیش او بیاورند و جوان که آمد یوسف یک پذیرایی حسابی و شاهانه از او کرد و به او چند هدیه ی با ارزش داد و دستــور داد هر خواستــه ای دارد برآورده شــود.

ناگهان جبرییل به گریه افتاد.یوسف با نگرانی پرسید: فرشته ی خدا چرا گریه می کنی؟

جبرئیل گفت: گریه من از سر شوق است.این جوان بنده ی کوچک خداست و فقط برای اینکه تهمتی را از تو برطرف کرد و بر پاکی تو شهادت داد، اینطور از او تشکر می کنی! با خودم فکر کردم حال بنده ای که در شبانه روز پنج بار  نماز می خواند و در نمازها به پاکی خدا شهادت می دهد چگونه خواهد بود و خدای بزرگ چطور از او قدر دانی خواهد کرد!!!

1394/3/6 ساعت 10:27
کد : 36
دسته : حکایت,داستان
لینک مطلب
کلمات کلیدی
نماز
حکایت
احادیث
پیامبر
مطالب مرتبط
شاه کلید

■ شاه کلید

رفتم مسجد تا شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی را ببینم. نماز که تمام شد رفتم کنار محراب نشستم و گفتم: آقا سه تا قفل خورده به زندگیم. آقا سرش را کج کرد و لبخندی زد که یعنی: قفل هات رو بگو.   گفتم: قفل اول اینه که دوست دارم یک ازدواج سالم داشته ...
شاه دزد!

■ شاه دزد!

دزدی یکی از کارهایی است که هر انسانی روی زمین زندگی کرده می داند بد است.حالا شما حساب کنید کسی که این بلا را هر روز سر خودش بیاورد چه وضعی دارد! یک روز پیامبر خدا به اصحابش گفت : می دانید دزد ترین مردم چه کسی است ؟ اصحاب با تعجب گفتند : شما بفر ...
خاطره ای از شهید توفیقی

■ خاطره ای از شهید توفیقی

شهيد توفيقى مسئول مخابرات گردان حمزه و يكى از بچه هاى باصفاى جبهه ، بود. چند روز قبل ازعمليات والفجر هشت ، رزم شبانه داشتيم . رزم خيلى سنگينى بود. بعد از يك سرى "بدو بايست" ها و ستون كشي ها، بچه ها را روانه ی چادرهايشان كردند. بچه ها که خوا ...
دیدگاه جدید