Notice: Undefined variable: view_ticker in /home/qunoot/public_html/Nojavan/Template/system/top-header.php on line 29
پیشخوان / متن کده
امام جماعت گوهرشاد

■ امام جماعت گوهرشاد

یکی از علما می گوید: ماه رمضان بود و ما از مرحوم آیت الله شیخ عباس قمی (مولف مفاتیح الجنان) خواهش کردیم که ظهر ها بیایند مسجد  گوهرشاد نماز جماعت برپا کنند. ما اصرار کردیم و ایشان هم خواهش ما را پذیرفت . فردای همان روز نماز ظهر و عصر در یکی از شبستان های مسجد اقامه شد وهر روز که  می گذشت جمعیت نمازگزار ها بیشتر می شد.ده روز نشده بود که خبر بین مردم پیچید و جمعیت نماز گزاران مسجد بزرگ گوهر شاد فوق العاده زیاد شد.

یک روز بعد از نماز ظهر  شیخ عباس به من که نزدیک ایشان بودم، گفتند: من امروز نمی توانم نماز عصر بخوانم. بلند شدند و از مسجد رفتند و دیگر آن سال را برای نماز جماعت نیامدند.رفتیم خدمت ایشان و علت ترک نماز جماعت را پرسیدیم، گفتند: حقیقت این است که آن روز در رکوع رکعت چهارم، صدای اقتدا کنندگان را که از انتهای مسجد: یا الله یا الله، می گفتند، شنیدم. این صداها مرا متوجه کرد که جمعیت زیادی برای نماز پشت سرمن آمده است و این، مرا خوشحال کرد و من خوشم آمد. از همان وقت فهمیدم من برای امامت نمازجماعت شایسته نیستم و اهلیّتش ندارم.

1394/3/6 ساعت 10:23
کد : 30
دسته : حکایت,خاطره,داستان
لینک مطلب
کلمات کلیدی
حکایت
نماز
مطالب مرتبط
فرماندهان بهشت

■ فرماندهان بهشت

مهدی در هر وضعیتی كه بود به محض رسیدن وقت اذان، آماده ی نماز می شد. توی سر دشت همرزم بودیم. جاده ها از لحاظ امنیت هیچ  تضمینی نداشت. گروهكهای ضد انقلاب روی همه ی جاده ها نفوذ داشتند.یادم هست حتی توی همین جاده ها هروقت  كه موقع نماز می شد ...
کنار خیابان

■ کنار خیابان

تازه سر شب بو که به خانه ی امام رسیدم.تلوزیون اخبار ساعت هفت را پخش می کرد من همانطور که خلاصه ی اخبار را گوش می کردم آستین ها را برای وضو بالا می دادم.بعد از چند قیقه هم باعجله رفتم تا جانماز پیدا کنم و نماز مغرب و عشا را بخوانم.نماز که تمام شد آمدم ...
براي نماز

■ براي نماز

ـ من نمي‌فهمم. شما اسيريد يا عابد و زاهد؟ آخه اين‌همه نماز به چه دردتون مي‌خوره؟ وقتي اين جملات را مي‌گفت، معلوم نبود كه خشمگين است يا متعجب؛ اما كسي جوابش را نداد. او هم با خشم يا تعجب بيشتر ادامه داد: ـ صبح كه بلند مي&zwnj ...
دیدگاه جدید