ادب حضور در «آداب الصلوة»

■ ادب حضور در «آداب الصلوة»

ادب حضور در «آداب الصلوة»

نماز و نيايش پيوندى است صميمانه ميان انسان‌ و خدا, خالق و مخلوق. نماز زمزمه اى است با (اللّه); تسلاّبخش دل هـاى مضطرب‌ و آرامشگر جان هاى خسته‌; نماز‌ زداينده تيرگى ها و ناهنجارى هاست و مايه صفاى باطن و روشنى روان.

نماز برنامه اى اسـت براى باز يافتن و آگاه ساختن خويش, ستردن غفلت و رهاندن خود از كشش هاى دروغين و جاذبه هاى تباهى‌ آفرين.

نماز (ذكر) است; (ياد خدا)1 و (ذكر) جلاى جان است و مايه پيراستگى روان,2 و رهايى از دام (شيطان),3 (نماز برترين نهاد اسـت)4 و (استوانه دين)5 و (آغازين كردارى كه در هنگامه قيامت و به هنگام‌ سؤال‌ ها از كسان از آن پرسيده مى شود),6 (و چون پذيرفته شود اعمال ديگر پذيرفته خواهند شد و چون پذيرفته نشود, كردارهاى ديگر نيز پذيرفته نخواهد شد).7

(نماز مـايه روشـنايى چشم رسول‌ اللّه‌(ص) بود)8 و (فرجامين سفارش رسولان و دوست داشتنى ترين اعمال نزد خداوند).9

چرا نماز را برترين و مهم ترين واجبات انگاشته اند, و چرا در آموزه هاى دين نماز پايه و اساس دين خوانده‌ شده‌ است؟ چرا بدون نـماز هيچ عملى پذيرفته نيست و چرا نماز آخرين و مهم ترين سفارش رسولان الهى است؟

چه رازى در نماز نهفته است, رمز اين همه والايى, ارجمندى و عظمت چيست؟ نماز چگونه‌ است‌ كه‌ اين همه تأثيرگذارى دارد و….

نماز‌ را‌ مى تـوان از ابـعاد گونه گون به بحث نهاد, و از زاويه هاى مختلف درباره آن بحث كرد; از جمله رازها و رمزهاى‌ نماز‌, و اسرار‌ و نهفته هاى اين آيين شكوهمند الهى.

عالمان و عارفان‌ از‌ اين منظر به نماز بسيار نگريسته اند, و آثار بسيارى در اين بـاره رقـم زده انـد كه بسيارى از اين‌ نگاشته‌ ها‌ عـنوان (اسرار الصلوة) را بر پيشانى خود دارند.10

آداب‌ الصلوة امام خمينى

(آداب الصلوة) فقيه بلندآوازه مصلح بى بديل روزگار معاصر عارف واصل و زاهد والانگر و معلم بى‌ نظير‌ سير‌ و سلوك در برنمودن رازهاى نهفته در نماز, و نشان دادن ادب حـضور‌, اثـرى‌ است شگرف و كارآمد.

نگاه امام(ره) به موضوع, عارفانه و به تعبير خود آن بزرگوار, مسلك وى‌ در‌ تبيين‌ و توضيح و گزارش ابعاد نماز مـسلك (اهـل مـعرفت) است.

كتاب از يك مقدمه‌, سه‌ مقاله‌ و يك خاتمه سامان يافته است. مقالات داراى تقسيم هايى است به باب ها, فصل‌ ها‌ و….

در مقدمه كوتاه كتاب بر اين نكته تصريح و تأكيد شده است كه (از براى‌ نماز‌ غير از اين صورت معنايى است و غير از اين ظاهر باطنى است) بدين‌ سان‌ همان‌ گونه كه ظاهر را آدابى است, باطن را نيز آدابى خواهد بود, و بدان سان‌ كه‌ اگر آداب ظاهر رعايت نشود, نماز ظاهرى باطل شده و يا خللى بدان وارد‌ خواهد‌ شد‌, مراعات نكردن آداب باطنى آن نيز, حالت باطنى و معنوى آن را خواهد ستُرد. حـضرت امام‌(ره‌) مى نويسند اين حقيقت كه (نماز باطن و صورت غيبيه ملكوتيه) دارد, افزون‌ بر‌ برهان‌, از آيات و روايات نـيز بـه روشنى دانسته مى شود.11 آنگاه براى روشن ساختن اين‌ مدّعا‌ چندين‌ آيه و روايت را و چگونگى دلالت آنها را بر مراد تبيين كرده, و به‌ سالك‌ الى اللّه و نمازگزار تنبه داده است كه به (صورت نماز و نشر آن) بسنده نكند و خود را‌ (از‌ بركات و كمالات بـاطنيه آن كه موجب سعادت ابديّه بلكه باعث جوار ربّ‌ العزّه‌ است) محروم ننمايد. سخنان امام در آغـاز‌ بـحث‌ سرشار‌ از تنبّه و تأمل است. آن بزرگوار پس‌ از‌ تبيين آن حقايق عِلوى, سالكان راه را پند داده مى نـويسد:

پس اى‌ عـزيز‌, دامـن همت به كمر زن‌ و دست‌ طلب بگشاى‌ و با‌ هر‌ تعب و زحمتى است,حالات خود را‌ اصلاح‌ كن و شرايط روحيه نماز اهل معرفت را تحصيل كن, و از اين معجون‌ الهى‌ كه با كشف تام محمّدى(ص) بـراى‌ درمـان تـمام دردها و نقص‌ هاى‌ نفوس فراهم آمده استفاده كن‌ و خود‌ را تا مجال است از اين منزلگاه ظلمت و حـسرت و نـدامت و چـاه عميق بُعد‌ از‌ ساحت مقدّس ربوبيّت ـ جلّ و علا‌ ـ كوچ‌ ده‌ و مستخلص كن و به‌ مـعراج‌ وصـال و قرب كمال خود‌ را‌ برسان; كه اگر اين وسيله از دست رفت, وسائل ديگر منقطع است: اِن قُبلَت‌ قُبِلَ‌ ما سـِواها; و إنـْ رُدَّت رُدَّ ماسِواها‌.12‌

و ما آداب‌ باطنيه‌ اين‌ سلوك روحانى را به‌ مقدار ميسور و مقتضى بـيان مـى كنيم, شايد يكى از اهل ايمان را نصيبى از آن‌ اتـفاق‌ افـتد, و اين خـود شايد موجب رحمت‌ الهى‌ و توجّه‌ غيبى‌ شـود‌ نـسبت به اين‌ بازمانده‌ از طريق سعادت و انسانيّت و مغلول در زندان طبيعت و انانيّت. انّه وليّ الفضل والعـناية. (آداب الصـلوة, ص5و6)

آداب‌ ضرورى‌ در‌ نماز و ديگر عـبادات

در مقاله اوّل كه‌ از‌ فصل‌ هـايى‌ به‌ هم‌ آمده است, حضرت امام آداب عـبوديت و سـلوك و شيوه هاى وصول به كمال و نفس دلدادگى و بندگى را رقم زده است. اين فصول مشتمل اسـت بر بحث هاى ژرف‌ عرفانى, نـصايح سوزنده و تنبّه آفرين, و آموزه هـاى بس ارجمند راهگشا و دلپذير.

1. خاكسارى

سالك راه بـايد جوهر عبوديت را دريابد, (عزّ ربوبيت و ذل عبوديت) خودبينى, خودخواهى گردن فرازى را به يكسو‌ نـهد‌, خاكسارى, نيك نهادى را پيشه سازد, ديدن (جمال يار) در گرو گذشتن از خود, پاى نهادن بـر نـفس و برآمدن بر معراج است. سالك واصل ما نوشته اند:

توجه به‌ عز‌ ربوبيت و ذل عبوديت… يكى از منازل مهمّه سالك است كه قوت سلوك هركس به مقدار قوت اين نظر اسـت بـلكه كمال و نقص انسانيت‌ تـابع‌ كمال و نقص اين امر اسـت‌, و هرچه‌ خطر (انيّت) و (انانيّت) و خودبينى و خودخواهى در انسان غالب باشد, از كمال انسانيت دور و از مقام قرب ربوبيت مهجور اسـت. و حجاب خودبينى و خودپرستى از جميع‌ حجت‌ ضخيم تر و ظلمانى تـر‌ اسـت…‌13

تبيين و توضيح اين (مـقام) در سلوك در كلام امام كه خود سالك راه واصل مقام ديدار محبوب بود, بسى خواندنى و تأمل كردنى است. آن بزرگوار اين حقيقت را در‌ پرتو‌ آيات, روايات و تأملات عـرفانى تبيين كرده و تأكيد كرده اند: (پس, سالك الى الله را ضرورى است كه به مقام ذل خـود پى بـرد و نصب العين او ذلت عبويت و عزّ ربوبيت‌ باشد‌.)14

2. علم‌

در فصل دوم كه از (مراتب مقامات اهل سلوك) سخن رفته است, از (علم) به عنوان يكى‌ از مراتب و مقامات اهل سلوك ياد كرده است, و در توضيح و تبيين‌ آن‌ نوشته‌ است:

و آن چنان اسـت كه به سلوك علمى و برهان فلسفى ثابت نمايد ذلت عبوديت و عزت ربوبيت را‌ و ‌‌اين‌ يكى از لباب معارف است كه در علوم عاليه و حكمت متعاليه به وضوح‌ پيوسته‌ كه‌ جميع دار تحقق و تمام دايره وجود, صرف ربط و تعلق و محض فقر و فاقه است.15

حضرت‌ امام(ره) ضمن تبيين حقيقت اين مرتبه از مراتب سلوك و نماياندن اهميت آن‌ مى نويسد:

(دعاى منسوب‌ به‌ سيّد كائنات(ص): اللهم أرنا الأشياء كما هى16 شايد اشاره به هـمين مـقام باشد; يعنى خواهش مشاهده ذل عبوديت كه مستلزم شهود عز ربوبيت است, نموده.)17

امام سالكان, آنگاه چگونگى‌ اين مرتبه را باز مى گويد, و از اينكه (سالك راه حقيقت بـا قـدم سلوك علمى چون اين منزل را طـى كنـد در حجاب علم واقع شود, كه بايد آن را بدرد‌ و از‌ آن بگذرد دامن همت به كمر زند و از جديت در طلب مطلوب حقيقى غفلت نورزد و خود را به مقام ديگر, كه مقام دوم اسـت, بـرساند; يعنى حصول ايمان بـه حـقايق‌ و پس‌ از آن و با پايمردى همت و حركت و تلاش اطمينان و طمأنينه نفس و بالاخره مشاهده كه آن نورى است الهى و تجلى است رحمانى. (ص12ـ11)

3. خشوع

خداوند رحمان چون از ويژگى هاى‌ مؤمنان‌ سخن گفته و آنها را به وصف هـايى سـتوده و (فلاح) رستگارى را با آن اوصاف رقم زده سرآمد آن ويژگى ها را (خشوع) در نماز قرار داده است. اكنون سالك‌ واصل‌ ما‌ از (خشوع) به عنوان يكى‌ از‌ امورى‌ كه براى سالك در تمامت عبادت ها بويژه نماز لازم است سخن گـفته و آن را بـدين سان تـبيين كرده است:

… و حقيقت‌ آن‌ عبارت‌ است از خضوع تام ممزوج با حب و يا‌ خوف‌ و آن حاصل شود از ادراك عظمت و سطوت و هيبت جـمال و جلال.(ص13)

آنگاه قلب ها را به (قلوب عشقى) كه‌ از‌ مظاهر‌ جماليه و (قـلوب خـوفى) كه از مـظاهر جلالند تفسيم مى كنند‌ كه اوّلى را (هيبت و عظمت و سطوت جمال… فرو مى گيرد و حالت خشوع در مقال جمال محبوب بـراى ‌آنـها‌ دست‌ مى‌ دهد.) و دومى (هميشه ادراك عظمت و كبريا و جلال كند و خشوع آنها خوفى‌ بـاشد‌). (ص14 و13)

عـارف جـليل ما, چگونگى دست يافتن به اين مراحل را تبيين مى كند و چسانى‌ شكل‌ گرفتن‌ اين حالت ها در دل را وامـى گويد و آنگاه در پايان اين‌ فصل‌ از‌ سر سوز و درد سالك را پندى بيدارگر مى دهد, كه سزامند اسـت عين آن‌ را‌ بياورم‌:

عـزيزم! تـحصيل كمال و زاد آخرت طلب و جديّت مى خواهد و هرچه مطلوب بزرگ تر باشد‌ جديّت‌ در راه آن سزاوارتر است; البتّه معراج قرب الهى و مقام تقرّب جوار ربّ‌ العزة‌ با‌ اين حال سستى و فتور و سهل انگارى دست نـدهد; مردانه بايد قيام كرد تا به‌ مطلوب‌ رسيد. شما كه ايمان به آخرت داريد و آن نشئه را نسبت به اين‌ نشئه‌ طرف‌ قياس نمى دانيد, چه در جانب سعادت و كمال يا در جانب شقاوت و وبال, چه كه‌ آن‌ نشئه عالم ابدى دائمى است كه موت و فناناپذير است, سعيدش در راحت‌ و عزّت‌ و نعمت‌ هميشه اى است آن هم راحتى كه در اين عالم شبيه ندارد, عزت و سلطنتى الهى‌ كه‌ در‌ اين نشئه نظير ندارد, نعمت هايى كه در متخيله كسى خطور نـنموده‌ اسـت‌, و همين طور در جانب شقاوت آنكه عذاب و نقمت و وبالش در اين عالم نظير و مثل ندارد, و راه‌ وصول‌ به سعادت اطاعت ربّ العزّة است, و در بين اطاعات و عبادات هيچ يك‌ به‌ مرتبه اين نماز كه معجونى اسـت جامع‌ الهى‌ كه‌ متكفّل سعادت بشر است و قبولى آن موجب‌ قبولى‌ جميع اعمال است, نمى باشد, پس بايد در طلب آن جديّت تامّ نماييد‌ و از‌ كوشش مضايقه نكنيد و در راه‌ آن‌ تحمّل مشاقّ‌ نماييد‌, با‌ آنـكه مشقّت هم ندارد بلكه اگر‌ چندى‌ مواظبت كنيد و انس قلبى حاصل شود, در همين عالم از مناجات با‌ حق‌ لذت ها مى بريد كه با‌ هيچ يك از لذات‌ اين‌ عالم طرف نسبت نيست; چنانچه‌ از‌ مطالعه احوال اهل مناجات با حق اين مطلب روشن شود.18

4. سكون دل‌

فقيهان‌ ـ كه رضوان الهى جايگاهشان باد‌ ـ در‌ نماز‌ (طمأنينه) را معتبر‌ دانسته‌ و بدان تأكيد كرده اند‌. حضرت‌ امام(ره) از (طمأنينه) با نگاه عارفانه در فصل چهارم سـخن گـفته انـد; اينكه‌ (شخص‌ سالك عبادت را از روى سكونت‌ قلب‌ و اطمينان خاطر‌ به‌ جـا‌ آورد). (ص16) آنگاه از‌ چگونگى شكل گيرى اين حالت سخن گفته اند و از جمله از (تكرار عبادات و تكثار اذكار‌ و اوراد‌) تا (كم كم حقيقت ذكر و عبادت‌ تشكيل‌ باطن‌ ذاتـ‌ سـالك‌ را دهـد) سالك‌ چون‌ اين شيوه را ادامه دهد و با تأمل و تنبّه عبادت را به جـاى آورد, (كم كم زبـان‌ قلب‌ گويا‌ شود و زبان ظاهر تابع زبان قلب شود‌) چنانكه‌ صادق‌ آل‌ محمد‌(ص) فرموده‌ اند:

(قلب را قبله زبـانت قـرار ده, و جز با اشاره قلب و موافقت عقل و رضاى ايمان زبان مگردان).19

در ادامه اين فصل آموزه هـاى بلندى است از‌ چگونگى استوارى انسان در صحنه هاى هول انگيز و تأثير مرحله اطمينان در ثبات و استوارى در آن صحنه هـا, بويژه به هنگام ورود به نشئه آخرت و تأثير عبادت هاى آميخته با‌ (سكون‌ دل) در شكل گـيرى شخصيت معنوى انسان, كه بايد در متن كتاب خواند و در آن تأمل كرد و نيوشيد و از خداوند توفيق بهره گيرى را همى خـواست.

5. حراست ايمان از‌ وسوسه‌ هاى شيطان

نماز (حضور در محضر ربوبى) و وادى امن الهى است. اگر مؤمنان با آداب مقدماتى كه گفته آمد بر اين جايگاه برآيند‌ و در‌ آستانه اين محضر قرار گيرند‌, توفيقى‌ است بس عظيم و نعمتى است بس فخيم. تا بدين جا آمدن و به اين وادى نزديك شدن و يا وارد شدن, يك روى سكه است, رويه‌ ديگر‌ آن, كه مـهم تـر‌ و حساس‌ تر است, ماندن, استوار ايستادن, نلغزيدن و در ذلت سقوط نكردن است. بهوش بـودن و خـود را از چنبر شيطان به دور داشتن, و از تور نامريى وسوسه هاى او رهانيدن و… امام‌ عارفان‌ نوشته اند:

يكى از مهمات آداب قلبيه نـماز و سـاير عبادات كه از امهات آداب قلبيه است و قيام به آن از عظائم امور و مشكلات دقايق است, محافظت آن است از تصرفات‌ شيطانى‌. و شايد آيه‌ شريفه كه فرمايد در وصف مؤمنين: وَ الَّذينَ هُمْ عَلى‏ صَلَواتِهِمْ يُحافِظُون‏20 اشاره به جميع مراتب حفظ‌ بـاشد كه يكى از آن مراتب بلكه اهم مراتب آن, حفظ‌ از‌ تصرفات‌ شيطانى است (ص20)

آن بزرگوار توضيح مى دهـند بـدان سان كه جسم ها را غذاهايى است, ارواح ‌‌را‌ نيز غـذاهايى اسـت فـراخور حال و مناسب نشئه آنها. اين غذاها بايد از تصرف‌ شيطانى‌ پيراسته‌ شود و غذايى باشد فراهم آمده (با دست ولايت مآبى رسول ختمى و ولى الله اعظم ـ صلوات‌ الله عليهما وآلهما ـ و اين همه آنگاه فراهم خـواهد آمـد كه (سالك در سـلوكش‌ خـداخواه شـود و خودخواهى و خودپرستى‌ را‌, كه منشأ تمام مفاسد و ام الأمراض بـاطن است, زير پا نهد) (ص20) و هماره خود را بپايد و از نفوذ شيطان هرگز در امان نباشد و بداند كه شيطان (بـا اندك مسامحه اى انسان‌ را مغلوب كند و بـه زمين زند و سوق بـه هـلاكت و فنا دهد) و دور نباشد كه سلوك را, رياضـت را, دانـش پژوهى را, كندوكاو در مسائل معنوى را و… يكسر براى صاحبان آنها‌ رام‌ كند, و با آنچه عـامل فـراز آمدن مى پنداشتند, ابزار سـقوط فـراهم آورد و….21

6.شـادابى, شور و نشاط در عـبادت

نماز گفتگو با خداوند اسـت, حديث دلدادگى است, و وجوه والاى بندگى‌. آنكه‌ اين جايگاه را فهم كند, و با باورى بدين سان آهنگ نماز كند, سزامند است سرشار از شوق باشد و آكنـده از التهاب و يكسر شـور و نشاط و شادابى. حضرت امام(ره) نوشته‌ انـد‌:

… از آداب قلبيه نماز, و ساير عبادات, كه موجب نتايج نيكويى است, بلكه باعث فتح بعضى از ابواب و كشف بـعضى از اسرار عبادات است, آن است كه سالك جديت كند‌ كه‌ عبادت‌ را از روى نشاط و بهجت‌ قلب‌ و فرح‌ و انبساط خاطر به جا آورد.22

امام(ره) توضيح مى دهند كه براى دست يابى به اين حالت, شايسته است زمانى‌ براى‌ عـبادت‌ انـتخاب شـود كه (نفس) را اقبال است و خستگى‌ و سستى‌ ندارد, عـبادت بـر نـفس تـحميل نـشود و بـه هنگام كسالت و سستى روى نياورد كه زمينه تنفّر به وجود نيايد. بر‌ خود‌ نشاط‌ و شوق به عبادت را تلقين كند; به آيات الهى توجه‌ كند كه چون از منافقان و ويژگى هاى آنها ياد مـى كند, از جمله (كسالت) آنان را در هنگامه‌ حضور‌ در‌ نماز سخن مى گويد و يادآورى مى كنند كه از اين (ادب‌) در‌ عبادات در روايات بسيارى سخن رفته است23 از جمله اينكه رسول الله(ص) به على(ع) فرمود‌:

يَا عَلِيُّ إِنَّ هَذَا الدِّينَ مَتِينٌ فَأَوْغِلْ فِيهِ بِرِفْقٍ وَ لَا تُبَغِّضْ إِلَى نَفْسِكَ عِبَادَةَ رَبِّك‏‌; اى‌ على, دين الهى متين است و استوار, در آن به مدارا گام بردار, و عبادت پروردگار‌ را‌ مبغوض‌ خويش مساز.24

و حضرت امام حسن عسكرى(ع) فرمود:

إِذَا نَشِطَتِ الْقُلُوبُ فَأَوْدِعُوهَا، وَ إِذَا نَفَرَتْ فَوَدِّعُوهَا.‌; آنگاه كه دل ها نشاط دارند به آنها امانت بسپاريد و چون گريزانند آنها‌ را‌ واگذاريد‌25

امام(ره) تصريح مى كنند كه از اين گونه روايات (ادب) ديگرى نيز‌ كه‌ در سلوك (از مهمات باب رياضت) است فهميده مـى شود و آن عبارت است‌ از‌ (مراعات‌) و حال خود را پاييدن و با رفق و مدارا با نفس رفتار كردن, فزون از طلاقت بر‌ آن‌ تحميل نكردن و مآلاً از يسر بيرون نياوردن و… توضيح و تبيين امام(ره‌) كه‌ خود‌ از سالكان كم نظير وادى عشق و سلوك بود و از تجربه داران اين طريق دشوار, در‌ اين‌ صفحات‌ بسى خواندنى و فراگرفتنى است. امام(ره), چگونگى (نشاط در عبادت) (مراعات) در‌ سلوك‌ را در پرتو آيات, روايات بروشنى تبيين كرده اند, و گونه گونى روايات را در باب عبادات‌, جمع‌ كرده در پايان نوشته اند:

(بالجمله, ميزان در باب (مراعات) آن است‌ كه‌ انسان مـلتفت احوال نفس باشد و با آن‌ به‌ مناسبت‌ قوت و ضعف آن سلوك كند; چنانچه اگر‌ نفس‌ در عبادات و رياضات قوى است و تاب مقاومت دارد, در عبادت كوشش و جديّت كند‌. و اشخاصى‌ كه ايام غرور جوانى را‌ طى‌ كرده اند‌ و آتش‌ شهوات‌ آنها تـا اندازه اى فرو نشسته‌ است‌, مناسب است قدرى رياضات نفسانيّه را بيشتر كند و با جديّت و كوشش مردانه‌ وارد‌ سلوك و رياضـت شوند; و هرچه نفس را‌ به رياضات عادت دادند‌ فتح‌ باب ديگر بـراى او كنند‌ تـا‌ آن كه كم كم نفس بر قواى طبيعت چيره شود و قواى طبيعيّه مسخّر‌ در‌ تحت كبرياى نفس گردند. و آنچه‌ در‌ احاديث‌ شريفه وارد است‌ ‌كه‌ جديّت و كوشش در عبادت‌ كنيد‌ و مدح شده است از اشخاصى كه اجتهاد و كوشش در عبادت و رياضت مـى كنـند و در‌ عبادات‌ و رياضات ائمه هدى ـ سلام اللّه عليهم‌ ـ وارد‌ است, با‌ اين‌ احاديث‌ شريفه كه اقتصاد در‌ عبادت را مدح فرموده انـد, مبنى بر اختلاف اهل سلوك و درجات و احوال نفوس است; و ميزان‌ كلّى‌ نشاط و قوّت نـفس و نفار و ضعف آن‌ اسـت‌).26‌

7. تفهيم‌

از‌ اين ادب در‌ نگاشته‌ هاى در باب سلوك فراوان سخن رفته است. حضرت امام(ره) آن را (يكى از آداب‌ قلبيه‌ عبادات‌) دانسته و در توضيح آن نوشته اند:

و آنچنان‌ است‌ كه‌ انسان‌ قلب‌ خود‌ را در ابتداى امر چون طفلى پندارد كه زبان باز نـكرده و آن را مى خواهد تعليم دهد, پس, هريك از اذكار و اوراد و حقايق و اسرار عبادت را با‌ كمال دقت و سعى به آن تعليم دهد. (ص28)

آن بزرگوار سپس چگونگى (تفهيم) در مراحل مختلف سلوك و حالت هاى مختلف آن را توضيح مى دهند و تأكيد مى كنند كه قلب‌ در‌ سير تكاملى خود هر مرحله اى را كه زمينه پذيرش دارد بايد بدان تفهيم كند, از فهم معانى اجمالى قرآن و عبادات تا اسرار ناپيدا و رمزها و رازهاى آيات و عبادات الهى‌. اين‌ سير ادامه مى يابد و در سلوك الى الله, قلب كه در آغـاز متعلم بوده به جايى مى رسد كه زبان او گشوده مى‌ شود‌ و چون ذاكر شد

زبان به‌ تبع‌ او ذكر مى گويد. سالك راز آشناى ما, آنگاه چگونگى اين سير را وامى گويد و تنبه مى دهد كه از جمله رازهـاى تـكرار اذكار‌ و دعاها‌ و مداومت بر آن براى‌ اين‌ است كه, زبان قلب گشوده شود و دل ذاكر گردد و بدين نكته تنبه مى دهد كه در آموزه هايى از معصومان از جمله كلام مولى(ع) وارد شده است:

(با آيات الهى‌ بر‌ دل ها سخت بـكوبيد [آنـها را بيدار كنيد] و بر اينكه سوره را بـه پايان بـريد هـمت مورزيد).27

حضرت امام در تبيين (ادب عبادى) به آيات و رواياتى استناد مى كند‌ و از‌ اشارات آموزه‌ هاى الهى براى توضيح آن بهره مى گيرد. (ص31ـ 28)

8. حضور قـلب

نماز آنگاه جايگاه والا و راستين‌ خود را خواهد يافت كه دل در گرو ياد خدا و قلب‌ آكنده‌ از‌ عشق به اللّه, و نمازگزار خود را در محضر ربوبى بداند و به اصطلاح (حضور قلب) داشته باشد. امام ‌‌عارفان‌ كه اين (ادب) را از سعادت آداب قلبيه دانسته و بسيارى از آداب ديگر‌ را‌ مقدمه‌ اين ادب تلقى كرده و تصريح كرده است كه عبادت را بدون آن روح و روانى نيست‌, در باب آن و در توضيح چگونگى آن و آثار مترتب بر آن به تفصيل‌ سخن رانده است. وى‌ در‌ دو اثر فخيم خود به اين موضوع پرداخته اند, و به لحاظ اهميت مـوضوع در اين مـقام نيز به تفصيل سخن گفته اند و تصريح كرده اند كه اگر (قلب سـاهى و غافل) باشد‌, عبادت حقيقت پيدا نمى كند و چون در آن حالت لقلقه اى بيش نيست, تأثير نمى گذارد, و چون هواى نـفس مـقهور باطن و ملكوت قرار نمى گيرد, گاه عبادت هاى چهل و پنجاه ساله‌ جز‌ تـاريكى و سـياهى بـار نمى آورد. راز جلوه نيافتن نص آيت الهى كه (نماز انسان را از فحشا و منكر باز مى دارد)28 همين است. امام ـ چـنانكه او را شـايد ـ با‌ دقت‌ تمام و توجه به ابعاد روحى انسان اين سخن ها را دردمندانه مى گويد و مى نـويسد و آنگاه بيدارگرانه تنبّه مى دهد. پند پايانى اين فصل بسى سوزنده و تأمل آفرين اسـت‌. خواننده‌ را به خواندن و تأمل در آن دعوت مى كنيم. (37ـ31) آنگاه براى آنكه جايگاه (حضور قلب) در نماز بيشتر نمايانده شـود و ابعاد آن گفته آيد, بخشى از احاديث‌ و آموزه‌ هاى‌ امامان(ع) را در اين زمينه‌ گزارش‌ مى‌ كند; از جمله اين روايت:

قَالَ النَّبِيُّ ص اعْبُدِ اللَّهَ كَأَنَّكَ تَرَاهُ فَإِنْ لَمْ تَكُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ يَرَاكَ.29

عبادت كن‌ خداى‌ تعالى‌ را چنانكه گويا او را مى بينى. و اگر‌ تـو‌ او را نمى بينى او تو را مى بيند.

حضرت امام در توضيح و تفسير اين روايت نوشته اند:

از‌ اين حديث‌ شريف استفاده دو مرتبه از مراتب حضور قلب مى شود‌: يكى, آنكه سالك مشاهد جمال جميل و مستغرق تجليّات حـضرت محبوب بـاشد; به طورى كه جميع مسامع قلب از‌ ديگر‌ موجودات‌ بسته شده و چشم بصيرت بـه جـمال پاك ذى الجلال گشوده گرديده‌ و جز‌ او چيزى مشاهده نكند. بالجمله, مشغول حاضر باشد و از حضور و محضر نيز غافل بـاشد. و مـرتبه ديگر‌, كه‌ نازل‌ تر از اين مقام است, آن است كه خود را حاضر محضر‌ ببيند‌ و ادب حـضور و محضر را ملحوظ دارد. جناب رسول اكرم فرمايد: (اگر مـى تـوانى از اهـل‌ مقام‌ اول‌ باشى عبادت خدا را آن طور بجا آور, والاّ از اين مـعنا غـافل مباش‌ كه‌ تو در محضر ربوبيّتى.) و البته محضر حق را ادبى است كه غفلت از‌ آن‌ از‌ مـقام عـبوديت دور است. و اشاره به اين فرموده است. در حديثى كه جناب ابوحمزه‌ ثـمالى‌ ـ رضـى اللّه عنه ـ نقل مى كند, مى گـويد: (ديدم حضرت على بن الحسين‌(ع) را‌ كه‌ نماز مى خواند, عباى آن حضرت از دوشش افتاد. آن را راست و تسويه نفرمود تا‌ آن‌ كه از نماز فارغ شد. سؤال كردم از سببش, فرمود: سواى بر‌ تو‌, آيا‌ مى دانى در خدمت كى بودم؟ز)30

و نـيز از حـضرت رسول(ص) منقول است كه (دو نفر‌ از‌ امّت‌ من به نماز مى ايستند در صورتى كه ركوع و سجودشان يكى اسـت‌ و حال‌ آن كه ميان نماز آنها مثل مابين زمين و آسمان است.)31

و فرمودند: (آيا نمى ترسد كسى‌ كه‌ صورت خـود را در نماز برمى گرداند صورت او چون روى حمار‌ شود‌.)32

پس از آن با عنوان (در‌ دعوت‌ به‌ تحصيل حضور قلب) خـواننده را مـخاطب قرار‌ داده‌ و با توجه به آيات و روايات گـذشته, و جذبه ها و كشش دنيايى, و تحولات و تطورات زندگى‌ و حالات‌ انسان, و مراحل عمر انسان و چگونگى‌ استعداد‌ و زمينه هاى‌ مختلف‌ در‌ مراحل عمر او را به فراگيرى‌ معنويت‌ و حضور قـلب در نـماز دعوت مى كند و با استناد بـه بـرخى تـجربه‌ هاى‌ سالكان شيوه هايى را مى نماياند‌ و در پايان هشدار مى‌ دهد‌ كه مهم ترين عامل زدايش‌ حضور‌ قلب (حب دنيا و تعلق خاطر به حيثيات دنيوى است) كه زمينه هرزه گردى‌ خيال‌ را فراهم مى كند. و بـدين‌ سان‌ زمينه‌ آماده مى شود‌ تا‌ سالك واصل ما بحثى‌ پى‌ نهد با عنوان (دواى هرزه گردى خيال)

9. هرزه گردى خيال و علاج آن

در بحث‌ هاى‌ پيشين مؤلف جليل, جايگاه حضور قلب‌ در‌ نماز را‌ نشان‌ دادند‌ و نـيز روشن كردند كه‌ اگر (طاير خيال) در كمند (عزم) نمازگزار نباشد, و هرزه گردى شيوه او شود, سالك به‌ (حضور‌ قلب) دست نخواهد يافت. در اين‌ فصل‌ ابتدا‌ از‌ اهميت‌ مهار كردن خيال‌ سخن‌ گفته انـد و سپس از دشوارى رام كردن, امّا امكانِ آن و آنگاه راه هاى وصول به اين‌ مطلوب‌. حضرت‌ امام(ره) مهم ترين راه علاج را‌ آهنگِ‌ عمل‌ برخلاف‌ آن‌ دانسته‌ اند, و تأكيد كرده اند كه سالك نبايد چنين پندارد كه با عزم راسـخ در آغـاز بالمرّه چنين توفيقى را خواهد يافت, بلكه حصول توفيقى اندك نيز بسى‌ اميدواركننده است. بايد مداومت كرد, پاى فشرد, و (حسّ احتياج) به (حضور قلب) و رهايى از كمند خيال هرزه گرد را در خود به وجـود آورد بدان عمق بخشيد.

بارى, اهميت نماز‌ را‌, جايگاه والاى آن را, تنبه به لزوم حضور قلب در آن را و… به گفته آن عزيز واصل بزرگ ترين بدبختى ما اين است كه از عمق جان و با‌ همه‌ وجـود (قلب ما باور نكرده كه سرمايه سعادت عالم آخرت و وسيله زندگانى روزگارهاى غيرمتناهى نماز است). (ص45) ادامه كلام امام در اين زمينه‌, و غاية‌ القصوى اهداف پيامبران, و چگونگى تلاش‌ آن‌ پيام آوران الهى در رسيدن و رساندن انسان ها به اين مقصود و راز سستى انسان ها در عبادت و بـويژه نـماز, و چرايى هرزه گردى خيال, و چسانى‌ حضور‌ شيطان و هواهاى نفسانى در‌ وجود‌ و جان انسان و… در اين فصل بسى خواندنى, نيوشيدنى و بهره گرفتنى است…. (ص46ـ 45)

آنگاه كه فقيه معادباور و دنياگريز فصل دوازدهم و آخرين فصل مقاله اولى را كه در (آداب لازم‌ در‌ تـمام عـبادات بويژه نـماز براى سالك) رقم زده است, مى گشايد, در تبيين اين حقيقت كه حب دنيا مهم ترين باعث (تشتت خيال) و مآلاً مـانع حضور قلب در نماز است‌ و سپس‌ بيان علاج‌ آن و راه گريز از آن.

در اين فصل (حب دنيا) را تبيين كرده انـد, و چگونگى رهايى از‌ آن را رقم زده اند و با اشاره به اينكه در اثر‌ ارجمند‌ ديگر‌ خودش (اربعين) به تفصيل بدان پرداخته ‌انـد, در پرتو روايات و آموزه هاى معصومان درباره آنچه ياد شد‌, ‌‌سخن‌ گفته اند, و نشان داده كه اگر انـسان بـه كمـند دنيا درافتد و جذبه هاى‌ آن‌ او‌ را بفريبد و در عمق جان آن را مقصود و هدف برگيرد هرگز سير نخواهد شـد و شيفتگى‌ و شيدايى اش پايان نخواهد پذيرفت و با اين روايت صادق آل محمد(ص) كه فرمود‌:

مَثَلُ الدُّنْيَا كَمَثَلِ مَاءِ الْبَحْرِ كُلَّمَا شَرِبَ مِنْهُ الْعَطْشَانُ ازْدَادَ عَطَشاً حَتَّى يَقْتُلَهُ.; مثل دنيا مثل آب درياست كه هرچه انسان تشنه از آن بخورد تشنه تر گردد تا او را بكشد.33

و آنگاه در پايان‌ با عنوان (تتميم) (در اعراض دادن نفس از دنيا) نصيحت و پند ارجمندى آورده اند كه سالكان را توشه اى است كارآمد و راهيان نور را مشعلى راهگشا كه عيناً نقل مى كنيم‌:

(پس‌, اى طالب حق و سالك الى اللّه, چون طائر خيال را رام نمودى و شيطان واهمه را به زنجير كشيدى و خلع نعلين حبّ زن و فرزند و ديگر شئون دنيوى را نمودى و با جـذوه‌ نـار‌ عشق فطرة اللّهى مأنوس شدى و إِنِّي آنَسْتُ نارا34 گفتى و خود را خالى از موانع سير ديدى و اسباب سفر را آماده كردى, از جاى برخيز و از اين بيت مظلمه‌ طبيعت‌ و عبورگاه تنگ و تاريك دنيا هجرت كن و زنجيرها و سلسله هاى زمان را بگسلان و از اين زندان خود را نجات ده و طائر قدس را به محفل انس پرواز ده.

تو را‌ ز كنگره‌ عرش‌ مى زنند صفير ندانمت كه‌ در‌ اين‌ دامگه چه افتادست

پس, عزم خود را قوى كن و اراده خويش را محكم نما كه اوّل شرط سلوك عـزم اسـت و بدون‌ آن‌ راهى‌ را نتوان پيمود و به كمالى نتوان رسيد. و شيخ‌ بزرگوار‌, شاه آبادى, روحى فداه آن را مغز انسانيّت تعبير مى كردند).

راز و رمز مقدمات نماز

مقاله دوم از كتاب‌ ـ چنانكه‌ پيشتر‌ اشاره كرديم ـ در بيان آداب قلبى مقدمات نماز است. فقيهان‌ در تبيين مـسائل شـرعى و صـورى نماز با عنوان (مقدمات نماز) ياد مى كنند و در اين بحث فقيه عارف‌ ما‌ بر‌ آن است (نمى از يمِ) آداب, معارف و اسرار باطنى اين مقدمات‌ را‌ بنماياند. او جـاى جـاى تـصريح مى كند كه آنچه رقم خورده است نه همه آن چيزهايى‌ است‌ كه‌ در اين باب توان گفت. پس از درآمدى كوتاه براى گشودن باب‌ بحث‌ نوشته‌ اند:

بايد دانست كه چون حقيقت نماز عـروج بـه مـقام قرب و وصول به مقام‌ حضور‌ حق‌ جلّ و علا است, براى وصول به اين مقصد بزرگ و غايت قصوى, طهاراتى لازم است‌ كه‌ ماوراى اين طهارت است. (ص56)

حضرت امام مى كوشند ابتدا آلودگـى هـاى بـاطنى‌ را‌ برشمارند‌; پليدى هايى كه مانع از حضور محضر و حصول قرب الهى است. بدين سـان يادآورى‌ مـى‌ كنند كه (لوث معاصى) و (قذرات نافرمانى حضرت ولى النّعم) دام ابليس است و تا‌ انسان‌ در‌ اين دام مبتلاست, از فيض حضور محروم خواهد بـود, پس بـايد در اوّلين گـام جان‌ و دل‌ را از اين پليدى ها زدود و آلودگى هاى معاصى را از خود‌ سترد‌ و (با‌ آب پاك و پاكيزه توبه نصوح آن را تطهير كرد). پس از آن سـالك بـايد (بـه‌ تخليه‌ باطن‌ از ارجاس اخلاق فاسده قيام كند) توضيح عارف بيداردل ما در اين‌ باب‌ و تـبيين ضـرورت پيراسـتن صفحه دل و صحنه زندگى از غورها و جلوه هاى خلق و خوى پليد بسى تأمل‌ برانگيز‌ و انديشيدنى و اين كلام بسى تـنبه آفـرين كه:

قذرات باطنيه موجب حرمان از‌ سعادت‌ و منشأ جهنم اخلاق كه به گفته اهل‌ معرفت‌ بالاتر‌ و سوزنده تـر از جهنم اعمال, مى باشد‌. (ص57‌)

سالك چون به اين دو گام فايق آمد, بايد به تطهير قلب هـمت‌ ورزد‌ (كه ام القرى [است] و به‌ صلاح‌ آن همه‌ ممالك‌ صالح‌ و به فساد آن همه فاسد مى‌ شـوند‌) و سالك بـايد بداند كه (قذرات عالم قلب مبدأ تمام قذرات است) و آن‌ (عبارت‌ است از تعلق به غير حـق‌ و تـوجه به خود و عالم‌ و منشأ‌ آن حب دنيا). آنگاه تأثير‌ حب‌ دنيا را در به فساد كشيدن جان و دل توضيح داده اند, و آن را‌ بدترين‌ زشتى و پليدى برشمرده اند, كه‌ گاه‌ قله‌ سانان معرفت و سلوك‌ را‌ نيز عاجز نموده اسـت‌. سپس‌ تنبه داده اند كه سالك بايد با تفكر در (حال انبيا و اولياى كمّل(ص) و تذكر‌ مقامات‌ آنـها اين قذرات را از باطن‌ قلب‌ شستشو دهد‌). (ص58‌ ـ 59‌)

در فصل دوم اين‌ مقاله از (مراتب طهور) سخن گفته اند و چگونگى آن را در پرتو آيات و روايات روشن‌ كرده‌ انـد و آنگاه در فصل سوم به‌ (آداب‌ قلبيه‌ سالك‌ هنگام‌ توجه به آب‌ بـراى‌ طـهارت) پرداخته اند. اين فصل كوتاه ترجمه و شرح عـارفانه روايتى اسـت از (مصباح الشريعه) كه با‌ بهره‌ گيرى‌ از آن, مراتب طـهارت را بـه چهار‌ مرتبه‌ رسانده‌ اند‌. (ص64‌ ـ 65‌)

فصل چهار ويژه (طهور) و يا عامل طهارت است, كه يا آب است و (آن در اين باب اصل اسـت و يا ارض است). امام عارفان بر سبك و سياق تبيين‌ باطنى مقدمات نماز از آب با نگاهى عارفانه سخن گفته انـد و نيز از (خاك) بدل آب به هنگام فقدان آن, و بسى نكات لطيف و ارجمند در اين باره خواننده را هديه‌ داده‌ اند. بخشى اندك از آن را مى آوريم:

سالك الى اللّه بايد تطهير با آب رحمت را صورت استفاده از رحمت نازله الهيّه بداند و تـا استفاده از رحمت براى‌ او‌ ميسور است, قيام به امر نمايد. و چون دستش از آن به واسطه قصور ذاتى يا تقصير كوتاه شد و فاقد آب رحمت شد, چاره‌ ندارد‌ جز توجّه به ذلّ و مسكنت‌ و فقر‌ و فاقه خـود. و چـون ذلت عبوديّت خود را نصب العين نمود و متوجه به اضطرار و فقر و امكان ذاتى خود شد و از تـعزّر و غـرور و خودخواهى بيرون آمد‌, بابى‌ از رحمت بـه روى‌ او‌ گشاده گردد و ارض طـبيعت مبدّل بـه ارض بيضاء رحمت گردد و تراب احد الطّهورين گردد و مورد ترحّم و تلطّف حق گردد. و هرچه اين نظر, يعنى نظر به ذلّت خود, در انـسان قـوت‌ گيرد‌, مورد رحمت بيشتر گردد.35

در فصل پنجم (شمه اى از آداب وضو است به حسب باطن و قلب). اين فصل با بخشى از روايت مشهور به (علل) از ثامن الأئمه‌(ع) آغاز‌ شده و با‌ شرح و تفسير عرفانى آن ادامه پيدا كرده اسـت. در بخشى از اين روايت آمـده است:

… ِ إِنَّمَا وَجَبَ الْوُضُوءُ عَلَى الْوَجْهِ وَ الْيَدَيْنِ- وَ مَسْحُ الرَّأْسِ وَ الرِّجْلَيْنِ- لِأَنَّ الْعَبْدَ إِذَا قَامَ بَيْنَ يَدَيِ الْجَبَّارِ- فَإِنَّمَا يَنْكَشِفُ مِنْ جَوَارِحِهِ- وَ يَظْهَرُ مَا وَجَبَ فِيهِ الْوُضُوءُ- وَ ذَلِكَ أَنَّهُ بِوَجْهِهِ (يَسْتَقْبِلُ وَ) يَسْجُدُ وَ يَخْضَعُ- وَ بِيَدِهِ يَسْأَلُ وَ يَرْغَبُ- وَ يَرْهَبُ وَ يَتَبَتَّلُ- وَ بِرَأْسِهِ يَسْتَقْبِلُهُ فِي رُكُوعِهِ وَ سُجُودِهِ- وَ بِرِجْلَيْهِ يَقُومُ وَ يَقْعُد...

و همانا واجب شـد بر‌ رو‌ و دو‌ دست و سر و دو پا, زيرا كه بنده وقتى كه ايستاد در حضور حضرت جبّار, همانا‌ منكشف مى شود از جوارح او و ظاهر گردد آنچه كه وضوء در آن‌ واجب شود; زيرا كه‌ با‌ رويش سجده كند و خضوع نمايد و دستش سؤال و رغـبت و رهـبت نمايد و منقطع به حق شود و با سرش استقبال كند حق را در ركوع وسجودش, و با پاهايش بايستد.36

در تفسير اين بخش‌ پس از شرح عارفانه بخش هاى پيشين نوشته اند:

… چون اين اعضاء را دخالت است در عبوديت حـق و از اين اعضا ظاهر شود آن, از اين جهت تطهير آنها لازم شده‌ است‌. پس از آن, چيزهايى كه از آنها ظاهر شود

بيان فرمودند و راه اعتبار و استفاده را براى اهلش باز نمودند و اهل معارف را به اسـرار آن آشـنا فرمودند به اين كه‌ آنچه‌ محل ظهور عبوديّت است در محضر مبارك حقّ بايد طاهر و پاكيزه باشد و اعضاء و جوارح ظاهريّه, كه حظّ ناقصى از آن معانى دارند, بى طهارت لايق مقام نيستند. با آنكه‌ خضوع‌ از صفات وجـه بالحقيقه نيست و سؤال و رغبت و رهبت و تبتّل و استقبال هيچ يك از شئون اعضاى حسّيّه نيستند, ولى چون اين اعضاء مظاهر آنها است, تطهير آنها لازم آمد. پس‌, تطهير‌ قلب‌ كه محل حقيقى عبوديّت و مركز‌ واقعى‌ اين‌ معانى است, تطهيرش لازم تر است, و بدون تـطهير آن اگـر با هفت دريا اعضاء صوريّه را شست و شو نمايند, تطهير نشود‌ و لياقت‌ مقام‌ پيدا نكند, بلكه شيطان را در آن تصرّف‌ باشد‌ و از درگاه عزّت مطرود گردد. (73ـ69)

آنگاه در تشديد و استوارسازى اين بهره گيرى عارفانه و تفسير باطنى آنچه گـذشت‌ روايات‌ ديگرى‌ را آورده انـد با تفسيرى دقيق و نكته آموز.

ادامه اين‌ بحث فصل هاى ششم و هفتم است درباره (غسل و آداب قلبيه آن) و نيز (در پاره اى از آداب باطنيه‌, ازاله‌ نجاست‌ و تطهير از اخباث) كه ضيق مجال را از گزارش تفصيلى آن‌ خوددارى‌ كرده خواننده را به تأمل در آن فرا مى خوانيم.

لباس و آداب باطنى آن

اين بحث‌ را‌ مؤلف‌ جليل ما در دو مقام سامان داده اند: در مقام اوّل از‌ آداب‌ مطلق‌ لباس ‌سخن گفته اند و در مقام دوم از آداب لباس مصلّى. اين بحث درآمدى‌ دارد‌ بس‌ دقيق در تبيين اين حقيقت كه (باطن را در ظاهر و ظـاهر را در بـاطن‌ تأثير‌ است). براى پرداختن به اين آموزه ارجمند كه بى گمان چگونگى لباس ظاهرى‌ و شيوه‌ پوشش‌ در بـاطن و قلب تأثير خواهد كرد, بيان و كلام امام در اين باره بسى تنبه‌ آفرين‌ است و نتيجه آنكه هـر آنچه (شهره آفرينى) كنـد و بـه تعبير روايات (لباس شهرت‌) باشد‌, بايد‌ از آن تن زد كه تسويل شيطان و دام اهريمن است (و گمان نشود كه تسويل شيطان‌ و تدليس‌ نفس امّاره فقط در لباس فاخر زيبا و تجمل و تزيّن است, بلكه گاه‌ شود‌ كه‌ انسان را به واسطه لباس مندرس و بى ارزش از درجه اعتبار ساقط نمايد, و از اين‌ جهت‌ انسان‌ بايد از لباس شهرت, بلكه مطلق مشى بر خلاف معمول و متعارف, احتراز‌ نمايد‌). (ص87) گزارش اين بحث را با نقل دو روايت به پايان مى بريم:

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ اللَّهَ يُبْغِضُ شُهْرَةَ اللِّبَاسِ. خداى تعالى را خشمناك كند, شهرت لباس‌.37‌

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ اللَّهَ يُبْغِضُ الشُّهْرَتَيْنِ شُهْرَةَ اللِّبَاسِ وَ شُهْرَةَ الصَّلَاةِ. خداوند از دو شهرت خشمناك‌ مى‌ شود: يكى شهرت لباس و يكى شهرت نماز.38

مقام دوّم را امـام عـارفان‌ در‌ دو باب رقم زده اند‌: باب‌ اوّل (در‌ سرّ‌ طهارت‌ لباس) و باب دوم (در اعتبارات قلبيه‌ سترعورت‌).

امام(ره) پس از مقدمه اى نوشته اند:

بايد دانست كه چنانچه‌ صورت‌ نماز به طهارت لباس و بدن محقق‌ نشود و قذرات كه رجز‌ شيطان‌ و مـبعّد محضر رحمان است از‌ موانع‌ ورود در محضر است, و مصلّى را با لباس و بدن آلوده به رجز شيطان‌ از‌ محضر قدس تبعيد و به مقام‌ انس‌ بار‌ ندهند, قذارات معاصى‌ و نافرمانى‌ حق كه از تصرّفات‌ شيطان‌ و از رجز و قـاذورات آن پليد اسـت از مـوانع ورود در محضر است. پس متلبس‌ به‌ مـعاصى تـنجيسِ سـاترِ بدن برزخى نموده‌ و با‌ اين قذرات‌ نتواند‌ به‌ محضر حق وارد شود‌, و تطهير اين لباس از شرايط تحقق و صحت نماز باطنى است. (ص91)

آنگاه چگونگى تطهير باطنى‌ را‌ تبيين كرده و مراتب آن را برشمرده‌ اند‌, و در‌ پرتو‌ تفسير‌ آيات و روايات و شرح‌ و بسط‌ عارفانه آنـها نكاتى بس ارجمند عرضه كرده اند; بويژه به مناسبتى سخنى ژرف درباره (توحيد) آورده اند‌ (ص93‌) كه‌ سالكان و بويژه متوغلان در مباحث عقلانى و فلسفى‌ را‌ تـدبر‌ در‌ آنـها‌ بـسى‌ مغتنم است. (ص94ـ92) بحث دوم نيز آكنده است از معارف باطنى و آموزه هـاى عرفانى و پندهاى ربانّى است كه بايد خواند, تأمل كرد و بهره گرفت. در اين‌ بحث سخنى از حضرت صادق(ع) نقل كرده و در پرتو آن بر لزوم حـفظ نـفس تـأكيد ورزيده اند.بخشى از كلام آن بزرگوار را مى آوريم:

بالجمله, سالك چون خود را‌ به‌ جميع شـئون عـين حضور ديد, ستر جميع عورات ظاهريّه و باطنيه كند, براى حفظ محض و ادب حضور, و چون دريافت كه كشف عورات باطنه در مـحضر حـق قباحت و فضاحتش بيشتر از‌ كشف‌ عورات ظاهره است, به مقتضاى (ان الله لاينظر الى صوركم ولكن ينـظر الى قـلوبكم)39 و عـورات باطنه دمايم اخلاق و خيانث عادات و احوال رديه‌ خلقيّه‌ است كه انسان را از‌ لياقت‌ محضر و ادب حضور ساقط مى كنـد….40

در ادامه سخن نيز حقايقى از اين دست عرضه مى شود و با نقل روايتى دراز دامن از‌ صادق‌ آل محمد, سخن عطرآگين‌ مى‌ گردد و سالك واصل ما در پرتو اين هدايت هاى ربانّى برگرفته از آل اللّه سالكان را موعظه هايى بليع و پندهايى بيدارگر ارائه مى دهد.

مقصد سوم

اين مقصد را عارف‌ واصلِ‌ ما براى تبيين و تفصيل ابعاد عرفانى و آداب قلبيّه (مكان مصلى) رقم زده است. و در آغاز آن نوشته است:

بدان كه سالك الى اللّه را به حسب نشأت وجـوديه مكان هايى‌ است‌ كه از‌ براى هر يك از آن ها آداب مخصوصه ايست كه تا سالك بدان ها محقق نشود به‌ صـلوة اهـل معرفت نائل نگردد.41

در تفصيل آنچه آمد نوشته‌ اند‌ كه‌ مكان اوّل (نشنه طـبيعيه و مـرتبه ظـاهر دنياويه است) و مكان آن را زمين دانسته اند كه پيامبر(ص) فرموده ‌‌است‌:

جُعِلَتْ لِيَ الْأَرْضُ مَسْجِداً وَ طَهُوراً (ص,42)42

و بر اين نكته تنبه داده اند‌ كه سالك‌ در اين مرتبه بايد به قلب بفهماند كه هبوط و نزول او بر (سلوك اختيارى الى‌ اللّه و عروج به معراج قرب و وصول به فناء الهى و جناب ربوبيت است).

سالك‌ بايد از عمق جان‌ اين‌ پرسش جدّى فرا روى همه انسان ها را كه (… من اين و فى اين و الى اين) را (مِن اللّه وفى الله والى اللّه) پاسخ گويد, و دار طبيعت را مسجد عبادت بداند و در‌ اين وادى خود را معتكف كند و از اين مسجد عبوديت برون نرود و ….

مقام دوم را, (مـرتبه قواى ظاهره و باطنه كه جنود ملكيه و ملكوتيه نـفس) دانسته اند.

و مقام سوم را (نشئه غيبه‌ قلبيه‌ سالك) و در تبيين و تفصيل نكاتى ارجمند آورده اند و آنـگاه روايتى شكوهمند و بيدارگر نقل كرده اند, و تنبه داده انـد كه بر درب مسجد آمدن و در آستانه آن قرار گرفتن, ايستادن دربارگاه‌ عظيم‌ خداوندى اسـت و بايد فهم كرد و دانست كه ورود اين بارگاه را جز به صفا, خلوص و پيراستگى جان نشايد. بدين سان راهنماى راه شناس ما سالكان را مخاطب قرار داده‌ و نوشته‌ اند:

و اكنـون كه مـتوجه عبادت او شدى و خيال مؤانست بـا او دارى, قـلب خود را از اشتغال به غير كه تو را از جمال جميل محجوب مى كند فارغ‌ كن‌ … [كه]‌ حق تعالى قبول نفرمايد مگر‌ قلب‌ پاكيزه‌ خالص را ….43

در ادامه اين مقصد و در فصل دوم آن سخن از (بعض آداب اباحه مكان اسـت) كه تـنبه داده‌ اند‌ (سالك‌ الى الله چون مراتب مكان را به حسب‌ مقامات‌ و نشأت وجوديه خود فهميد, در آداب قـلبيه ابـاحه آنها بايد بكوشد تا نماز او از تـصرفّات غاصبانه ابليس پليد‌ خارج‌ شـود‌.

آنگاه چگونگى اين اباحه مكان را عارفانه تبيين كرده اند‌ و مراتب آن را رقم زده اند, كه بسى خواندنى و تنبه آفرين است. (108ـ106)

(وقت) در نماز يادآور‌ حضور‌ در‌ محضر ربوبى اسـت. از اين روى آورده اند كه چون زينت‌ عابدان‌ و سيد سـاجدان, عـلى بـن الحسين(ع) آهنگ وضو مى كرد رنگ رخسارش دگرگون مى شد. گفته شد‌: اين‌ چه‌ حالتى است, امام(ع) فرمود:

آيا مى دانيد كه مى خواهم در مـحضر‌ چـه‌ كسـى‌ به ايستم؟44

روح خدا نيز كه از قله سانان (اهل مـعرفت) و ستيغ پيمايان (اصحاب‌ مـراقبت‌) بـود‌, در اين مقصد گو اينكه گزيده سخن گفته اند امّا بسى عاشقانه و شيداوار قلم‌ زده‌ اند. آغاز مقصد را بدين سان شروع كرده اند:

بدان كه اهل معرفت‌ و اصحاب‌ مراقبت‌ را به قدر قوت معرفت آنها به مقام مقدس ربوبيت و اشتياق آنها به مناجات‌ حضرت‌ بارى عزّ اسمه, از اوقات صلوات كه ميقات مناجات و ميعاد ملاقات با حق‌ است‌, مراقبت‌ و مواظبت بوده و هست, آنان كه مجذوب جمال جميل و عاشق و دلباخته حسن ازلند, و از جام محبت‌ سرمست‌ و از پيمانه الست بيخودند, از هر دو جهان رسته و چشم از اقاليم‌ وجود‌ بسته‌ و به عزّ قدس جمال الهى پيوسته اند; براى آنها دوام حضور است و لحظه اى از‌ ذكر‌ و فكر‌ و مشاهدت و مراقبت مهجور نيستند.

و آنان كه اصحاب معارف و ارباب فضائل و فواضلند و شريف‌ النّفس‌ و كريم الطّينة اند, چيزى را به مناجات حق اختيار نكنند و از خلوت و مـناجات حـقّ خود او‌ را‌ طالبند و عزّ و شرف و فـضيلت و مـعرفت را همه در تذكّر و

مناجات با حق‌ دانند‌. اينان اگر توجّه به عالم كنند و نظر‌ به‌ كونين‌ اندازند, نظر آنها عارفانه باشد, و در عالم‌ حق‌ جو و حـق طلبند و تمام موجودات را جلوه حق و جمال جميل دانند ـ (عاشقم بر‌ همه‌ عالم كه همه عالم از‌ اوست‌.) اينان اوقات‌ صلوات‌ را‌ به جان و دل مواظبت كنند و از‌ وقت‌ مناجات با حق انتظار كشند, و خود را براى ميقاتگاه حق حاضر و مهيّا‌ كنند‌. دل آنها حاضر است و از محضرْ‌ حاضر را طلبند و احترام‌ محضر‌ را براى حاضر كنند, و عبوديّت‌ را‌ مراودت و معاشرت با كامل مطلق دانند و اشتياق آنها براى عبادت از اين باب‌ است‌. (آداب الصلوة, ص109)

حضرت امام‌ رضوان‌ اللّه‌ عليه, اين مقصد‌ را‌ چنانكه بـيشتر آورديم بسى‌ عاشقانه‌ رقم زده اند آن واصلِ جليلِ گويا خود را در محضر ربوبى مى نگريسته‌ و سرمست‌ از باده عشق و حضور اين سطور‌ را‌ رقم مـى‌ زده‌ است‌, چگونگى اولياء الهى را‌ در هنگامه نماز و چه سانى انديشه و رفتار آنـان را در لحـظات حـضور و كيفيت ادب آنان‌ را‌ در حضور گزارش كرده و بدين سان‌ با‌ نشان‌ دادن‌ الگوهاى‌ والاى سير و سلوك‌ و حضور‌ سخن را دلپذيرتر كرده اند. و در پايان از سـَر ‌سـوز و درد, در قالب جملاتى بس تكان‌ دهنده‌ بار‌ ديگر بر اهميت و عظمت حضور در محضر‌ ربـوبى‌ و (مخاطبه‌ و مكالمه‌ با‌ حضرت‌ حق جل وعلا) تأكيد كرده اند.

مقصد پنجم

نمازگزار, با نماز رو به سوى حـق دارد. او با نماز آهنگ حضور مى كند و به خالق هستى رو‌ مى آورد. عارفان در اين مرحله از (استقبال) سخن گفته اند و آداب آن, و امام(ره) اين موضوع را عارفانه و تنبه آفرين رقم زده اند. ابتدا بر اين نكته پرداخته اند‌ كه‌ استقبال (متقوّم از دو امر است): يكى را (مقدّمى) دانسته اند (كه صَرف وجه ظاهر است از جميع جهات مشتّقه) و ديگرى را (نفسى) كه (استقبال به وجه اسـت به‌ كعبه‌ كه ام القرى و مركز بسط ارض است). آنگاه اين تقسيم را توضيح داده اند و پس از آن از (آداب قلبى استقبال) سخن گفته‌ اند‌, و از اينكه همگان روى به‌ سوى‌ او دارند, و همه در جستجوى كمالند, و بسيارى مصداق اين كمال را وارونه مى نگرند و پيامبران آمده انـد تا انسان را از تاريكى برهانند و (از‌ احتجاب‌ بيرون آورند), و نماز از‌ اهم‌ عوامل اين روى گردانى و روى آورى است و (معجون الهى است كه معراج قرب الهى است و …) سالك بايد اين را دريابد و با تمام وجود بدان بينديشد, و از سر صدق و صـفا (استقبال‌) كند‌ و عارفانه و عاشقانه بگويد:

در ضمير ما نمى گنجد به غير از دوسـت كسى

هر دو عالم را به دشمن ده كه ما را دوست بس

و بدين سان جان را جز‌ از‌ او بپيرايد‌, و مآلاً (استقبال) حقيقى را رقم زنـد. (ص120ـ117)

مـقاله سوم

در اين مقالت حضرت امام(ره) از‌ مقارنات نماز سخن گفته اند و سخن را از آداب اذان و اقامه‌ آغاز‌ كرده‌ اند و (سِرّ اجمالى اذان [را] اعلان قواى ملكوتيّه و ملكيه و جيوش الهيه براى حضور [دانسته اند], و درباره ادب ‌‌آن‌ نوشته انـد: (ادب اجـمالى آن تنبّه به بزرگى مقام و خطر آن و عـظمت مـحضر‌ و حاضر‌, و تذلل‌ و فقر و فاقه و نقص و عجز ممكن از قيام به امر و قابليّت حضور در محضر است).

و آنگاه‌ از (اقامه) سخن گفته و نوشته اند:

(اقامه, بـه پاداشتن قواى ملكوتيه و ملكيّه در‌ محضر, و حاضر نمودن آنهاست‌ در‌ حضور و ادب آن, خوف و خشيت و حيا و خجلت و رجاء واثق به رحمت غير متناهيه است). (ص122)

سپس امام(ع) به چگونگى سالك در هنگام فراز آوردن اذان و اقامه تـوجه كرده انـد, و نـشان داده‌ اند كه اولياء الهى و ستيغ پيمايان معنويت وجذبه و عشق و شوق چـسان در اين هنگامه از خود بى خود مى شدند, و خوف و خشيت تمام وجود آنها را فرا مى گرفت, و تنبّه داده‌ اند‌ كه سـالكان و مـتوسطّان چـون به اين حالت ها از قله سانان معرفت مى انديشند, هرگز نبايد مأيوس شـوند, و بايد اميد را در دل زنده نگه دارند و بدانند كه (يأس از‌ روح‌ الهى و قنوط از رحمت الهى از جنود بزرگ ابليس و از القاءات شياطين انـسى و جـنّى است).

بارى (بايد در اوّلِ امر رحمت هاى صوريّه و الطاف حسيّه حق تعالى را به‌ قلب‌) فهماند تا قلب كم كم انس گيرد و شيداى حق شود و باطن از آثار جمال, نورانى گردد. (ص124ـ123) در ادامه سخن از آداب و اسرار تكبيرات سخن رفته است, و حقايق‌ بلندى‌ از‌ معارف اهل معرفت در پرتو‌ روايات‌ عرضه‌ شده است, و چرايى و چگونگى چهار تكبير آغازين در اذان و اسرار آن بازگو شده است. سپس حديث بلندى از صادق آل محمد‌(ص) روايتـ‌ شـده‌ اسـت و توضيحاتى ارجمند در تفسير و تعيين آن آمده‌ است‌. (ص129ـ128) آنگاه از (بعض آداب شهادت به الوهيت) سخن به ميان آمـده است و ارتباط آن با اذان و نماز‌ گشوده‌ شده‌ است و تفسيرى دقيق از (اللّه) و چگونگى اشتقاق آن و معناى آن‌ بر اساس اشتقاق هاى مختلف, ارائه شده است و در ادامه ذيل عنوان (تنبيه عرفانى) مراتب شهادت بيان گشته‌ است‌.

توضيح‌ و تـفسير امام(ره) از فصول اذان و اقامه عارفانه, نكته آموز و تنبه‌ آفرين‌ است. در ضمن سخن از آداب شـهادت بـه رسالت كه با روايات آميخته شده است, عارف‌ جليل‌ ما‌, به مناسبت پندها و موعظه هاى بيدارگر بسيارى آورده انـد, و سالكان را به‌ بهره‌ گيرى‌ از رائحه دلنواز اين غذاى ملكوتى فرا خوانده اند, و در ادامه آن تفسيرى عـظيم‌ دارنـد‌ از‌ (حيعلات) و چگونگى و چرايى پيوند اين جملات با فصول پيشين نماز يعنى تكبيرها و شهادت ها‌ و … كه‌ ضيق مـجال را از گـزارش محتوى آن مى گذريم و خوانندگان را به تأمل‌ در‌ آن‌ فرا مى خوانيم.

قيام:

باب دوم از مقاله سوم را حضرت امام(ره), ويژه‌ تبيين‌ ابعادعرفانى (قـيام) ساخته و در آغاز نوشته اند:

(بدان كه اهل معرفت قيام را‌ اشـاره‌ بـه‌ توحيد افعال دانند; چنانكه ركوع را به صفات توحيد و سجود را به توحيد ذات اشاره‌ دانند‌. (آداب الصلوه, ص146)

سپس چگونگى اين اشاره را توضيح داده اند و پس‌ از‌ آن‌ به (آداب قيام) پرداخته و در آغاز آن نوشته اند:

و آن [ادب قيام] چنان است كه‌ سالك‌ خود‌ را حاضر در محضر حق ببيند و عالم را محضر ربوبيّت بداند و خود‌ را‌ از حضار مـجلس و مـقيم بين يدى اللّه محسوب كند و عظمت حاضر و مـحضر را به قلب برساند‌ و اهميت‌ مـناجات با حق را به قلب بـفهماند و با تفكر و تدبّر, قبل از‌ ورود‌ در صلوة قلب را حاضر كند و به‌ او‌ بزرگى‌ مطلب را بفهماند و آن را ملتزم كنـد‌ به‌ خضوع و خشوع و طمأنينه و خشيت و خـوف و رجا و ذلت و سكنت تا آخر نـماز….(ص148)

آنگاه‌ آن‌ سالك الى اللّه, از اينكه‌ ما‌ (اهل غفلت‌ هستيم‌ و در‌ سكر طبيعت) به تأسف ياد كرده‌ اند‌ و تنبه داده اند كه چرا در حال و احوال بزرگان و اولياء نمى انديشيم‌, و در‌ چگونگى قيام پيامبران و امامان تـدبّر نـمى‌ كنيم, كه آنـان چـسان‌ در‌ اين هنگامه ها مى لرزيدند‌ و دگرگون‌ مى شدند. آنگاه نمونه هايى از اين حال ها و شوق ها و دلدادگى ها‌ را‌ گزارش كرده اند. صادق آل‌ محمد‌(ع) فرموده‌ اند:

كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلَامُ إِذَا قَامَ إِلَى الصَّلَاةِ، تَغَيَّرَ لَوْنُهُ فَإِذَا سَجَدَ لَمْ يَرْفَعْ رَأْسَهُ حَتَّى يَرْفَضَّ عَرَقاً.

على بن الحسين‌(ع) چون‌ به نماز مى ايستاد رنگ رخسارش‌ دگرگون‌ مى شد‌ وچون‌ به‌ سجده مى رفت سر‌ بر نمى داشت تا آنكه عرق از وى مى ريخت.45

توجه كنند و در دام‌ وسوسه‌ هاى شيطانى گرفتار نيايند, و به جاى‌ صرف‌ وقت‌ در‌ آن‌ و مشغول ساختن خود‌ به‌ ظواهرى از قرائت, تجويد و … وقت را در معارف توحيد و حق شناسى حق طلبى صرف كنند. شگفتا‌ از‌ شيطان‌ و دام گسترى او! چه بسيار كسانى كه‌ با‌ تشبُث‌ به‌ اين‌ ظواهر‌ و خود مشغول سازى در اين عناوين, مثل هنگام ورود به نماز مدت مديدى ايستادن و در اصلاح نيت كوشيدن و در چند و چون قرائت خود را وانهادن و … و شگفت تر‌ اينكه بسيارى از داعيه داران نيز چون توجه عوام را بدين سوى مى نگرند و ظاهراً جلب وجذب دل ها را در اين نمايش ها مى دانند, خود را به اينگونه‌ رفتارها‌ مشغول مى دارند ….

بگذاريم و بگذريم كه اين رشته سَرِ دراز دارد و كلام امام عارفان و سالكان را در مكايد شيطانى بياوريم كه دل پذير است و تنبه آفرين:

شيطان را دام‌ ها‌ و مكايد بسيار است: يكى را به ترك اصل عمل وادار كنـد, و ديگرى را كه مأيوس شود از آنكه تـرك عـمل كند, به ريا‌ و عجب‌ و ديگر مفسدات وادار كند, و اگر‌ به‌ اين امر موفق نشد, عملش را از راه مقدّس مابى باطل كند. عبادات همه مردم را در نظر انسان خوار كند و مردم را نسبت‌ به‌ عدم مبالات دهـد; آنـ‌ وقت‌ وادار كند كه در نيّت مثلاً, كه امرى است ملازم با عمل, يا تكبير يا قرائت, كه از امورى است عادى و بى مايه, جميع عمر را صرف كند. وبالأخره راضى‌ نشود‌ از انسان مگر آن كه عملش را به يكى از اين طرق باطل كنـد.

وسواس را شئون بسيار و طرق بى شمار است كه اكنون نتوان در جميع آن بحث كرد‌ و تمام‌ شئون آن‌ را استقصا نمود; ولى در بين همه, وسوسه در نيّت شايد از همه مضحك تر و عجيب تر‌ باشد; زيرا كه اگر كسى بخواهد با تمام قوا قيام كند‌ در‌ همه‌ عمر به اتيان يك امر اختيارى بدون نيّت, ممكن نيست از عهده برآيد; معذلك, يك نفر بيچاره ‌‌مـريض‌ النّفسِ ضعيف العقل را مى بينى كه در هر نماز مدت هاى مديد‌ خـود‌ را‌ مـعطل مـى كند كه نمازش با نيّت و عزم موجود شود. و اين شخص به آن ماند‌ كه مدت ها تفكر كند كه براى بازار رفـتن ‌يا نـهار خوردن نيّت‌ و عزم تهيه كند. بيچاره‌ اى‌ كه بايد نمازْ معراج قرب و مفتاح سعادت او بـاشد و بـا تـأدّب به آداب قلبيّه و اطّلاع بر اسرار اين لطيفه الهيّه تكميل ذات

و تأمين نشئه حيات خود كند, از همه اين امـور‌ غفلت كرده, بلكه اين امور را لازم نداند سهل است, همه را باطل شمارد و سرمايه عزيز خود را صـرف در خدمت شيطان و اطاعت وسواس خنّاس كند و عقل خداداد را كه نور‌ هدايت‌ است محكوم حكم ابليس كند. (ص157 ـ 158)

ادامه سخن نيز, موعظه است و پند و هشدار به اينكه سالك الى الله سرمايه عمر عزيز را به سهولت از دست ننهد, و از قواى‌ خود‌ بهره گيرد و در پيمودن مدارج حق كوتاه نيايد, و نور معرفت را در زواياى جان بتاباند, و در عبادت استوار گام باشد, تا نتيجه مطلوب از آن كه (تحصيل معارف و تمكين‌ توحيد‌ و ديگر معارف است) حاصل آيد كه:

عمده مقصد و مقصود انبياء عظام و تشريع شرايع و تـأسيس احكام و نزول كتاب هاى آسمانى, خصوصاً قرآن شريف جامع كه صاحب مكاشفِ آن نورِ مطهّرْ‌ رسول‌ ختمى‌ ـ صلّى اللّه عليه و آله ـ است‌, نشر‌ توحيد‌ و معارف الهيه و قطع ريشه كفر و شرك و دوبينى و دوپرستى بوده, و سـرّ تـوحيد و تجريد در جميع عبادات قلبيّه و قالبيّه سارى و جارى است. بلكه‌ شيخ‌ عارف‌ كامل, شاه آبادى ـ روحى فداه ـ مى فرمودند: (عبادات‌ اجراء‌ توحيد است در ملك بدن از باطن قلب). (ص153)

بيان و پند و كلام امـام(ره) در اين بحث نيز بسى‌ از‌ سَرِ‌ سوز است و تأثيرگذار.

نيت

باب سوم از مقاله سوم, ويژه‌ (نيت) است و ابعاد عرفانى آن و سرّ آداب آن. حضرت امام در تبيين معناى (نيت) نوشته اند:

(نيت حالتى‌ است‌ نفسانى‌ وجـدانى كه پس از آنـچه ياد شـد پديد مى آيد, كه‌ به‌ همت, تصميم و عـزم نـيز از آن ياد مى كنند, و در تمام افعال اختيارى وجود دارد و هيچ‌ فعلى‌ اختيارى‌ از آن برهنه نيست).

بدين سان امام(ره) نيت را همراه عمل‌ مى‌ داند‌ و تأكيد مـى كنـد كه در اثـناى عمل و يا آغاز آن لازم نيست به تفصيل‌ در‌ ذهن‌ حاصل گـردد آن بـزرگوار با تنبه بدين نكته و تصريح به اينكه در بيان و بنان‌ فقيهان‌ بر اين نكته تأكيد شده است كه ايجاد فعل با تـخلف از آنـ‌ امـكان‌ ندارد‌, اين حقيقت را به سالك هشدار داده اند كه چنين بود حال و هـواى معصومان‌ و به‌ پيروى از آنان حال نيكان, پاك انديشان و دلباختگان:

صداى آه و ناله ابراهيم(ع) از‌ فاصله‌ يك‌ ميلى (چهارهزار ذراع) به گوش مى رسيد; بـدان سـان كه خـداوند آن بزرگوار را به‌ (حليم‌, اوّاه, منيب = شكيباى بردبار بسيار آه كشنده انابه كننده) سـتود. و چـنين بود‌ رسول‌ الهى‌ ـ ص ـ و فاطمه اطهر كه در نماز از خوف خداوند از حال عادى خارج مى گشت و نفس‌ وى‌ به‌ شـماره مـى افـتاد.46

حضرت امام(ره) چون اين روايات را گزارش‌ مى‌ كند, خواننده را, مخاطب قرار داده مى نويسد:

قدرى تـفكر كن در حالات على بن الحسين‌(ع) و مناجات‌ آن بزرگوار با حضرت حق, و دعاهاى لطيف آن سرور كه كيفيت آداب‌ عـبوديت‌ را بـه بـندگان خدا تعليم مى كند‌. من‌ نمى‌ گويم مناجات آن بزرگواران براى تعليم عِباد‌ است‌, زيرا كه اين كلام بى مغز باطلى است كه صادر شده از جهل‌ به‌ مقام ربوبيّت و معارف اهل البيت‌; خوف‌ و خـشيت آنـها‌ از‌ هـمه‌ كس بيشتر بوده و عظمت و جلال حق‌ در‌ قلب آنها از هركس بيشتر تجلّى نموده; لكن مى گويم بـايد بـندگان‌ خدا‌ از آنها كيفيت عبوديّت و سلوك الى‌ اللّه را تعلّم كنند‌, وقتى‌ ادعيه و مناجات هاى آنها را‌ مى‌ خوانند لقـلقه لسان نباشد, بلكه تفكر كنند در چگونگى معامله آنها با حق‌ و اظهار‌ تذلّل و عجز و نياز نـمودن آنـها‌ با‌ ذات‌ مقدس.

ولَعَمْرِ الحبيبِ‌ كه‌ جناب عليّ بن الحسين‌ از‌ بزرگ تـرين نـعمت هـايى است كه ذات مقدّس حق بر بندگان خود به وجودش‌ منّت‌ گذارده و آن سرور را از عالم‌ قرب‌ و قدس نـازل‌ فـرموده‌ بـراى‌ فهماندن طرق عبوديّت به‌ بندگان خود و لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعيم.47 و اگر از مـا سـؤال شود كه قدر اين‌ نعمت‌ را چرا ندانستيد و استفادت از اين‌ بزرگوار‌ چرا‌ نكرديد‌, جوابى‌ نداريم جز آن‌ كهـ‌ سـر خجلت به پيش افكنيم و به نار پشيمانى و تأسّف بسوزيم. و در آن وقت پشيمانى نتيجه نـدارد‌. (ص152‌ ـ 151‌)

آنـگاه امام(ره) از مَرَص (وسواس) سخن‌ مى‌ گويند‌ و اشـاره‌ اى‌ بـه‌ چـگونگى رميدن از اين دام كه بى گمان دام شيطان است. به گفته صادق آل محمد(ع), (كارى است شيطانى و از خرد به دور).48

اخلاص

پيشواى مخلِصان‌ به يمن بحث از نيت, و در جـهت زدن آداب نـيت, نوشته اند:

(يكى از مهمات آداب نيت, كه از مهمات جـميع عبادات اسـت و از دستورات كليّه شـامله است (اخلاص) است‌ و حقيقت‌ آن, تصفيه نـمودن عـمل است از شائبه خيرخدا, و صافى نمودن سِرّ است از رؤيت غيرحق تعالى در جميع اعمال صـوريّه و لبـيّه و ظاهريّه و باطنيه. و كمال آن, ترك غير است مطلقاً‌ و پا‌ نهادن بر (انيّت) و (انـانيت) و (غير و غيريت) است يكسر. قـال تـعالى: أَلا لِلَّهِ الدِّينُ الْخالِصُ.49 و اگر يكى از حظوظ نفسانيه و شيطانيه در اين‌ باشد‌, خالص نخواهد بود و آنچه خالص‌ نـيست‌, حق تعالى نفرموده و آنچه شائبه غـيريت و نـفسانيت دارد, از حـدود دين حق خارج اسـت و…).50

حـضرت امام آيات و روايات ديگرى نيز آورده و در‌ پرتـو‌ آنـها حقايق بلند و ارجمندى‌ را‌ گزارش مى كند. سخن از اخلاص را آن بزرگوار در اين مقام به تفصيل آورده و از آيه و روايتى51 كه بـه گـونه اى (هجرت) را با (اخلاص) پيوند زده اند‌, سـخن‌ بـه ميان آورده و بـا تـفسيرى عـرفانى از آنها سخن را به اوج بـرده است و آنگاه اشارتى دارند به حديث (من اخلص للّه اربعين صباحاً جرت ينابيع الحكمه من قـلبه عـلى‌ لسانه‌) و اينكه مراد‌ ا ز آن جميع مراتب اخـلاص اسـت: اخـلاص عـملى و صـفتى و ذاتى52 و….(ص163)

پس از آنچه آمـد مـعلم‌ بى بديل سلوك و عرفان مقام را مقتضى مى دانند كه اندكى‌ سخن‌ را‌ در باب مراتب اخلاص و درجات آن در حدّ وسـع مـقال بـگسترند.

مراتب اخلاص

حضرت امام(ره) از ‌‌هشت‌ مرتبه در مـراتب اخـلاص سـخن گـفته اسـت:

1) تـصفيه عمل از شائبه رضاى مخلوق‌ و جلب‌ قلوب‌ آنها;

2) تصفيه عمل از دستيابى به مقاصد دنيوى و رسيدن به مقصودهاى فانى و زودگذر;

3) تصفيه عمل‌ از رسيدن به جنّات جسمانيه و حور و قصور و امـثال آن از لذات جسمانيه;

4) تصفيه‌ عمل از خوف عقاب‌ و عذاب‌ هاى جسمانى موعود;

5) پيراستن عمل از رسيدن به سعادات عقليه و لذات روحانيه دائمه ازليّه ابديّه و …;

6) تصفيه عمل از خوف عدم وصول به اين لذات و حرمان از اين سعادات;

7 و 8) اوج معراج و قرب‌ و فناء فـى الهـى.

سزامند است كلام امام را عيناً در تبيين مرتبه هفتم, هشتم بياورم:

مرتبه هفتم, تصفيه آن است از وصول به لذّات جمال الهى و رسيدن به بهجت هاى انوار‌ سبحات‌ غيرمتناهى كه عبارت از جنّت لقاء است. و اين مـرتبه, يعـنى جنّت لقاء از مهمّات مقاصد اهل معرفت و اصحاب قلوب است.

و دست آمال نوع از آن كوتاه است, و واحدى از اهل‌ معرفت‌ به سعادت اين شرف مشرفند, و اهل حـبّ و جـذبه از كمّل اهل اللّه نيست, بلكه از مـقامات مـعمولى سرشار آنهاست. و اينكه در ادعيه, مثل مناجات شعبانيّه, حضرت اميرالمؤمنين و اولاد طاهرينش‌ اين‌ مرتبه را خواسته يا اشاره به داشتن آن نموده, نه آنكه مقامات آنها منحصر به هـمين مـرتبه است; چنانچه مرتبه هـشتم كه در ازاء اين مـرتبه است و آن عبارت‌ است‌ از‌ تصفيه عمل خوف فراق نيز‌ از‌ كمال‌ مقامات كمّل نيست, و اينكه جناب اميرالمؤمنين كَيفَ اَصبِرُ على فِراقِك1 گويد, از مقامات معمولى سرشار او و مثل او است.

بالجمله, تصفيه‌ عمل‌ از‌ اين دو مرتبه نـيز در نـزد اهل اللّه‌ لازم‌ است, و عمل با آن معلّل و از حظوظ نفسانيّه خارج نيست. و اين كمال خلوص است. و پس از اين, مراتب ديگرى‌ است‌ كه‌ از حدود خلوص خارج و در تحت ميزان توحيد و تجريد و ولايت‌ است كه بيان آن اينجا مـناسب نـيست.

امام در تـوضيح و تبيين اين مراتب با دقت سخن گفته اند‌, و مقابل‌ هر‌ مرتبه از اخلاص را در چگونگى عبادت ها نشان داده اند‌, و خـوانندگان‌ و جستجوگران پاكى و نيكى و راهيان نور را تنبّه داده اند كه اخلاص ورزند و عمل را جز از‌ خـدا‌ بـپيرايند‌ و بـدانند كه علم بدون عمل را ارزشى نيست و عمل بدون اخلاص را‌ نيز‌. آنگاه‌ آيات و رواياتى آورده اند و از حجاب هاى نفس, از حجاب هـاى ‌ظـلمانى و سپس از‌ حجاب‌ هاى‌ نورانى نيز سخن گفته اند, و هشدار داده اند كه مبادا كسى اين هـمه را‌ انـكار‌ كنـند, و چون جايگاه والاى (اهل اللّه) را نمى يابند به انكار آن بپردازند‌. حضرت‌ امام‌ سپس از كسانى سخن مى گـويند كه مقام اهل الله را انكار نمى كنند‌, ولى‌ فرورفتگى در زيبايى ها و دلربايى هاى دنيوى و زودگذر مـانع آن است كه آنان‌ به‌ وادى‌ پاك و ايمـن اهـل اللّه درآيند. و به مناسبت از ويژگى هاى عالمان سخن گفته اند كه‌ دل‌ در گرو مشتى اصطلاح دارند و… كه همه خواندنى است و پند گرفتني…‌ بويژه‌ طالب‌ علمان و حوزويان را و… .(ص166ـ172)

سپس پيشواى مخلصان از (درجات اخلاص) سخن گفته انـد‌, و روايات‌ و آموزه‌ هاى امامان(ع) را گزارش كرده اند و در پرتو حقايق سپيدى آفرين الهى‌ حقايقى‌ بس ارجمند ارائه داده اند. ابتدا از (تصفيه عمل) از (رؤيت استحقاق ثواب و اجر) سخن گفته‌ اند‌ و آنگاه از پيراستن عمل از (فزون بينى) و (زياده انگارى).

تـنك مـايگان و كوته‌ انديشانند‌ كه با چند ركعت نماز و چند تسبيح‌ ذكر‌ خود‌ را طاووس عليين مى پندارند و ديگران را….

امام‌ هشدار مى دهند كه سالك هرگز در اين دام گرفتار نيايد, كه (ميراث‌ شيطان‌) است و برخاسته از جهل و دلمردگي…‌ از‌ جمله رواياتـى‌ كهـ‌ در‌ اين زمينه آورده اند حديث حضرت‌ موسى‌ بن جعفر(ع) است كه به برخى از فرزندانشان فرموده اند:

پسر عزيزم‌! بر‌ تو باد سخت كوشى, و هرگز خود‌ را از كوتاهى در‌ عبادت‌ خداوند پيراسته ندان; چرا كه‌ خـداوند‌ بدان سان كه شايسته اوست عبادت نمى شود.53

در ادامه اين فصل‌ امام‌(ره) پندى دارند و نصيحتى تنبه‌ آفرين‌ و ديده‌ گشا, كه جملات‌ آن‌ را با سيره پيشوايان‌ معصوم‌(ع) در عبادت و دلدادگى و بندگى خداوند آميخته انـد, يكسـر مـى آورم كه شايسته بسى تأمل‌ است‌ و تـدبر و پنـدپذيرى:

اى ضـعيف! جايى كه‌ رسول‌ خدا(ص) كه‌ اعرف‌ خلق‌ اللّه است و عمل او‌ از همه كس نورانى تر و باعظمت تر است, اعتراف به عجز و تقصير كند و مَا عَبَدْنَاكَ حَقَّ عِبَادَتِكَ وَ مَا عَرَفْنَاكَ حَقَّ مَعْرِفَتِكَ.54 گويد‌ و ائمه‌ معصومين‌(ع) آنـ‌ طـور‌ در محضر مقدس‌ اظهار‌ قصور و تقصير كنند (از پشه لاغرى چه خيزد؟) آرى, آنها مقام معرفتشان به عجز ممكن و عزت و عظمت‌ واجب‌ تـعالى‌ شـأنه اقـتضا مى كرد آن اظهارات و اعترافات‌ را‌. ما‌ بيچارگان‌ از‌ جهل‌ و حجاب هاى گوناگون بـه گردن فرازى برخاستيم و خودفروشى و عمل فروشى كنيم. سبحان اللّه! چه كلام صادقى است فرمايش اميرالمؤمنين(ع) كه مى فرمايد: عُجب المَرءِ بـِنَفسِهِ احـدُ حـُسّادِ‌ عَقله.55 اين از بى عقلى نيست كه شيطان امر ضرورى را بر ما تعميه كنـد و مـا در ميزان عقل به سنجش آن برنخيزيم؟ ما خود بالضرورة مى دانيم كه اعمال‌ ما‌ و همه بشر عادى بلكه هـمه مـلائكةاللّه و روحـانيّين در ميزان مقايسه با اعمال رسول خدا(ص) و ائمه هدى(س) قدر محسوسى ندارد و بـه هـيچ وجـه در حساب نيايد, آنگاه, اعتراف به تقصير‌ و اظهار‌ عجز از قيام به امر از آن بزرگواران متواتر بـلكه فـوق حـد تواتر است. اين دو قضيه ضروريّه به ما نتيجه مى دهد‌ كه‌ بايد به هيچ يك از‌ اعـمال‌ خـود خوشنود نباشيم; بلكه اگر به قدر عمر دنيا به عبادت و اطاعت قيام كنـيم, خـجل و شـرمسار باشيم و منفعل و سرافكنده باشيم. مع الوصف, چنان شيطان‌ در‌ قلب ما متمكّن شده‌ و حكومت‌ بـر عـقول و حواس ما مى كند كه از اين مقدمات ضروريه نتيجه نگرفته بلكه احوال قلوب ما بـه عـكس اسـت.(ص175ـ176)

قرائت

در باب چهارم از مقاله سوم, از‌ (قرائت‌) سخن گفته اند و آداب آن, و ابتدا از (آداب مطلقه قرائت قرآن شريف). در اين بـاب و در ضـمن فصولى, مفسّر قرآن آشناى ما كه جانش با آموزه هاى قرآن درآميخته بـود‌ و لحـظه‌ لحـظه هاى‌ زندگيش قرآنى بود و الهى, از قرآن سخن گفته است و از آداب قرائت آن, از عظمت قرآن و ابعاد‌ عظمت و جـهات شـكوه و والايى آن, مـقصد و مقصود قرآن و اهداف آيات الهى‌ و چرايى‌ و چگونگى‌ نزول و حدّ و حدود اشتمال معارف آن و… كه بـحثى اسـت بسيار لطيف و خواندنى.

از لزوم بهره گيرى ‌‌از‌ قرآن و شيوه هاى استفاده و بهره گرفتن

از معارف آن از موانع فهم قرآن‌ و حـجاب‌ هـاى‌ ظاهرى و باطنى فهم قرآن با نگاهى به (حب دنيا) و تنبيهى براى رهـايى از دام دنـيا‌ و دنيازدگى. (ص180ـ202)

در ادامه بحث هاى اين باب از (حضور قـلب) و (تـفكر‌) بـه عنوان بخشى از‌ آداب‌ قرآن نيز سخن رفـته اسـت, و آيات و روايات در اين باره گزارش شده است, و (فكر) در اين زمينه و چگونگى آن باز گفته شده است, و تأكيد رفـته اسـت كه بيشتر و پيشتر از هر‌ چيز انـديشيدن در نـگريستن به اين اسـت كه اين آيات الهـى چـرا نازل شده اند و در پى چه هدفى بـوده انـد,… تأمل كند, ديده باز شود, بصيرت شكل گيرد, ظلمت زدوده‌ شود‌ و تاريكى جـان بـه يمن انوار سپيده گشاى معارف قـرآن به سپيدى تبديل گـردد و…. (ص203ـ206)

(تـطبيق), يكى ديگر از آداب قرائت قرآن است. تـوضيح و تـبيين اين نكته را ـ گزيده‌ وار‌ ـ از كلام آن بزرگوار عيناً مى آوريم.

يكى از آداب مهمّه قرائت قرآن كه انسان را به نتايج بسيار و اسـتفادات بـى شمار نائل كند, (تطبيق) اسـت. و آنـچنان اسـت كه‌ در‌ هر آيه از آيات شـريفه كه تـفكر مى كند, مفاد آن را بـا حـال خود منطبق كند, و نقصان خود را به واسطه آن مرتفع كند و امراض خود را بدان‌ شفا‌ دهـد‌. مـثلاً, در قصه شريفه حضرت‌ آدم‌(ع) ببيند‌ سـبب مـطرود شدن شـيطان از بـارگاه قـدس با آن همه سجده هـا و عبادت هاى طولانى چه بوده, خود را از آن‌ تطهير‌ كند‌; زيرا مقام قرب الهى جاى پاكان است, بـا‌ اوصـاف‌ و اخلاق شيطانى قدم در آن بارگاه قدس نـتوان گـذاشت. از آيات شـريفه اسـتفاده شـود كه مبدأ سجده نـنمودن ابـليس‌, خودبينى‌ و عجب‌ بوده كه كوس اَنَا خَير منه خَلَقتَنى مِن نارٍ و خَلَقتَهُ‌ مِن طين زد, و اين خودبينى اسباب خودخواهى و خـودفروشى ـ كه اسـتكبار اسـت ـ شد; و آن, اسباب خودرأيى ـ كه استقلال و سرپيچى‌ از‌ فرمان‌ اسـت ـ شـد, پس مـطرود درگـاه شـد. مـا از اول عمر شيطان‌ را‌ ملعون و مطرود خوانديم و خود به اوصاف خبيثه او متّصف هستيم. و در فكر آن برنيامديم كه آنچه‌ سبب‌ مطروديّت‌ درگاه قدس است, در هركسى باشد مطرود است; شيطان خصوصيتى ندارد, آنـچه‌ او‌ را‌ از درگاه قرب دور كرد ما را نگذارد كه به آن درگاه راه يابيم‌. مى‌ ترسم‌ لعن هايى كه به ابليس مى كنيم خود نيز در آن شريك باشيم. (ص206‌)

خاتمه‌ اين باب را امام(ره) ويژه گزارش رواياتى ساخته اند در لزوم تعليم‌ و تعلم‌ قرآن‌, تـدبر و تـفكر در حقايق آن, توجه به عظمت قرآن و مقاصد عالى آن, اتعاظ و تأثيرپذيرى‌ از‌ آموزه هاى آن و….

آداب قرائت در نماز

باب چهارم را مؤلف جليل‌ ما‌ به‌ دو (مصباح) تقسيم كرده اند و در مصباح اوّل از مطلق آداب قرائت سخن گفته اند‌ و در‌ (مـصباح دوم) از آداب قـرائت در نماز. معلم حقايق ربّانى و جلوه هاى‌ باطنى‌ احكام‌ الهى, ابتدا از كسانى ياد مى كنند كه در قرائت جز (تجويد قرائت و تحسين عبارت‌) همتى‌ ندارند‌ و تلاشى نـمى كنـند, و تصريح به اينكه اينان را از عـبادت (فـعلى) نخواهد‌ بود‌ و با اين گونه رفتار عروجى به بالايى ها و والايى ها حاصل نخواهد شد و از كسانى ياد‌ مى‌ كنند كه افزون بر آن نماز را (وسيله تذكر حق مى دانـند‌) و (قـرائت‌ را تحميد و ثناى حق مـى شـمارند), اينان‌ مراتب‌ بسيارى‌ دارند. حضرت امام آنگاه روايتى را مى‌ آورند‌ كه براساس آن خداوند فرموده است, نماز را من بين خود و بنده ام‌ تقسيم‌ كرده ام.56 آنگاه فرموده‌ اند‌ براساس اين‌ روايت‌ (عبد‌ بايد تـا آنـجا كه حق مولى‌ است‌ قيام به حق او كند, و به ادب عبوديت قيام كند). بدين سان‌ از‌ آداب عبوديت سخن گفته اند و آن‌ را در چهار عنوان‌ رقم‌ زده اند: 1) تذكر 2) تحميد 3) تعظيم‌ 4) تقديس‌, كه هر كدام از اين عناوين را به تـفصيل تـبيين كرده اند. (ص216‌ـ 218‌)

در فـصل دوم اين بحث‌ از‌ (استعاذه‌) سخن گفته اند‌, لزوم‌ آن و چگونگى آن و اركان‌ استعاذه‌. بحث از استعاذه دقيق, مهم و بسيار پندآموز و عبرت آفـرين است و آكنده از دقايق عرفانى‌, اخلاقى‌ و تربيتى, كه سوگمندانه مجال گزارش تفصيلى‌ آنـ‌ نـيست. (ص220‌ـ240‌)

آنـگاه‌ به تفسير سوره حمد‌ پرداخته اند كه به تفصيل چگونگى آن را در مقالتى ديگر گزارش كرده ام.57‌ پس‌ از آن تفسير سوره (توحيد) اسـت‌ ‌و (قـدر‌) كه‌ در‌ مجالى‌ ديگر بدان مى‌ پردازيم‌ و از آن روى كه اين مقالت را به گزارش ابعاد عرفانى نماز و ادب حـضور ويژه سـاختيم‌, گـزارش‌ كتاب‌ را از باب پنجم آن پى مى‌ گيريم‌ كه‌ (شمه‌ اى‌ است‌ از آداب و اسرار ركوع).

ركوع

سالك الى الله, پس از مقدمات و مقارنات, استعاذه و خواندن حـمد با آن همه معارف و حقايق و ترنم به جملات توحيدى سوره (توحيد) آهنگ‌ (ركوع) دارد, و قبل از آنـكه ركوع را آغاز كند, بايد تـكبير گـويد. عارف بالله ما نوشته اند:

و ظاهر آن است كه اين تكبير از متعلقات ركوع و براى مهيا شدن مصلى‌ است‌ براى منزل ركوع, و ادب آن, آن است كه مقام عظمت و جلال حق و عزت و سلطنت و ربوبيت را در نظر آرد و مقام ضعف و عجز و فقر و ذلت عبوديت را نـصب العين خود‌ قرار‌ دهد و در اين حال, به مقدار معرفتش به عز ربوبيت و ذل عبوديت, تكبير حق تعالى را از توصيف كند. (ص384)

روح خدا ((عمده‌ احوال‌ صلوة را حال) مى داند‌ و ساير‌ اعمال و افعال را مقدمات و مهيئات آنها: قـيام, ركوع, سـجود. و اشاره مى كند كه اهل معرفت اين سه را اشاره به (توحيدات ثلاثه) مى دانند‌ و ياداورى‌ مى كند كه از‌ اين‌ موضوع در (سر الصلوة) به حسب ذوق عرفانى سخن گفته است.58

اكنون و در اين اثر: (آداب الصلوة) كوشيده اند بـا (لسـانى ديگر كه با ما مناسبتى داشته باشد) از‌ اين‌ حقيقت سخن بگويند. از اين روى نوشته اند:

چون صلوة معراج كمالى مؤمن و مقرّب اهل تقوى است, متقوم به اوامر است كه يكى مقدمه ديگر است. اوّل, تـرك خـودبينى و خودخواهى‌, كه‌ آن, حقيقت‌ و باطن تقوى است. دوم خداخواهى و حق طلبى, كه آن, حقيقت معراج و قرب است و لذا در روايات شريفه‌ است كه: (الصلوة قربان كلّ تقى).59

آنگاه توضيح داده اند‌ كه‌ اين‌ سه حالت به تدريج حاصل مـى شـود. در حـال (قيام) ترك خودبينى است بـه حـسب مـقام فاعليت ‌‌و…‌ و در (ركوع) ترك خودبينى است به حسب مقام صفات و اسما, و در سجود ترك‌ خودبينى‌ است‌ مطلقا و خداخواهى و خداطلبى است مطلقا. (ص350) آنگاه چگونگى تـحقق اين حـقايق را بـيان مى كنند‌, و چگونگى تحقق ذكر شريف ركوع را كه در معراج نبوى, و در هـنگامه رؤيتـ‌ عظمت الهى و ديگرگونى رسول‌ الله‌(ص) به الهام الهى بر زبان وى جارى مى شود كه: سبحان ربى العظيم وبحمده.

سپس تـوضيح مـحتواى اين ذكر اسـت و در پرتو روايتى نشان دادن اينكه ركوع (نور) است و تزيّن به‌ انوار الهـى, و اشاره اى به سرّ (رفع رأس از ركوع) كه (رجوع از وقوف در كثرات اسميه) است و در ضمن اين همه بيان اشتمال ركوع بر (تسبيح) و… كه متن آن‌ را‌ مـى آوريم:

و بـايد دانـست كه ركوع مشتمل است بر (تسبيح) و (تعظيم) و (تحميد) ربّ جلّ و علا: پس (تسبيح) تـنزيه از تـوصيف و تقديس از تعريف است. و (تعظيم) و (تحميد) خروج از حدّ تشبيه‌ و تعطيل‌ است; زيرا كه (تحميد) ظهور در مرائى خلقيّه را افاده كنـد, و (تـعظيم) سـلب تحديد را ارائه دهد. پس, او ظاهر است و ظهورى در عالم ظاهرتر از او نيست, و متلبّس‌ به‌ لباس تـعيّنات خـلقيّه نـيست. (ص352)

سجود

پس از تبيين ابعاد عرفانى (ركوع) عارف سالك ما به تبيين سجود پرداخته و در آغاز نوشته انـد:

و آن نـزد اصـحاب عرفان و ارباب قلوب‌, ترك‌ خويشتن‌ و چشم بستن از ماسوى و به‌ معراج‌ يونسى‌ ـ كه به فرو رفـتن در بـطن ماهى حاصل شد ـ متحقق شدن به توجه به اصل خويش بى رؤيت حجاب و سـر بـر‌ تـراب‌ نهادن‌, اشاره به رؤيت جمال جميل است, در باطن‌ قلب‌ خاك واصل عالم طبيعت. (ص356)

پس از اين تبيين چـگونگى سـجود با نگاهى عارفانه از ادب سجود و سرّ و اسرار‌ آن‌ سخن‌ مى گويند; از جمله اينكه:

(سـرّ وضـع سـجودى, چشم از‌ خود شستن است و ادب وضع رأس بر تراب اعلى مقامات خود را از چشم افكندن و از تراب پست‌ تـر‌ ديدن و…). (ص357)

آنگاه روايت بلندى از صادق آل محمد(ص) آورده اند‌ در‌ عظمت و اسرار سجود كه با اين جمله بلند آغـاز مـى شـود:

مَا خَسِرَ وَ اللَّهِ تَعَالَى قَطُّ مَنْ أَتَى بِحَقِيقَةِ السُّجُودِ وَ لَوْ كَانَ فِي عُمُرِهِ مَرَّةً وَاحِدَةً وَ مَا أَفْلَحَ مَنْ خَلَا بِرَبِّهِ فِي مِثْلِ ذَلِكَ الْحَال‏….

به خدا قسم, زيان نبيند كسى كه حقيقت سجده را به جاى آورد‌ ولو‌ در‌ عمر يك مـرتبه, و روى رسـتگارى نبيند كسى كه در اين حال كه ترك غير‌ است‌ با حق خلوت كند, ولى شبيه به خدعه كنندگان باشد كه صـورتاً در‌ خـلوت‌ و انس‌ است ولى حقيقتاً غافل از حق….60

حضرت امام روايت را توضيح داده اند‌ و آنگاه‌ به عـظمت و اهـميت ذكر سجود اشاره كرده اند و سپس يادآورى كرده اند كه‌: سـجود‌ را‌, چـون سـاير اوضاع صلاتى, هيئتى و حالى و ذكرى است.

و سرّى اسـت) سـپس به اجمال اين عناوين‌ را‌ توضيح داده و اين فصل را پايان برده اند.

تشهد

باب هفتم (اشاره‌ اجماليه‌ بـه‌ آداب تـشهد است) و دو فصل دارد. حضرت امام(ره) سـخن را در اين بـاره بدين‌ گـونه‌ آغـاز‌ مـى كنند:

بدان كه شهادت به وحدانيت و رسـالت در اذان و اقـامه, كه‌ از‌ متعلقات نماز و مهيئات ورود در آن است, و در تشهد كه خروج از فنا به بقا و از‌ وحدت‌ بـه كثـرت و در آخر نماز است, عبد سالك را مـتذكر كند كه‌ حقيقت‌ صـلوة حـصول توحيد حقيقى و شهادت به وحـدانيت‌ از‌ مـقامات‌ شامله است كه با سالك از اوّل‌ صلوة‌ تا آخر آن است و…

امام(ره) سپس از اسرار تشهد سـخن مـى‌ گويد‌, از سر شهادت به وحـدانيت‌ خـداوند‌, رسـالت و فرق‌ بين‌ شـهادت‌ در اوّل نـماز و پايان آن. آنگاه‌ روايتى‌ آورده از امام صـادق(ع) در تـفسير تشهد و ترجمه و شرحى در باب آن‌ و تنبه‌ به اين نكته كه سالك بايد‌ از تقدم مقامِ عبوديت‌ بـر‌ (رسـالت) متنبّه شود كه قدم‌ عبوديت‌ مقدمه هـمه مـقامات سالكين اسـت. (ص366ـ343)

سـلام

در تـوضيح و تفسير (سلام) حضرت‌ امـام‌(ره) كلام نغزى دارند. پيش‌ از‌ آنكه‌ روايتى گزارش كنند‌ و از‌ اسرار سلام سخن بگويند‌ و به‌ مناسب تقوى را تـبيين كنـند و مراتب آن را واگويند كه همه و همه خواندنى و نـيوشيدنى‌ اسـت‌. مـتن تـبيين امـام از سلام و چگونگى‌ آن را مـى‌ آوريم‌:

بدان‌ كه عبد سالك چون‌ از مقام سجود, كه سرّ او (فنا) است, به خود آمد و حالت صحو و هـشيارى بـراى‌ او‌ دسـت داد و از حال غيبت از‌ خلق‌ به‌ حال‌ حضور‌ رجـوع كرد, سـلام‌ دهـد‌ بـه مـوجودات ـ سـلام كسى كه از سفر و غيبت مراجعت نموده. پس در اولِ رجوع از سفر‌, سلام‌ به‌ نبيّ اكرم دهد; زيرا كه پس از‌ رجوع‌ از‌ وحدت‌ به‌ كثرت‌, اول حقيقتْ تجلّى حقيقت ولايت است ـ نَحنُ الاَوَّلُون السّابقون.61 و پس از آن, به اعيان ديگر موجودات به طـريق تفصيل و جمع توجّه كند.

و كسى كه در نماز‌ غايب از خلق نبوده و مسافر الى اللّه نشده, براى او سلام حقيقت ندارد و جز لقلقه لسان نيست. پس, ادب قلبيِ سلامْ به ادب جميع صلوة است. و اگر در اين نماز‌, كه‌ حقيقت مـعراج اسـت, عروجى حاصل نشده و از بيت نفس خارج نشده, سلام براى او نيست. و نيز در اين سفر اگر سلامت از تصرّفات شيطان و نفس امّاره بود, و در تمام‌ اين‌ معراج حقيقى قلب را علتى نبود, سلام او حقيقت دارد والاّ لا سـلام لَه.

تـسبيحات و قنوت

اكنون به صفحات پايانى اين صحيفه ارجمند‌ رسيديم‌, و (خاتمه) كتاب در پيش روى‌ ماست‌. در توضيح (تسبيحات اربعه) و بازگويى ابعاد عرفانى آن, حضرت امام(ره) (تسبيحات) را متقوم به چـهار ركن دانـسته اند: (تسبيح), (تحميد), (تهليل) و (تـكبير) و در‌ بـاب‌ هر كدام به تفصيل‌ سخن‌ گفته اند. (ص370ـ373) و آنگاه از قنوت بحث كرده اند و از اينكه مستحب مؤكد است در نماز, و اشاره اى كرده اند به ديدگاه فقيهان در اين باره و مبناى استحباب در‌ نـگاه‌ فـقيهان, و اينكه بايد در ضمن آن چـه دعـايى را برخو اند, و اينكه فقيهان بهترين را (دعاى فرج دانسته اند) كه حضرت امام تصريح مى كنند: دليلى معتنابهى بر افضليت آن‌ نيست‌, امّا محتواى‌ دعا بر اهميت و افضليت آن دلالت مى كند. (ص373ـ374) و خود در پايان نكاتى آورده انـد آمـوزنده‌ كه عيناً مى آوريم:

و بهتر در ادب عبوديّت آن است كه‌ در‌ حال‌ قنوت, كه حال مناجات و انقطاع به حق است در خصوص صلوة, كه همه اش اظهار عبوديّت و ثناجويى ‌‌است‌, و در اين حالت كه ذات مقدّس حق جلّ و علا بالخصوص فتح باب مـناجات‌ و دعـا‌ به‌ روى عـبد فرموده و او را به اين تشريف شرافت داده, بنده سالك نيز ادب مقام‌ مقدّس ربوبيّت را نگاه دارد, و از ادعيه خود مراقبت كند كه مشتمل بـر‌ تسبيح و تنزيه حق تعالى‌ و متضمّن‌ ذكر و ياد حق باشد, و چيزهايى كه از حق در اين حال شـريف مـى خـواهد از سنخ معارف الهيّه و طلب فتح باب مناجات و انس و خلوت و انقطاع به سوى او باشد و از طلب‌ دنيا و امور خـسيسه ‌حـيوانيّه و شهوات نفسانيّه احتراز كند, و خود را در محضر پاكان شرمسار ننمايد و در محفل ابرار بى مقدار نـكند.

اى عـزيز, قـنوت دست شستن از غير حق و اقبال تامّ‌ به‌ عزّ ربوبيّت پيدا كردن است, و كف خالى و سؤال به جانب غـنيّ مطلق دراز نمودن است. و در اين حال انقطاع, از بطن و فرج سخن راندن و از دنيا ياد كردن كمال نقصان‌ و تـمام‌ خسران است.

جانا, اكنـون كه از وطـن خود دور افتادى و از مجاورت احرار محجور شدى و گرفتار اين ظلمتكده پررنج و محن گرديدى, خود چون كرم ابريشم بر خود متن.

عزيزا‌, خداى‌ رحمن فطرت تو را به نور معرفت و نار عشق تخمير نموده, و به انـوارى چون انبياء و عشاقى مانند اوليا مؤيّد فرموده, اين نار را به خاك و خاكستر

دنياى دنيّ منطفى‌ نكن‌, و آن‌ نور را به كدورت و ظلمت‌ توجّه‌ به‌ دنيا كه دار غربت است مكدّر ننما; باشد كه اگر توجّهى به وطن اصـلى كنـى و انقطاع به حق را از حق‌ طلب‌ كنى‌ و حالت هجران و حرمان خود را با دلى دردناك‌ به‌ عرضش برسانى و احوال بيچارگى و بينوايى و گرفتارى خويش را اظهار كنى, مددى غيبى رسد و دستگيرى باطنى شود و جبران نـقايص گـردد‌; اِذ‌ مِن‌ عادَتِهِ الاِحسانُ وَ مِن شيمَتِهِ التَّفَضُّل.

اگر از فقرات مناجات‌ (شعبانيّه) امام متقين و امير مؤمنين و اولاد معصومين او ـ عليهم السلام ـ كه امامان اهل معارف و حقايقند, در قنوت بخوانى‌, خصوصاً‌ آنجا‌ كه عرض مى كنند: اِلهـى هـَب لى كَمالَ الانقطاعِ اِليك62‌ الخ‌, ولى با حال اضطرار و تبتّل و تضرّع نه با دل مرده چون دل نويسنده, بسيار مناسب اين‌ حال‌ است‌.

بالجمله, مقام (قنوت) در نظر نويسنده چون مقام (سجود) است: آن يك‌, توجّه‌ و اقـبال‌ بـه ذلّ عـبوديّت و تذكر مقام عزّ ربوبيّت اسـت, و اين يك, اقـبال بـه عزّ ربوبيّت‌ و تذكر‌ عجز‌ و ذلّ عبوديّت است. و اين به حسب مقام متوسّطين است. و اما به حسب مقام كمّل‌, چنانچه‌ (سجود) مقام فناى عـبد و تـرك غـير و غيريّت است, (قنوت) مقام انقطاع به حق‌ و تـرك‌ اعـتماد‌ به غير است كه روح مقام توكل است. و بالجمله, چون (قيام) مقام توحيد افعالى‌ است‌ و اين توحيد در ركعت دوم تمكين شود, در قنوت اظـهار نـتيجه آن كنـد‌ كه‌ كشكول‌ گدايى را پيش حق بَرَد و از خلق منقطع شود و گريزان گـردد.

تعقيب

در مراحل نهايى‌ بحث‌ معلم عرفان و رازگشاى اسرار نهان از (تعقيبات نماز) سخن گفته, آنگاه از‌ سر‌ و اسرار‌ تكبيرات ثـلاثه پرده بـرداشته انـد, و از (تسبيح) حضرت زهرا(س) و اهميت آن و ارج و عظمت آن, و تنبهى‌ و پندى‌ در‌ اينكه در تعقيب سالك بـكوشد و كاسـتى هاى نماز را با آن بسترد‌:

پس‌ عبد سالك بايد در تعقيب نماز قدرى تفكر كند در نقص خود و عـبادت خـويش و غـفلت هاى‌ در‌ حال حضور, كه خود گناهى است در مذهب عشق و محبت; و حرمان خود‌ را‌ از حـظوظ حـضور و مـحضر مقدس حق جلّ‌ جلاله‌ به‌ نظر آورد; و در تعقيبات, كه خود فتح‌ باب‌ ديگرى است از رحمت حـق تـبارك و تـعالى, به اندازه ميسور جبران كند, و اين‌ اذكار‌ شريفه را به قلب برساند‌ و دل‌ را به‌ آنها‌ زنده‌ كنـد; شـايد خاتمه اش به حسن‌ و سعادت‌ مختوم شود. و در (تحميد) تسبيحات صديقه(ع) اثبات اين محمدت را كه قيام‌ بـه‌ عـبوديت اسـت نيز براى هويت الهيّه‌ كند, و از توفيق و تأييد‌ و حول‌ و قوه آن ذات مقدّس بداند‌ و بشمارد‌. و حقايق اين امـور را بـه سرّ قلب برساند و سرّ اين لطايف را به‌ ذائقه‌ دل بچشاند تا قلب به‌ ذكر‌ حق‌ زنـده شـود و دل‌ حـيوة‌ جاويد به حق پيدا‌ كند‌.

ختم و دعا

در پايان سالك بيدار و واصل ما كه دست جستجوگران معارف را گرفته‌ و حـقايق‌ بـسيارى بر آنها فروخوانده و از مائده‌ رنگارنگ‌ ممتاز آنان‌ را‌ بهره‌ رسانده, مى نويسد كه‌ مـناسب بـود تتميم رساله را در موانع معنويه صلوة از قبيل ريا, عجب و… رقم‌ زنند‌, امّا چون از اين موضوعات در‌ آثار‌ ديگر‌ بـويژه‌ (اربـعين‌) سـخن گفته اند‌, اعتذار‌ مى جويند, و با دعايى رساله را ختم مى كنند, كه سـزامند اسـت, ما نيز ختم مقال‌ را‌ همان‌ دعا قرار دهيم. (ص380)

(بار خداوندا كه‌ ما‌ بندگان‌ ضعيف‌ را‌ بى‌ سـابقه خـدمت و طاعتى يا احتياج به بندگى و عبادتى با تفضّل و عنايت و محض رحمت و كرامت لبـاس هـستى پوشانيدى, و به انواع نعمت هاى روحانى و جـسمانى و اصـناف رحـمت هاى باطنى‌ و ظاهرى مفتخر فرمودى, بى آنـكه از نـبود ما خللى در قدرت و قوّت تو راه يابد, يا از بود ما به عظمت و حشمت تو چـيزى افـزايد. اكنون كه سرچشمه رحمانيّت تو‌ جـوشيد‌ و چـشم خورشيد جـمال جـميل تـو درخشيد و ما را به بحار رحمت مـستغرق و بـه انوار جمال منوّر فرمود, نقايص و خطيئات و گناهان و تقصيرات ما را نيز به نـور تـوفيق باطنى و دستگيرى‌ و هدايت‌ سرّى جبران فـرما, و دلِ سر تا پا تعلّق مـا را از تـعلّقات دنياويّه برهان و به تعلّق بـه عـزّ قدس خود آراسته نما.

بار‌ الها‌, از طاعت ما ناچيزان بسطى‌ در‌ ملك تو حـاصل نـشود, و از سرپيچى ما نقصى در مملكتت راه نـيابد, و از عـذاب و شـكنجه گناهكاران نفعى بـه تـو عايد نگردد, و از بخشش و رحـمت‌ افـتادگان‌ نقصانى در قدرت تو‌ حاصل‌ نشود, عين ثابت خطاكاران طالب رحمت است و فطرت ناقصان طـلبكار تـماميت, كه خود با لطف عميم با مـا رفـتار فرما و بـه سـوء اسـتعداد ما نظر نفرما).

1. طـه/14.

2. نهج البلاغه‌, خطبه‌ 222.

3. غررالحكم, ح2212 و 2213, چاپ دانشگاه.

4. الخصال, ص523 و معانى الاخبار, ص333.

5. التهذيب, ج2, ص237.

6. جامع الاخبار, ص184 و سنن ترمذى, ج2, ص270.

7. مـن لايحـضره الفقيه, ج1, ص208 و الكافى, ج3, ص268.

8. الكافى, ج5, ص321; مسند ابى يعـلى‌, ج3, ص403‌ و الخـصال, ص165‌.

9. الكافـى, ج3, ص264 و دعـائم الاسـلام, ج1, ص136.

10. چنان كه اشاره شـد, در اين بـاره, عالمان فراوانى قلم زده‌ اند; از جمله مى توان از اين آثار ياد كرد:

اسرار‌ الصلوة‌, جمال‌ الدين ابو العباس احمد بـن شـمس الدين مـحمد بن فهد اسدى حلّى (م841); اسرار الصلوة, زين الدين ‌‌بـن‌ عـلى (شـهيد ثـانى); اسـرار الصـلوة و آدابها و ادعيتها, عباس بن اسماعيل قزوينى; اسرار الصلوة‌, سيد‌ جعفر‌ سبزوارى; اسرار الصلوة, قاضى سعيد قمى; اسرار الصلوة, سيد مرتضى كشميرى; اسرار الصلوة, در بيان‌ رموز و گنج هـاى نهفته در آن, محمد حسين خراسانى; مصباح النجاة فى اسرار‌ الصلوة, شيخ عبدالحسين تهرانى‌ و اسرار‌ الصلوة, حاج ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى. ر.ك: فرهنگ جهاد, شماره 14, مقاله رازها و رمزهاى نهفته در نماز, محمدعلى مـهدوى راد.

11. آداب الصـلوة, ص2.

12. (اگر [نماز] پذيرفته شود, ساير اعمال (نيز‌) پذيرفته مى شوند و اگر ردّ شود, كارهاى ديگر (نيز) ردّ مى شوند). نك: فلاح السائل, ص127, به نقل از من لايحضره الفقيه. در منبع اخير, ج1, (فضل الصـلوة), بـاب 30, ح5 روايت چنين‌ است‌: (أول ما يحاسب به العبد عن الصلوة, فإذا قُبلت قُبل منه سائر عمله, و إذا رُدَّت عليه رُدَّ عليه سائر عمله).

13. آداب الصلوة, ص7.

14. همان, ص9.

15. همان, ص10 و11.

16. عوالى‌ اللئالى, ج4, ص132.

17. آداب الصـلوة, ص11. بـى گمان اين مرحله از خواست, مرحله اى اسـت بـس ارجمند و والا كه امام عارفان با ژرفنگرى عارفانه اى, بدان توجه كرده است‌. اما‌ به پندارم, اين جمله شگرف, مفهومى بس عام دارد; هر چيزى را همان گونه كه هست, ديدن و جايگاه هـر چـيزى را در نظام هستى و در منظومه ارزشـى ارزش هـا‌ به‌ همان‌ گونه كه هست, دريافتن و با‌ آن‌ تعامل‌ كردن و….

18. همان, ص15و16.

19. مصباح الشريعه, باب 5 .

20. المؤمنون/9 و المعارج/34.

21. آداب الصلوة, ص21.

22. همان, ص23‌.

23. التوبه‌/54.

24. الكافى, ج2, ص86.

25. بحارالانوار, ج75, ص377‌.

26. آداب الصلوة, ص27و 28.

27. الكافى, ج2, ص614. متن كتاب (… ولكن اقرعوا…) دارد, اما كافى (… ولكن افزعوا…) و در برخى نسخه‌ هـا‌ (… افـرغوا…‌) است. وسائل الشيعه, ج4, ص856 ـ856 (… ولكن اقرعوا…) دارد.

28. عنكبوت‌/69.

29. كنزالعمال, ج3, ص21.

30. وسائل الشيعه, ج4, ص688.

31. بحارالانوار, ج81, ص249.

32. مستدرك الوسائل, باب2, ح20.

33. الكافى‌, ج2, ص136‌.

34. طه/ 10و النمل/ 7.

35 . آداب الصلوة, ص52.

35. همان, ص35‌.

36. عيون اخبار الرضا, ج104/2, باب34, ح1.

37. الكافى, ج6, ص444.

38. مشكاة الانوار, ص320.

39. بحارالانوار, ج67‌, ص248‌.

40. آداب الصلوة, ص96.

41. همان, ص101.

42. وسائل الشيعه, ج3, ص593.

43. آدابـ‌ الصـلوة‌, ص106‌.

44. الصلاة فـى الكتاب والسنه, ص202. اين حالت ها را از معصومان ديگر نيز‌ نقل‌ كرده‌ اند; بنگريد به منبع ياد شده.

45. الكافى, ج3, ص300.

46. مستدرك الوسـائل, كتاب الصلاة‌, ابواب‌ فعل الصلاة, باب2, ح15.

47. التكاثر/8. اشاره است به احـاديثى كه (نـعيم) را‌ در‌ اينـ‌ آيه, به ولايت اهل بيت(ع) تفسير كرده اند. ر.ك: البرهان فى تفسير القرآن, ج5, ص748.

48. الكافى‌, ج1, ص13, ح10.

49. الزمر/3.

50. آداب الصلوة, ص161.

51 . النساء/ 100 .

51. حديث‌ معروف‌: إنّما‌ الأعـمال ‌بـالنيّات, ولكلّ امرئى مانوى, فمن كانت هجرته إلى اللّه ورسوله, فهجرته إلى اللّه ورسوله‌, ومن‌ كانت هجرته إلى دنيا يصـيبها او امـرأة يتـزوّجها فهجرته إلى ما هاجر‌ إليه‌. (امالى‌ الطوسى, ج2, ص231; مستدرك الوسائل, ج1, ص90).

52. حضرت امام(ره) در فرجام سخن نوشته اند: تـبيين‌ و توضيح‌ اين‌ حديث و چگونگى (ينابيع الحكمه) و چسانى جريان آن از قلب به لسان, در‌ عهده‌ رسـاله اى مستقل است, چنان كه رسـاله مـعروف (تحفة الملوك فى السير والسلوك) منسوب به عارف‌ بالله‌ مرحوم بحرالعلوم عمدتاً به اين حديث پرداخته است. امام(ره) آن را‌ گو‌ اينكه خالى از (بعض مناقشات) نمى دانند‌, رساله‌ (لطيفه‌ اى) برشمرده, اشاره مى كنند, بـرخى اين‌ رساله‌ را از آن بزرگوار ندانسته اند كه شايد به جهت وجود همان مناقشات‌ باشد‌. (ص163)

رساله ياد شده كه‌ مرحوم‌ آيت الله‌ حاج‌ ميرزا‌ على قاضى(ره) آن را بى‌ نظير‌ دانسته و فرموده بوده اند كه (كتابى بدين پاكيزگى و پرمـطلبى در عـرفان نوشته‌ نشده‌ است), همان رساله اى است كه‌ مرحوم آيت الله سيد‌ محمد‌ حسين حسينى تهرانى, آن را‌ با‌ عنوان (رساله سير و سلوك) و با حواشى مفصل و مقدمه اى ارجمند, به چاپ رسانده‌ اند‌. ايشان در مقدمه كتـاب, بـه‌ تفصيل‌ از‌ چگونگى آن سخن‌ گفته‌, انتساب آن را به‌ سيد‌ بحرالعلوم(ره) قطعى دانسته و موارد نامقبول را محصول دخالت ناسخان تلقى كرده اند….

ر.ك: رساله‌ سير‌ و سلوك, منسوب به بحرالعلوم, علامه آيت‌ الله‌ العظمى سيد‌ مـهدى‌ بـن‌ سيد مرتضى الطباطبايى النجفى‌(ره), با مقدمه و شرح علامه آيت الله سيد محمد حسين حسينى تهرانى(ره), تهران, انتشارات‌ حكمت‌, 1420هـ.ق.

53. الكافى, ج2, ص72.

54. مرآة‌ العقول‌, ج8, ص146‌.

55. نهج البلاغه, حكمت‌203‌.

56. صحيح مسلم, ج1, ص296; سنن النسائى, ج2, ص135; بحارالانوار, ج92, ص226 و المـحجة البـيضاء, ج1, ص388.

57. ر.ك: آفـاق تفسير‌, محمدعلى‌ مهدوى‌ راد, ص373 .

58. سرالصلوة, ص94.

59. الكافـى‌, ج3, ص265‌.

60. مـصباح‌ الشـريعه‌, الباب‌ السادس عشر, فى السجود.

61. بحارالانوار, ج15, ص15.

62. همان, ج1, ص99.

این مطلب را به اشتراک بگذارید :
اشتراک گذاری در کلوب اشتراک گذاری در  فیس بوک اشتراک گذاری در تویتر اشتراک گذاری در افسران

نوع محتوا : مقاله
تعداد کلمات : 16364 کلمه
مولف : مهدوي راد، محمد علي
ناشر : مجله آینه پژوهش » مهر و آبان 1378 - شماره 58 (از صفحه 178 تا 196)
1394/9/14 ساعت 20:37
کد : 951
دسته : آداب ظاهری نماز,امام خمینی ره و نماز
لینک مطلب
کلمات کلیدی
آداب نماز
امام خمینی
درباره ما
با توجه به نیازهای روزافزونِ ستاد و فعالان ترویج اقامۀ نماز، به محتوای به‌روز و کاربردی، مربّی مختصص و محصولات جذاب و اثرگذار، ضرورتِ وجود مرکز تخصصی در این حوزه نمایان بود؛ به همین دلیل، «مرکز تخصصی نماز» در سال 1389 در دلِ «ستاد اقامۀ نماز» شکل گرفت؛ به‌ویژه با پی‌گیری‌های قائم‌مقام وقتِ حجت الاسلام و المسلمین قرائتی ...
ارتباط با ما
مدیریت مرکز:02537841860
روابط عمومی:02537740732
آموزش:02537733090
تبلیغ و ارتباطات: 02537740930
پژوهش و مطالعات راهبردی: 02537841861
تولید محصولات: 02537841862
آدرس: قم، خیابان شهدا (صفائیه)، کوچۀ 22 (آمار)، ساختمان ستاد اقامۀ نماز، طبقۀ اول.
پیوند ها
x
پیشخوان
ورود به سیستم
لینک های دسترسی:
کتابخانه دیجیتالدانش پژوهانره‌توشه مبلغانقنوت نوجوانآموزش مجازی نمازشبکه مجازی نمازسامانه اعزاممقالات خارجیباشگاه ایده پردازیفراخوان های نماز