■ جلوه های معنوی نماز در مثنوی
نماز انسان را از گناهان و زشـتیها دور و بـه فـضایل اخلاقی نزدیک میکند.خداوند در قرآن میفرماید: «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ »(سورۀ عنکبوت آیه 45)حضرت علی(ع)نیز در نهج البلاغه مـیفرماید:«خداوند بندگانش را،با نمازو زکات و تلاش در روزهداری،حفظ کرده است تا اعضا وجوارحشان آرام،و دیـدگانشان خاشع،و جان و روانشان فروتن،و دلهـایشان مـتواضع باشد و کبر و خودپسندی ازآنان رخت بربندد؛چرا که در سجده،بهترین جای صورت رابه خاک مالیدن فروتنی آرد و گذاردن اعضای پر ارزش بدن بر زمین،اظهار کوچکی کردن است.»(نهج البلاغه،279)
مولانا با تکیه بر مفاهیم والای قرآنی،معتقد است که نمازموجب صیانت نـفس از آلودگی به گناه و زشتی میشود:از نگاهاو نمازگزار حقیقی به دنبال گناه و زشتی نمیرود.
جوشش و افزونی زر در زکات عصمت از فحشا و منکر در صلات
آن زکاتت کیسهات را پاسبان آن صلاتت هم ز گرگانت شبان(دفتر ششم،بیت 3574 و بعد)
باد خشم و باد شهوت باد آز برد او را کـه نـبود اهل نماز(دفتر اول،بیت 3796)
پلیدیها موجب باطل شدن نماز میشوند
روح لطیف انسانی در اصل گوهری عالی و ربّانی است اما وقتی در کنار مادّیات و نفسانیات قرار میگیرد،آلوده میشود.عارفان واقعی معتقدند که تنها پلیدی و نجاستهای ظاهری موجب ابطال نـماز نـمیشوند بلکه پلیدیهای درونی و نفسانی هم وجود دارند که فضایل معنوی را از بین میبرند و باید با تزکیۀ نفس این پلیدیها را زدود.
با نماز او بیالودهست خون ذکر تو آلودۀ تشبیه و چون
خون پلید است و به آبی میرود لیک باطن را نـجاستها بـود
کان به غیر آب لطف کردگار کم نگردد از درون مرد کار
در سجودت کاش روگردانیی معنی سبحان ربی دانیی (دفتر دوم،بیت 1798 به بعد)
شیخ محمود شبستری-عارف نامی قرن هشتم- نیزآلودگیهای درونی را فراوان دانسته و معتقد است که تـا ایـن آلودگیها بـرطرف نشوند،نماز انسان مقبول نمیافتد.
وجود تو هـمه خـار اسـت و خاشاک برون انداز اکنون جمله را پاک
برو تو خانۀ خود را فرو روب مهیّا کن مقام و جای محبوب
چو تو بیرون شدی،او اندر آید به تو،بیتو،جمال خـود نـماید
کسی کـو از نوافل گشت محبوب به لای نفی کرد او خانه جاروب...
موانع تـا نـگردانی ز خود دور دورن خانۀ دل نایدت نور...
نخستین،پاکی از احداث و انجاس دوم،از معصیت وز شرّ وسواس
سیم،پاکی ز اخلاق ذمیمه است که با او آدمی همچون بهیمه است
چهارم پاکـی سـرّ اسـت از غیر که اینجا منتهی میگرددش سیر
هر آن کو کرد حاصل ایـن طهارات شود بیشک سزاوار مناجات
تو تا خود را به کلی درنبازی نمازت کی شود هرگز نمازی
چو ذاتت پاک گردد،از همه شین نمازت گـردد آنـگه قـرّة العین(گلشن زار،ابیات 395 به بعد)
همچنین،هواهای نفسانی همچون شهوت،زهدفروشی،خودنمایی،حبّ مال،پریشانی خاطر و غلفت مانع نـماز و قـرببه حق میشوند؛زیرا همانطور که گفته شد؛نماز یعنی توجهبه حق و انقطاع از ماسوی اللّه.بنابراین،کسانی که به اینگونه گناهان،پلیدیها و آمـال و آرزوهـای نـفسانی آلودهاند،نمازشان باطل است.به قول حافظ،باید از دنیا و آمال رنگارنگ دنیوی دل برید تا به حـضور رسید.
حضوری گـر هـمی خواهی ازو غافل مشو حافظ متی من تلق من تهوی دع الدّنیا و اهملها(دیوان حافظ:1)
مولانا هم معتقد است کـه آرزوهـای نـفسانی و مادّی در هر نوع،آدمی را آلوده میکنند و نمیگذارند انسان به مقام حضور حق برسد.
«اهبطوا»افگند جان را در حضیض از نمازش کرد مـحروم ایـن محیض
ای رفیقان زین مقال و زان مقیل اتّقوا ان الهوی حیض الرجال(دفتر ششم،بیت 2934 و بعد)
حسرت بر نماز فوتشده فـضیلت دارد
مولانا ظـاهر نـماز را همان آداب،حرکات،اوراد و اذکار آن وباطن نماز را عبارت از حضور قلب،خلوص نیّت و صفای باطن میداند.او معتقد است کـه گـاهی انسان بر نمازی که فوت شده حسرت میخورد این حسرت خوردن را نزد خدا مـحبوبتر ازنـمازی مـیداند که با عجب و خودبینی ادا شود و هرگاه مؤمنی حسرت فوت نماز را بر دل داشته باشد،چنین احساس نیاز ودردیـ،برابر صـدها نماز است.
گر نماز از وقت رفتی مر تو را این جهان تاریک گشتی بیضیا
از غـبین و درد رفـتی اشـکها از دو چشم تو مثال مشکها
ذوق دارد هر کسی در طاعتی لاجرم نکشیبد از وی ساعتی
آن غبین و درد بودی صد نماز کو نماز و کـو فـروغ آن نیاز؟ (دفتر دوم،بیت 2767 به بعد)
مولانا در ادامه با بیان حکایتی کوتاه به تشریح مطلب یـادشده میپردازد.او مـعتقد است که سینۀ پرعشق و سوز از آدابی که عشق در آن جایگاهی ندارد،والاتر است.
آن یکی میرفت در مسجد درون مردم از مسجد همی آمـد بـرون
گشت پرسان که جماعت را چه بود که ز مسجد می برون آیند زود؟
آن یکی گفتش کـه پیـغمبر نماز با جماعت کرد و فارغ شد ز راز
تو کـجا درمـیروی؟ای مـرد خام چون که پیغمبر بدادست السّلام
گفت:آه و دود از آن آه شد بـرون آه او مـیداد از دل بوی خون
آن یکی از جمع گفت:این آه را تو به من ده،و آن نماز من تو را
گـفت دادم آه و پذرفتم نماز او ستد آن آه را بـا صـد نیاز
شب بـه خـواب انـدر بگفتش هاتفی که خریدی آب حیوان و شفا
حرمت ایـن اخـتیار و این دخول شد نماز جملۀ خلقان قبول (دفتر دوم،بیت 2771 به بعد)
«سنایی»،از عارفان بزرک قرن شـشم،نیز بـه حقیقت نماز اشارهدارد و معتقد است نـمازی را که از روی خودخواهی،ریا و تظاهرخوانده شـود،خدا نمیپذیرد.
گهگه آیـی ز بهر فرض نماز از حقیقت جـدا قـرین مجاز
بیدعا و تضرّع و زاری یک دو رکعت به غفله بگذاری
ظن چنان آیدت که هست نماز به خـدای ار دهـندت ایچ جواز
بی تو باشد پاک بـرگیرد کز تـو آلوده گشت نپذیرد (گزیدۀ حـدیقه الحقیقه:42)
همانطور کـه گفته شد،مولانا اصالت نـماز را بـه روح آن میداند و نتیجه میگیرد که سفر عشق بر انجام صوری عبادات برتری دارد.
مکاشفات ربّانی نماز
نکتۀ دیگری که مـولانا در مـثنوی دربارۀ اهمیت نماز به بیان آنـمیپردازد،موضوع کـشف و شهود در نـماز اسـت.او در حـکایت فقیری که بدون تلاش و کـوشش برای کسب روزی حلال،ناله و افغان میکرد تا اینکه دعای دیرینهاش به اجابت رسید و یک گاو،روزی مقدّرش شـد،این نـکته را به خوبی بیان میکند و اززبان حـضرت داود (ع)میگوید:
تا روم مـن سـوی خـلوت در نـماز پرسم این احول از دانـای راز
خـوی دارم در نماز آن التفات معنی«قرة عینی فی الصلات
روزن جانم گشادهست از صفا میرسد بیواسطه نامۀ خدا
نامه و باران و نور از روزنم میفتد در خانهام از معدنم(دفتر سـوم،بیت 2400 بـه بعد)
مولانا در ایـن داستان به برخی از اسرار نماز و مکاشفات درونـیآن مـیپردازد و بـر ایـن بـاور اسـت که اگر انسان در نماز توجهکامل به حق تعالی داشته باشد،دریچۀ روح او گشوده میشود.حجابها برداشته میشوند،پیام وحی الهی به گوش جانمیرسد و باران فیض و انوار تجلی حق بر قلب انـسان واردمیشوود.به قول حافظ:
خوشا نماز و نیاز کسی که از سر درد به آب دیده و خون جگر طهارت کرد(دیوان غزلیات:82)
نکتۀ جالب و در خور تأمّل این داستان،آن است که داود(ع)،کسیکه خود در ذات الهی فانی و مستغرق است،مهلت میخواهدتا به سوی نـماز بـرود.مولانا تصریح میکند که رفتن داود(ع)به سوی نماز،آموزش و تعلیمی برای مردم است تا بتوانند دل وروح خود را با راز و نیاز صیقل دهند و به حقیقت برسند.انسان نیز هنگامی به حقیقت میرسد که به سوی حق بـرود و بـتواندخود را در او فنا کند؛همانطور که داود(ع)برای کشف واقعیت به نماز میایستد تا این نکته را به مردم متذکر شود.
رفتنم سوی نماز و آن خلا بهر تعلیم است ره مر خلق را
کژ نـهم،تا راسـت گردد این جهان حرب خدعه ایـن بـود ای پهلوان (دفتر سوم،بیت 2409 و بعد)
اسرار و آداب نماز
نماز دارای مراتبی است که از صور ظاهری آن شروع میشودو تا مراتب معنوی پیش میرود.«نجم الدّین رازی»از عارفان بزرگ قرن هفتم،مراتب نماز را اینگونه بیان میکند:«نمازرا یـکی بـه صفت اشکال و حرکات نـماز و دوم بـه صفت مناجات نماز دانند.صورت و اشکال و حرکات نماز انسان را از آمدنبدین عالم خبر دهد و به مراجعت آن عالم دلالت کند و صفتمناجات نمازی،او را از مرتبه حیوانی و تمنّیهای نفسانی بهمقام ملکی برساند و از گفت و شنید خلق و تسویلات شیطانیبه مـناجات و مـکالمۀ حق آورد»(رازی،1375:114)
مولانا هم با بیان حکایتی جالب و شنیدنی برخی از فضایل واسرار معنوی نماز را بیان کرده است که در ادامه به شرح آنمیپردازیم.
اسرار تکبیر نماز
تکبیر در نماز،هنگامۀ حضور در محضر خدای یگانه است.تکبیرگفتن یعنی اعتراف به عـظمت و بـزرگی خداوند و اعـتراف به عجزو ناتوانی انسان از درک و توصیف او.ملا احمد نراقی میگوید:«چون تکبیره الاحرام میگویی،باید بدانی که معنی این اسـتکه خدا بزرگتر و بالاتر است از اینکه وصف کرده شود یا ازهر چـیزی کـه تـصوّر شود،بزرگتر است یا از آن بالاتر است کهادراک عظمت او کرده شود.پس در آن وقت،تفکّر عظمت وجلال او کن و به یاد آور که هـمۀ اشـیا را به قدرت کاملۀ خود ازکتم عدم به صحرای وجود آورد»(نراقی،1385:732)همچنین،هنگام تکبیرة الاحرام بـالا بـردن دسـتها بیانگر این حقیقت است که ما نفس و درون و هرچه جز خدا،را فراموش کردهایم و به قول حافظ:
من همان دم که وضـو ساختم از چشمۀ عشق چار تکبیر زدم یکسره بر هرچه که هست(دیوان حافظ:15)
در مثنوی نیز«داستان دقـوقی عارف»نمونهای عالی است کـه مولانا در آن بـسیاری از اسرار نماز را به تصویر میکشد.
منظرۀ شگفتانگیز کرانۀ دریا،جایی که یک کشتی در ورطۀهلاک افتاده است سرنشینانش در آن هنگامۀ هولناک فریاد وشیون سرمیدهند،دل دقوقی به رحم میآید و از صمیم قلب برای نجات بلا دیدگان لب به دعا میگشاید و بـا تضرّع و زاری به درگاه الهی برایشان طلب نجات میکند.»
مولانا در این داستان معتقد است که نمازگزار واقعی کسیاست که با تکبیر گفتن نماز،جسم خود را کنار بگذارد و هویو شهوت را در محضر پروردگار قربانی کند و با جـان و دلدر مـحضر او حاضر شود؛چنانکه گویی در قیامت در محضرپروردگار است اینها رمز عارفانی هستند که با جمعیّت خاطربه نیایش تزکیۀ نفس میپردازند.آنها نمونۀ انسانهای کاملی هستند که در ذات حق فانی شدهاند و همواره دعا و نمازشان درحالت مـحو و بـیخویشی است.
پیش در شد آن دقوقی در نماز قوم همچون اطلس آمد او طراز
اقتدا کردند آن شاهان قطار در پی آن مقتدای نامدار
چون که با تکبیرها مقرون شدند همچو قربان از جهان بیرون شدند
معنی تکبیر این است ای امام کای خدا پیش تـو مـا قربان شدیم
وقت ذبح،اللّه اکبر میکنی همچنین در ذبح نفس کشتنی
تن چو اسماعیل و جان همچون خلیل کرد جان،تکبیر بر جسم نبیل
گشت گشته تن ز شهوتها و آز شد به بسم اللّه بسمل در نماز(دفتر سوم،بیت 2140 به بعد)
اسرار قیام نماز
قیام بـه مـعنای بـرپا داشتن بدن به دوری از کژی در مـقابل خـداونداست.همچنین بـرپا داشتن قلب خویش از مقام عبودیّت و قرار گرفتن در صراط مستقیم انسانیت است.قیام در واقع نمادی از اعتدال روحی و اخلاقی نمازگزار در برابر خداوند است.امام محمد غـزالی در کـیمیای سـعادت مینویسد:«ظاهر قیام آن است که به شخص پیش خـدای تـعالی ایستی،سر در پیشافکند بندهوار و سرّ قیام آن است که دل از همۀ حرکات وسکنات فرو ایستد و ملازم خدمت باشد بر سبیل تـعظیم وانـکسار و انـدرین وقت باید که از مقام خویش در قیامت پیش حق تعالی یاد کند»(غزالی،1386:156)
مولانا مـعتقد است آنگاه که نمازگزاران در پیشگاه خداوند صف میکشند،همۀ آنچه در دل دارند به حضور خدا میآورند و به حساب پس دادن و راز و نیاز میپردازند.در مقابل خـداوند بـاچشمانی گـریان میایستند؛مانند روز قیامت که مردگان سر ازقبرها برمیدارند.در حال قیام،سؤالات فراوانی مـیشود و بـنده شرمنده میشود و چون قدرت ایستادن ندارد،به رکوع میرود.
چون قیامت پیش حق صفها زده در حساب و در مناجات آمده
ایستاده پیش یـزدان اشـکریز بر مـثال راستخیز رستخیز
حق همی گوید:چه آوردی مرا اندرین مهلت که دادم من تو را
عمر خود را در چـه پایـان بـردهای قوت و قوّت در چه فانی کردهای؟
گوهر دیده کجا فرسودهای پنج حس را در کجا پالودهای؟
چشم و گوش و هوش و گوهرهای عـرش خرج کـردی چـه خریدی تو ز فرش؟
دست و پا دادمت چون بیل و کلند من ببخشیدم،ز خود آن کی شدند؟
همچنین پیغامهای دردگین صد هـزاران آیـد از حضرت چنین
در قیام،این گفتها دارد رجوع وز خجالت شد دو تا او در رکوعS}(دفتر سوم،بیت 2147 به بعد)
اسرار رکوع و سـجود نماز
باطن رکـوع آن اسـت که نمازگزار به مقام ذلّت و مسکنت دربرابر پروردگار وارد میشود؛به طوری که میتواند عظمت ربـوبی را بـبیند.نمازگزار در این حالت با چشم دل،همۀ اشیاء را تجلی اسما و صفات ذات حق میبیند.
خداوند در قرآن چهرۀ سجدهکنندگان را چـنین تـرسیم مـیکند:« الَّذينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ في خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النَّار»(آل عمران،آیه:191)آنان که خدا را یاد میکننددر حال ایستاده و نشسته و خفتن و دائم اندیشه مـیکنند،در آفـرینش آسـمانها و زمین و میگویند:پروردگار اینها را بیهوده نیافریدهای،پاک و منزّهی؛ما را به لطف خود از عذاب دوزخ نگاهدار.
به گفتۀ شهید ثانی: «نمازگزار باید بـداند کـه رکـوع،مظهر قدرتو عظمت پروردگار و تجلّیگاه ذلّت و شکست و ناتوانی بنده دربرابر آفریدگار است و در رکوع نـمازگزار بـاید بکوشد تا با بیان ذکرمربوطه و تکرار آن،عظمت خدای در دل و جانش نقش بنددو به ستایش و نیایش او،همۀ مـظاهر قـدرت و عزّت ظاهری رادر هم شکند که تنها خداوند توانا و دانا بزرگتر است.»(حجازی،1354:142)در رکـوع،چون انـسان در پیشگاه الهی توان ایستادن ندارد،ذکری میگوید و به سـجده میرود.
سجده آخـرین مـنزل تقرّب به محبوب است.در واقع سجود، هجرت بـه سـوی والاترین مرتبه و به نوعی مقام فنا است که همه چیز فانیاند.طبق بیان آیات قـرآن هـمۀ کاینات و ذرّات به نوعی دارای شعور و بـه تـسبیح و سجود خـداوند مـشغولاند.خداوندمیفرماید: « تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فيهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبيحَهُمْ إِنَّهُ كانَ حَليماً غَفُورا»(آیۀ 44 سورۀ الاسراء)4
مولانا نیز در جاهای زیادی از مثنوی،از جـمله در داسـتان دقوقی،به این نکته اشاره میکند و میگوید:
بعد از آن دیدم درخـتان در نماز صف کشیده،چون جماعت کـرده سـاز
یک درخت از پیش،مانند امام دیگران،اندر پس او در قیام
آن قـیام و آن رکـوع و آن سجود از درختان،بس شگفتم مینمود
یاد کردم قول حق را آن زمان گفت:النّجم و شجر را یسجدان
این درختان را،نه زانـو نـه میان این چه ترتیب نماز اسـت آنـچنان؟
آمد الهـام خدا کای بـه افـروز می عجب داری ز کار ما هـنوز؟(دفتر سـوم،بیت 2048 به بعد)
در این مرحله(سجود)،انسان عاشق هم جز فقر و نیاز به درگاه احدّیت چیزی ندارد و نهایت خـشوع و تـواضع خودش را دربرابر عظمت خداوندی به نـمایش مـیگذارد.امام خمینی(ره)درکتاب سـرّ الصـلاه مـیفرماید: «سجده،نزد اهل معرفت و اصحاب قلوب،چشم فـروبستن از غیر و رخت بربستن از جمیع کثرات وفنای در حضرت ذات است.در این مقام نه از سمات عبودیت ونـه از سـلطان ربوبیت در قلب اولیا اثری است و حـق تـعالی خـود در وجـود عـبد قایم به امـر اسـت»(امام خمینی،1360:163)
انسان همهی آنچه را در دل دارد،عرضه میکند.به قول حافظ:
عرضه کردم دو جهان بر دل کار افتاده به جز از عشق تو،باقی همه فانی دانـست(دیوان حافظ:31)
مولوی هـم در مـثنوی با تفصیل بیشتر و توصیف دقیقتر، این حالات ظاهری و بـاطنی نـماز را درهـم مـیآمیزد و آن را بـه زیبایی تـمام بیان میکند.
قوّت استادان از خجلت نماند در رکوع از شرم تسبیحی بخواند
باز فرمان میرسد بردار سر از رکوع و پاسخ حق بر شمر
سر برآرد از رکوع آن شرمسار باز اندر رو فتد آن خام کار
باز فرمان آیـدش:بردار سر از سجود و،واده از کرده خبر
سر برآرد او دگر ره شرمسار اندر افتد باز در رو همچو مار
باز گوید:سر برآر و بازگو که بخواهم جست از تو موبهمو
قوّت پا ایستادن نبودش که خطای هیبتی بر جان زدش(دفتر سوم،بیت 2156 به بعد)
اسرار سـلام نماز
انسان نمازگزار،از هنگام گفتن تکبیرة الاحرام،در محضر حق قرار میگیرد و تا وقتی که خواست از نماز خارج شود،جز حق را نمیبیند و فقط عالم وجود را مشاهده میکند. او به هنگام بازگشت از این سفر معنوی،سلامی همراه رحـمت و بـرکت الهی بر پیامبر(ص)و بندگان صالح خدا و فرشتگان میفرستد و اینسلام،قدرشناسی از زحمات خداوند به واسطۀ هدایت انسان است.
در تحیّات و سلام الصالحین مدح جملۀ انبیا آمد عجین(دفتر سوم،بیت 2122)
وقت تـهلیل نـماز ای با نمک زآن سلام آورد باید بـر مـلک
که ز الهام و دعای خوبتان اختیار این نمازم شد روان (دفتر پنجم،بیت 2986 به بعد)
مولانا در دفتر سوم مثنوی نیز با بیان حالات و آداب ظاهری نماز،به اسرار سلام نماز میپردازد و درود سلام خود را نـثار پیامبر الهـی و فرشتگان میکند.نکتۀ مهمی کـه در پایـان باید به آن توجّه کرد،این است که مولانا حالات و حرکات ظاهری نماز را با تعبیری عارفانه بیان کرده است؛مثلا نمازگزار را در محضرپروردگار تجسّم میکند چنان که گویی در قیامت است:
پس نشیند،قعده زان بار گران حضرتش گوید:سخن گـو بـا بیان
نعمتت دادم،بگو شکرت چه بود دادمت سرمایه،هین بنمای سود
رو به دست راست آرد در سلام سوی جان انبیا و آن کرام
یعنی ای شاهان شفاعت کین لئیم سخنت در گل ماندش پای و گلیم...
روبگرداند به سوی دست چپ در تبار و خویش،گویندش کـه خـپ
هین جواب خـویش گو با کردگار ما کهایم؟ای خواجه دست از ما بدار
نی از این سو،نی از آن سو چاره شد جان آن بیچاره دل صدپاره شد
از هـمه نومید شد مسکین کیا پس برآرد هر دو دست اندر دعا
کز همه نـومید گـشتم ای خـدا اوّل و آخر تویی و منتها
در نماز این خوش اشارتها ببین تا بدانی کین بخواهد شد یقین (دفتر سوم،بیت 2163 به بعد)
همانطور که گـفته شـد،داستان دقوقی یکی از زیباترین داستانهای مثنوی است.در ادامه به بیان برخی دیگر ازصحنههای زیبای آن دربـارۀ نـماز و نـیایش میپردازیم.
و آن دقوقی در امامت کرد ساز اندر آن ساحل درآمد در نماز
و آن جماعت در پی او در قیام اینت زیبا قوم و بگزیده امـام
ناگهان چشمش سوی دریا فتاد چون شنید از سوی دریا داد داد
در میان موج دید او کشتیی در قضا و در بـلا و زشتیی
هم شب و هم ابـر و هـم موج عظیم این سه تاریکی و از غرقاب بیم...
اهل کشتی از مهابت کاسته نعرۀ وا ویلها برخاسته
دستها در نوحه بر سر میزدند کافر و ملحد همه مخلص شدند
با خدا با صد تضرّع آن زمان عهدها و نذرها کرده به جان
سر برهنه در سجود،آنها کـه هیچ رویشان قبله ندید از پیچپیچ...
زاهد و فاسق شد آن دم متّقی همچو در هنگام جانکندن،شقی...
در دعا ایشان و در زاریّ و آه بر فلک زایشان شده دود سیاه...
جملهشان از خوف غم در عین غم در پی هستی فتاده در عدم
چون دقوقی آن قیامت را بدید رحم او جوشید و اشک او دوید
گفت:یا رب منگر انـدر فـعلشان دستشان گیر ای شه نیکونشان
ای کریم و ای رحیم سرمدی در گذار از بد سگالان این بدی
ای بداده رایگان صد چشم و گوش بی ز رشوت بخش کرده عقل و هوش
بیش از استحقاق بخشیده عطا دیده از ما جمله کفران و خطا
ای عظیم از مـا گـناهان عظیم تو توانی عفو کردن در حریم
ما ز آز و حرص خود را سوختیم وین دعا را هم ز تو آموختیم
حرمت آنکه دعا آموختی در چنین ظلمت چراغ افروختی
همچنین میرفت بر لفظش دعا آن زمان چون مادران با وفا
اشک مـیرفت از دو چـشمش و آن دعا بیخود از وی میبرآمد بر سما
آن دعای بیخوان خود دیگر است آن دعا زو نیست گفتِ داور است
آن دعا حق میکند چون او فناست آن دعا و آن اجابت از خداست...
چون رهید آن کشتی و آمد به کام شد نماز آن جماعت هـم تـمام(دفتر سـوم،بیت 2176 به بعد)
نتیجهگیری
مولانا نمونۀ انسان کاملی اسـت کـه بـا بهرهگیری از جهانبینی خاص خود به ظهور و بروز بسیاری از مظاهر دین پرداخته است که نماز به عنوان یکی از زیباترین جلوههای آن در مثنوی دیده میشود.آنچه مولانا در کـلام عـرفای خـود بیان میکند،اسرارنهفتهای است که در ورای جهان مادی ما انـسانها حـاکم است.او همواره انسان را به سوی عالم معنا فرامیخواند و دوست دارداین اتّصال و ارتباط، دائمی باشد.
نگاه عمیق و باطنی مولانا به نماز،با دیگران مـتفاوت اسـت.همانطور کـه گفته شد،او برای نماز مراتبی قائل است.«صورت نماز»را همان آداب،حرکات و سـکنات نماز میداند و معتقداست که همۀ این اشارات و رموز لطیفی که در نماز وجود دارد،یقینا در قیامت واقع خواهند شد.او«باطن»آن را حـضور قـلب،خلوص نـیّت و آراستگی به اخلاق فاضله و نماز را زیباترین وسیلۀ تقرّب به حق تعالی مـیداند و از ایـن رهگذر در جستجوی خدایی است که بتواند در پیشگاه او به نغمهسرایی و پایکوبی بپردازد.و با او عاشقانه سخن بگوید که به راسـتی مـیتوان ایـنگونه عارفان را مصداق«عاشقان را فی الصلاه دائمون»دانست.«والسّلام علی من اتّبع الهدی»
پینوشت
(1).امام خمینی(ره)در کتاب«سر الصلوه»خود بـرای حـضور قـلب در نماز،مرابی قائل است.یکی حضور قلب در تجلی ذاتی یا اسمایی و دیگری حضورقلب در تجلی فعلی کـه عـابد خـود را در محضر ربوبیت حاضر ببیند(امام خمینی،1360:50)
(2).اشاره دارد به حدیث«قم یا بلال فارحنا بالصلاه»و یا«یا بلال اقم الصلاهارحنا بـها»(احادیث مثنوی،1381:93)
(3).اصطلاح«مراقبه»در کـتابهای عرفانی بسیار آمده است.از جمله در رسالۀقشیریه در تعریف آن گفته شده است:«فاضلترین همه طاعتها نـگاه داشـتن وقتست و آن آنـست که بنده ازحد فرانشود و جز با خدای نه ایستد و از وقتخویش بیرون نشود»(ص 293)و در روانشناسی جـدید بـه آن مدیتیشن (noitatidem) نیز میگویند؛یعنی تفکر و تمرکز کردن.
(4).تسبح میگویند خداوند را،آسمانهای هفتگانه و زمین و هرآنچه که درآنـهاست و هـیچ چـیز نیست مگر آنکه به ستایش او مشغولاند و لیکن شماستایش آنها را درنیابید.همانا او بسیار بردبار و آمرزنده است.
منابع
1.قرآن کریم.
2.ابو علی حـسن بـن احمد عثمانی،ترجمۀ رسالۀ قشیریه،تصحیح بدیع الزمانفروزانفر،انتشارات علمی فرهنگی،چاپ هشتم،تهران،1383.
3.امام خمینی(ره)سرّ الصلاه یا صـلاه العـارفین و مـعراج السالکین،انتشارات پیام آزادی،تهران 1360.
4.حافظ،خواجه شمس الدین محمّد،دیوان غزلیّات،به خط عباس مستوفی الممالکی،انتشارات فخر رازی،چاپ مکرر،تهران،1373.
5.حجازی،علاء الدین؛فرهنگ نماز،انتشارات بعثت،تهران،1354.
6.دشتی،محمّد؛ترجمۀ نهج البـلاغه،موسسۀ فـرهنگی تـحقیقاتی امیر المؤمنین(ع)،چاپ بیست و هفتم،قم 1384.
7.راشد محصّل،محمّد رضا؛گزیدۀ حدیقۀ سنایی،انتشارات جامی،چ 2،1381.
8.ریاحی،محمد امین؛گزیدۀ مرصاد العـباد،انتشارت عـلمی،چ 9،تهران،1375.
9.زمانی،کریم؛شرح جامع مثنوی،انتشارات اطلاعات،چ 14،تهران،1383.
10.شبستری،شیخ محمود؛گلشن راز،تصحیح صمد موحد،انتشاراتطهوری،چاپ دوم،تهران،1386.
11.عطار،فرید الدین محمّد بن ابراهیم؛الهینامه،به تصحیح و مقدمۀمحمد رضا شفیعی کـدکنی،انتشارات سـخن،چاپ سوم،تهران 1387.
12.غزالی،امام محمد؛کیمیای سعادت،نشر پیمان،چ 3،تهران،1386.
13.فروزانفر،بدیع الزمان؛احادیث مثنوی،انتشارات امیر کبیر،چ 3،1361.
14.کارل،الکسیس؛انسان موجود ناشناخته،مترجم:پرویز دبیری،بیتا،بینا.
15.مولوی،جلال الدین مـحمّد؛مثنوی مـعنوی،تصحیح رینولد نیکلسون،بامقدّمۀ بدیع الزمان فروزانفر،نشر رحیمی،1380.
16.نهج الفصاحه(مجموعه کـلمات قـصار حـضرت رسول اکرم؛تصحیح محمّد امینشریعتی و عبد الرسول پیـمانی،انتشارات خـاتم الانبیا،چ 2،اصفهان 1385.