■ اهمیت تاثیر خانواده در تربیت دینی فرزندان
نقشی که پدران و مادران و اصولا خانوادهها در تربیت فرزندان خود دارند،از اهمیت ویژهای برخوردار اسـت.بسیار بـه جـاست که خانوادهها با پی بردن به آن،و با آگاهی بیشتر در این راه گام بردارند و فرزندان را به انـجام فرایض دینی تشویق نموده و آنان را از خردسالی با دین آشنا سازند.
اهمیت تـاثیر خانواده در تربیت دینی فرزندان
در این مقاله میخواهیم اهمیت خانواده را در تربیت اسلامی از نظرگاه خاصی مورد بررسی قرار دهیم.پیش از آنکه به تفصیل به شرح مطلب و مقصود خویش بپردازیم،لازم میدانیم تصریح کنیم که در این مـقاله روی سـخن با کسانی است که خود به اسلام معتقدند و میخواهند فرزندان خود را مسلمان بار آورند به عبارت دیگر در این نوشته ما خوانندگان را به منزله مسافرانی فرض میکنیم که خود میدانند بـه کـجا باید بروند یعنی مقصد و منزلگاه خود را برگزیدهاند و اکنون برای رسیدن بدان منزلگاه،در جستجوی مناسبترین راه هستند.ذکر این نکته در این مقدمه از آن جهت لازم است که گاهی بر فرض قبلی هر نـویسندهای،خواننده را از ایـراد اشکالات و اعتراضاتی که نویسنده از ابتدا قصد پاسخگوئی به آنها را نداشته باز میدارد و خلاصه سبب میشود تا نویسنده و خواننده مقصود یکدیگر را بهتر درک کنند و زبان یکدیگر را آسانتر بفهمند.در ضمن مقاله نـیز سـعی خـواهم کرد هر کجا لازم شـد، خـواننده را بـه این فرض قبلی که برای ما در حکم اصل موضوع خواهد بود توجه دهیم.
سخن ما درباره نقش خانواده در تربیت اسلامی است.اگر یک فـرد مـسلمان را در نـظر آوریم میتوانیم دست کم در ذهن خود، هویت اسـلام او را بـه دو جنبه متفاوت تفکیک کنیم که یکی جنبه نظری و دیگر جنبه عملی است،به عبارت دیگر اگر در همه خصوصیات یک مـسلمان نـظر کـنیم خواهیم دید یک دسته از آنها خصوصیات نظری و فکری است کـه همان بینش اسلامی او را تشکیل میدهد و دسته دیگر اعمال و آداب مخصوصی است که از او به لحاظ مسلمان بودن سر میزند و مـقدم رفـتار و روش او در زنـدگی است به طور کلی اعتقادات اسلامی،از قبیل اعتقاد به توحید و نـبوت و مـعاد و عدل و امامت و علم به مسائل و مباحث و آراء و اندیشههای اسلامی از جمله اموری است که به جنبه نظری هـویت اسـلامی فـرد مسلمان مربوط است،اما اعمالی که بجا میآورد،از قبیل نماز و روزه و بطور کلی اقـدام بـه واجـبات و اجتناب از محرمات همه مربوط به جنبه عملی هویت اسلامی اوست. میتوانیم جنبه نظری را بـه"فرهنگ نـظری اسلامی"و جنبه عملی را به"فرهنگ عملی اسلامی"تعبیر کـنیم.البته مـا هرگز در شخصیت واحد فرد مسلمان منکر رابطه و تاثیر متقابل عقاید و اعمال نیستیم و قـصد مـا از ایـن تفکیک این نیست که بگوئیم در وجود یک مسلمان،دو جنبه جدا از هم و مستقل هست.بلکه مـیخواهیم بـگوئیم که میتوان خصوصیات شخصیت اسلامی فرد مسلمان را یک بار از حیث نظر و بار دیـگر از حـیث عـمل مورد تحلیل و توجه قرار داد.
در این مقاله ما مخصوصا میخواهیم اهمیت تاثیر خانواده را در قوام بخشیدن بـه آن چـیزی که آن را هم اکنون"فرهنگ عملی اسلامی"نامیدیم بیان کنیم.شاید بهتر باشد نویسنده در آغـاز،مقصود خـود را بـا ذکر تجربه مشخصی که خود او شاهد آن بوده است بیان کند،چرا که تا آنجا کـه بـه خـاطر دارد همین تجربه در متوجه ساختن او به اهمیت خانواده در جنبه عملی فرهنگ اسلامی بـسیار مـوثر بوده است.روزی با فرد سی سالهای درباره اسلام گفتگو میکردم.فرد مزبور به دلیل آنکه مدتی بـود بـه ضرورت شغل اداری خود در محیطی قرار گرفته بود که با شخصیتهای مسلمان و آثـار مـتفکران اسلامی تماس نزدیک داشت نظرا به اسـلام اعـتقاد داشـت و حتی قلبا نیز به اسلام مایل بـود امـا عملا مبادی آداب اسلامی نبود و من درمانده بودم که چرا این شخص با آنـکه در ذهـنیات خود با عقاید اسلامی عـنادی نـدارد،در عمل مـسلمان نـیست،وقتی ایـن تعجب خود را به صورت پرسشی بـیان کـردم، به من گفت"فلانی عمل به اسلام برای من خیلی مشکل است،چون در خـانوادهای بـزرگ شدهام که مادرم فرانسوی بوده و پدرم نـیز در بند دین نبوده اسـت"همین پاسـخ کوتاه مرا سخت به فـکر انـداخت.نمیخواهم بگویم که با شنیدن این پاسخ،به او حق دادم و عذر او را در کوتاهی نسبت به فرائض اسـلامی مـوجه دانستم،اما به وضوح حس کـردم کـه مـخاطب من واقعا از نـظر اسـلامی کمبودی دارد که به آسـانی نـمیتوان آن را با دلائل نظری و براهینی عقلی جبران کرد و آن همانا پرورش یافتن در محیط اسلامی و مخصوصا رشد یافتن در یـک خـانواده اسلامی است. اکنون با آنکه چـند سـالی از آن گفتگوی ظـاهرا عـادی و کـوتاه گذشته است،بارها آن را به خـاطر آوردهام و در ذهن خویش فکر آن را دنبال کردهام و با خویشتن به تجزیه وتحلیل همین واقعه ساده پرداختهام.
چرا بـرای انـسان بزرگسالی که از کودکی در یک خانواده مـسلمان بـزرگ نـشده،عمل بـه فـرائض اسلامی دشوار اسـت؟شاید یـکی از علل آن،این باشد که نحوه انجام فرائض مذهبی و کموکیف اعمال و آداب دینی چندان بر طبق یک سـلسله اصـول و ضـوابط منطقی و استدلالی قابل استنتاج نیست، نمیگویم ضـد مـنطق و ضـد عـقل اسـت،نه،که مـیگویم نمیشود مثل مباحث ریاضی و یا علمی و فلسفی نحوه آن اعمال را،منطقا با ابتداء به چند اصل و تعریف استنباط کرد. مثلا اثبات وجود خدا و توجیه و تبیین جهانبینی اسلامی امـری است نظری،که میتوان بر پایه اصول،برای آن اقامه برهان کرد و نظرا کسی را بدان معتقد ساخت اما اگر همین کس،نسبت به اعمال و فرائض دینی، کاملا خالی الذهن باشد،شما نمیتوانید به سادگی بـرای او اسـتدلال کنید حال که به خدا معتقد شده،لازم است هر سحرگاه بیش از طلوع آفتاب،از خواب برخیزد و پس از اطمینان از وجود یک سلسله شرایط لازم در جامه و خانه خویش،دست و روی خود را به ترتیب خاصی کـه بـه آن"وضو"میگویند بشوید و رو به سمت خاصی بایستد و کلمات معینی را بر زبان آرد و در مقاطع و مفاصل معینی خم شود و سپس پیشانی خود را بر زمین گذارد و دوباره بـه ایـستد و بنشیند و خلاصه کارهایی را انجام دهـد کـه اسمش "نماز"است و این نخستین فریضه دینی او در هر بامداد است و از آن پس نیز تا شامگاه که سر به بستر میگذارد باید یکسره در اعمال و رفتار خود نحوه خـاصی پیـشه کند،از بسیاری امور بـه کـیفیت معینی بپرهیزد و به بسیاری امور دیگر به سبک و اسلوب خاصی اقدام کند.آری عمل به این قبیل امور را نمیتوان با ترتیب مقدمات منطقی،دفعتا در کسی به وجود آورد.البته یقین دارم بیشتر خوانندگان در وهـله اول از ایـن سخن تعجب خواهند کرد،اما این دسته از خوانندگان نباید فراموش کنند که خود از آن هنگام که چشم به دنیا گشودهاند در هر نفس با یکی از جلوههای فرهنگ عملی اسلامی روبرو بودهاند،همان اذانی کـه در روزهـای نخستین عـمر در گوش آنها خواندهاند و آن اسمی که برای آنان انتخاب کردهاند و آنهمه حرکات و سکنات و آداب و سنن و مراسم و شعائری کـه از،خردسالی در خانه و کوی و برزن و شهرودیار خود دیدهاند،همهوهمه باعث شده که از جـنبههای عـملی اسـلام در وجود آنان ردپائی بجا نهاده شود که در حقیقت مقدمه ایجاد جادهای بوده است،که بعدها آنان به عنوان یـک مـسلمان آگاه در آن قدم نهاده و پیش رفتهاند،اما سخن ما از کسی است کـه از هـیچیک از ایـن تجربههای کودکی برخوردار نبوده است و در بزرگسالی به ضرورت استدلال اصول جهانبینی اسلامی را پذیرفته است امـا از لحاظ عملی بلکی خالی الذهن است،آری سخن از کسی است که از پشتوانه مشاهدات و مـشهودات عملی اسلامی برخوردار نـیست.کسانی کـه در بزرگسالی با اسلام روبرو میشوند مخصوصا روشنفکرانی که عادت کردهاند ایدئولوژیهای گوناگون بشری را با ذرهبین استدلال تجزیه و تحلیل کنند،به دشواری میتوانند پس از قبول مبانی اسلام،دفعتا مانند مسلمانی که از کودکی در فضای اسلامی تـنفس کرده است به انجام اعمال و فرائض برخیزند و شاید هرگز هم نتوانند،زیرا نحوه انجام فرائض مذهبی و کموکیف و حد و حدود آنها، چنانکه گفتیم امری نیست که منطقا و نظرا قابل استنتاج عقلی باشد.خلاصه ایـنکه در وجـود این قبیل افراد میان نظر و عمل فاصلهای و شکافی در کار است که پر کردن آن،البته محال نیست اما بسیار مشکل است.
در فیزیک مفهومی هست که به آن "اینرسی" INERTIA میگویند و به فارسی آن را به"ماند" یا"لختی" ترجمه کردهاند و مـنظور از آن ایـن است که هر جسمی به نحو طبیعی میل دارد به همان حالتی که هست"بماند"و برای عبور از حالتی به حالت دیگر از خود قدری"لختی"نشان میدهد،مثلا جسمی که در حال سکون است، اگر بـه آن نـیروئی وارد شود عملا مدتی طول میکشد تا از فرمان آن نیرو اطاعت کند، چنانکه گوئی میخواهد به همان حال مسکونی که بوده بماند و همینطور اگر در حال حرکت باشد در برابر نیروی مانع کـافی،باز هـم دفـعتا واحده از حرکت به سکون نـخواهد رسـید و هـرچه جرم جسم بیشتر باشد این حالت اینرسی بیشتر خواهد بود و آثار آن نیروئی که بر جسم وارد شده دیرتر آشکار خواهد شد.
حـال گـوئیم در کـسی که اسلام را در خانه و کوچه از کودکی ندیده باشد و در بـزرگسالی مـقدمتا فقط از رهگذر منطق و برهان به اصول آن،معتقد شده باشد،نسبت به انجام اعمال و فرایض دینی،نوعی"اینرسی" وجود دارد،زیرا البته شخص مـمکن اسـت طـی چند ساعت و چند روز به ضرورت دلیل و منطق برهان ذهنا بـه بینش اسلامی ایمان بیاورد اما نمیتواند عینا همان تحولی را که در ذهنش به ظهور رسیده بر اعمالش منطبق
کند و عملا در پی آن"بینش"،به"روش" اسـلامی رفـتار کند،یعنی برای چنین کسی انتقال از آن بینش،بدین روش،با نوعی اینرسی تـوام اسـت و این همان مشکلی است که برای آن کسی که من با او سخن میگفتم وجود داشت.از کودکی،تقریبا کـسی را نـدیده بـود که نماز بخواند پس نماز که رایج ترین فریضه اسلامی است هـنوز بـه چـشم و گوش او آشنا نبود تا چه رسد به فرائض و واجبات دیگر،این بود که ذهنش و حـتی دلش بـه سـوی اسلام مایل بود اما چشمش به دیدن جلوههای عملی اسلام عادت نکرده بود. مـشکل مـیتوانست آستینش را برای وضو بالا بزند و آب را از بالای مرفق پائین بریزد و تا سر انگشت خـود را بـشوید و مـسح سر بکشد و روی هر دو پای خود را خیس کند.آری این همه در چشمش غریب مینمود چون ندیده بود.
بـرای پی بـردن به نحوه تاثیر فضای خانواده بر کودکان میتوانید در آزمایشگاه خانه خود کیفیت آشـنائی فـرزندان خـود را با اعمال و آداب و سنن اسلامی مورد دقت قرار دهید.
هنگامی که شب در خانه دست از سخن گفتن و بـازی کـردن با کودک دو ساله خود بر میدارید و سجادهای پهن میکنید به نماز مـیایستید،از هـمان آغـاز،کودک شما حس میکند که شما در حالی خاصی به سر میبرید، میبیند هرچه شما را صدا مـیکند،جواب او را نـمیدهید،بلکه در عـوض کلماتی به زبان میآورید که با حرفهائی که به او میزنید فرق دارد،گـاهی خـم میشوید و قدری مینشینید و پس از چند بار نشستن و برخاستن،دوباره با او صحبت میکنید طفل شما از همینجا با نماز آشـنا مـیشود،کمکم میفهمد که نماز خواندن چیست،پس از مدتی خودش می- آید و در کنار شما مـیایستد و بـه تقلید از شما لبهای خود را تکان میدهد و بـه زمـین مـی- نشیند و ناشینه سر بر مهر میگذارد و بـالاخره چـند ماه بعد میبیند که کلمات و جملاتی از قبیل الله اکبر و بسم الله الرحمن الرحیم را دستوپا شـکسته ادا مـیکند و دستهای کوچکش را پیش صورت خـود مـیگیرد که دارد قـنوت مـیخواند،از هـمینجا بدانید که بسیاری از کارهائی که بـاید انـجام شود تا فرزند شما در آینده نمازگزار باشد انجام شده است.
همچنین وقتی نـیمه شـب فرزندتان از خواب برمیخیزد و چراغ را برخلاف شـبهای دیگر روشن میبیند و پدرومـادر را مـیبیند که دور سفرهای نشستهاند و غذا مـیخورند و دعـا میخوانند و پس از ساعتی،دیگر چیزی نمی خورند،با این تجربه،روزه عملا در ذهنش نقش میبندد.وقتی به ایـن تـرتیب در دوران کودکی در خانه و خانواده عملا بـا نـماز و روزه و طـهارت و نجاست و محرمونامحرم و حلال وحـرام آشـنا میشود،و خود اندکاندک به تبع اوضاع و احوال،حاکم بر خانواده،به اعمال و جداب اسلامی تادب پیـدا مـیکند، آن چیزی که از آن به"اینرسی عمل"تعبیر کردیم در او از بـین مـیرود،دیگر در آغاز بـلوغ و تـکلیف مـجبور نیست او صفر آغاز کـند. برای کسانی که از سابقه پرورش خانوادگی اسلامی بیبهرهاند،عمل کردن به فرائض اسلامی،مثل پریدن در استخری پر از آب سرد اسـت.کسی کـه بر لب چنین استخری ایستاده میتواند نـظرا خـودش را قـانع کـند کـه باید به درون اسـتخر بـجهد اما عملا دستش میلرزد،اختلافی که میان درجه حرارت تن او و آب استخر وجود دارد انتقال دفعی از بیرون بـه درون اسـتخر را مـشکل میسازد، این است که اگر مصمم بـه آب تنی بـاشد ابـتدا سـر انـگشت پای خود را تر میکند،بعد دستی به سر و سینه خود میکشد و خلاصه مدتی با آب بازی میکند تا بلکه بتواند دل به دریا بزند و با تمام بدن در آب فرو رود و بسا که هـمین ترس او از سردی آب سبب شود تا هرگز عملا وارد استخر نشود و همواره با حفظ تصمیم نظری خود در کنار آب بنشیند.طفلی که از بدو تولد در فضای اسلامی بزرگ شده هرگز خود را با انتقالی اینچنین نـامانوس و دشـوار مواجه نمیبیند،او به شناگری می- ماند که از اول بیآنکه ابهت و غرابت و گزندی سرمای آب استخر یکبار دستوپای او را سست کرده باشد،خود را تا گردن در آب میبیند،و اگر تصمیم به شنا کردن بـگیرد دیـگر ترس از آب میان تصمیم او و عمل فاصلهای ایجاد نخواهد کرد.برای مسلمانی که در محیط خانواده با عمل به اسلام مانوس شده باشد و دستش به عمل بـه احـکام اسلامی عادت کرده باشد قـبول اصـول نظری و جهان- بینی اسلامی البته دلیل و برهان و استدلال میخواهد اما عمل به شریعت اسلامی و قبول کموکیف آن دیگر استدلال نمیخواهد. قصد من همه آنست کـه بـیان کنم مسلمان بودن و مـسلمان شـدن یکسره با آموزشهای نظری و دلیل و برهان و کتاب و مقاله حاصل نمیشود.دین صرفا اعتقاد به یک سلسله امور نظری نیست بلکه عمل به یک سلسله فرائض نیز هست و این عمل،ورزیدگی و آمادگی تـدریجی مـیخواهد و خانواده،جائی است که این آمادگی برای عمل را به تدریج در فرد مسلمان ایجاد میکند سنتهای اسلامی
در درجه اول از طریق خانواده است که در طی تاریخ،از نسلی به نسلی دیگر انتقال مییابد.خانواده بستر سیر رودخـانه فـرهنگ عملی اسـلام است.تداوم خانوادهها و نسلها به زنجیری میماند که اتصال آن،انتقال سنتها و آداب و اعمال اسلامی را میسر می- سازد.اگر کسی از تـاثیر خانواده در پرورش عملی اسلامی بیبهره مانده باشد برای مسلمان بودن راه دشوار و درازی در پیـش دارد.
آیـا نـمیشود گفت که یکی از اسرار این همه سفارشی که در اسلام نسبت به احترام به پدر و مادر به عمل آمـده ایـن است که اطلاعت فرزندان از پدر و مادر بنیاد خانواده را استوارتر میسازد و حلقههای آن زنجیری را کـه وسـیله انـتقال سنن اسلامی است محکم میکند؟اگر بپذیریم که انگیزه پدرومادر در مبادرت به عمی که موجب تـولید فرزند میشود تنها کامجوئی جنسی خود آنان نبوده و پدر و مادر از زحمتی که در بار آوردن فـرزندان خود میکشند خود نـیز لذت و خـرسندی خاطر پیدا میکنند،در آن صورت زودتر میتوانیم قبول کنیم که اینهمه توصیه و تاکید اسلام به اطاعت از پدر و مادر بر ادای دین نسبت به شخص پدر و مادر،فلسفه دیگری نیز دارد و آن همانا تحکیم بنیان خانواده اسـت که مسیر و مجرای انتقال تربیت عملی اسلامی است.احترام به پدر و مادر، در نظر اول احترام به شخص پدر و مادر است،اما چون نیک بنگریم خواهیم دید که در حقیقت تسلیم شدن نسل جدید است به نسل پیـش از خـود،یعنی همان نسلی که میباید سنتها را به او انتقال دهد.
امروزه یکی از مسائل اساسی جوامع غربی،مساله سنتشکنی نسل نو در برابر نسل گذشته است و شاید مهمترین و بارزترین صفت هر نسل نوی در برابر نسل گـذشته، هـمین سنتشکنی باشد.ما بدون آنکه بخواهیم منکر لزوم خلاقیت و ابداع در نسل نو شویم و بدون آنکه بخواهیم بر همه آداب و رسوم پیشینیان صحه بگذاریم تنها متذکر این نکته میشویم که"سنتشکنی"محض با دیانت مـنافات دارد،یـعن محال است بتوان هم متدین بد و هم"سنتشکنی"را اصل قرار داد.اصل قرار دادن:"سنتشکنی" در واقع ناشی از اصل قرار دادن"تغیر و تغییر"است و میدانیم نظام تفکر دینی، نه بر پایه،اصیل دانست"تغیر"بل که بر اسـاس اصـالت"ثبات"استوار اسـت و همین "ثبات"است که از آن در لسـان دیـنی بـه "سنت الهی"تعبیر شده از هر تغییر و تبدیلی مصون دانسته شده است:
سُنَّةَ اللَّهِ الَّتي قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْديلا (سـوره فـتح آیه 31).و میدانیم که یکی از ارکان چهارگانه استنباط فـقهی"سنت رسـول خدا و ائمه طاهرین"است و در حقیقت شریعتی که ما به صورت سنن دینی از نسل گذشته خود میآموزیم و میپذیریم،سنت نسل گذشته نـیست بـل کـه سنت رسول خدا و سنت خداست.این است که میگوئیم مخالفت مـحض با گذشته و آداب و آئین گذشتگان با دینداری منافات دارد.البته در این مقاله مجالی برای شرح و بسط این سخن نیست، قـصد مـا تـنها اشارهای است به اهمیت سنت و بالنتیجه به اهمیت انتقال و تداوم آن در دین.
هـنگامی کـه به این نکته توجه کنیم که در جامعههائی که"سنتشکنی"وجهه مشخص و صفت ممیز نسل جدید است بنیاد خـانواده نـیز سـست است،به اهمیت نقش خانواده در حفظ و تداوم سنن بهتر پی میبریم.برای اینکه به رابـطه مـیان سـنتگریزی و سستی بنیاد خانواده در مغرب زمین پی بریم کافی است بدانیم که مطابق تحقیقاتی که در زمـینه روابـط خـانوادگی در پاریس به عمل آمده،معلوم شده که"9 درصد کودکان 21 تا 41 ساله نمیدانند پدر بزرگ یا مـادر بـزرگشان زندهاند یا نه"1حتی تصور چنین امری نیز برای ما مشکل و وحشتآور است.بار دیـگر تـکرار مـیکنیم که هر خانواده به منزله حلقه زنجیری است که از یک سو به نسل گـذشته اتـصال دارد و از سوی دیگر به نسل آینده و استحکام بنیاد خانواده،در حقیقت استحکام حلقه- های ایـن زنـجیر و بـالطبع موجب پیوستگی کل آن است و توصیه و تاکید اسلام به احترام به والدین،در حقیقت عاملی است بـرای تـحکیم رابطه،میان حلقههای این زنجیر و این نه زنجیری است که بر دستوپای مـا بـسته بـاشد،بلکه زنجیری است که از گسیختگی و سرگشتگی کاروانی که ما مسافر آنیم جلوگیری میکند و ما را از انحراف از صـراط مـستقیم دیـن و تفرق در راههای گوناگون مصون می- دارد
(وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبيلِهِ)(آیه 153 سـوره انعام).
کـودکان در خانواده به تدریج،آهسته و پیوسته با شریعت اسلامی آشنا میشوند،با اعمال و فرایض دینی خو میگیرند و ناخود- آگـاه آمـوزش میبینند.این آموزش که در محیط خانواده صورت میگیرد بـا آمـوزشی که در دبستان و دبیرستان از طریق کتاب و کلاس و مـعلم حـاصل مـیشود فرق بسیار دارد.در کلاس،معلم،که شاگرد با او پیوندی طـبیعی نـدارد میرود پشت میز میایستد و حرف می- زند و شاگردان گوش میکنند.اما در خانه این تـرتیب رسـمی وجود ندارد،پدر و مادر در همان حـالی کـه در کنار اطـفال خـود بـه سر میبرند به نحو طبیعی بـر اسـاس بینش خاص خود،زندگانی میکنند و رفتار و سلوک مشخص از خود نشان میدهند.این آموزش از راه حـرف زدن صـورت نمیگیرد،بلکه والدین بیآنکه اصولا قصد آمـوختن چیزی به کسی داشـته بـاشند،برای خود عمل میکنند و به انـجام واجـبات خود میپردازند و کودکان با مشاهده کردار آنان،آهسته آهسته همان نحوه کردار را میپذیرند و بـه هـمان آداب و سنن متادب میشوند.اگر این سـخن سـعدی را کـه:"دو صد گفته چـون نـیم کردار نیست" به تـفاوت تـاثیر گفتار و کردار در آموزش تفسیر کنیم سخن گزافی نگفتهایم.
اینجا ممکن است این سئوال پیش آیـد کـه آیا این وابستگی به خانواده بـاعث تـقلید کورکورانه از پدر و مـادر نـمیشود و آیـا بهتر نیست که پدر و مـادر،طفل را از تاثیر اعتقادات خود دور نگهدارند تا او بتواند جهانبینی مختار خود را آزادانه انتخاب کند؟این سئوال،سئوال مهمی اسـت و در تـحلیل پاسخ آن باید قدری دقت به خـرج داد.نـخست بـاید آنـچه را کـه در مقدمه این مـقاله بـیان کردیم یادآور شویم،گفتیم فرض ما این است که با خانوادهای مسلمان روبرو هستیم که در آن والدین بـه حـقانیت اسـلام اعتقاد دارند و اسلام را راه هدایت میدانند،حال بـا تـوجه بـه ایـن فـرض مـیخواهیم اهمیت تاثیر خاصی را که محیط خانواده در پرورش نسل مسلمان بعدی دارد شرح دهیم.چنانکه گفتیم یکی از مهمترین تاثیرهای مثبتی که خانواده بر فرزند دارد این است که او را با فرهنگ عـملی اسلام آشنا میسازد و به او بتدریج برای عمل باسلام آمادگی میبخشد و آن لختی و اینرسی، نسبت به عمل را در او از بین میبرد.اما تاثیر منفی که فرد ممکن است از خانواده بپذیرد این است که تحت تـاثیر هـمین فرهنگ عملی و آداب و رسوم خانواده از تفکر و تعقل دست بردارد و به جای انتخاب،اصول اعتقادات خود به تعبد و تقلید بینش پیشینیان و نیاکان خود پردازد.ما برای اینکه این، دو جنبه مثبت و منفی را از هم تفکیک کـرده بـاشیم،یکی را تاثیر مثبت خانواده بر فرد نامیدهایم دیگری را تاثیر منفی فرد از خانواده آن اولی که همه تکیه و تاکید ما در این مقاله بر آن است،مخصوصا جنبه عـملی دارد نـه جنبه نظری و آن اثرپذیری منفی کـه بـدان اشاره کردیم به جنبه نظری مربوط میشود. اولی بیشتر به وظیفه پدر و مادر مربوط می- شود و از مسئولیت آنان در برابر انسانی حکایت میکند که به عنوان فـرزند در دامـن آنان پرورده میشود و دومی بـیشتر بـه خود فرد و به مسئولیت او در برابر حقیقت مربوط میشود.فرد باید بینش خود را آزادانه و با تفکر و تدبر نه با تقلید و تعبد انتخاب کند. اما والدین مسلمان نیز باید بدانند که اگر فـرزندشان در فـضای اسلامی تنفس نکند و از کودکی فرهنگ عملی اسلام را در عمل،مانند زبان مادری به تدریج و به نحو طبیعی فرا نگیرد و بدان عمل نکند،وقتی که فرضا پس از بلوغ فکری،اسلام را آزادانه از لحاظ نظری بپذیرد و به اصـول اعـتقادات آن ایمان بـیاورد برای مبادرت به فرائض و برای احراز هویت عملی اسلام،کار دشوار و راه درازی در پیش دارد که بعید نیست همین غرابت و دوری از آداب و اعـمال اسلامی او را برای همیشه یک مسلمان نظری بار آورد،مسلمانی که فقط نـظرا بـه اسـلام معتقد است،اما عملا نمیتواند از محرمات اسلامی بپرهیزد و به واجبات اسلامی بپردازد.
اگر کسی آیات و احادیث مربوط به تـاثیر خـانواده را در فرد مورد بررسی قرار دهد خواهد دید که در اسلام هم به تاثیر مـثبت و هـم بـا تاثیر منفی خانواده توجه شده است، آیات 32 و 42 سوره زخرف این تاثیر منفی و یا بهتر بـگوئیم تاثیر منفی را چنین بیان میکند:
وَ كَذلِكَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ في قَرْيَةٍ مِنْ نَذيرٍ إِلاَّ قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ * قالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُكُمْ بِأَهْدى مِمَّا وَجَدْتُمْ عَلَيْهِ آباءَكُمْ قالُوا إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ كافِرُونَ
"که ما پیش از تو نیز در جامعهای،بیم دهنده و بیدارکنندهای میفرستادیم مردم خوشگذران و آسوده حـال آن میگفتند که ما به همان راهی میرویم که پدران ما رفتهاند و در پاسخ به آن رسول که میگفت شاید آنچه من بر ای شما آوردهام شما را بهتر از طریق پدرانتان هدایت کند،میگفتند ما به آنـچه آوردهـاید کافریم."از اینگونه آیات باز هم در قرآن هست که فرد را از اعتیاد و تقلید بینش پدران خود برحذر میدارد اما در برابر این آیات،آیات متعددی هست که به تاثیر مثبت خانواده در فرد نظر دارد و وظیفه پدر و مادر را در برابر فرزندان و در برابر اهل خانواده و فرزندان متذکر میشود.از این قبیل است آیه ششم سوره تحریم که میفرماید:
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْليكُمْ ناراً "ای ایمان آوردهها،خود و خانواده- تان را از آتـش دوزخ حـفظ کنید."
در آیه 55 سوره مریم پس از آنکه اسماعیل را به صادق الوعد بودن و رسالت و نبوت میستاید،هم در وصف او میفرماید:
وَ كانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ وَ كانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِيًّا"که او کسی بود که خانواده خود را بـه نـماز و انـفاق وا میداشت و به نزدیک پروردگار خـود پسـندیده بود."
در قـرآن همانگونه که اعتراض ابراهیم به آز و اعراض او از بتپرستی خانوادهاش ذکر شده،توصیهها و نصایح لقمان نیز به فرزندش بیان شده است2
اکنون بار دیگر بـه هـمان پرسـش قبل باز میگردیم.گفتیم گروهی میگویند وابستگی فرزند بـه خـانواده با آن آزادی که لازمه انتخاب آزادانه اصول اعتقادات فرد است منافات دارد.پس از آن توضیحی که دادیم و گفتیم که منظور ما از تـاثیر مـثبت خـانواده،وادار ساختن فرزندان به تعبد و قبول تحکمآمیز عقاید پدران نیست،گوئیم بسیار خـوب، اگر کسی مطمئن است که وقتی فرزند خود را از تاثیر دلخواه شخص خود دور کند،هیچ عامل فردی و اجتماعی نادلخواه دیـگری نـیز بـر او اثر نخواهد کرد،میتواند به قول خودش،فرزندش را آزاد بار آورد.اما کیست که آن انـدازه خـوشباور و سادهلوح باشد و بتواند یقین کند که مدرسه و وسائل ارتباط جمعی و همسالان و معاشران و بسیاری عوامل دیگر نـیز دسـت از سـر فرزند او بر خواهند داشت و او را آزاد خواهند گذاشت تا خود پس از بلوغ عقلی و فکری،آزادانه بـینش مـطلوب خـود را انتخاب نماید و بدان نیز عمل کند.البته اگر کسی تاثیر اینگونه عوامل را قبول داشته بـاشد و بـپسندد و بـخواهد فرزند خود را آنطور بار آورد که دیگران میخواهند میتواند،تا اندازهای از خود نسبت به تربیت فـرزند سـلب مسئولیت کند.
سئوال دیگری که ممکن است به ذهن خطور کند این است کـه اگـر خـانواده این اندازه در به عمل واداشتن فرد مسلمان موثر است پس اسلام چگونه توانسته در بـدو ظـهور خود مردمی را که اساسا به فرهنگ عملی و
نظری دیـگری مـعتاد بـودهاند و خود در خانوادههائی غیر اسلامی پرورش یافته بودهاند،مسلمان سازد؟
در پاسخ این سئوال گوئیم این حقیقت که اسـلام در آغـاز پیدایش خود توانسته است مردم بسیاری را از فرهنگ گذشته خود باز- گرداند و بـه راه و روش و مـذهب جدیدی سوق دهد لزوما دلیل کمی اهمیت خانواده در حفظ تداوم فرهنگ عملی اسلامی نیست بـلکه از عـظمت نـفوذ و توانمندی اسلام و مجاهدات مومنان صدر اسلام حکایت میکند.ما چون خود را همیشه بـر سـر سفره گسترده اسلام نشسته دیدهایم هرگز نتوانستهایم و نخواهیم توانست بفهیم که در آن سالهای نخستین ظهور اسلام چـه انـدازه توانائی و همت صرف استقرار شریعت اسلامی در جوامع نو مسلمان شده است.غفلت از ایـن مـعنی گاهی سبب میشود که بعضی از مورخان در ارزیـابی تـوانائی اسـلام در قرن اول اسلامی دچار اشتباه شوند و قرون بـعدی را بـه لحاظ عظمت و شکوهی که خود میتوانند حس کنند بر آن قرن اول مرجح بدانند و ایـن نـتیجه عدم توجه آنان است بـه کـوشش سترگی کـه بـرای اسـتقرار و تثبیت فرهنگ نظری و عملی اسلام در قـلمرو وسـیع و متنوع تازهمسلمان شده قرن اول لازم بوده است.
ذکر این نکته نیز لازم است که احکام و فرائض اسلامی در خود عـربستان در زمان حیات پیامبر اکـرم(ص)نه یـکباره بلکه به- تدریج و در طی 23 سـال نـازل گشت و همین تانی و تدریج انتقال اعراب را از شرک به اسلام آسان ساخت،علاوه بر آنـ بـعضی از احکام از قبیل حرمت شرابخواری یـکجا ابـلاغ نـشد و پلهبهپله به مـرحله قـطعی خود رسید، و نیز مـیان بـعضی از احکام اسلام مانند حج با آئینهای خود اعراب جاهلی فی الجمله شباهتهائی وجود داشـت و ایـن همه،قبول آداب و احکام اسلامی را آسانتر میساخت. نـکته مـهم دیگری کـه بـاید مـورد توجه قرار گیرد ایـن است که همه ملل و اقوام مختلفی که در صدر اسلام به اسلام گرویدند خود به نـوعی دیـن یا شبه دین اعتقاد داشتند،در ایـنکه یـهود و نـصاری و صـائبین و مـجوس خود دارای فرهنگ عـملی خـاص دین خود بودند حرفی نیست،حتی گروهی از اعراب جاهلی نیز که بتپرست و مشرک بودند در واقع همین بـت پرسـتی دیـن آنان بود و حتی بت را وسیله تقب بـه خـداوند مـیدانستند چـنانکه قـرآن از قـول آنان میفرماید:
" ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى " (زمر-3)"که ما آنها را، یعنی بتها را،فقط برای این میپرستیم که ما را به خدا نزدیک سازند."منظور این است که در گذشته گروههائی که اسلام میآورند در حـقیقت از دینی به دینی میرفتند و از آنجا که بالاخره در هر دینی،یک سلسله فرائض و واجبات و محرمات وجود دارد، برای این نو مسلمان مجموعه شریعت اسلامی به طور کلی غریب و نامانوس و نامفهوم نبود و بسیاری از احـکام اسـلامی از قبیل روزه با اندک تغییری یادآور احکام شرایع قبل بود و همه این شباهتهای اصولی موجب تسهیل پذیرش فرهنگ عملی اسلام میشد.
به سخن خود باز میگردم.آنچه می- خواهم بگویم یک نـکته بـیش نیست،اما نمیدانم تا چه اندازه توانستهام همان یک نکته را،چنانکه در اندیشه دارم بیان کنم. میخواهم بگویم اگر فرد در خانواده مسلمان پورش نیابد در شخصیت اسلامی او خـلائی وجـود دارد که به سختی میتواند آن را پر کـند.میخواهم بـگویم اشتباه است اگر تصور کنیم که اسلام در طول تاریخ صرفا به مدد آموزشهای نظری و کتاب و خطابه و برهان و استدلال منطقی و لفظی ادامه پیدا کرده اسـت،نه چـنین نبوده است،عاملی که شـریعت اسـلامی را حفظ کرده و این مجموعه مشخص سلوک و رفتار فردی و جمعی را در طی قرون و اعصار از نسلیبهنسلی دیگر انتقال داده است در درجه اول زندگی کردن در محیط اسلامی و بزرگ شدن در حالوهوای اسلامی بوده است.اگر محیط اسلامی و مخصوصا خانواده در نـحوه اعـمال و رفتار فرد تدریجا تصرف نکند و فرد را به نحو طبیعی به انضباط عملی خاصی منضبط نسازد،به دشواری میتوان در بزرگسالی با استدلال به اعمال فرد شکل خاصی بخشید.همان تمثیل قدیمی را باید در ایـنجا تـکرار کرد کـه طفل مانند ترکه نازک نرمی است که به آسانی میتوان آن را به دلخواه خم و راست کرد و آن را به شـکل مطلوب درآورد اما آدم بزرگسال به درخت کهن میماند که غالبا تنها راه تـغییر دادن شـکل آن،سوزاندن آن است.
تاثیر خانواده در قوام بخشیدن به فرهنگ عملی فرد به حدی است که حتی کسانی که از مبانی نـظری آن فرهنگ اعراض میکنند،بسیاری از آثار عملی آن فرهنگ همیشه در آنان باقی میماند.
اگر ما امروز چـنانکه بـاید و شـاید به اهمیت تاثیر خانواده در حفظ و ابقای فرائض و سنن اسلامی واقف نیستیم،این بدان سبب است کـه نسل فعلی پرورده خانوادههائی است که در آنها به آن فرائض و سنن عمل میشده است.
در جوامعی کـه ارزش انسان صرفا با مـعیار سـودمندی مادی سنجیده میشود و کمال انسان بسته به کسب درآمد بیشتر و مصرف بیشتر است،خانواده نمیتواند نقش طبیعی و واقعی خود را ایفا کند در چنین جامعهای پدر و مادر وظیفه طبیعی خود را رها میکنند و پیوندهای طبیعی خـدا خواسته سست میشود و خانواده بجای آنکه کانونی باشد برای تفاهم و تربیت طبیعی نسلها از رهگذر انتقال سنتها،صرفا سقفی میشود که گروهی که هر یک به راهی میروند و بکاری مشغولند شب هنگام بـه زیـر آن گرد آیند، جامعه دینی نمیتواند بیسنت باشد و جامعه بیخانواده جامعه بیسنت است و این است سر اهمیتی که دین به خانواده داده است خانواده از نظرگاه دینی صرفا محلی برای تجمع چـند نـفری که با هم هیچگونه علاقه معنوی ندارند نیست،که چنین جائی به مسافرخانه شبیهتر است تا به خانواده،بلکه از نظر دینی،خانواده یک واحد حقیقی است که حریم و حرمتی خاص خود دارد و افـراد آن از کـوچک و بزرگ با یکدیگر ارتباطی معنوی دارند و هریک از آنان را بر دیگری حقی است،که در رعایت آن حق در پیشگاه خدای خود مسئولند.در نظام اجتماعی دینی،خانواده عنصری است اساسی که شخصیت مستقلی دارد.میتوان گـفت همانگونه که دیـن بـرای فـرد شخصیت و حرمت و حقوقی قائل است خانواده را نیز بعنوان یک واحد معنوی و حقوقی محترم میشمارد و برای آن به حد و حریمی قائل است.
یقینا یـکی از اسـرار ایـنهمه سفارش و احترامی که در دین نسبت به امر ازدواج بـه عـمل آمده و این همه توصیه که به رعایت اصول و حقوق آن شده،این است که در حقیقت با هر ازدواجی،خانوادهای متولد میشود و هـمانطور کـه تـولد یک فرد،در یک اجتماع،در واقع تولد شخصیتی است که بـا ولادت خود برای خود حقوقی ایجاد میکند و همگان باید آن حدود و حقوق را به رسمیت بشناسند و رعایت کنند،تولد یک خـانواده نـیز چـنین است،ظهور یک واحد جدید اجتماعی است،واحدی که تنها به دلیل انـگیزهها و کـششهای جنسی و اقتصادی تقوم نیافته بلکه پیوندهای معنوی سبب انسجام و وحدت آن گشته است.
بعضی کسان،که مرا در حسن نـیت آنـان تـردید نیست،گمان میکنند ازدواج هر چه از مراسم سنتی دورتر باشد اسلامیتر است و خـدا پسـندانهتر.اینان تـصور میکنند که اگر با جفت آینده خود از پلههای دفتر- خانهای بالا روند و دفتری را،آنـهم بـه دلیـل اینکه قانون آنها را مکلف ساخته،امضاء کنند کار تمام است و انجام مراسم معمولی ازدواج از جمله تـشریفات زائد اسـت و از تمایلات و وابستگیهای بورژوازی و خرده بورژوازی حکایت میکند.در انتقاد از این اعتقاد،نخست باید بگوئیم کـه مـخالفت مـا با این شیوه ازدواج،به معنی طرفداری از کسانی نیست که ازدواج را میدانی برای اسراف و تـبذیر و خـودنمائی و خوشگذرانی میپندارند.آری متاسفانه غالب مردم در کار ازدواج خرجتراشی نامعقول میکنند و شک نیست کـه هـمین امـر،یکی از عوامل گریز مردم از تشکیل خانواده است اما پس از محکوم کردن این قبیل ازدواجهای شیطانپسندانه، باید گـفت در ایـنکه ازدواج باید با تشریفاتی توام باشد حکمتی نهفته است.قضیه به این سادگی نـیست کـه بـگوئیم اگر مخارج مربوط به این تشریفات را به فقرا بدهیم حتما خدا را بیشتر راضی کردهایم.نه،این نـوع سـنجش، نـاشی از در نظر نگرفتن همه جهات و جوانب و ناشی از یک بعدی بودن است.
تشریفات و مراسم مـعقولی کـه به هنگام ازدواج باید معمول شود در حقیقت به منزله اعلام تولد یک نوزاد اجتماعی جدید یعنی یک خـانواده تـازه است تا همگان بدانند که زین پس باید حریم جدیدی را حرمت بگذارند و حـقوق جـدیدی را به رسمیت بشناسند. درست است که ایـن مـراسم بـه ظاهر صورت شادمانی و خوشی دارد،اما چون در آن بـه تـحقیق بنگریم خواهیم دید که این سنتها در واقع همه ناشی از مقام و معنائی است کـه خـانواده در یک نظام دینی دارد.اخباری کـه سـیره ائمه و سـنت آنـان را در امـر ازدواج بیان میکند همه حاکی از عنایت آنـان بـه برگزاری مراسمی است که دوستان و آشنایان دور و نزدیک در آن شرکت میجستهاند و همه با حـضور خـود بر انعقاد پیوند زناشوئی میان دو فـرد مسلمان و مشروع بودن آن صـحه مـی- گذاشته عملا به آن شهادت مـیدادهاند و ایـن همه برای آن است که خانواده حیثیت مستقل خود را از دست ندهد و این حلقه زنـجیر اتـصال فرهنگ عملی اسلام و ارتباط نـسلها هـمچنان مـحکم و مشخص باقی بـماند.از هـمین جا میتوان در اسرار نـاروا بـودن زناشوئیهای نامشروع نیز اندیشه کرد و قبول کرد که فرزندان حاصل از اینگونه زناشوئیها که از نـعمت پرورش در یـک خانواده طبیعی محرومند، به درختی مـیمانند کـه نمیتواند از طـریق پرورش در دامـان خـانواده،در خاک گذشته ریشه بـدواند و با آن ریشه از فرهنگ دینی خود تغذیه کند.
برای آنکه به این نوشته ختامی مشک- آمـیز داده بـاشیم،آن را به تناسب مقال و مقام با دعـائی از قـرآن کـریم بـه پایـان می- بریم که:
رَبِّ اجْعَلْني مُقيمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاءِ * رَبَّنَا اغْفِرْ لي وَ لِوالِدَيَّ وَ لِلْمُؤْمِنينَ يَوْمَ يَقُومُ الْحِساب
"خداوندا مرا و خاندان مرا،برپا- دارنـده نـماز قـرار ده،خداوندگارا،دعای مرا بپذیر.
پروردگارا،در آن روزی که حساب بـرپا مـیشود،مرا و پدر و مـادر مـرا و مـومنان را بـبخش و بیامرز."
--------------
(1)-نقل از کتاب"غربت غرب"
(2)-بررسی مساله خانواده در قرآن خود موضوع قابل توجهی است که به تحقیقی جداگانه نیازمند است.در این تحقیق می- باید با توجه به تعابیر مختلفی مـانند اهل و آل و ذریه و آباء و زوج و زوجه امراة و نظایر آنکه در قرآن از خانواده به عمل آمده است جنبههای مختلف مسائل تربیتی را که به خانواده مربوط میشود مورد دقت قرار داد. در متن مقاله ما به تـناسب مـوضوع مورد بحث فقط به این مساله اشارهای کردهایم.