■ مباني و آثار تربيتي نماز(2)
شور و گرمايي دروني
از پيامدهاي مؤثر نماز و ارتباط با خدا، ايجاد نوعي حرارت باطني و گرماي خاص دروني است كه متناسب با ميزان حضور قلب و عمق توجه نمازگزار، در وي به وجود مي آيد. و منشأ آن انگيزه پاك و خالص براي محبت به پروردگار و ارتباط با خداست كه در پرتو مرور زمان و مراقبه لازم، مبدل به عشق الهي مي شود كه قرآن نيز مي فرمايد:«و الذين آمنوا اشد حُباً لله» يعني«و آنانيكه ايمان آوردند، در دوستي خدا سخت ترند[1].»
اينك از باب نمونه، به دو مورد ذيل اشاره مي شود.
«يكي از همسفران مرحوم حاج محمد صادق تخت فولادي نقل مي كند در سفر بيت الله الحرام، از اصفهان حركت كرده و نزديك شيراز در كاروانسرايي فرود آمديم، هوا سرد و برفي بود. مرحوم حاجي روي سكوي در ورودي كاروانسرا، بيرون از سرا، زيراندازي را افكندند و نشستند، ساير كاروانيان عرض كردند، هوا سرد است و اينجا گذرگاه حيوانات است، بهتر است كه به داخل كاروانسرا تشريف بياوريد. ولي ايشان فرمودند در داخل كاروانسرا آب نيست ولي اينجا جوي آبي ست و براي من بهتر است. همراه ايشان مي گويد من نگراني كاروانيان را از سردي هوا و خطر حيوانات به اطلاع ايشان رساندم. ايشان سر از زانو برداشت و گفت: دستت را به سينه من نزديك كن. همسفر ايشان گفت: به محض اينكه دستم را به سينه ايشان نزديك كردم، گويي به ديگ جوشاني دست كرده ام و از شدت حرارت، احساس تألم كردم. حاجي فرمود به اينها بگو آيا ذكر خداوند به اندازه ده سيخ ذغال گرمي نمي دهد؟ اما در مورد حيوانات درنده هم تا خواست خداوند نباشد زياني نمي رساند، هر چه شود به اذن حق و اراده اوست من در زمين و آسمان ها از حيوانات نمي ترسم[2]».
مورد ديگر را«ريچارد رالي» در كتاب خود به نام«من در خواب و قلبم بيدار است»، اينگونه نقل مي كند:
«من در نمازخانه اي نشستم و در همان حين كه از لذت دعا و مراقبه بهرمند مي شدم، بناگاه در اندرونم، گرمايي خوشايند و غريب، احساس مي كردم. تا مدتهاي مديد حيران بودم كه اين گرما از كجا مي آيد، تا به تجربه آموختم كه از جانب خالق است نه مخلوق و از آن پس، آن را دل انگيزتر و سرشار از حرارت يافتم[3]».
تكيه گاهي مطمئن و استوار
دنيايي كه ما را احاطه نموده، از روند پيچيده دايم التزايدي تبعيت مي كند كه به مرور زمان، مشكلاتي خاص را براي انسان به همراه آورده و گذشت زمان به آن مدد نموده و بار رواني اين قبيل مشكلات مضاعف مي شود و آدمي در مواجهه خويش با چنين دنيايي، خود را بيش از پيش ناتوان، ضعيف و آسيب پذير، احساس مي كند. شتاب روند زندگي و تغييرات سريعي كه در اين مجموعه حادث مي گردد، بر ناتواني فرد مي افزايد و نياز او را به داشتن تكيه گاهي محكم و تزلزل ناپذير، روز افزون مي سازد.
نماز، چنين پشتيبان قوي و نيرومندي است كه نمازگزار را در پناه خود مي گيرد و او را از مخاطرات و تهديدها، محافظت مي كند، زيرا هم از حيث ارتباط كلامي با خداوند، نماز، تجلي ياري خواستن از پروردگار است و نمازگزار با اداي عبارت قرآني«اياك نعبد و اياك نستعين» هم بر پرستش معبود، تأكيد مي ورزد و هم بر ياري خواستن از ذات لايزال آن محبوب اصرار مي نمايد. و علاوه بر آن، از جهت ارتباط روحي و رواني با خداوند، چون خود را در پيشگاه با عظمتش مي يابد، احساس ارتباط، اتصال و در نهايت اطمينان از حمايت و پشتيباني آن ذات مقدس پيدا مي كند.
بر همين اساس است كه قرآن كريم توصيه مي فرمايد كه«از صبر و نماز، ياري و استعانت جوييد[4]».
و رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمودند:«هر گاه كار بر پيامبران الهي سخت مي شد و بيمناك و اندوهگين مي شدند به نماز پناه مي بردند[5].»
نابغه شرق، شيخ الرئيس ابو علي سينا نيز مي گويد:
«هر زمان برايم مشكلي علمي پيش مي آمد و از حل آن عاجز مي ماندم، به مسجد شهر مي رفتم و دو ركعت نماز به جا مي آوردم. سپس از خداوند مي خواستم مرا به وسيله نور آن نماز ياري دهد تا گره از مشكلم باز كند، پس از اداي آن دو ركعت، راه حل مشكل برايم آسان مي شد و به آنچه مي خواستم مي رسيدم[6]».
تعادل پايدار
آدمي در مصاف با زندگي و رويدادهاي آن، واكنشهاي متفاوتي از خود نشان مي دهد، كه بعضاً با حفظ تسلط و كنترل موقعيت، آنها را به گونه اي حل مي كند و در مواردي ديگر، از موقعيت مذكور، متاثر شده و تحت الشعاع آن قرار مي گيرد و به اصطلاح، تعادل خود را از دست مي دهد و براي دستيابي به تعادل مجدد، نياز به زمان مقتضي و ابتكار مناسب دارد.
در حديثي از رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ چنين آمده است:
«دل فرزند آدم همچون گنجشك است و هر روز هفت بار دگرگون مي شود[7]. و يا در روايتي ديگر فرمودند:
«دل مانند ريشه اي در بياباني به درختي آويخته كه باد پيوسته آن را زير، و رو مي كند[8]».
نماز، چون موجب تقويت قلب نمازگزار است، تعادل درون او را حفظ نموده و آن را پايدار مي سازد. در شرح حال اميرالمؤمنان حضرت علي ـ عليه السّلام ـ آمده است كه در جنگ صفّين، در يكي از سخت ترين شبهاي نبرد كه به نام«ليله الهرير» معروف است فرشي براي آن حضرت گستردند و امام ـ عليه السّلام ـ بر روي آن مشغول نماز شدند. در حالي كه تيرهاي بسياري از اطراف و چپ و راست او مي گذشت و هرگز تزلزلي در او ايجاد نمي كرد، آن حضرت از جايش تكان نخورد تا آن كه نمازش را به پايان رساند[9]».
آري علي ـ عليه السّلام ـ در چنين شرايطي كه دهشت انگيز بود، با قلبي آرام به نماز ايستاد و درس پايبندي به نماز و اهميت آن را به جهانيان آموخت،
معرفت شهودي
جهان بيني الهي، مبتني بر غيب و شهود است و هر يك را مراتبي است(عالم الغيب و الشهاده). برخي از بزرگان معتقدند كه:«اساس راز نماز در شهود عيني نمازگزار نهفته است و يا به عبارت ديگر اوج راز نماز در شهود خداوند مكنون است، و اعبد ربك حتي ياتيك اليقين، و از محدوده لا حول و لا قوة الا بالله گذشتن و مرحله لا اله الا الله را پيمودن، به ذروه لا هو الا هو رسيدن است، و معناي توحيد نام«قطع» توجه به غير خدا نيست، زيرا قطع توجه به نوبه توجه و التفات است، بلكه«انقطاع» توجه به غير است و براي اينكه اين«انقطاع» هم ديده نشود، كمال انقطاع، مطلوب موحدان ناب مي باشد، به طوري كه نه تنها غير حق ديده نشود و اين فقط در متن عبارت، مخصوصاً نماز، تعبيه شده است.[10]
امام راحل نيز در بحث از راز نماز و در ضمن نامه عرفاني خويش به فرزند گراميشان آورده اند:
«پسرم، سعي كن كه به اين پيروزي دست يابي، يا دست به بعض مراحل آن. همت كن و از هواهاي نفساني كه حد و حصر ندارد، بكاه و از خداي متعال جل و علاء استمداد كن كه بي مدد او كس به جايي نرسد و نماز اين معراج عارفان و سفر عاشقان، راه وصول به اين مقصد است و اگر توفيق يابي و يابيم به تحقق يك ركعت آن و مشاهده انوار مكنون در آن و اسرار مرموز آن، و لو به قدر طاقت خويش، شمه اي از مقصد و مقصود اولياي خدا را استشمام نموديم و دورنمايي از صلاة معراج سيد انبياء و عرفا عليه و عليهم و علي آله الصلوه و السلام را مشاهده كرديم.»[11]
معنا بخشيدن به زندگي
از ويژگيهاي عصر جديد، احساس روزمرّگي و بيهودگي انسان است به اين معنا كه وي از درون عميقاً، احساس پوچي و بي محتوايي مي كند و در مقابل، راههاي شناخته شده و مطمئني فرا روي خويش نمي يابد و يا حداقل آنها را نمي شناسد.
«فردريك ماير» يكي از انديشمندان تربيتي معتقد است:
«عصر ما، دوران سرخوردگي است. خوشبيني اي كه از ويژگيهاي بخشي از سده نوزدهم بوده، در اثر جنگها، بحرانها و بروز خودكامگيها، تضعيف شده است:[12]
وي در فراز بعدي سخنانش مي افزايد:
«راحت ما از هميشه بيشتر است: ولي وقتي كه به آينده مي نگريم، احساس ناراحتي عميقي مي كنيم براي تفريح و سرگرمي وسايل بهتر و راههاي بيشتري داريم و در عين حال بسياري از ما احساس مي كنيم كه زندگي ما كاملا ميان تهي است[13]».
زندگي درون تهي به عنوان يك ويژگي دنياي معاصر در آثار برخي انديشمندان با عنوان«ترس» با منشأ دروني، توصيف شده است كه از آن جمله به«سيدني پولارد» اشاره مي كنيم، وي مي نويسد:
«امروزه ماهيت ترس فرق مي كند، امروزه ترس از درون است و نه از بيرون[14]».
پی نوشت ها:
[1] . بقره/ 165.
[2] . نشان از بي نشانها ـ علي مقدادي اصفهاني ـ ج 1 ـ ص 38 ـ 39.
[3] . عقل و اعتقاد ديني ـ درآمدي بر فلسفه دين ـ مايكل پترسون و ديگران ـ ترجمه احمد نراقي و ابراهيم سلطاني ـ طرح نو ـ ص 39.
[4] . بقره/ 153.
[5] . هزار و يك نكته درباره نماز ـ حسين ديلمي ـ ستاد مركزي اقامه نماز ـ ص 231.
[6] . هزار و يك نكته درباره نماز ـ پيشين ـ ص 262.
[7] . راهنماي انسانيت ـ ترجمه موضوعي نهج الفصاحه ـ سخنان حضرت محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ فريد تنكابني ـ ص 529.
[8] . همان.
[9] . هزار و يك نكته درباره نماز ـ پيشين ـ صص 20 و 21.
[10] . سر الصلوة ـ امام خميني ـ مقدمه استاد جوادي آملي ـ ص ده.
[11] . همان ـ ص بيست و هشت.
[12] . مابر، فردريك ـ تاريخ فلسفه تربيتي ـ ترجمه علي اصغر فياض ـ ج 1 ـ ص 5.
[13] . همان.
[14] . بولارد، سيدني ـ انديشه ترقي ـ ترجمه حسن اسد پيروزانفر ـ ص 308.