■ شکایت عجیب و غریب!
یکی شکایت کرده بودکه:
ماپنج برادریم که من ازهمه آنها غنی ترم
ولی نمیدانم چرانزدیکانم بیشتربه ملاقات دیگربرادرانم میروند تامن،
نوبت ملاقات من که میشودجزعده کمی ،کسی به
زیارتم نمی آید
آنها هرچهاربرادرم راهرروزملاقات میکنندولی من
کمترآنهارامیبینم
انهادرحق من خیلی کوتاهی میکنند
پیش آمده که روزهاگذشته وازآنهاخبری نشده
بعضیهاراکه اصلا نمیبینم،گویی درقاموس آنها جایی
ندارم
بعضی هاشان وقتی به ملاقاتم میآیند باحالتی کسل وبی حوصلگی وبابهانه های عجیب غریب وغیر قابل قبول به من سرمیزنند
نمی دانم چه کنم؟
بااینکه من بیشترازدیگربرادرانم بخشش بخرج میدهم
ولیکن افسوس،،،،،،
البته برادرارانم رابه کاستی متهم نمیکنم ولی همه
میدانندکه من دست ودلبازترم
برخیها،نزدیکانم رابه ملاقات کردنم نصیحت میکنند
صاحب خیرفراوانی هستم،وهرکس بسمتم می آیداورابی
نصیب نمیگذارم ولی بازازمن رویگردانند،،
نمیدانم مشکل کجاست؟چراینهمه دوری؟
ایامن عضوی ازآن پنج برادرنیستم؟
چراازانس گرفتن بامن گریزانند؟
چرافراموشم میکنند؟
میدانیداین شکایت اززبان کیست؟؟؟؟
{{نمازصبح}}،~~ :