■ آسیب شناسی روش اسوه پردازی در تربیت دینی
بسم الله الرحمن الرحیم
از مهمترین و رایجترین روشهای تـربیتی، به ویـژه در حـوزه تربیت دینی، روش استفاده از الگوها و اسوهها و به تعبیری روش الگویی است.کارآمدی بالای این روش از آن روست که متربی با نـمونههای عینی و مشهود آنچه مقصود و مطلوب است مواجهه داده میشود و با زبان حال و نه قـال و در عمل نه در گفتار و تـوصیه زبـانی، آنچه را باید انجام دهد میبیند و میفهمد و به سبب جذابیت و کمال بالایی که در الگوها وجود دارد، در نظر متربی نوعی تلازم میان آن نحوه عمل و رفتار و این جذابیت و کمال حاصل میآید و این خود راه را برای تقلید و همانند سـازی از رفتارهای الگو فرهم میآورد؛ به بیان دیگر موقعیت ارایه شده به متربی در روش الگویی به گونهای است که متربی در پذیرش پیام تربیتی ذرهای تردید به خود روا نمیدارد و با اطمینان نفس، خود به صورت فعال در فرآیند تـربیت پذیـری گام مینهد. در تربیت دینی که پیامها و مقاصد و اهداف تربیتی چندان ملموس و محسوس نیستند، استفاده از روش الگویی، بسیار حایز اهمیت است. «امامت» در آموزههای دینی در واقع تبلور استفاده از روش الگویی است؛ چه، امام کسی است که خود بیش و پیش از دیـگران بـایستههای تربیتی را فراگرفته و آنها را درونی کرده و در رفتار و کردار خویش متجلی ساخته است و به همین جهت شایسته اقتدا و ائتمام قرار گرفته است. توجه به این بعد تربیتی امامت است که ضرورت امام شـناسی و تـرسیم ویژگیهای شخصیتی پیشوایان دینی و تبیین سیره عملی ایشان را بیشتر هویدا میسازد. با این همه، استفاده از روش الگویی در تربیت دینی، به ویژه برای مردمان عصر غیبت چندان هم آسان نیست؛ چه، برای مردمان این عصر، امکان ارایه الگوهای عـینی، به هـمان سـان که برای مردمان عصر حـضور مـطرح و مـمکن بوده است، وجود ندارد و هر چند از وجود عالمان و فرهیختگان دینی بیبهره نیستند، اما هرگز نمیتوان این الگوها را با آن نمونههای عالی هدایت قیاس نمود. از این رو برای مردمان عصر حضور و نسبت به عرضه الگوهای معصوم که مـصداق کـامل تربیت دینیاند، «ارایه الگو» جای خود را به «اسوه پردازی» میدهد، و در این پردازشها است که اشکالهایی رخ میدهد که گاه حاصل آن ممکن است درست عکس مـقصود باشد.
آنچه در این مـقاله ارایه خواهد شد، نگاهی به برخی از گونههای نادرست اسوه پردازی و مواجهه بـا الگوهای دینی است که کارکرد روش الگویی در تربیت دینی را به نوعی عقیم میسازد.
1.تاریخی جلوه دادن اسوههای دینی
به زعم برخی، الگوها اموری زمانیاند؛ هر الگـو در زمـان خـاصی میتواند واجد خاصیت الگویی باشد؛ یعنی علاوه بر آنکه پیام و نهادی از اهداف تـربیتی را ارایـه میدهد، مصداق مطلوب و قابل اقتباس آن را نیز به نمایش میگذارد. اما هنگامی که آن برهۀ زمانی سپری میشود، کارآیی یک الگو تـنها در حـد ارایـه یک پیام و نماد تربیتی فرو کاسته میشود. به بیان دیگر، از دیدگاه این افراد، در بـحث الگـوها بـایستی نوعی تمیز میان «نماد و مصداق» را پذیرا شد؛ مصداق امری است که در گذر زمان در حال تحول و تبدل و تـغیّر اسـت، آنچه ثـابت است نمادهاست. «حضرت علی(علیه السّلام) اسوه عدالت است، اما اسوه مصادیق عدالت در آن عصر، هر کسی اسـوه عـدالت زمانه خویش است. ما هیچ اسوه فرا تاریخی برای عدالت نداریم... اگر امروزه هم حضرت عـلی(عـلیه السـّلام) اسوه ما است، به این دلیل است که نماد پیامآور یک جهتگیری خاص یعنی جـهتگیری بـه سوی عدالت است ولی تفسیر مجدد عدالت و تعیین مصداقهای اثباتی یا غیر اثباتی آن در ایـن عصر بـه عـهده خود ماست».[2]
اگر مقصود صاحب سخن یاد شده این است که برخی از مفاهیم در هر عصر مصداق خاصی دارند و چنان نیست که برای همه مـفاهیم بـتوان مـصادیق یکسانی را در همه اعصار یافت، سخن صحیحی است گر چه تعمیم آن به همه مفاهیم محل تأمل است. مثلا آیـا تـواضع، حسن خـلق و معاشرت نیکو، محبت به فرزندان و نماز خواندن و انجام فرائض دینی و... مصادیق متنوعی را بر مـیتابد؟! افزون بـر این میتوان همه مصادیق «عدالت» یا «انصاف» را عصری دانست؟ مثلا برخورد یکسان و برابر با متهم و شاکی و عدم ترجیح یکی بـر دیـگری، امری است که تنها در زمان امام علی(علیه السّلام) معنی داشته است؟! رعایت تساوی بـین فـرزندان در نگاه و هدیه دادن امری است که تنها در زمـان پیامبر(صلی الله علیه و آله) مـطرح بـوده است؟! یا مثلا در خصوص «تزیین» (حضور زینت کرده در اجتماع) آیا آراستن مـو و عـطر زدن و روغن مالیدن و لباس تمیز بر تن داشتن، اموری عصری است؟! بدیهی است که کسی امـور بـسیار جزئی نظیر نوع عطر و ایـنکه شـانه چوبی یـا پلاسـتیکی باشد و... را در ایـن مصادیق دخیل نمیداند.
افزون بر این، فرو کاستن الگـو بـه نماد، دیگر چندانی رغبتی برای یادگیری آن باقی نمیگذارد تا چه رسد به الگو گـیری از آن! بدیهی است اگر در تربیت دینی، نقش الگوها تا ایـن مقدار فرو کاسته گـردد، یکی از مـهمترین روشهای تربیت دینی از دست خـواهد رفت و نـتیجه آن نوعی بیرغبتی و عدم انگیزه لازم در تأسی به امامان و پیشوایان دینی خواهد بود.
2.تعمیمهای الگویی نادرست
از مهمترین مسایل در اسـتفاده از الگـوها و اسوه پردازی در تربیت دینی، دریافت روح و جـوهره پیـام و نـیز تشخیص موقعیت زمـانی و مـکانی رفتار و کردار الگوهاست. عدم دریافت و درک جـوهره و مـاهیت پیام الگوها میتواند انسان را به تقلیدهای ناصواب بکشاند. به بیان دیگر، ممکن است رفتار الگو تنها در مـوقعیتی خـاص و تنها در زمانهایی مشابه با آن موقعیت، برای مخاطبان الگـو بـاشد، مثلا در زمانی کـه بـیشتر مـردم در فقر و ناداری زندگی مـیکردهاند، امامان(علیهم السّلام) نیز با وجود مکنت مالی از لباسهای فاخر و غذاهای لذیذ و چرب استفاده نمیکرد و پوشـش و خـورش خویش را همسطح آنچه اکثر مردمان داشتهاند، مینمودهاند. حال آیـا مـیتوان ایـن سـبک زنـدگی را به همه موقعیتهای زمـانی تـعمیم داد؟! همچنین، برخی از رفتارها ویژه الگوهای دینی است از آن رو که اینان در موقعیت اجتماعی خاصی قرار گرفتهاند و صد البته بـرای کـسانی کـه در موقعیت اجتماعی مشابهی قرار میگیرند تا حـدی قـابل تـقلید اسـت امـا بـرای همگان این متابعت تجویز نشده است. نمونههای این گونه تعمیمهای نادرست در زمان حیات معصومین(علیهم السّلام) نیز رخ داده است و آن بزرگواران شدیدا مخاطبین خویش را از آن، بر حذر داشتهاند.
3.فرا انسانی جلوه دادن الگوهای دینی
از جمله اموری کـه کارکرد روش اسوه پردازی در تربیت دینی را مختل میسازد، فرا انسانی جلوه دادن الگوهای دینی و تقدس بخشیدن بسیار به آنان تا حدی است که متربیان خود را از همانند سازی با آنان عاجز ببینند. این رویه حتی در عصر حضور نـیز مطرح بـوده است و کسانی آنچنان شخصیت پیامبر(صلّی الله علیه و اله) و معصومین(علیهم السّلام) را ترسیم میکردهاند که گاه اگر نه خدا که موجوداتی در عرض خداوند - که کسی را یاری دسترسی به آنان نیست - میدانستهاند و خود و دیگران را به هـلاکت مـیافکندهاند. در زمان ما نیز وضع این گونه است و در محافل و مجالس دینی و گفتهها و نوشتهها، گاه الگوهای دینی چنان ترسیم میشوند که دیگر حضوری ملموس برای متربیان پیدا نمیکنند. این راسـت اسـت که معصومان(علیهم السّلام) واجـد ویـژگیهایی هستند که آنان را از سایر افراد عادی متمایز و ممتاز میسازد ولی همچنانکه از برخی ویژگیها نظیر عرب بودن، قد و قامت مشخصی داستن، رنگ پوست و رنگ چشم خاصی داشتن و... صرف نـظر میشود از ایـن ویژگیها نیز صرف نـظر مـیشود و آنچه در الگوگیری مد نظر قرار میگیرد همان جنبههای مشترک انسانی است، نه آن جنبههای ممتاز و خاص شخصیتی.
به قول مولوی:
همسری با انبیاء برداشتند
اولیا را همچو خود پنداشتند
گفت اینک ما بشر اینان بشر
ما و ایشان بـسته خـوابیم و خور
این ندانسته ایشان از عمی
هست فرقی در میان بیمنتهی
هر دوگون آهو گیا خوردند و آب
زین یکی سرگین شد و زان مشک ناب
هر دونی خوردند از یک آب و خور
این یکی خالی و آن پر از شکر
صد هزاران اینچنین اشباه بین
فرقشان هفتاد سـاله راه بین
ایـن خورد گـردد پلیدی و زوجدا
آن خورد گردد همه نور خدا
این خورد زاید همه بخل و حسد
و آن خورد زاید همه نور احد
کـار پاکان را قیاس از خود مگیر
گر چه باشد در نوشتن شیر شیر
به همین جهت قرآن صریحا بـه پیـامبر(صـلّی اللّه علیه و اله) دستور میدهد که به مردم بگو که:
«قل انما انا بشر مثلکم» و چنین بود که پیـامبر(صـلّی اللّه علیه و اله) مـیکوشید تـا به مانند سایر مردم از مواهب طبیعی استفاده جوید، جلوی خشم و غضب خویش را بگیرد، استغفار کند، از مـردم عذر خـواهی نـماید و... توصیههای عمومی دین ناظر به همین جنبههای مشترک است. این امری است که بیتوجهی به آن مـیتواند بسیار آسیبزا باشد و انسانها را از تأسی به اسوههای دینی باز دارد.
به همین جهت از جمله اقداماتی کـه بایستی در جریان اسوه پردازی شـدیدا مـطمح نظر قرار گیرد، همین جدا ساختن جنبههای مختلف شخصیتی پیشوایان دینی است. این «یک جراحی تاریخی است که باید انجام شود، اختصاصات و اشتراکات را باید از هم جدا کنیم.اینکه پیامبر مرد بوده، شعر نمیخوانده، از نژاد عرب بوده و در یک موقع جغرافیایی خـاص زندگی میکرده است، همه اینها را باید به نحوی کنار هم بگذاریم، آن خصوصیات و آن صفاتی را در نظر بگیریم که او را الگو و قابل پیروی کرده است، آنها را باید اختیار کنیم.»[3]
4.تقدس زدایی از الگوهای دینی
در مقابل فرا انسانی جلوه دادن و تقدس بخشیدن بیش از حـد بـه الگوهای دینی، برخی راه تفریط پیموده و خواستهاند تا تقدس را از الگوهای دینی بستانند. این راست است که ترسیم سیمای انسانی و نه فوق انسانی و ملکوتی لازمه معرفی الگوهای دینی برای انسانها به امید همانند سازی و متابعت از ایـشان اسـت ولی نادیده انگاشتن و چشم پوشی از ویژگیهای قدسی این الگوها میتواند بسیار مخرب باشد؛ چه از سویی، این ویژگیها از جمله عوامل جذابیت و پذیرش این الگوها است و بشر به سبب فطرت خداگرای خویش، علاقه خاصی به امور مـعنوی و قـدسی نشان میدهد؛از اینرو نادیده انگاشتن این ویژگیها در واقع از بین بردن زمینههای روانی لازم برای همانند سازی با این الگوهاست.از سوی دیگر این امر، میتواند نوعی همگامی و دست کم تسهیل جریان فرهنگی ضد دینی بـاشد کـه سـالیانی است میکوشد تا با تـخریب الگـوهای دیـنی، نوع پیام و رسالتی را که اینان بر عهده داشتهاند - که در یک کلمه میتوان از آن به هدایت و تربیت الهی انسانها تعبیر کـرد - بیارزش و حـتی ضـد ارزش سازند.هر چند این جریان در مغرب زمین رونق و رواج و اقـتدار زیـادی دارد،[4] اما در کشور ما به یمن حضور کارساز دینداران مؤمن و متعهد حضور و رونق مشهودی نداشته است، اما نمی توان از شر آنان آسوده خـیال و راحـت بـود، به ویژه آنکه امروزه با گسترش ارتباطات دیگر حضور در یک مکان شـرط لازم و حتی کافی برای کار فرهنگی نیست! به هر حال، آنچه در غرب سالیانی رواج داشته و زمینههای دینگریزی مردم را فراهم کرده است، درس عبرتی برای مـا مـیتواند بـاشد. نویسندگانی که کوشیدند شخصیت حضرت عیسی(علیه السّلام) و حضرت موسی(علیه السّلام) را تا حد انـسانهای عـشقی و منحرف فروکاهند و از تأثیرگذاری آنان بکاهند.
5.عدم ارایه مصادیق و نمونههای واضح از زندگی اسوهها
در این تردیدی نیست که پیشوایان دینی، اسوههای هـدایتاند، اما هـمچنان کـه پیش از این نیز بیان شد، وقتی از اسوه پردازی سخن میگوییم، در انتظار بیان و ارایه حـالات و نـمونههای رفـتاری خاصی هستیم که بتواند سر مشق و راهنمای متربیان باشد؛ نکته حائز توجه این است که در ایـن سـر مـشف گیری، تنها بعد معنوی و عبادی زندگی پیشوایان مورد نظر نیست، زیرا تربیت به معنا و مفهوم حقیقی خـود، «آموختن راه و رسـم زندگی» است و بدیهی است که زندگی تنها به عبادت(به مفهوم خاص آن) منحصر نمیشود. بنابراین آنچه از اسـوه پردازی انـتظار مـیرود، تبیین محسوس و ملموس زندگی پیشوایان در حیطههای مختلف زندگی اجتماعی و فردی است.
با این وجود، متأسفانه باید اذعان کـنیم کـه گذشته از آنکه در گذر زمان بخشی از روایات نـاظر بـه سیره معصومین از دست رفته است، نسبت به تـحلیل و تـدوین بـخش موجود نیز چندان توجه و عنایتی انجام نگرفته و چـه بـسا در حکایتگری راویان نیز نقصانهایی دیده میشود؛ از اینرو از آن اسوه پردازی مطلوب فعلا اثری نیست.در این صورت، چگونه مـیتوان از اسـوه بودن سخن گفت بیآنکه بـتوان مـصادیق و نمونههای لازم را بـه عـلاقمندان عـرضه داشت؟! در چنین فرضی آیا چیزی جـز کـلی گوئی تصور میشود؟ البته میشود با ضمیمه کردن گفتههای پیشوایان به پشتوانه این اسـتدلال کـه ایشان به آنچه میگفتهاند عمل نیز کـردهاند، بخشی از این خلاء را جبران کـرد و یـا با ضمیمه نمودن سیره عملی پیـشوایان بـه یکدیگر(به مقتضای کلّهم نور واحد) ترسیمی از انسان کامل و الگوی لازم در زمینههای مختلف زندگی را عرضه داشـت، ولی روشـن است که تا قبل از تدوین ایـن مـهم رعـایت جانب احتیاط در گـفتار و نـوشتار امری ضروری است.
6.پردازش مبهم و نا مـفهوم و گـاه متناقض الگوهای دینی
از جمله عوامل آسیبزا در روش اسوه پردازی، پردازشها و ترسیمهای گنگ و نارسایی است که در زمینه الگـوهای دیـنی وجود دارد.وقتی از معرفی و ارایه الگوها بـه مربیان سـخن میرود، طبیعتا نـخستین مـؤلفهای کـه به ذهن خطور مـیکند ارایه تبیینی در خور شخصیت متربیان است؛ همانگونه که در سطح عموم نیز باید به مقتضای «کلم الناس علی قـدر عـقولهم» حرکت کرد.
اگر نگاهی گذرا به کتابهایی که بـه مـعرفی سـیمای پیـشوایان دیـنی پرداختهاند، داشته باشیم، به روشنی مـیتوان دریـافت که نه چندان مطابق مقتضیات سنی و روحی مخاطبین است و نه توانسته است زندگی عملی معصومین(علیهم السـّلام) را بـه صـورت جذاب و بدون هیچگونه ابهامی به تصور کشد.متأسفانه در زمـینه سـیره عـملی مـعصومین(عـلیهم السـّلام)، جز چند اثر که بیشتر برای محققان - و نه عموم - قابل استفاده است، کار چندانی انجام نگرفته است و با وجود آنکه بتوان در موضوعات مشخصی که در زندگی روزمره انسانها وجود دارد - و نیازمند راهنمایی و هدایتاند - به تدوین سـیرههای پیشوایان پرداخت، کمتر کاری در این خصوص صورت نگرفته است.[5] تأکید بر این نکته ضروری است که آنچه گفته شد، در حقیقت بخشی از آسیب شناسی روش اسوه پردازی در تربیت دینی است؛ بدیهی است اسوه پردازی تنها یک نوع استفاده از الگو در تربیت دینی است و روش الگویی تـنها بـه اسوه پردازی منحصر نمیشود.اسوه سازی، اسوه زدایـی، ارایه اسوههای عـینی (فرهیختگان و عالمان ربانی موجود در هر جامعه) نیز از موارد دیگر استفاده از روش الگویی است که متناسب با هر یک میتوان از آسیبهای خاص آن سخن گفت، امید که در آینده مجال طرح چـنین مـباحثی فراهم آید. انشاء الله.
[1] . آدرس مقاله در پایگاه مجلات تخصصی نور: مجله پژوهش های تربیت اسلامی » تابستان 1380 - شماره 6 (از صفحه 133 تا 142)
URL : http://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/101299
[2] . دین، مدارا و خـشونت، گفت و گـوی کیان با مجتهد شبستری، شماره 45، ص 17.
[3] . سروش، دکتر عبد الکریم:آیین شهریاری و دینداری، ص 193 و 194
[4] . در مغرب زمین، استعمار توانسته است تا با استفاده از افـراد بـه ظـاهر مذهبی و در قالب ادبیات جذاب رمانی و داستانی، شخصیت حضرت عیسی(ع) و حضرت موسی(ع) و حتی پیامبر اسلام(ص) را تا سر حد انـسانهایی عـشقی و منحرف فرو کاهد.
«تورپین» اسقف مسیحی، پیامبر اکرم(ص) را فردی بت ساز و مسحور شیاطین و اجنّه معرفی مـیکند. رمان آیـات شیطانی نـیز کوشش دیگری در این زمینه بود که با عکس العمل به جا و به موقع امام خـمینی(ره) و مـراجع تقلید و اظـهار انزجار و نفرت مسلمانان به ویژه ملت ایران، ناکام ماند. بعضی از مطالب موجود در نشریات داخل کـشور نـیز میتواند به نوعی تسهیل کننده این جریان در داخل کشور باشد، هر چند غرض و مقصود نویسندگان آن چیز دیگری میباشد.
در زمـینه تـقدسزدایی از اسوههای دینی ر.ک به: افتخاری، اصغر و کمالی، علی اکبر: رویکرد دینی در تهاجم فرهنگی، تهران: سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، 1377.
[5] . در این خصوص بایستی به اقدام شایسته تقدیر مرکز مطالعات تربیت اسلامی در تهیه و تدوین طرح سیره در سیره نـویسی و الگـو پردازی رعایت اصول و مبانی تربیتی ضروری است؛ از اینرو بایستی از صرف نگاه تاریخی به سیره صرف نظر کرد! و بدون گذاشتن سیرههای متناقض و بدون طرح و چینش مشخص و هدفمند و نیز تقریرات جذاب و رسا نمیتوان به تـدوین ایـن مهم همت گماشت.