■ نماز؛ گفته ها و نکته ها
*وارستگی و خلوص در نماز
یکی از علمای وارسته که معاصر شیخ بهایی و علامه مجلسی بود، علاّمه عزّالدین مولی عبد اللّه بـن حـسین شـوشتری است که در محّرم سال 1021 هجری قمری از دنیا رفـت، و مـرقد شریفش در کربلا است، از وارستگیهای او اینکه:
روزی برای دیدار شیخ بهاء الدین عاملی معروف به شیخ بهایی، که در اصفهان سکونت داشت، به خانه او رفـت، ساعتی در حـضور شـیخ بهایی نشست، تا اینکه صدای اذان ظهر را شنیدند.
شیخ بهایی به مولی عـبد اللّه گفت: شما همین جا نماز را به جماعت بخوانید و ما اقتدا کنیم و به فیض جماعت برسیم.
مولی عبد اللّه لحظهای تأمل کرد و سس بـرخاست و خـداحافظی نـمود و به خانهاش بازگشت.
بعضی از دوستان از او پرسیدند: «با اینکه شما اهمیت بسیار به نماز اوّل وقت مـیدهید، چرا پاسـخ مثبت به شیخ بهایی ندادی؟»در پاسخ گفت: به نفس خود مراجعه کردم، دریافتم در صورتی که امام جماعت شوم و شـیخ بـهایی(با آن مـقام ارجمند)به من اقتدا کند، مطمئن نیستم که نفسم، تغییر پیدا نکند(و از آرامش به تباهی، هرچند کم، کشانده نـشود)از اینرو راضـی نـشدم که نماز جماعت را در منزل شیخ بهایی بخوانم.
نکته عجیب دیگر در مورد این عالم بزرگ و وارسته اینکه: پس از آنـکه از کـربلا بـه اصفهان آمد، همهء طلبههای اصفهان بیش از پنجاه نفر نبودند، ولی با اینکه ایشان بیش از چهارده سال در اصـفهان نـبود، هنگام مرگ، بیش از هزار نفر از طلبههای فاضل اصفهان همراه سایر مردم، جنازهء او را تشییع نمودند.
و این مرد وارسته و بـزرگ نـقش اسـاسی در تربیت شاگرد و افزایش طلاب داشت. 1
*نماز خروس
سگی در جنگل خروسی را دید در تعقیب او بر آمـد و لکـن چون نزدیک شد خروس متوجه گردید و از برای حفظ جان خویش به بالای درختی پرواز کرد سـگ در پای درخـت خـوابید به انتظار آنکه چون خروس گرسنه شود و به پایین آید او را صید نماید و لکن خروس شب را تا سـحر در بـالای درخت ماند و در موقع سحر شروع کرد به خوانندگی.
در این اثنا روباهی در جنگل صـدای اور را شـنید و از بـرای صید او مهیا گشت و لکن چون به نزدیک آمد دید خروس در بالای درخت مشغول خوانندگی میباشد. صدا زد:ای مـؤذّن حضرت پروردگـار بـه پایین ائید تا اول طلوع صبح اقامهء جماعت نماییم و فریضه حضرت سبحان را در اول وقت بـه جـماعت به جا آوریم خروس گفت:امام جماعت در زیر درخت خوابیده است شما باهم اقامهء جماعت نمایید تا اینکه مـن در بـالای بلندی تکبیر بگویم.
روباه خیال کرد خروس دیگری در پای درخت خوابیده و لذا به سرعت جلو آمد نـاگاه چـشمش به سگ افتاد شروع کرد به فرار کـردن. خروس گـفت:ای روبـاه به کجا میروی و چرا خود را از فضیلت جماعت مـحروم مـیسازی؟روباه گفت وضوی من باطل گردید میروم تجدید وضو نمایم و بر گردم. سگ چون از صید خـروس مـأیوس بود، لذا روباه را تعقیب نمود تا ایـنکه بـه او رسید و شـکم او را دریـد و طـعمهء خویش قرار داد. 2
*در نمازم خم ابروی تـو بـا یاد آمد!
مولی عبد اللّه پسرش ملا حسنعلی را بسیار دوست میداشت. اتفاقاً حسنعلی به شدت بـیمار شـد. مولی عبد اللّه با حواس متفرق برای نماز جـمعه به مسجد رفت. وقتی سـوره مـنافقین را میخواند و به این آیه رسید:
« يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُلْهِكُمْ أَمْوالُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ ... »
این آیه را مکرر کرد بععد از نماز سـبب تکرار را از آن جـناب پرسیدند فرمود:«چون به این مـوضوع از سـوره رسیدم یـادم از پسرم آمد پس مـجاهده کـردم با نفس خود بـه تـکرار این آیه تا آنکه فرض کردم و او را مرده و جنازه او را در مقابل چشم خود پس از آیه گذشتم»عبادت آن جناب به مـرتبهای بـود که فوت نمیشد از او چیزی از نوافل وصائم الدهـر بـود و حاضر میکرد در نـزد خـود در جـمیع شبها جماعتی را اهل عـلم و صلاح را و مأکول و ملبوسش در مرتبه قناعت به سهلتر وجهی بود و با اینکه صائم الدهر بود اغلب خـوراکش مـطبوخ غیر از گوشت بود. 3
*اهمیت نماز جماعت
جناب سید مرتضی نجفی کـه در اوائل عـمر خـود شـیخ اکـبر را درک نموده نقل فـرموده کـه روزی شیخ برای نماز ظهر دیر کرد. مردمان که منتظر شیخ بودند از آمدنش مأیوس شدند پس هر کدام مشغول نـماز شـدند و نـماز را فرادی به جای آوردند که گاه شیخ داخـل مـسجد شـد. چون ایـشان را دیـد کـه فردای نماز میخوانند توبیخ و سر زنش کرد او فرمود آیا در میان شما نبود یک نفری که وثوق به او داشته باشید که اقتداء باو بنمائید در این حال نظرش افتاد بر شخصی از تجار کـه مردی صالح و معروف به درستی و دیانت بود که مشغول به نماز است پهلوی یکی از ستونهای مسجد. شیخ تشریف برد پشت سر او ایستاد و به او اقتدا کرد مردم نیز تماماً به آن تاجر اقتدا کردهاند خـجالت کـشید و مضطرب شد و نمیتوانست نماز را قطع نماید به جهت آنکه امامت نکرده بود و بعلاوه مانند شیخ اکبر و آن صفوف از جماعت به او اقتدا کرده بودند بهر نحوی بود نماز را تمام کرد اما از کثرت خـجالت عـرق از اطراف او جاری شده بود و چون نماز را تمام کرد از جای خود برخاست و به شیخ عرض کرد که شما مرا کشتید با این نمازی که پشت سـر مـن خواندید شیخ او را نشانید و فرمود:باید نـماز عـصر را هم بخوانی. آن مرد خواهش بسیار کرد که مرا از این کار عفو فرمائید من قدرت این کار را ندارم شیخ فرمود:یا باید نماز عصر را بجای آوری یا آنکه دویـست شامی بـرای فقرا حاضر نمائی(شامی پولی بـود قـریب به ده هزار دینار)عرض کرد که میدهم فرمود الآن حاضر کن آن مرد دویست شامی را حاضر کرد شیخ مرحوم آن پولها را در مسجد بر فقرا تقسیم کرد پس در محراب ایستاد و نماز عصر را به جای آورد. 4
پینوشتها:
(1)-داستانهای صاحبدلان، جلد دوم، صص 119-120
(2)-متهاج السرور، جلد 1 صص 251-250
(3)-فوائد الرضویه، صص 246-247
(4)-فوائد الرضـویه، صص 72-73
آدرس مقاله در پایگاه مجلات تخصصی نور: مجله تربیت » خرداد 1372 - شماره 79 (از صفحه 22 تا 23)