■ آخرين نماز امام حسين عليه السلام در صحراي کربلا
در روز عاشورا شنيده ايد و مي دانيد كه كشتارها اغلب بعدازظهر صورت گرفت يعني تا ظهر عاشورا غالب صحابه امام حسين عليه السلام و تمام بني هاشم و خود اباعبدالله كه بعد از همه شهيد شدند، زنده بودند. فقط در حدود سي نفر از اصحاب ابا عبدالله در يك جريان تير اندازي كه به وسيله دشمن انجام شد، قبل از ظهر بخاك افتادند و شهيد شدند والا باقي ديگر تا ظهر عاشورا را در قيد حيات بودند.
مردي از اصحاب ابا عبدالله يكوقت متوجه شد كه الان اول ظهر است، آمد عرض كرد يا ابا عبدالله! وقت نماز است، و ما دلمان مي خواهد براي آخرين بار نماز جماعتي با شما بخوانيم. ابا عبدالله نگاهي كرد، تصديق كرد كه وقت نماز است.
مي گويند اين جمله را فرمود: «ذكرت الصلوة جعلك الله من المصلين» نماز را ياد كردي، خدا تو را از نماز گزاران قرار بدهد. مردي كه سر بر كف دست گذاشته است، يك چنين مجاهدي را امام دعا مي كند كه خدا تو را از نمازگزاران قرار بدهد.
ببنيد نمازگزار واقعي چه مقامي دارد! فرمود: بله نماز مي خوانيم. همانجا در ميدان جنگ نماز خواندند، نمازي كه در اصطلاح فقه اسلامي نماز خوف ناميده مي شود. نماز خوف مثل نماز مسافر دو ركعت است نه چهار ركعت، يعني انسان اگر در وطن هم باشد باز بايد دو ركعت بخواند، براي اينكه مجال نيست، در آنجا بايد مخفف خواند.
چون اگر همه به نماز بايستند وضع دفاعيشان بهم مي خورد، سربازان موظف هستند در حال نماز نيمي در مقابل دشمن بايستند و نيمي به امام جماعت اقتدا كنند.
امام جماعت يك ركعت را كه خواند صبر مي كند تا آنها ركعت ديگرشان را بخوانند. بعد آنها مي روند پست را از رفقاي خودشان مي گيرند در حالي كه امام همينطور منتظر نشسته يا ايستاده است. سربازان ديگر مي آيند و نماز خودشان را با ركعت دوم امام مي خوانند.
ابا عبدالله چنين نماز خوفي خواند ولي وضع ابا عبدالله يك وضع خاصي بود زيرا چندان از دشمن دور نبودند. لهذا آن عده اي كه مي خواستند دفاع كنند نزديك ابا عبدالله ايستاده بودند و دشمن بي حيايي بي شرم حتي در اين لحظه هم آنها راحت نگذاشت.
در حالي كه اباعبدالله مشغول نماز بود، دشمن شروع به تير اندازي كرد، دو نوع تير اندازي، هم تير زبان كه يكي فرياد كرد: حسين! نماز نخوان، نماز تو فايده اي ندارد، تو بر پيشواي زمان خودت يزيد، ياغي هستي، لذا نماز تو قبول نيست! و هم تيرهائي كه از كمانهاي معموليشان پرتاب مي كردند.
يكي دو نفر از صحابه ابا عبدالله كه خودشان را براي ايشان سپر قرار داده بودند، روي خاك افتادند. يكي از آنها سعيدبن عبدالله حنفي به حالي افتاد كه وقتي نماز ابا عبدالله تمام شد، ديگر نزديك جان دادنش بود. آقا خودشان را به بالين او رساندند. وقتي به بالين او رسيدند، او جمله عجيبي گفت عرض كرد: يا ابا عبدالله! اوفيت؟ آيا من حق وفا را بجا آوردم؟ مثل اينكه هنوز هم فكر مي كرد كه حق حسين آنقدر بزرگ و بالاست كه اين مقدار فداكاري هم شايد كافي نباشد. اين بود نماز ابا عبدالله در صحراي كربلا.
ابا عبدالله در اين نماز تكبير گفت، ذكر گفت، «سبحان الله» گفت، «بِحَوْلِ اللَّهِ وَ قُوَّتِهِ أَقُومُ وَ أَقْعُد» گفت، ركوع و سجود كرد، دو سه ساعت بعد از اين نماز براي حسين (ع) نماز ديگري پيش آمد، ركوع ديگري پيش آمد، سجود ديگري پيش آمد آقا به شكل ديگري ذكر گفت. اما ركوع ابا عبدالله آن وقتي بود كه تيري به سينه مقدس وارد شد و ابا عبدالله مجبور شد تير را از پشت سر بيرون بياورد. آيا مي دانيد سجود ابا عبدالله به چه شكلي بود؟
سجود بر پيشاني نشد چون ابا عبدالله قهرا از روي اسب بر زمين افتاد. طرف راست صورتش را روي خاكهاي گرم كربلا گذاشت. ذكر ابا عبدالله اين بود: «بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلَى مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ (ص)»