■ تعظیم و تكریم «نماز» توسط الگوهای رفتاری
اگر الگوهای رفتاری بزرگسال برای ارزشها و شعائر مذهبی، بخصوص نماز اهمیت فوق العاده ای قائل شوند و در این اندیشه، پایدار و ثابت قدم بمانند، كودكان و نوجوانان نسبت به نماز و اهمیت آن احساس و نگرش خاصی پیدا می كنند. وقتی كه كودكان از همان سنین اولیه حیاتشان بارها و بارها مشاهده می كنند كه پدر و مادر مهربان، دلسوز و محبوب آنها، در خانه، سفر، گردش، میهمانی، كار و در هر شرایط و موقعیتی به ندای اذان و اقامه نماز بیش از هر چیز دیگر اهمیت می دهند و بزرگترین رسالت خود را به هنگام اذان، تحت هر شرایطی نماز خواندن و سخن گفتن با خدا می دانند، بدون تردید نگرش و طرز تلقی آنها نیز نسبت به نماز چنین خواهد بود.
نقل خاطره های زیبا در ارتباط با اهمیت و عظمت نماز
بدون شك بیان قصه های لطیف و خاطره های زیبا و فراموش نشدنی درباره نماز و اهمیت آن در زندگی و استفاده ی بهینه از هنر نمایش در به تصویر كشیدن نگرش و رفتار پیشوایان، رهبران و الگوهای محبوب در ارتباط با نماز، می تواند تأثیرات بسیار مؤثر و پایداری در ایجاد برخوردها نسبت به ارزش و جایگاه نماز در بین همه مردم بخصوص نوجوانان و تلطیف احساسات مذهبی آنها داشته باشد. مسلماً در نقل قصه های نماز یا تهیه برنامه های نمایشی و تلویزیونی می بایست دقیقاً به اصول روان شناسی اجتماعی توجه نموده، ویژگیهای سنی، ذهنی و گرایشهای روانی – عاطفی و همچنین شرایط فرهنگی – اجتماعی مخاطبین را مدنظر قرار داد و حتی الامكان از بیان مستقیم و شیوه تبلیغی صرف پرهیز كرد.
بدیهی است بیان ضمنی حكایات و روایات بسیار زیبا و فراموش نشدنی توسط آن دسته از افرادی كه به نظر كودكان و نوجوانان شخصیت محبوب، مطلوب و نافذی دارند، بخصوص اولیا و مربیان، تاثیر فوق العاده زیادی می تواند داشته باشد.
برای نمونه به چند روایت و خاطره، از چگونگی نگرش و رفتار بعضی از الگوهای وارسته و موحد درباره اهمیت نماز كه نقل نیكو و یا به تصویر كشیدن آنها می تواند در پرورش و تقویت احساسات مذهبی و تعظیم و تكریم نماز موثر واقع شود، اشاره می گردد.
در جنگ صفین در كشاكش نبرد، تعدادی از سپاهیان حضرت علی (ع) مشاهده كردند كه امیرالمؤمنین از میان لشكر صورتش را به طرف آسمان گرفته، به آفتاب می نگرد. ابن عباس كه در آن جا حاضر بود، جلو رفت و علت را سؤال كرد. حضرت فرمود: می خواهم وقت نماز ظهر را بدانم. ابن عباس گفت: آیا در این گیر و دار و اشتغال به جنگ، هنگام نماز است؟ امیرالمومنین (ع) در جواب سؤال ابن عباس فرمود: ما برای چه با این قوم می جنگیم، آیا جز برای این است كه نماز بر پا شود؟
در یكی از روزها كه امام راحل (ره) در بیمارستان بستری بودند، پزشكان برای آرام شدن درد به ایشان قرص مسكن دادند. امام كه می دانستند این قرص خواب آور است، از پزشكان خواستند كه به هنگام اذان ظهر ایشان را بیدار كنند. وقت اذان ظهر فرا رسید، ولی پزشكان برای رعایت حال امام، ایشان را بیدار نكردند. به دستور پزشكان غذای امام را بالای سر ایشان قرار دادند. امام لحظاتی بعد از خواب بیدار شدند و از دیدن سینی غذا تعجب كردند و از پزشكان پرسیدند مگر وقت نماز و ناهار شده است؟ پزشكانی كه خدمت امام بودند عرض كردند : اذان را گفته اند ولی به دلیل رعایت حالتان شما را بیدار نكردیم. امام از این كار پزشكان ناراحت شده، قبل از این كه غذا را میل كنند نماز ظهر و عصر را به جای آوردند.
آیت ا... توسلی می فرمایند: روزی حدود ظهر نزد شهید بزرگوار رجائی بودم، صدای اذان شنیده شد، در حالی كه ایشان از جایشان حركتی كرده، می خواستند خود را برای اقامه نماز آماده كنند، یكی از خدمتگزاران وارد اتاق شد و گفت: غذا آماده است، سرد می شود، اگر اجازه می فرمایید بیاورم. شهید رجایی فرمودند: خیر، بعد از نماز. وقتی كه خدمتگزار از اتاق خارج شد، ایشان با چهره ای متبسم و دلی آرام خطاب به من فرمودند: عهد كرده ام هیچ وقت قبل از نماز ناهار نخورم، اگر زمانی ناهارم را قبل از نماز بخورم، یك روز روزه می گیرم.
استاد شهید مرتضی مطهری
اهمیت فوق العاده ای برای نماز قائل بودند. ایشان هرگز با لباس خانه نماز نمی خواندند، خصوصاً نماز صبح را. ما كه از رختخواب بیرون می آمدیم با همان لباس راحتی نماز صبح را می خواندیم، اما ایشان به هنگام نماز لباس می پوشیدند، عمامه به سر می گذاشتند و خودشان را برای نماز آراسته می كردند. شاید این كار بدین سبب بود كه می خواستند از همان آغاز كه لباس می پوشیدند آمادگی روحی پیدا كنند، یعنی: من می خواهم كاری انجام دهم كه سرسری نیست. این حالت تهیاً ( آمادگی) قبل از نماز، مسلماً تأثیر روحی بسزایی دارد.
در یكی از جنگهایی كه رسول خدا (ص) همراه لشكر اسلام بود، شبی، نگهبانی از لشكر را به عهده « عمار یاسر » و « عبادبن بشر » قرار داد.
آن دو نفر چنین با یكدیگر قرارگذاشتند كه تا نصف شب نگهبانی با عباد و نصف دیگر شب به عهده عمار یاسر باشد. به این ترتیب عمار به گوشه ای رفت و خوابید و عباد به پاسداری مشغول شد. مدتی گذشت، همه جا ساكت و آرام بود، به طوری كه عباد به فكر افتاد از فرصت استفاده نموده، به عبادت و نماز بپردازد.
در حین نماز، یكی از افراد دشمن به لشكر مسلمانان نزدیك شد و تیری به سوی عباد پرتاب كرد. تیر به عباد برخورد نمود، ولی او دست از نماز برنداشت. عباد نماز را مختصر كرد و به پایان برد، آنگاه عمار را از خواب بیدار كرد.
عمار دید كه تیرهایی بر بدن عباد نشسته و خون زیادی از بدنش رفته است. به او گفت: چرا در همان وقتی كه تیر اول به بدن تو نشست، مرا بیدار نساختی؟
عباد گفت: ای عمار، در نماز سوره كهف را می خواندم، به همین خاطر راضی نشدم این سوره را ناتمام بگذارم و اگر نمی ترسیدم كه دشمن مرا از پای در آورد و به رسول خدا حمله برد و من در وظیفه ام كوتاهی كرده باشم، هیچ گاه از تمام كردن نماز و از خواندن سوره كهف دست برنمی داشتم، هر چند به قیمت جانم تمام می شد. سپس هر دو حركت كردند و دشمن را از لشكر اسلام دور ساختند.
روزی كه سران كشورهای اسلامی برای قضیه صلح ایران و عراق به خدمت امام آمده بودند، وسط جلسه بود كه اذان ظهر گفته شد. امام بلند شدند و فرمودند كه من می خواهم نماز بخوانم و چون مقید بودند كه هنگام نماز خود را با عطر خوشبو كنند، در همان جلسه اشاره كردند كه عطر من را بیاورید، پس از عطر زدن به نماز ایستادند و دیگران هم پشت سرایشان نماز جماعت خواندند.