■ علل و تحصیل اسباب باطنی نماز
بسم الله الرحمن الرحیم
نویسنده: عالم ربانى ملا احمد نراقى (قدس سره)
منبع: معراج السعادة
تهیه کننده: مرکز تخصصی نماز
بدان كه:
از براى آداب باطنيه مذكوره اسبابى چند است كه حصول آن بدون آن ممكن نيست.
علل و اسباب آداب باطنيه نماز
اما حضور قلب: سبب آن اهتمام به نماز است، زيرا هر كسى دل او تابع هم اواست و حاضر نيست مگر در امرى كه اهتمام به آن داشته باشد، خواهى نخواهى دل اومتوجه آن و ملتفتبه آن است.
پس چاره از براى حضور دل در نماز نيست مگر صرف تمام همت را بر نماز.و آنحاصل نمى شود مگر به يقين كامل به اينكه: خانه آخرت بهتر از دنيا و پاينده تر، و نمازوسيله وصول به آن است.و چون به اين ضم [ضميمه و پيوند] شود علم به خوارى دنياو حقارت آن، حضور قلب در نماز حاصل مىشود.و چون باعث حضور قلب در هرامرى، اهتمام و اعتنا به شان آن است از اين جهت است كه: دل خود را ملاحظه مىكنى كه چون در حضور يكى از پادشاهان دنيا بلكه يكى از بزرگان رفتى از كسانى كه نهقدرت بر نفع تو دارند و نه تسلط بر ضرر تو چگونه دل تو حاضر مىشود و به تمام حواس، متوجه مى گردى، پس هرگاه قلب تو در وقت مناجات با ملك الملوك، كه ملك و ملكوت در يد قدرت اوستحاضر نباشد و به همه حواس متوجه نباشى گمان نكنى كه به غير از ضعف ايمان، ديگر سببى داشته باشد! پس بايد سعى در تقويت يقين وايمان خود كنى.
و اما فهم معانى آنچه مىگويد و متوجه معنى آن بودن: پس سبب آن بعد ازحضور قلب مداومت بر فكر آن و ذهن را متوجه فهميدن معانى كلام كردن، و علاجآن، علاج حضور قلب استبا سعى در رفع افكارى كه باعث مشغولى دل مى شود وخاطر را پريشان مىسازد.
و اما تعظيم: پس آن حالتى است كه نتيجه دو معرفت است: يكى معرفت جلال وعظمت الهى، كه از اصول ايمان است.و ديگرى معرفت ذلت نفس خود و حقارت آن، و مسخر بودن آن در تحت قدرت پروردگار خود، و عجز آن از نفع و ضرر خود.و ازاين دو معرفت، مسكنت و خشوعى حاصل مىشود كه آن را «تعظيم» گويند.
و اما هيبت و خوف: پس آن حالتى است كه از براى نفس مىشود از شناختن قدرت خدا و نفاذ امر و بىنيازى او، و اينكه: اگر اولين و آخرين را هلاك سازد ذره اى از مملكت او نقصان نمى پذيرد.و تذكر آنچه بر انبيا و اوليا رسيد از انواع مصائب وبلايا با وجود قدرت خدا بر دفع آنها.و هر چه معرفت به خدا و صفات جلال و جمال او زياد مى شود خشيت و هيبت بيشتر مى گردد.
و اما اميد و رجا: پس سبب آن معرفت لطف و كرم خدا و كثرت انعام و احساناوست.و شناختن صدق وعده او در عطاها و اجر و ثوابى كه از براى نماز گزاران مقرر فرموده.
و اما حيا: پس سبب آن قصور تقصير خود در عبادات، و دانستن عجز خويش ازاداى حق تعظيم الهى و معرفت عيوب نفس خود و آفتهاى آن و به خاطر آوردن خباثت باطن و ميل به حظوظ فانيه دنيا و علم به اينكه خدا بر همه بواطن امور وخطرات قلب عالم است.
و چون در آدمى اين معارف حاصل شد بالضرورة حالتى در او يافت مىشود كه: آن را «حيا» گويند.
و چون اسباب آداب باطنيه را دانستى بدان كه اين آداب، كه عبارت است از:حضور قلب و فهميدن معنى آنچه مىگويد و تعظيم و هيبت و اميد و حيا، حاصل نمى شود مگر به تحصيل اسباب اينها.
طريقه تحصيل اسباب و آداب باطنيه نماز:
اول: معرفت خدا و شناختن جلال و عظمت او، و انتهاى همه چيزها به او، و دانستناينكه: علم او به همه ذرات كائنات و اسرار بندگان محيط است.و يقين داشتن به اين مراتب.
دوم: فراغ دل، و خالى بودن آن از جميع مشاغل دنيويه و وساوس باطله شيطانيه.وهيچ چيز دل را چنان از نماز غافل نمى كند كه افكار فاسده و پريشانى خاطر و غفلت جماعت مؤمنانى كه يقين به خدا و عظمت و جلال او دارند در حال نماز نيست مگر به سبب تفرق خاطر و پريشانى فكر.
پس دواى كلى از براى حضور قلب، دفع اين وساوس و خواطر است.و دفع اينهانمى شود مگر به دفع اسباب آنها.