■ غفلت آفت حقیقت نماز
بسم الله الرحمن الرحیم
نویسنده: عالم ربانى ملا احمد نراقى (قدس سره)
منبع: معراج السعادة
تهیه کننده: مرکز تخصصی نماز
بدان كه:
در اينكه امور مذكوره، روح نماز و حقيقت آن و مقصود اصلى از آنهستند امرى است ظاهر، زيرا غرض كلى از عبادات و طاعات، حصول صفاى نفس وروشنى دل است.پس هر عملى كه تاثير آن در صفاى نفس و نورانيت دل بيشتر است افضل است.
و شبه هاى نيست در اينكه: آنچه از نماز، باعث پاك شدن نفس از كدورات و صفاو تجرد آن مىگردد امورى است باطنی [1].و محض حركات ظاهريه، چندان مدخليتى در آنها ندارد.و چگونه چنين نباشد و حال اينكه بنده در حال نماز، در مقاممناجات و عرض حاجات خود با پروردگار است.
غفلت، مخالف روح و حقيقت نماز
و شكى نيست كه: كلامى كه از روى غفلتسر زند مناجات و عرض مطلب نيست. و اين خود امرى است ظاهر.و كسى كه با دل غافل و بدون فهم معنى بگويد:
اهدنا الصراط المستقيم
چه عرض مطلبى كرده و چه سؤال از خدا نموده؟! و مقصودكلى از حمد و سوره و ذكر ركوع و سجود، ثنا و ستايش پروردگار، و حمد او و تضرع ودعاست.
و شكى نيست كه: او خدا را نمىبيند و مشاهده او را نمىنمايد.پس هرگاه دل بندهرا هم پرده غفلت گرفته باشد و غافل باشد از اينكه چه مىگويد و با كه مىگويد و همينزبان خود را بجنباند چه حمد و ثنايى خواهد بود؟ ! و چه تضرع و دعايى كردهخواهد بود؟ ! و همچنين مقصود از خود ركوع و سجود نيست مگر تعظيم و تمجيد الهى.و باوجود غفلت، چگونه تعظيم به عمل مىآيد؟ ! و اين افعال، هرگاه از تعظيم بودنبيرون روند ديگر چه مىماند بجز جنبانيدن سر، و خم كردن پشت، كه چندان مشقت وصعوبتى ندارد؟ ! پس اگر نماز، مجرد اين حركات بودى چگونه ستون دين شدى؟ و فاصله ميان كفر واسلام گشتى؟ و سر جمله عبادات بودى؟ و خداوند - سبحانه - حكم به قتلتارك آن كردى؟ ! و از آنجا كه حضور قلب و خشوع و خوف و خشيت، عمده مقصود از نماز استآيات بسيار و اخبار بىشمار در ترغيب به آنها و بيان فضيلت آنها و مذمت اهل غفلتدر حال نماز و مشغولين به فكر دنيا و وساوس باطله رسيده.
حق - سبحانه و تعالى - در بيان مؤمنانى كه حكم به رستگارى ايشان فرموده مىفرمايد:
»الذين هم فى صلاتهم خاشعون».
يعنى: «آن مؤمنان، كسانى هستند كه در نماز خود خاشع هستند» [2].
و نيز مىفرمايد:
»و اقم الصلوة لذكرى».
يعنى: «به جا آوريد نماز را به جهت يادكردن من» [3].
و خود ظاهر است كه: نمازى كه با غفلت باشد از ياد خدا خالى است.
و مىفرمايد:
«فويل للمصلين الذين هم عن صلاتهم ساهون».
يعنى: «واى از براىنماز كنندگانى كه در حال نماز خود غافلاند» [4].
و میفرمايد:
«لا تقربوا الصلوة و انتم سكارى حتى تعلموا ما تقولون».
يعنى: «درحالت بيهوشى و مستى، نزديك نماز مشويد تا بفهميد چه مىگوييد» [5].
و رسيده است كه: «مراد، بيهوشى و مستى محبت دنيا با هموم و غموم دنيايى است».
و از حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - مروى است كه: «هر كه دو ركعت نمازكند كه در آن دو ركعت، چيزى از امور دنيا به خاطر خود نگذراند همه گناهان او آمرزيده شود» [6].
و نيز مروى است كه: «نماز، اظهار مسكينى و فروتنى و زارى و پشيمانى و تهيدستى خود است در نزد پروردگار.و دستخود را در پيش پروردگار دراز مى كنى ومى گويى: «اللهم» ، پس هر كه نفهمد اينها را نقصان كرده است» [7].
و فرمود كه: «خدا نظر نمىافكند به نمازى كه آدمى دل خود را با بدن خود به نمازحاضر نكرده باشد» [8].
و در اخبار داود - عليه السلام - وارد است كه: داود عرض كرد: «پروردگارا! كدامكس را در خانه خود جا مىدهى؟ و نماز كه را قبول مىكنى؟ خطاب رسيد: كسى را درخانه خود ساكن مىكنم و نماز او را قبول مىكنم كه: فروتنى كند از براى عظمت من.وروز خود را شام كند به ياد من.و نفس خود را از خواهشهاى آن باز دارد.و به جهت من سير كند گرسنهاى را.و جاى دهد غريبى را.و رحم كند بلا رسيدهاى را.چنين شخصى نور او در آسمان مىدرخشد مانند خورشيد تابان.چون مرا بخواند در جواباو «لبيك» گويم.و چون از من سؤال كند عطا مىنمايم.و مثل او در ميان مردم مانندفردوس است در بهشت، كه هرگز نهرهاى آن خشك نمی گردد و ميوه هاى آن نمى پوسد» [9].
و در اخبار موسى - عليه السلام - وارد شده است كه: «اى موسى! چون مرا ياد كنى ياد كن و اعضاى تو مضطرب و لرزان باشد.و در وقتياد من خاشع و با وقار و اطمينانباش.و چون مرا ياد كنى زبان خود را در عقب دل خود بدار، يعنى اول به دل ياد كن وبعد به زبان.و چون در حضور من بايستى بايست مانند بنده ذليل.و مناجات كن با من بادل ترسناك، و زبانى راستگو» [10].
و در بعضى احاديث قدسيه وارد است كه: «خداى - تعالى - فرمود: من نماز هرنماز كننده را قبول نمىكنم، بلكه قبول مىكنم نماز كسى را كه فروتنى كند از براى عظمت من.و سر كشى بر من نكند.و فقير و گرسنهاى را به جهت خاطر من اطعام كند» [11].
از حضرت امير المؤمنين - عليه السلام - مروى است كه: «خوشا به حال كسى كه خالص سازد دل و عبادت خود را از براى خدا.و مشغول نگردد در آن وقتبه آنچهدو چشم او مىبيند.و فراموش نكند ياد خدا را به آنچه گوش او مىشنود.و تنگدل نگردد به واسطه آنچه خدا به ديگرى عطا فرموده» [12].
از حضرت امام جعفر صادق - عليه السلام - مروى است كه: «اميد و خوف در دل هيچ بندهاى جمع نمىشود مگر اينكه از براى او بهشت واجب مىشود.پس هرگاه نمازكنى، روى خود را به سوى خداوند رد و قبول كن، به درستى كه: هيچ بنده اى نيست كه در وقت نماز و دعا، روى خود را به سوى خدا كند مگر اينكه خدا دلهاى بندگان مؤمن خود را رو به او میكند» [13]
و حضرت امام محمد باقر - عليه السلام - فرمود كه: «نمازهاى بنده، گاهى نصف آنبالا مىرود.و گاهى ثلث آن.و گاهى ربع آن.و گاهى همه آن.و بالا نمىرود مگر آنچهدل او رو به آن آورد.و امر به نماز نافله شد تا نقصانى كه به جهت عدم حضور قلب درنماز به همرسد تمام كند» . [14]
و مروى است كه: «حضرت ابراهيم خليل الرحمن - عليه السلام - چون به نمازايستادى صداى دل او را از دو ميل راه مىشنيدند» . [15]
و همچنين: «از كانون سينه مبارك جناب رسول يزدان، صدايى مىشنيدند مثل صداى چوبهاى محمل در وقت حركت» [16].
و بعضى از زوجات آن حضرت نقل مىكند كه: «حضرت رسول در نزد ما نشسته بود و با ما سخن مىفرمود و ما با او سخن مىگفتيم كه وقت نماز داخل مىشد از براىآن حضرت حالتى روى مىداد كه گويا ما را نمىشناختند و ما او را نمىشناختيم» [17].
«و سيد اوليا چون شروع به وضو گرفتن مىنمود رنگ رخسار مبارك او از خوف الهى متغير مىگرديد.و چون وقت نماز داخل مىشد متزلزل و رنگ به رنگ مىشد.بهآن حضرت عرض كردند كه: تو را چه روى مىدهد؟ فرمود: هنگام اداى امانتى رسيد كه خداوند آن را بر آسمانها و زمينها و كوهها عرضه كرد و همه از تحملآن ابا كردند» [18].
مروى است كه: «در يكى از جنگها پيكانى به پاى مبارك آن حضرت نشست و ازشدت الم آن بيرون كشيدن آن ممكن نبود حضرت بتول عذرا فرمود كه: آن را در حالنماز بيرون كشيد، زيرا در آن حالت، هيچ المى را احساس نمىكند.پس در نماز آن را كشيدند و آن حضرت احساس الم آن را نكرد».[19]
حضرت امام حسن - عليه السلام - چون از وضوى خود فارغ شدى رنگ مباركشمتغير گشتى.شخصى از سبب آن پرسيد فرمود: «نه سزاوار است از براى كسى كه ارادهحضور ملك ذى العرش نمايد كه رنگ او متغير نگردد؟ !» [20].
و به حضرت سيد الساجدين - عليه السلام - عرض كردند كه: «شما چرا هر وقت وضو می سازيد رنگ مبارك شما زرد میشود؟ فرمود: آيا نمىدانيد كه در خدمت كه میايستم؟» [21].
ابو حمزه ثمالى گويد كه: «آن حضرت را ديدم كه نماز مىكرد پس رداى مباركآن حضرت از كتف همايونش افتاد و آن را درست نكرد تا از نماز فارغ شد من آن رابه حضرت عرض كردم.فرمود: آيا مىدانى كه در خدمت كه بودم؟ به درستى كه نماز بنده به درجه قبول نمىرسد مگر به قدرى كه دل او متوجه باشد» [22].
و مروى است كه: «چون آن حضرت به نماز مىايستاد رنگ مباركش متغير مىشد. و چون به سجده مىرفت سر بر نمىداشت تا به عرق مىنشست» [23].
»و چون به نمازمىايستاد مانند ساق درختى بود كه اصلا حركت نمىكرد مگر به قدرى كه باد او رامتحرك مىساخت» . [24]
و حضرت امام جعفر صادق - عليه السلام - را در حين نماز، حالتى روى میداد كه: بيهوش بر روى زمين مىافتاد و از سبب آن سؤال كردند فرمود: «اين آيه را در دل خود مكرر كردم تا از گوينده آن، آن را شنيدم.پس چشم من تاب مشاهده آن را نياورد» [25].
»يكى از نيكان در مسجد در حين نماز بود كه: يكى از ستونهاى مسجد خراب شد.مردم بر آن جمع شدند، چون آن شخص [از نماز] فارغ شد از سبب اجتماع مردمپرسيد، گفتند: ستون مسجد افتاد.گفت نفهميدم» [26].
»و ديگرى مدتها به نماز جماعتحاضر شد و نشناخت كه در راست و چپ او كيست».
و زنهار! تا امثال اينها را مستبعد نشمارى، زيرا كه اصناف اينها ملاحظه مىشود دركسى كه مشغول امر دنيا باشد.يا در حضور يكى از سلاطين دنيا باشد با وجود ضعف وعجز او.بسيار شده است كه كسى به حضور پادشاهى يا وزيرى رفته و بيرون آمده ونيافته كه رنگ جامه او چه بوده يا چه كسان در دور او بوده.
»يكى از بزرگان را سؤال كردند از كيفيت نماز او.گفت: چون وقت نماز داخلمىشود وضو مىسازم و به مصلاى خود مىروم و لحظهاى مىنشينم تا اعضا و جوارحمنآرام گيرد پس به نماز بر مىخيزم و كعبه را ميان دو ابروى خود قرار مىدهم وصراط را در زير قدم خود مىبينم و بهشت را در طرف راست و جهنم را در طرف چپو ملك الموت را در عقب سر، و چنان پندارم كه: اين آخر نمازهاى من است.پس درميان اميد و خوف مىايستم و تكبير احرام مىگويم.و شمرده قرائت مىكنم.و بهخضوع و خشوع ركوع و سجود مىكنم.و به اخلاص تمام، نماز را تمام مىكنم.ونمىدانم كه نماز من قبول شده يا نه».
و مخفى نماند كه: آنچه از اخبار مذكوره مستفاد شد كه: «نماز بدون حضور قلب،قبول نيست».
مراد از «قبول» ، حصول ثواب كامل آخرت و قرب حضرت رب العزة است.پسمنافاتى نيست ميان آنچه مذكور شد و ميان آنچه فقها مىگويند كه: نماز، صحيح است اگر چه خالى از حضور قلب باشد.و معنى «صحيح» ، آن است كه: تكليف خود را به جا آورده و عقاب تارك نماز از او ساقط شده و اگر چه مرتبه قرب و ثواب ازبراى او نباشد.
بلى فى الجمله حضور قلبى اگر چه در حال نيت و تكبيرة الاحرام باشد مطلقا ضرورى است.با وجود اين، اميد آن است كه: حال كسى كه نماز كند و در همه نمازخود غافل باشد مثل حال كسى نباشد كه بالمرة تارك الصلوة باشد، زيرا او فى الجمله قدم در راه بندگى نهاده.
شخصى از عوام را ديدند كه: نماز را بى شرايط و آداب به جا مى آورد و از طمانينه و ركوع و سجود صحيح خالى بود، به او گفتند كه: اين نماز فاسد است و كردن ونكردن آن مساوى است، پس چه فايده بر آن مترتب مى گردد؟ گفت: اگر صحت واقعى مى خواهيد، نماز اكثر به اين صورت است.و مقصود من از اين عمل آن است كه: بداند من سركش و ياغى نيستم.
[1] مثل اخلاص، حضور و خشوع و تعظیم ...
[2] مؤمنون، 2.
[3] طه، (سوره 20)، آيه 14.
[4] ماعون :5- 4
[5] نساء: 43.
[6] بحار الانوار، ج 84، ص 249.
[7] حقايق فيض (ره)، ص 221.و احياء العلوم، ج 1، ص 134.
[8] حقايق فيض (ره)، ص 221.
[9] محجة البيضاء، ج 1، ص 353.و بحار الانوار، ج 69، ص 391، ح 66. (با اندك تفاوتى)
[10] محجة البيضاء، ج 1، ص 372
[11] جامع السعادات، ج 3، ص 327.
[12] كافى، ج 2، ص 16، ح 3.
[13] من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 209.
[14] بحار الانوار، ج 84، ص 238، ح 18.
[15] عدة الداعى، باب 4، ص 108.
[16] عدة الداعى، ص 151.
[17] محجة البيضاء، ج 1، 372
[18] بحار الانوار، ج 41، ص 17.
[19] محجة البيضاء، ج 1، ص 398.
[20] بحار الانوار، ج 70، ص 400.
[21] بحار الانوار، ج 46، ص 78، ح 75.
[22] بحار الانوار، ج 84، ص 237.
[23] كافى، ج 3، ص 300، ح 5- 4.
[24] كافى، ج 3، ص 300، ح 4
[25] محجة البيضاء، ج 1، ص 352.
[26] محجة البيضاء، ج 1، ص 397