■ جایگاه عبادت در نهج البلاغه
بسم الله الرحمن الرحیم
نویسنده: استاد شهيد علامه مطهرى
منبع: سيرى در نهج البلاغه
تهیه کننده: مرکز تخصصی نماز
سلوك و عبادت
عبادت در اسلام عبادت و پرستش خداوند يكتا و ترك پرستش هر موجود ديگر , يكى ازاصول تعليمات پيامبران الهى است , تعليمات هيچ پيامبرى از عبادت خالى نبوده است.
چنانكه مى دانيم در ديانت مقدسه اسلام نيز عبادت سر لوحه همه تعليمات است , چيزى كه هست در اسلام عبادت به صورت يك سلسله تعليمات جدا اززندگى كه صرفا به دنياى ديگر تعلق داشته باشد وجود ندارد , عبادات اسلامىبا فلسفه هاى زندگى توام است و در متن زندگى واقع است .
گذشته از اينكه برخى عبادات اسلامى به صورت مشترك و همكارى دسته جمعىصورت مى گيرد , اسلام به عبادتهاى فردى نيز آنچنان شكل داده است كه متضمن انجام پاره اى از وظايف زندگى است , مثلا نماز كه مظهر كامل اظهارعبوديت است چنان در اسلام شكل خاص يافته است كه حتى فردى كه مى خواهد در گوشه خلوت به تنهائى نماز بخواند خود به خود به انجام پاره اى از وظائف اخلاقىو اجتماعى از قبيل نظافت , احترام به حقوق ديگران , وقت شناسى , جهت شناسى , ضبط احساسات , اعلام صلح و سلم با بندگان شايسته خدا و غيره مقيد مى گردد .
از نظر اسلام هر كار خير و مفيدى اگر با انگيزه پاك خدائى توام باشدعبادت است , لهذا درس خواندن , كار و كسب كردن , فعاليت اجتماعىكردن اگر لله و فى الله باشد عبادت است .
در عين حال , اسلام نيز پاره اى تعليمات دارد كه فقط براى انجام مراسمعبادت وضع شده است از قبيل نماز و روزه و اين خود فلسفه اى خاص دارد .
درجات عبادتها
تلقى افراد از عبادت يكسان نيست , متفاوت است . از نظر برخى افرادعبادت نوعى معامله و معاوضه و مبادله كار و مزد است , كار فروشى و مزدبگيرى است , همانطور كه يك كارگر , روزانه نيروى كار خود را براى يك كارفرما مصرف مى كند و مزد مى گيرد , عابد نيز براى خدا زحمت مى كشد و خمو راست مى شود و طبعا مزدى طلب مى كند كه البته آن مزد در جهان ديگر به او داده خواهد شد .
و همانطور كه فائده كار براى كارگر در مزدى كه از كارفرما مى گيرد خلاصه مى شود و اگر مزدى در كار نباشد نيرويش به هدر رفته است فائده عبادت عابد نيز , از نظر اين گروه , همان مزد و اجرى است كه در جهان ديگر به او به صورت يك سلسله كالاهاى مادى پرداخت مى شود .
و اما اينكه هر كار فرما كه مزدى مى دهد به خاطر بهره اى است كه از كاركارگر مى برد و كارفرماى ملك و ملكوت چه بهره اى مى تواند از كار بندهضعيف و ناتوان خود ببرد و هم اينكه فرضا اجر و مزد از جانب آن كارفرماىبزرگ به صورت تفضل و بخشش انجام گيرد , پس چرا اين تفضل بدون صرف مقدارى انرژى كار به او داده نمى شود, مساله اى است كه براى اين چنين عابدهائى هرگز مطرح نيست .
از نظر اينگونه افراد تار و پود عبادت همين اعمال بدنى و حركات محسوس ظاهرى است كه به وسيله زبان و ساير اعضاء بدن صورت مى گيرد .
اين يك نوع تلقى است از عبادت كه البته عاميانه و جاهلانه است و به تعبير بوعلى در نمط نهم اشارات, خدانشناسانه است و تنها از مردم عامى و قاصر پذيرفته است .
تلقى ديگر از عبادت , تلقى عارفانه است , برحسب اين تلقى , مساله كارگر و كارفرما و مزد به شكلى كه ميان كارگر و كارفرما متداول است مطرح نيست و نمى تواند مطرح باشد . بر حسب اين تلقى , عبادت نردبان قرب است , معراج انسان است , تعالى روان است , پرواز روح است به سوى كانون نامرئى هستى , پرورش استعدادهاىروحى و ورزش نيروهاى ملكوتى انسانى است , پيروزى روح بر بدن است ,عاليترين عكس العمل سپاسگزارانه انسان است از پديد آورنده خلقت ,اظهار شيفتگى و عشق انسان است به كامل مطلق و جميل على الاطلاق و بالاخره سلوك و سير الى الله است .
برحسب اين تلقى , عبادت پيكرى دارد و روحى , ظاهرى دارد و معينى ,آنچه بوسيله زبان و ساير اعضاء بدن انجام مى شود پيكره و قالب و ظاهرعبادت است , روح و معنى عبادت چيز ديگر است , روح عبادت وابستگىكامل دارد به مفهومى كه عابد از عبادت دارد و به نوع تلقى او از عبادت و به انگيزه اى كه او را به عبادت برانگيخته است و به بهره و حظى كه ازعبادت عملا مى برد و اينكه عبادت تا چه اندازه سلوك الى الله و گامبرداشتن در بساط قرب باشد .
تلقى نهج البلاغه ازعبادت
تلقى نهج البلاغه از عبادت چگونه است ؟ تلقى نهج البلاغه از عبادت ,تلقى عارفانه است , بلكه سرچشمه و الهام بخش تلقى هاى عارفانه ازعبادتها در جهان اسلام , پس از قرآن مجيد و سنت رسول اكرم , كلمات على و عبادتهاى عارفانه على است .
چنانكه مى دانيم , يكى از وجهه هاى عالى و دور پرواز ادبيات اسلامى , چهدر عربى و چه در فارسى , وجهه روابط عابدانه و عاشقانه انسان است با ذات احديت . انديشه هاى نازك وظريفى به عنوان خطابه , دعا , تمثيل , كنايه , به صورت نثر و يا نظم دراين زمينه به وجود آمده است كه راستى تحسين آميز و اعجاب انگيز است .
با مقايسه با انديشه هاى ما قبل اسلام در قلمرو كشورهاى اسلامى مى توانفهميد كه اسلام چه جهش عظيمى در انديشه ها در جهت عمق و وسعت و لطف ورقت به وجود آورده است , اسلام از مردمى كه بت يا انسان و يا آتش رامى پرستيدند و بر اثر كوتاهى انديشه مجسمه هاى ساخته دست خود را معبود خودقرار مى دادند و يا خداى لايزال را در حد پدر يك انسان تنزل مى دادند واحيانا پدر و پسر را يكى مى دانستند و يا رسما اهورامزدا را مجسممى دانستند و مجسمه اشرا همه جا نصب مى كردند , مردمى ساخت كه مجردترينمعانى و رقيقترين انديشه ها و لطيف ترين افكار و عاليترين تصورات را در مغز خود جاى دادند .
چطور شد كه يك مرتبه انديشه ها عوض شد , منطق ها تغيير كرد , افكار اوج گرفت , احساسات رقت يافت و متعالى شد و ارزشها دگرگون گشت ؟
(سبعه معلقه) و (نهج البلاغه) دو نسل متوالى هستند , هر دو نسل نمونه فصاحت و بلاغت اند , اما از نظر محتوى تفاوت از زمين تا آسماناست . در آن يكى هر چه هست وصف اسب است و نيزه و شتر و شبيخون و چشمو ابرو و معاشقه و مدح و هجو افراد , و در اين يكى عاليترين مفاهيم انسانى .
اكنون براى اينكه نوع تلقى ( نهج البلاغه) از عبادت روشن شود به ذكرنمونه هائى از كلمات ( على) مى پردازيم و سخن خود را با جمله اى آغازمى كنيم كه درباره تفاوت تلقيهاى مردم از عبادت گفته شده است .
عبادت آزادگان
ان قوما عبدوا الله رغبه فتلك عباده التجار , و ان قوما عبدوا الله رهبه فتلك عباده العبيد, و ان قوما عبدوا الله شكرا فتلك عباده الاحرار[1]
همانا گروهى خدايرا به انگيزه مى پرستند , اين عبادت تجارت پيشگان است و گروهى او را از ترس مى پرستند , اين عبادت برده صفتاناست , و گروهى او را براى آنكه او را سپاسگزارى كرده باشند مى پرستند ,اين عبادت آزادگان است .
لو لميتوعد الله على معصيته لكان يجب ان لايعصى شكرا لنعمته فرضاخداوند كيفرى براى نافرمانى معين نكرده بود , سپاسگزارى ايجاب مى كرد كه فرمانش تمرد نشود .
از كلمات آن حضرت است :
الهى ما عبدتك خوفا من نارك و لا طمعا فى جنتك بل وجدتك اهلا للعباده فعبدتك[2].
من تو را به خاطر بيم از كيفرت و يا به خاطر طمع در بهشتت پرستش نكرده ام , من تو را بدان جهت پرستش كردم كه شايسته پرستش يافتم .
ياد حق ريشه همه آثار معنوى اخلاقى و اجتماعى كه در عبادت است در يك چيز است : ياد حق و غير او را از ياد بردن . قرآن كريم در يك جا به اثر تربيتى و جنبه تقويتى روحى عبادت اشاره مى كند ومى گويد : ( نماز از كار بد و زشت باز مى دارد) و در جاى ديگر مى گويد :( نماز را براى اينكه به ياد من باشى به پادار) اشاره به اينكه انسانكه نماز مى خواند و در ياد خدا است همواره در ياد دارد كه ذات دانا و بينائى مراقب او است و فراموش نمى كند كه خودش بنده است .
ذكر خدا و ياد خدا كه هدف عبادت است , دل را جلا مى دهد و صفا مى بخشدو آنرا آماده تجليات الهى قرار مى دهد , على درباره ياد حق كه روح عبادت است چنين مى فرمايد :
ان الله تعالى جعل الذكر جلاء للقلوب , تسمع به بعد الوقره و تبصر به بعد العشوه و تنقاد به المعائده و ما برح لله عزت آلائه فى البرهه بعد البرهه و فى ازمان الفترات رجال ناجاهم فى فكرهم و كلمهم فى ذات عقولهم[3]
خداوند ياد خود را صيقل دلها قرار داده است , دلها بدين وسيله از پس كرى , شنوا و از پس نابينائى , بينا و از پس سركشى و عناد , رام مى گردند , همواره چنين بوده و هست كه خداوند متعال در هر برهه ئى از زمانو در زمانهائى كه پيامبرى در ميان مردم نبوده است بندگانى داشته و داردكه در سر ضمير آنها با آنها راز مى گويد و از راه عقلهايشان با آنان تكلم مى كند .
در اين كلمات خاصيت عجيب و تاثير شگرف ياد حق در دلها بيان شدهاست تا جائى كه دل قابل الهام گيرى و مكالمه با خدا مى گردد .
حالات و مقامات :
در همين خطبه حالات و مقامات و كرامتهائى كه براى اهل معنى در پرتوعبادت رخ مى دهد توضيح داده شده است , از آن جمله مى فرمايد :
قد حفت بهم الملائكه و تنزلت عليهم السكينه و فتحت لهم ابواب السماء و اعدت لهم مقاعد الكرامات فى مقام اطلع الله عليهم فرضى سعيهمو حمد مقامهم يتنسمون بدعائه روح التجاوز . . .
فرشتگان آنان را در ميان گرفته اند , آرامش برايشان فرود آمده است ,درهاى ملكوت بر روى آنان گشوده شده است , جايگاه الطاف بى پايان الهىبراى شان آماده گشته است , خداوند متعال مقام و درجه آنان را كه بوسيله بندگى به دست آورده اند ديده و عملشان را پسنديده و مقامشان را ستودهاست , آنگاه كه خداوند را مى خوانند بوى مغفرت و گذشت الهى را استشمام و پس رفتن پرده هاى تاريك گناه را احساس مى كنند .
شب مردان خدا
از ديدگاه نهج البلاغه , دنياى عبادت دنياى ديگرى است , دنياى عبادت آكنده از لذت است , لذتى كه با لذت دنياى سه بعدى مادى قابل مقايسه نيست . دنياى عبادت پر از جوشش و جنبش و سير و سفر است اما سير و سفرى كه ( به مصر و عراق وشام) و يا هر شهر ديگر زمينى منتهى نمى شود , به شهرى منتهى مى شود (كاو را نام نيست) دنياى عبادت شب و روز ندارد , زيرا همه روشنائىاست , تيرگى و اندوه و كدورت ندارد , يكسره صفا و خلوص است , از نظرنهج البلاغه چه خوشبخت و سعادتمند است كسى كه به اين دنيا پاگذارد ونسيم جانبخش اين دنيا او را نوازش دهد , آن كس كه به اين دنيا گام نهدديگر اهميت نمى دهد كه در دنياى ماده و جسم بر ديبا سر نهد يا بر خشت :
طوبى لنفس ادت الى ربها فرضها و عركت بجنبها بوسها و هجرت فىالليل غمضها حتى اذا غلب الكرى عليها افترشت ارضها و توسدت كفها فىمعشر اسهر عيونهم خوف معادهم و تجافت عن مضاجعهم جنوبهم , و همهمت بذكر ربهم شفاههم و تقشعت بطول استغفارهم ذنوبهم , اولئك حزب الله الاان حزب الله هم المفلحون .
( چه خوشبخت و سعادتمند است آنكه فرائض پروردگار خويش را انجاممى دهد , الله , يار و حمد و قل هو الله , كار او است , رنجها وناراحتيها را , مانند سنگ آسيا دانه را , در زير پهلوى خود خورد مى كند .شب هنگام از خواب دورى مى گزيند و شب زنده دارى مى نمايد , آنگاه كه سپاه خواب حمله مى آورد زمين را فرش و دست خود را بالش قرار مى دهد ,در گروهى است كه نگرانى روز بازگشت , خواب از چشمان شان ربوده ,پهلوهاشان از خوابگاههاشان جا خالى مى كنند , لبهاشان به ذكر پروردگارشان آهسته حركت مى كنند , ابر مظلم گناههايشان بر اثراستغفارهاى مداومشان پس مى رود . آنانند حزب خدا , همانا آنانند رستگاران ! .
شب مردان خدا روز جهان افروز است روشنانرا به حقيقت شب ظلمانىنيست