■ تشريع اذان
بسم الله الرحمن الرحیم
نویسنده: سيد على اكبر قرشى
منبع: از هجرت تا رحلت
تهیه کننده: مرکز تخصصی نماز
تشريع اذان
شـعـار بـسـيـار بـزرگ و حـيـرت انـگـيـز اذان نـيـز در مـاه هـشـتـم از سـال اول هـجـرت تـشـريـع گـرديـد چـنان كه در بحار تصريح شده است[1] در آن روزگـار يـهـود بـراى خواندن مردم به معبد بوق مى نواختند و نصارى ناقوس مى زدند، ظـاهـرا در مـيـان مـسـلمـانان بحث شده كه براى خواندند مردم به مسجد و نماز از كدام شيوه اسـتـفـاده كـنـنـد، در ايـن هـنـگـام جـبـرئيـل اذان را از طـرف خـداونـد نازل كرده است .
در كـافـى از مـصـوربـن حـازم از امـام صـادق عـليـه السـلام نـقـل شـده كـه فـرمـود: چـون جـبـرئيـل اذان را آورد، سـر رسـول الله صـلى الله عـليـه و آله وسـلم در آغـوش عـلى عـليـه السـلام بـود، جـبـرئيـل اذان و اقـامـه گـفـت ، چون رسول الله صلى الله عليه و آله وسلم چشم باز كرد فـرمـود: يـا على آيا شنيدى اذان و اقامه را؟ گفت : آرى ، فرمود: حفظ كردى ؟ گفت : آرى ، فـرمـود: بـلال را صـدا كـن و بـه او تـعـليـم نـمـا، حـضـرت بلال حبشى را خواند و به او تعليم فرمود[2]
عجيب است كه در كتب اهل سنت اذان را مولود خوابى دانسته اند كه عبدالله بن زيده ديده است . دارمـى در سـنن خود نقل مى كند: رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم خواست مانند يهود بـوق بـزنـنـد، بـعـد دسـتـور داد ناقوس آماده كنند، در اين بين روزى عبدالله بن زيد به مـحـضـر آن حـضـرت آمـده و گـفت : يا رسول الله صلى الله عليه و آله شب در خواب ديدم مـردى سـبـز پـوش نـاقـوسـى بـه دسـت راه مـى رود، گـفـتـم : بنده خدا اين ناقوس را مى فـروشـى . گـفـت : مـى خواهى چه كنى ؟ گفتم : با آن مردم را به نماز دعوت كنم . گفت : بهتر از اين را خبر ندهم ؟ گفتم : آن چيست ؟ گفت : ميگويى : الله اكبر الله اكبر....
حـضـرت فـرمـود: ان شـاء الله خـواب حـقـى اسـت ايـنـهـا را بـه بـلال بـيـامـوز كه صدايش از تو رساتر است چون عمربن خطاب اين را بشنيد با سرعت به محضر حضرت آمد و گفت : به خدايى كه تو را به حق فرستاده است من هم نظير همان خـواب را ديـده ام ، حـضـرت فـرمـود: الحـمـدلله ايـن بـاعـث شـد كـه مطلب ثابت تر شود[3]
ولى ايـن سـخـن درسـت نـيـسـت ، و از طـرف اهـل بـيـت عـليـهـم السـلام رد شـده اسـت . در وسـائل از ابـن عقيل نقل كرده كه امام صادق عليه السلام لعن كرده كسانى را كه پنداشته انـد رسـول خـدا صلى الله عليه و آله اذان را از عبدالله بن زيد گرفته است و فرموده : بـر پـيـامبرتان وحى نازل مى شود كه شما گمان داريد كه او اذان را از عبدالله بن زيد اخذ كرده است : عن الصادق عليه السلام انه لعن قوما زعموا ان النبى صلى الله عليه و آله اخـذ الاذان من عبدالله بن زيد، فقال : ينزل الوحى على نبيكم فتزعمون انه اخذ الاذان من عبدالله بن زيد[4]
اهميت اين شعار
اذان اسـلامـى يـك شـعـار بـهـت انـگـيـز اسـت ، بـا بـوق يـهـود و نـاقـوس نـصـارى ابـدا قـابـل مـقـايـسـه نـيـسـت ، ايـن مـطـلب كـه در مـنـاره ها، راديوها، تلويزيون ها، بيابانها و خـيـابـانـها، فرياد كشيده و با صداى بلند بگوييم : الله اكبر، اشهد ان لا اله الا الله ، اشـهـد ان مـحـمـد رسـول الله ان عـليـا ولى الله ...، چـنـان عـظـمـت بـزرگـى دارد كـه قـابل وصف نيست و واقعا، يدرك و لا يوصف است ، آرى اسلام و قرآن اين شعار را دارد، يـعـنـى عـالم بـدانـد، جـهـان بـدانـد، كـائنات بداند كه ما بدون پرده و آشكارا، با فريادى كه همه فضا را پر كند مى گوييم : الله اكبر، اشهد ان لا اله الا الله و....
از ايـن روسـت كه براى مؤ ذنين در روايات ثوابهاى بسيار بزرگ وعده شده است و بدين سـبـب اسـت كـه رسـول الله صـلى الله عـليـه و آله بـه بلال مى فرمود: صدايت را با اذان بلند كن ، ملائكه چون اين صدا را بشنوند مى گويند: صـداهاى امت محمد صلى الله عليه و آله است كه خدا را ياد مى كنند عن عبد الله سنان عن ابـى عـبـد الله عـليـه السـلام قـال : كـان طـول حـائط مـسـجـد رسـول الله صـلى الله عـليـه و آله قـامـة فـكـان يـقـول لبـلال اذا دخـل الوقـت : يـا بـلال اعـل فـوق اكـدار و ارفـع الاذان مـن اهـل الارض قـالوا: هـذا الصـلوات امـة مـحـمـد صـلى الله عـليـه و آله بـتـوحـيـد الله عـزوجـل و يـسـتـغـفـرون لامـة مـحـمـد صـلى الله عـليـه و آله حـتـى يـفـرعـوا من تلك الصلاة[5]
تكميل مطلب
1: جمله : حى على خير العمل توسط عمر بن الخطاب از اذان و اقامه برداشته شد و گـرنـه در اصـل تـشـريـع ، ايـن جـمـله از طـرف خـدا نازل گرديده است شيعه و اهل سنت اتفاق دارند كه حذف آن از طرف عمر بود و تا زمان او بـه طـور شـايـع گـفـتـه مـى شـد، لذاسـت كـه شـيـعـه از اول آن را تـرك نـكـرد، اكـنون نيز ترك نكرده است ، حتى وقتى كه در زمان هادى عباسى ، حـسين بن على بن حسن ، صاحب فخ ، در مدينه خروج كرد و مدينه را زير فرمان درآورد مؤ ذن مـسـجـد رسـول الله صـلى الله عـليـه و آله را وادار كـردنـد كـه حـى عـلى خـيـر العـمـل را بـالاى بـام مـسـجـد بـگـويـد:[6] حـلبـى در سـيـره اش نقل كرده كه عبد الله بن عمر و على بن الحسين (زين العابدين عليه السلام ) حى على خير العمل را در اذان مى گفتند[7]
عـلاء الديـن قـوشـچـى كـه از بـزرگان متكلمين بر مذهب اشاعره است در اواخر بحث امامت در شـرح تـجـريـد نـقـل كـرده كـه عـمـربـن الخطاب بالاى منبر رفت و گفت : سه چيز در عهد رسول الله صلى الله عليه و آله وسلم بود، ولى من از آنها نهى كرده و تحريم مى كنم و هـر كـس كـه مـرتكب شود تنبيه و عقوبت خواهم كرد: متعه زنان و حج تمع و حى على خير العـمـل : قـال ايـهـاالنـاس ثـلاث كـن عـلى عـهـد رسـول الله صـلى الله عليه و آله انا نهى عنهن و احرمهن و اعاقب عليهن و هى متعة انساء و متعة الحج و حى على خير العمل
حـالا بـايـد ديـد چـرا عـمـر بـن الخـطاب اين امر را تحريم كرد؟ مرحوم علامه شرف الدين الحسينى در النص و الاجتهاد فرموده : عمر و همفكران او ديدند: اگر اين كار را بكنند، مردم بـه جـهـاد بـيـشـتـر تـشـويـق خـواهـنـد شـد و بـه جـاى ايـنـكـه نـمـاز را بـهـتـريـن عـمـل بـدانـنـد جـهـاد را بـهـتـريـن عمل خواهند دانست [8] نگارنده گويد: اين همان حكايت كـاسـه از آش داغ تـر اسـت . چـرا ايـن فـكـر را رسـول خـدا نـكـرد؟چـرا ايـن مـصـلحـت را خـدا مـلحـوظ نـداشـت ، خـدا و رسـول مـى گـويـنـد: نـمـاز خـيـر العـمـل اسـت ، ولى خـليـفـه مـى گـويـد: جـهـاد خـيـر العمل است .
بـاز حـلبـى در سـيره خود نقل كرده : مؤ ذن پيش عمر آمد تا او را براى نماز بخواند، ديد خـليـفـه خـوابيده است ، گفت : الصلوة خير من النوم ، عمر خوشش آمد و گفت : اين را در اذان صبح بگو[9] اين هم از آن زمان رسميت يافت .
2: مـا شـيـعيان در اذان و اقامه بعد از شهادت بر رسالت مى گوييم اشهدان علياولى الله نـاگـفـتـه نـمـانـد شـهـادت بـر ولايـت در اصـل اذان نـيـسـت ، و بـعـدهـا بـه اذان افـزوده شـده اسـت ولى تـاريـخـش حـتـى از هـزار سـال بـيـشـتر است زيرا صدوق در سيصد و هشتاد و يك (381) هجرى وفات يافته و نيز شـيـخ طـوسى در مبسوط و ديگران مطرح كرده اند، ولى از اين كه مرحوم كلينى در كافى نقل نكرده به نظر مى آيد بعد از زمان او به وجود آمده است .
وفـات كـليـنـى در 328 يـا 329 است ، بنابراين مى شود تخمين زد كه بعد از كلينى و قبل از صدوق عملى شده است[10]
مـرحـوم آية الله حاج سيد احمد زنجانى در الكلام ، يجر الكلام ) فرموده است : شيعيان خـواسـتـنـد بـا ايـن عـمـل آن همه ناسزاها را كه در زمان بنى اميه به على عليه السلام در منابر گفته شد، جبران نمايند.
ناگفته نماند: شيعيان آن را از جانب خويش خلق نكرده اند، بلكه از روايات الهام گرفته انـد، مـثـلا در روايـات قـاسـم بـن مـعـاويـه از امـام صـادق عـليـه السـلام نـقـل شـده كـه فـرمـود: فـاذا قـال احـدكـم لااله الاالله ، مـحـمـد رسول الله صلى الله عليه و آله فليقل على اميرالمؤ منين
مرحوم مجلسى در بحار، ج 81 ص 111 فرموده : بعيد نيست كه شهادت بر ولايت از اجزاء مـسـتـحـبـه بـاشـد زيرا كه شيخ طوسى و علامه و شهيد و ديگران گفته اند: در اين زمينه روايـاتـى اسـت مرحوم علامه سيد شرف الدين[11] فرموده : و كذلك الشهادة لعلى عـليـه السـلام بـعـد الشـهـادتـيـن فـى الاذان فـانـمـا هـى عمل بادلة عامة تشملها
مـرحـوم حـاج آقـا رضا همدانى [12] فرموده : فالاولى ان يشهد لعلى عليه السلام بـالولايـة و امـرة المـؤ مـنـيـن بـعـد الشـهـادتـيـن قـاصـدا امتثال العمومات الدالة على استحابه
بـنـابـرايـن ايـن عـمـل ظـاهـرا بـا صلاحديد فقها و استدلال آن ها بوده است اين سخن را با تـرجـمـه كـلام مرحوم آيه الله حكيم در مستمسك عروة به پايان مى برم : مانعى ندارد كه شـهـادت بـر ولايـت را بـه قـصـد اسـتـحـبـاب مـطـلق بـگـويـيـم ... بـلكـه ايـن عـمـل در ايـن روزگار از شعائر ايمان و رمز تشيع به شمار آمده از اين جهت رجحان شرعى دارد و بـلكـه مى شود گفت : واجب است اما نه به عنوان جزئيت[13] ناگفته نماند جمله حـى عـلى خـيـر العـمـل و شـهـادت بـر ولايـت گـاهـى مـعـمـول و گـاهـى قـدغـن مـى شـد، از زمـان سـلطـان طـغـرل سـلجوقى مدت پانصد و بيست سال قدغن بوده تا به دستور شاه اسماعيل صفوى هر دو رسمى گرديد.
[1] بحارالانوار، ج 19، ص 122
[2] كـافـى ، ج 3، ص 302، بـاب بـدء الاذان ؛ نـيـز وسـائل الشـيـعـه ، چـاپ مؤ سسه آل البيت ، ج 5 ص 369 حديث 6815؛ من لايحضر الفـقيه ، ج 1، ص 183،؛ تهذيب الاحكام ، ج 2، ص 277، حديث 1099؛ اين حديث را آورده اند.
[3] سنن دارمى ، ج 1، ص 268
[4] وسـائل الشـيـعـه ج 4، ص 612؛ ابـواب الاذان بـاب اول
[5] كـافـى ، ج 3، ص 307 بـاب بـدء الاذان حـديـث 31 نـيـز نـگـاه شـود وسائل الشيعه ، ج 5 چاپ موسسه آل البيت ص 371 (باب دوم كتاب الصلاة )
[6] مقاتل الطالبين ، ص 446، مقتل حسين صاحب فخ
[7] سيره حلبيه ، ج 2 ص 305
[8] النـص و الاجـتـهـاد، ص 142، ص 228، المـورد (24) اسـقـاط، (حـى عـلى خـيـر العمل ) من الاذان
[9] سيره حلبيه ، ج 2 ص 305، باب بدء الاذان
[10] جـاهـلانـه و مـغـرضـانـه اسـت كـه بـگـويـيـم : ايـن عمل از زمان صفويه بوده است
[11] النص و الاجتهاد، ص 244
[12] مصباح الفقيه كتاب الصلوة ، ص 221
[13] مستمسك عروة ، ج 5، ص 438