دوشنبه های نمازی جلسه پانزدهم

■ دوشنبه های نمازی جلسه پانزدهم

دوشنبه های نمازی جلسه پانزدهم

 

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم.

سلام و درود خدا به روان پاک شهدای هشت سال دفاع مقدس. سلام عرض می‌کنم محضر عزیزانی که با ما همراه هستند و لحظاتی را ان‌شاءالله مهمان سیره نورانی شهدای عزیز انقلاب و دفاع مقدس، شهدای صدر اسلام تا امروز خواهند بود. ان‌شاءالله روح و روان همه آن‌ها متنعم باشد و از مجلس و گفتار ما هم فیض ببرد ان‌شاءالله.

در سیره نورانی شهدا که ما بحث جهاد را وقتی نگاه می‌کنیم، بیشترین فروعات در فقه ما بعد از فروعات عبادات، هم در عروه و هم در تحریر مربوط به جهاد هست. ما بیش از پانصد آیه در قرآن کریم مربوط به بحث قتال و مجاهدت و شهادت داریم. عظمت جایگاه جهاد و شهادت در عبودیت و بندگی شهدا معنا می‌شود. این که ما می‌بینیم شهدا امروز به اذعان دوست و دشمن در اوج هستند. مثلاً آقای پروفسور بن‌عیسی از یونسکو آمده بود و در کنار شلمچه، یادمان شلمچه ایستاده بود و با تحیر و تعجب به منطقه نگاه می‌کرد و می‌گفت: "من تعجب می‌کنم شما این جمعیت را با چه ادبیات و با چه فرمولی این‌ها را به راهیان نور و به زیارت شهدا می‌آورید؟" یا مثلاً ژاکلین از فرانسه می‌آید و فاطمه زهرا برمی‌گردد. خیلی از کسانی که حتی شیعه نبودند، مسلمان نبودند، آمدند و در وادی شهدا مجذوب شدند. اگر شهدا مجذوب سالک نبودند و اگر سیر و سلوک نداشتند و اگر در وادی بندگی و عبودیت تلگرافی نداشتند، قطعاً این اثر را امروز نمی‌گذاشتند. همه این اثرات و همه این معنویت‌ها در پرتو عبودیت و بندگی شهدای عزیز بود.

آیه بیست و نه سوره بقره هم اشاره می‌کند می‌گوید: "ما از انسان می‌خواهیم خلیفه الله تربیت کنیم." جانشین خدا و کسی که قرار است جانشین خدا باشد باید آیینه تمام نمای صفات الهی باشد. در واقع تجلی اسما و صفات الهی باشد و با بندگی و عبودیت می‌شود این راه طولانی را میان‌بر زد که امام عزیز ما فرمودند: "شهدا ره صدساله را یک‌شبه رفتند." ما وقتی سری به جبهه‌ها می‌زنیم می‌بینیم شهدای عزیز در اوج تمام کمالات و در رأس تمام کراماتی که داشتند، عبودیت و شب‌زنده‌داری و نمازشان در اوج بود.

مثلاً یکی از نمونه‌های نماز را اگر بخواهیم مثال بزنیم، نمازهایی که آیت‌الله اشرفی اصفهانی در جبهه می‌خواندند. این عالم بزرگوار با جایگاهی که داشتند وقتی که در کنار رزمندگان حاضر می‌شدند و می‌فرمودند: "ما امروز تکلیف داریم که در عصر غیبت به فرمان جانشین و نائب امام زمانمان، ولی‌فقیهمان، فرمانده کل قوا حضرت امام در جبهه جهاد حاضر باشیم." ولی با همه این تکلیف‌شناسی و اخلاقی که ایشان داشتند، وقتی در جبهه می‌آمدند در کنار همه مسائل و برنامه‌ها، ایشان نمازشان را در اوج اقامه می‌کردند. یکی از محافظین ایشان می‌گوید که شبی بود، من دیدم که حضرت آیت‌الله رفتند تو بیابان‌های اطراف سنگر. خب ما وظیفه‌مان مراقبت از ایشان بود و محافظت بود، ولی خب ادب کردیم گفتیم ببینیم آقا می‌خواهند کجا بروند. رسمشان بود شب‌ها می‌آمدند نماز می‌خواندند، نماز شبشان را تو بیابان‌ها. ایشان می‌گوید: من دیدم وارد یک محوطه، یک سنگری شدند. سنگر کوچکی بود و مشغول نماز شدند. من هم از دور داشتم پاسبانی می‌دادم و مراقبت می‌کردم. یک وقت دیدم یک ماری - چون بیابان بود - یک ماری دارد می‌رود به سمت... عرض کنم سنگر آیت‌الله اشرفی اصفهانی. و خیلی نگران شدم. من نماز گرفتم تا می‌خواستم بروم جلو، نمی‌شد شلیک کنم چون منافقین بودند و ما تو خط مقدم بودیم، دشمن بود، ممکن بود که قضیه لو برود و نمی‌توانستیم شلیک بکنیم. نمی‌توانستم، فرصتی نبود تا من بیایم اقدامی بکنم. دیدم این مار رفت داخل و برگشت و من خیلی برام عجیب بود. نکنه بلایی سر آقا آمده؟ ایشان می‌گوید: من رفتم و نماز ایشان که تمام شد، رسیدم به سنگر. گفتم: آقا! شما این مار را ندیدید که آمده بود داخل؟ آقا گفتند: چرا. گفتند: به شما آسیبی نرساند؟ گفتند: نه. بنده خدا هم یک مشکلی داشت، آمد گفت: من یک بچه مریضی دارم، برای من دعا کنید. ببینید شاید گفتند این کرامت‌ها به راحتی نشود این‌ها را هر جایی بیان کرد. لطافت خودش را دارد، ظرافت خودش را دارد. ولی در پرتو عبودیت و نماز اشخاصی مثل آیت‌الله اشرفی اصفهانی و رزمندگانی که در پرتو نماز به اوج رسیدند، این‌ها تسهیل می‌شود که ببینید چه مقاماتی این‌ها پیدا کردند و این با نماز بود. یعنی ما وقتی شهدا را نگاه می‌کنیم، بالاترین جایگاه‌ها را داشتند، اما حاضر نبودند کمترین فروگذاری را نسبت به بندگی و عبودیتشان داشته باشند.

مثلاً شهید مهدی زین‌الدین در بین فرماندهانی که در زمان جنگ بودند، ایشان معروف بود وقتی وارد لشکر می‌شد - در لشکر هفده علی‌بن‌ابی‌طالب علیه‌السلام - ایشان را سردست می‌گرفتند و تا می‌رسید به اتاق و آن ستاد فرماندهی، سردست بچه‌های رزمنده بالا بود و ایشان را با سلام و صلوات می‌بردند. ولی همین مهدی زین‌الدین تو نمازها و سجده‌ها و گریه‌ها معروف بود که رفقایش می‌گویند: ما یک موقعی که اعزام شدیم، به آن منطقه می‌رفتیم، وسط راه، دو راهی ناهارخوران دزفول-شوش، آنجا ایستادیم برای ناهار. می‌گوید: تا ما ناهار را سفارش دادیم و یک غذایی آماده کنیم، یک وقت دیدیم آقا مهدی نیست. و دنبالش می‌گشتیم، صدای ناله‌اش را شنیدیم. دیدیم رفته تو نمازخانه آن کافه‌ای که بین راه بود، به سجده افتاده و گریه می‌کند. مهدی زین‌الدین معروف بود که تو یکی از سجده‌ها و گریه‌ها و نمازهایش نجوا می‌کند، گریه می‌کند و می‌گوید: "مهدی! حواست باشد این همه شوکت، این جایگاه، این اشتیاقی که رزمنده‌ها بهت دارند، مال خودت نیست. خودت را گم نکنی. این مال خداست." یعنی در تمام جایگاه‌ها بندگی را و نماز را و عبودیت را کنار نگذاشتند و نماز را همیشه عامل اصلی موفقیت می‌دانستند.

یعنی شما نگاه کنید، زیباترین نمازها تو جبهه خوانده شد. باشکوه‌ترین جماعت‌ها در جبهه‌های حق علیه باطل اقامه شد. از کوچک‌ترین رزمنده تا بزرگترین، این‌ها در اقامه نماز الگو بودند. یعنی ما امروز وقتی می‌خواهیم از جبهه سخن بگوییم، ورای همه خاطرات، خاطرات نماز شهدا هست. خب در زیر آتش و تیر و گلوله، گاهی شاید ما بگوییم آقا نماز مگر واجب است؟ حتی نماز خوف هم گاهی نمی‌شود خواند. اگر ما نماز سیدالشهدا را در کربلا امروز مثال می‌زنیم - برای مخاطب در آستانه محرم هستیم - عزیزان مبلغ شما بزرگواران، وقتی ما می‌خواهیم نماز را از آیات و روایات برای مخاطب اثبات کنیم، جایگاه نماز را وقتی ما بتوانیم با تمثیلات عینی و مصادیق امروزی برایش مثال بزنیم، قابل پذیرش‌تر می‌شود و به دل مخاطب می‌نشیند. یعنی وقتی ما از سعید بن عبدالله حنفیه کربلا برای مخاطب می‌گوییم، وقتی از عَمْرو بن جناده انصاری برایش می‌گوییم، می‌توانیم مثال بزنیم به نماز امروز عصر امروز خودمان، رزمندگانمان تو جبهه، و بگوییم که اگر آن‌ها تو کربلا نماز خواندند در برابر تیر و... عرض کنم که هجمه دشمن، تو سنگرها و تو جبهه‌ها هم بچه‌های رزمنده ما از نمازشان فروگذار نکردند. یعنی گاهی تو خط، گاهی وقت‌ها تو کانال، گاهی وقت‌ها زیر آتش، گاهی وقت‌ها با پوتین و چکمه نمازشان را خواندند و حاضر نبودند.

نقل می‌کنند که رسیدیم بالای سر یک رزمنده‌ای و اذان شده بود. در حالی که اذان در حال... عرض کنم که وقت اذان بود، ایشان داشت شهید می‌شد، دیگر لحظه‌های آخر بود. چشمش را باز کرد گفت: "به پدرم بگویید که پسرت وصیت کرد: من شهید شدم، وقت اذان شده بود، نماز به گردنم آمد و نتوانستم نماز بخوانم. این نماز به گردن من است، بعداً برایم ادا کنید." یا مثلاً گفت: "به پسرم بگویید که برای پدر نماز را ادا کنید بعداً، قضای نماز را." خب ببینید این‌ها نشان از این دارد که اهتمام بچه‌های رزمنده به نماز، یعنی این که اگر قرار است به جایی برسند، آن ذکر شب و خلوت شب بود که این‌ها را به یک مقامات رساند. یعنی هرچه دادند به رزمنده‌ها، از خلوت شب بود، از ذکر و ورد سحری بود که این‌ها رسیدند به جایی که مقامشان در کنار اولیای الهی و انبیا و صلحا قرار گرفت: "أولئک الذین أنعم الله علیهم من النبیین و الصدیقین و الشهداء و الصالحین." و خداوند نعمت تمام به این‌ها داد. خداوند مقام شفاعت، مقام حضور، مقام شهادت به این‌ها داد و دستشان تو این عالم باز است و... عرض کنم که یک نمونه دیگر از نماز شهدا را من از کتاب «شاهدان بصیرت» عذرخواهی می‌کنم، خاطرات شهدای روحانی، شهید بزرگواری را داریم اینجا به نام... عرض کنم که شهید محمد خونجگری. از نماز شب ایشان و نیایش شبانه‌شان نوشته‌اند:

"اوایلی که وارد منطقه حمیدیه شده بودیم، به اتفاق چند نفر از طلاب و دوستان تصمیم گرفتیم برای استفاده بیشتر از فرصت‌های خود، کلاس درسی برگزار کنیم. قرارمان شد که کلاس قبل از اذان صبح برگردد، برگزار بشود. چند شب کلاس با حضور شهدایی مثل شهید شیخ شهاب‌الدین ادریس‌آبادی، شیخ محمد مهدی، شیخ ابوالقاسم صفاری، سید محسن میرکریمی برگزار شد. یک جمعی طلبه‌ها دور همی کلاس را داشتند. با توجه به این که قبلاً راجع به کلاس یا راجع به کلاسمان با شهید شیخ محمد هم - یعنی شیخ محمد خونجگری - هماهنگی شده بود، اما دیدیم ایشان شرکت نمی‌کنند. یک روز بهش گفتم: چرا شب‌ها سر کلاس نمی‌آیی؟ گفت: تو آن ساعت شب من فرصت نمی‌کنم بیایم. گفتم: آخه آن وقت شب چه کار واجبی داری که فرصت نمی‌کنی؟ یا این کلاس... دوباره گفت: همین را بدانید که من تو آن ساعت شب وقت نمی‌کنم بیایم. مدتی از این گفتگوی ما گذشت و تصمیم گرفتم سر این معما را کشف کنم، ببینم این آقا محمد ما شب‌ها چه کار مهم واجبی دارد که تو این کلاس مباحثه درسی ما نمی‌آید. ایشون می‌گوید: یک شب مراقب بودم تا این که دیدم یک فانوسی را در نیمه‌شب برداشت و به سمت خارج از محوطه گردان حرکت کرد و رفت به یک چادر خالی که حدود سیصد-چهارصد متر بیرون از محوطه و دور از دید گردان نصب شده بود، وارد شد و در آنجا مشغول مناجات‌هایی توأم با سوز و گداز شد. او بعدها نیز هر شب این برنامه را ادامه می‌داد و خوب فهمیده بود که نیمه‌های شب جای عبادت است نه کلاس."

یعنی در اوج درس و بحث و تدریس و طلبگی، این‌ها بندگی و شب‌زنده‌داری و نماز خودشان را حفظ کردند. می‌دانستند که سرعتی که با نماز می‌گیرند، بیشتر از سرعتی است که با آموزش‌های نظامی، سرعتی است که مثلاً با فرائض دیگر و فضیلت‌های دیگر می‌توانند به آن دست پیدا کنند. لذا این نماز بود. شما شنیدید تو حسینیه حاج ابراهیم همت تو دوکوهه، نماز شب بچه‌های رزمنده گاهی آنقدر جمعیت زیاد بود که وقتی چراغ‌ها موقع اذان صبح روشن می‌شد - ما قبل از اذان صبح چراغ‌ها خاموش بود - می‌رفتیم برای نماز شب. کسی هم کسی را نمی‌دید، تاریک بود. اما وقتی چراغ روشن می‌شد، اذان می‌شد، می‌دیدیم چه جمعیتی! همه آمدند. ما فکر می‌کردیم فقط خودمانیم، می‌دیدیم همه آمدند برای نماز. و شوکت و... عرض کنم که آن شکوه نماز شب‌ها کمتر از نماز جماعت واجب نبود. خیلی‌ها که شاید نماز را نمی‌دانستند و خیلی واقف به نماز نبودند، وقتی که تو جبهه آمدند، نماز را آموختند.

مثلاً شما ببینید نمازهای یوسف عبدالحسین برونسی زبان‌زد است. یعنی ایشان آنقدر تو بندگی و تهجد اوج گرفته بود، گاهی از طلبه‌های ما جلو زده بود. یعنی می‌گفتند توی لشکر وقتی می‌خواستند نماز جماعت بخوانند، آقا ولی‌الله چراغی صدا می‌زد و می‌گفت که: آقای یوسف عبدالحسین برونسی به جماعت بایست. یعنی گاهی یک عبا می‌انداختیم رو دوش ایشان و ایشان را امام جماعت می‌کردند. کی بود؟ چی کاره بود؟ کفایه خوانده بود؟ آیا... آیا مثلاً درس خارج رفته بود؟ اصلاً طلبه بود؟ ایشان یک بنا بود. ولی نمازهای ایشان را همه قبول داشتند، بندگی ایشان را قبول داشتند. ایشان جلو می‌ایستاد و نماز می‌خواند.

و سخن آخر این که به هر جا رسیدند، یعنی اگر که جهاد را در اوج خدمت و مجاهدت را بالاترین خدمت به خلق دانستند... من یادم هست آن موقعی که ما تازه طلبه شده بودیم، من مقلد آیت‌الله فاضل لنکرانی بودم و اعلم مراجع را ایشان پیدا کرده بودیم و تفحص و تحقیق کرده بودیم. من یک روزی خدمت ایشان رسیدم با چند تا از طلبه‌های مدرسه حقانی. رسیدیم خدمت ایشان و صحبت بود. ایشان گفتند: "طلبه‌ها بروید کار مردم را راه بیندازید. خیلی اسیر مستحبات و کارهای عرضی و جانبی نشوید. کار مردم را راه بیندازید. اگر نرسیدید نماز شب هم بخوانید. و اگر توانستید دست کسی را بگیرید، این کار را بکنید. و اگر روز قیامت گفتند که چرا شما مثلاً نماز شب را و مستحب شما را نرسیدید انجام دهید، بگویید که فاضل به ما گفت کار مردم را راه بیندازید. بعد در کنار این که کار مردم را راه انداختی، حالا نماز شب‌تان را هم بخوانید." این نماز شب و این بندگی ارزش دارد. این بندگی و این نماز شب می‌تواند قیمتی‌تر باشد.

شهدای ما اگر که مجاهدت و جهاد را به نوعی خدمت به خلق و خدمت به دین می‌دانستند، در اوجش این نماز را و این در اوج این مجاهدت، نماز را پیدا کردند. من می‌خواهم این را این‌جوری استفاده کنم که شهید بزرگوار آیت‌الله رئیسی که شهید خدمت بود، در آن الگوی حکمرانی خودش بندگی و نماز را در اوج دیده بود. نماز به معنای حضور، به معنای توجه. یعنی ایشان قائل به این نبود که ما یک نمازی بخوانیم که کاری به کار مردم هم نداشته باشیم. نمازهای... عرض کنم که زاهدانه‌ای که خارج از سیاست و خارج از کار مردم باشد و روحانیت بیاورد. نمازهایی که شما تو مسجد باشی و کودکان غزه کشته شوند، مردم فقیر باشند، مردم در محرومیت باشند. نه. ایشان گاهی نمازش را یک گوشه‌ای روی خاک‌ها می‌خواند، گاهی نمازش را تو هواپیما... یعنی نمازهای تو هواپیمای ایشان معروف و مشهور است. تو سفر وسط راه. این نمازها ارزش دارد. خدا نکند ما گرفتار و اسیر نمازهایی بشویم که این نماز ما را از اصل تکلیف خودمان غافل کند، از توجه به خلق خدا غافل کند که خلق خدا عیال الله‌اند. اگر ما می‌خواهیم نمازمان قیمتی باشد، باید در پرتو توجه به خدا - که توجه به خدا توجه به خلق خداست - ایجاد بشود.

شهید بزرگوار آیت‌الله رئیسی خدمت را در کنار عبودیت و بندگی و تهجد و نماز به اوج رساند. و اگر امتیازی گرفت و اگر خدمت او و... عرض کنم که ختم حیات شریف او به شهادت امضا شد، این شهادت را و این مقام را در پرتو بندگی و عبودیت و نماز پیدا کرد. زیارت‌های ایشان فراموش‌نشدنی است. آن‌هایی که در زمانی که ایشان تولیت آستان قدس می‌گفتند، ایشان هر شب می‌آمد یک گوشه‌ای از حرم و نماز شبش را می‌خواند. و در پرتو توسل و توکل به خدا، اتکال الهی توانست اوج بگیرد. ما هر چقدر هم که مرد باشیم و تصور کنیم که در اوج هستیم، بدون نماز و توسل به جایی نمی‌رسیم. و شهدا این را پیدا کردند که اگر هم به جایی رسیدند و توانستند به اوج برسند، با توسل و نماز بود که "إن الصلاة تنهی عن الفحشاء و المنکر". نماز انسان را حفظ می‌کند از حواشی. و اگر می‌بینیم شهید خدمت کم‌حاشیه بود، اگر می‌بینیم شهید خدمت مبتلا به بعضی از گرفتاری‌های تجمل و شهرت و پست و مقام دنیا نشد و تا لحظه آخر در اوج ماند، در پرتو همین بندگی و عبودیت.

ان‌شاءالله خداوند عاقبت همه ما را ختم به خیر کند و ان‌شاءالله حسن عاقبت ما ختم به شهادت باشد. والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.

این مطلب را به اشتراک بگذارید :
اشتراک گذاری در کلوب اشتراک گذاری در  فیس بوک اشتراک گذاری در تویتر اشتراک گذاری در افسران

نوع محتوا : مقاله
تعداد کلمات : 2719 کلمه
1404/2/31 ساعت 11:20
کد : 3670
دسته : نماز در سیره شهدا
لینک مطلب
کلمات کلیدی
دوشنبه های نمازی،مرکزتخصصی نماز
درباره ما
با توجه به نیازهای روزافزونِ ستاد و فعالان ترویج اقامۀ نماز، به محتوای به‌روز و کاربردی، مربّی مختصص و محصولات جذاب و اثرگذار، ضرورتِ وجود مرکز تخصصی در این حوزه نمایان بود؛ به همین دلیل، «مرکز تخصصی نماز» در سال 1389 در دلِ «ستاد اقامۀ نماز» شکل گرفت؛ به‌ویژه با پی‌گیری‌های قائم‌مقام وقتِ حجت الاسلام و المسلمین قرائتی ...
ارتباط با ما
مدیریت مرکز:02537841860
روابط عمومی:02537740732
آموزش:02537733090
تبلیغ و ارتباطات: 02537740930
پژوهش و مطالعات راهبردی: 02537841861
تولید محصولات: 02537841862
آدرس: قم، خیابان شهدا (صفائیه)، کوچۀ 22 (آمار)، ساختمان ستاد اقامۀ نماز، طبقۀ اول.
پیوند ها
x
پیشخوان
ورود به سیستم
لینک های دسترسی:
کتابخانه دیجیتالدانش پژوهانره‌توشه مبلغانقنوت نوجوانآموزش مجازی نمازشبکه مجازی نمازسامانه اعزاممقالات خارجیباشگاه ایده پردازیفراخوان های نماز