■ معجزه مادرانه؛روایتی از استجابت دعا و برکت نماز استغفار

سیزده سال بود که سکوت بر خانه یمان حاکم بود. تنها صدای تیکتیک ساعت دیواری همراه تنهاییهایم بود. از مطبهای متخصصین گرفته تا پلههای درمانگاه ها و کلینیک ها ، همه جا را زیر پا گذاشته بودم. هر بار با دل پرامید میرفتم و با چشمانی اشکبار بازمیگشتم. تا اینکه پس از سالها، درمان را کنار گذاشتم و به این فکر افتادم که شاید تقدیر الهی همین باشد...
چندباری هم حرم امام رضا رفتم و دل به امام رضا سپردم.
شروع معجزه
شبی تصادفی چشمم به کلیپی افتاد. آیتالله شیخ نصرالله شاهآبادی(ره) در آن میفرمود: *«به بیش از هفتاد نفر که مشکل ناباروری داشتند، نماز استغفار را توصیه کردم. همه پس از مدتی صاحب فرزند شدند و بسیاری، کودکانشان را برای اذان و اقامه نزد من آوردند.»*
همان شب، پس از نماز مغرب، دو رکعت نماز استغفار به جا آوردم. و با چشمانی پر از اشک گفتم: *«خدایا، اگر خیر من در این است، عنایتت را از من دریغ مکن...»*
از آن شب، به بعد روال زندگی من شده بود که بعد از هر نماز، دو رکعت نماز استغفار بخوانم. حتی در سحرگاهان، پس از خواندن نماز شب،
با خودم جنگیدم و نگذاشتم ناامیدی بر من غلبه کند،.
طعنهها و ایمان من
همه مرا مسخره می کردند گفتند کنج گرفتن و دعا خواندن دیگر فایده ای ندارد باید دکتر رفتنت را ادامه بدهی از گوشه کنار ها طعم تلخ طعنه ها و کنایه ها آزارم می داد اگر خدا می خواست تا الان بهت می داد.
ولی من می دانستم طبیب دل خسته ی من همان خداست آنقدر در خانه اش را زدم
معجزه پس از دو ماه
تا اینکه پس از دو ماه جواب آزمایش دنیا را برایم رنگ دیگری کرد...
اکنون هر بار که محمدمهدی یک سال و نیمهام را در آغوش میفشارم و در چشمان معصوم و درشتش غرق میشوم، با لبخندی از سر شکر به او میگویم: "سیزده سال تمام، شب و روز برای آمدنت دست به دعا برداشتم... اما پروردگار دانا میدانست چه زمانی، گوهری چون تو را به زندگیام هدیه کند."
و اینچنین بود که خداوند مهربان، در تاریکترین لحظات ناامیدی، شکوه استجابت دعا و برکت نماز استغفار را به من نمایاند
بر اساس داستان واقعی