■ اسرار سوره مبارکه حمد
مقدمه
در هر نمازى، خواندن سوره حمد، ضرورى است؛ سورهاى كه بر حمد خداوند به علت نعمتهاى او و بیان اوصاف پروردگار و حاكمیّت او در روز قیامت مشتمل است. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به جابربنعبدالله فرمودند: آیا برترین سورهای را که خداوند متعال در کتابش نازل فرموده به تو بیاموزم؟ جابر عرض کرد: آری پدر و مادرم فدایت باد. حضرت به او سوره حمد را که اساس قرآن است تعلیم نمودند و پس از آن فرمودند: درباره این سوره برایت بگویم؟ جابر باز هم با اشتیاق پاسخ مثبت داد. حضرت فرمودند: "این سوره شفای از هر دردی به جز “سام” است و منظور از سام، “مرگ” است". [1]
اینک تفسیر مختصر این سوره را مرور میکنیم.
معنا و توضیح آیات سوره فاتحة الکتاب
"بِسْمِ اللَّه الْرَّحْمَنِ الْرَّحِیمِ"
با نام و یارى خداى بخشنده و مهربان، خدایى كه لطفش شامل همه میشود، مهرش همگانى و همیشگى است. دیگران، یا لطفى ندارند، یا همیشه ندارند، یا به همه ندارند، یا هدفشان مهربانى نیست. ولى خداوند، حتى آفریدنش بر اساس لطف و مهربانى است: "إِلَّا مَن رَّحِمَ رَبُّكَ وَلِذَلِكَ خَلَقَهُمْ"[2] اگر برخى مشمول رحمت پروردگار نمى شوند، بستگى به خودشان دارد. اگر آب دریا به توپى نفوذ نكرد، دریا تقصیرى ندارد؛ توپ، دربسته است. اگر نور خورشید از دیوارى عبور نكرد، به علت عدم قابلیّت دیوار است؛ نه نور.
بسم الله، در رأس تمام كتابهاى آسمانى بوده،[3] و پیامبران نیز، شروع كارشان به نام اللّه بوده است.[4] این كار، انسان را در پناه و حفاظت خدا قرار مى دهد و آنكه به خدا پناهنده شود، به راه مستقیم، رهنمون مى شود: "وَمَنْ یَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِىَ إِلَى صِرَطٍ مُّسْتَقِیمٍ"[5] بسم الله، نشان بندگى خدا و وابستگى به اوست، یعنى اینكه: خدایا، تو را فراموش نكرده ام، همۀ کارهایم را با نام تو آغاز مى كنم، خود را بیمه مى سازم و به كمك تو شیطان را فرارى مى دهم.
امام صادق (علیه السلام) فرمود: "بسم الله، تاج سوره هاست".[6] نشانه امان و رحمت است. در اوّل سوره برائت بسم الله نیامده، چون با برائت و بیزارى از كفّار شروع میشود که طبیعتاً نباید همراه با رحمت باشد.[7] در حدیث است كه هر كار را، حتى نوشتن یك بیعت شعر را با بسم الله انجام دهید و هر كارى با یاد خدا نباشد، به اتمام نمى رسد.[8]
"اَلْحَمْدُ ِللَّهِ رَبِّ الْعَلَمِینَ"
حمد و ستایش، مخصوص خداوندى است كه همۀ جهانیان را پرورش مىدهد. براى پرورش جسم، نظام آفرینش و حركت زمین و خورشید و هوا و گیاه و دریا و نعمت هاى مادّى را قرار داده است. براى پرورش روح، نیز انبیاء و كتابهاى آسمانى و حوادث عبرت آموز تلخ و شیرین و... را قرار داده است. براى هدایت بشر، دین و قوانین استوار و مبتنى بر فطرت و متكّى به عقل فرستاده، زمین را خالى از حجّت قرار نداده و نعمت هاى بیشمار آشكار و نهانش را، بىدریغ و منّت، در اختیار انسان گذاشته است. اگر ذرّهاى دگرگونى و بىنظمى در سیر نظام هستى بروز كند، همه چیز به هم مى ریزد.
ناگفته پیداست که "حمد" غیر از مدح است. حمد مخصوص خداست و "مدح"، "سپاس"، "تشکر" و ذکر فضائل، مخصوص بشر است. حمد و ستایش حقیقی فقط برای خدا صحیح است و غیر از خدا را نمیتوان حمد نمود؛ بلکه در این موقع کلمۀ تشکر و امثال آن به کار برده میشود. خدای مهربان هم میخواهد بگوید فقط او شایسته حمد است. در قرآن میخوانیم "وَكَانَ الْإِنْسَنُ كَفُوراً"؛[9] و انسان همواره ناسپاس است. این انسان ناسپاس، از همۀ افراد، برای كمترین نیكى، سپاسگزارى مى كند؛ امّا خدا را كه "ولى نعمت" اصلى است، از یاد مى برد. جملۀ "الحمدللّه ربّ العالمین"، غفلتها را از بین مى برد، نعمت ها را به یاد مى آورد و ما را متوجّه و متذّكر ربوبیّت الهى مى كند.
"اَلرَّحْمنِ الرَّحِیمِ"
سایه رحمت عام او، بر سر همۀ گسترده است؛ حتى رحمتش، بیش و پیش از غضب اوست: "سَبِقَتْ رَحمتُهُ غَضَبَه".[10]
راه "توبه" را قرار داده است و متعهّد شده توبه را تا دم مرگ هم بپذیرد و توبهكنندگان را دوست مى دارد[11] و رحمت و بخشایش را بر خود، الزامى ساخته است[12] و همه را امیدوار ساخته و به رحمت خویش فراخوانده است.[13] از مظاهر رحمت الهى، این است كه حتى بدىها را به خوبى تبدیل مى كند.[14] حتى تلخیها، بلاها و سختیها هم، به گونه اى رحمت است تا انسان را از غفلت بیدار كند و به تكاپو وادار سازد. تحمّل مشكلات نیز براى اولیاء خدا شیرین است؛ زیرا در برابر تلخىها، پاداش مى برند.
"مَالِكِ یَوْمِ الدِّین"
خدای بخشندة مهربان، مالک روز قیامت است و به همین جهت حساب تمام موجودات و افراد در پیش اوست و او مبدأ، وسط و مقصود است. این صفت دیگرى است كه براى خدا ذكر شده و در پى انحصار حمد و ستایش براى خداوند، بیان شده است. انسان، بیشتر در سه مورد و حالت، تشكّر مى كند:
1. توجّه به لطف گذشته؛
2. توجّه به محبّت فعلى؛
3. امید به لطف آینده.
آیه "مالک یوم الدین" ما را متوجه سه نکتة بالا میکند (مبدأ، وسط، منتهی) و در اینصورت چرا خدا پرستیده نشود و از وی کمک خواسته نشود؟! جای تردید نیست که انسان برای یکی از این سه تواضع میکند: یا اینکه سرچشمه نعمتها باشد یا اینکه از انسان حمایت کند تا او را به کمال مطلوب برساند یا اینکه پایان کار به او منتهی شود. خدای متعال هم سرچشمۀ نعمتهاست و هم پشتیبان افراد نیکوکار است و هم کارها بدو منتهی میشود. پس فقط چنین خدایی به پرستش و کمک گرفتن از وی شایستگی دارد و او خدای یکتا و پروردگار جهانیان است و بازگشت همه به سوی اوست و در این صورت، باید عبادت گردد و از وی کمک گرفته شود.
با این حساب، همۀ ستایش ها باید از آنِ خدا باشد؛ چراكه هم گذشته ما را تأمین كرده، هم در حال حاضر از نعمت ها و رحمت و لطف او برخورداریم و هم در آینده و قیامت، سر و كار ما با او و چشم امید ما به لطف و كرم اوست. جمله "مالك یوم الدین"، انسان را به یاد حسابرسى قیامت مى اندازد. تا به حساب انسان نرسیده اند، انسان خود باید به حساب خود برسد.[15]
امام سجاد (علیه السلام) وقتى به این جمله در نماز مى رسید، آن را آنقدر تكرار مىكرد كه نزدیك بود روح از بدنش پرواز كند.[16]
"إِیّاكَ نَعْبُدُ وَإِیَّاكَ نَسْتَعِینُ"
تنها تو را مى پرستیم و تنها از تو یارى می طلبیم.
تا به حال، نمازگزار، عقاید خود را دربارۀ مبدأ و معاد و اوصاف خدا بر زبان آورد. پس، ثمره این عقیده باید "بندگى خالصانه" و استمداد از خداوند باشد. استعانت، درخواست کمک کردن است و چون در آیه روشن نگردیده که در چه کاری از خدا کمک میخواهیم، مطلب افاده عموم میکند؛ یعنی در هر مطلبی از خدا کمک میجوییم. توجه به این نکته لازم است که اگر گاهی برای برآمدن حاجات از خاندان عصمت و طهارت کمک میخواهیم، آنان را به درگاه خدا شفیع قرار میدهیم و آنان هم بدون اذن خدا نمیتوانند کاری انجام دهند. بنابراین ائمه اطهار:و مقربین درگاه خدا را به عنوان “رابط” انتخاب کردهایم که خواسته ما را بازگو کنند و کمک آنان هم در همین حدود است؛ اما اقدام اصلی به دست خداست. نمازگزار ـ حتّى اگر تنها باشد ـ این جمله را به صورت جمع مى گوید تا خود را در میان عبادتكنندگان قرار دهد. شاید عبادت ناقص او، میان عبادت كاملان و خالصان و آبرومندان، به حساب آید و قبول شود.
"اِهْدِنَا الصِّرَ طَ الْمُستَقِیمَ"
ما را به راه راست هدایت فرما.
اولین درخواست ما از خداوند، پس از حمد و ثنا و اظهار بندگى و استمداد، درخواست هدایت به راه راست است. در مسائل فكرى و عملى زندگى، عقاید و رفتار و موضعگیرىها، شناخت راه صحیح، بسیار مهم و در عین حال، دشوار است. از این رو، از خداوند مى خواهیم كه مارا به "صراط مستقیم" هدایت كند. وقتى سخن از راه راست است، راههاى غیرمستقیم هم مطرح مىشود. اگر شناختى به این "بیراهه"ها پیدا كنیم، "راه" را هم بهتر خواهیم شناخت.
راههاى غیرمستقیم
1. راه هوسها، كه هنگام غضب و شهوت و طوفان غرائز پیش مى آید.
2. راه هوسهاى دیگران.
3. راه افراط و تفریطها و یكسونگرى ها.
4. راه وسوسههاى شیطانى و جلوههاى آن.
5. راه طاغوت ها كه انسانها را با تهدید و تطمیع، به آن مى كشند.
6. راه دنیاطلبى كه انسان برای مال و مقام، به فكر راضى كردن این و آن افتد.
7. راههاى بدون برهان و منطق و بر اساس موج و جوّ كاذب.
8. راهى كه انسان، بىفكر و مشورت و تجربه آن را برگزیده است.
9. راهى كه روندگان را به هلاكت كشانده است (راه مغضوبان و گمراهان).
10. راه سلیقهها و آراء شخصى و عادتهاى نابجا.
صراط مستقيم كدام است؟
امام عسكرى (علیه السلام) مى فرماید: "نمازگزار با این كلام، توفیق اطاعت و بندگى را در آینده هم همچون گذشته مىطلبد و صراط مستقیم، راهى است كه از كوتاهفكرى بالاتر و از بلندپروازى و غلّو، پائینتر باشد".[17] در كتاب بحارالانوار، 56 حدیث در این باره است كه راه مستقیم، ائمّه اطهار و اولیاء معصوم و پیروان واقعى آن بزرگواران است؛ چراكه آنان، تجسّم راه حقاند و قهر و مهر و جنگ و صلح و عبادت و كار و فكر و عملشان، طبق فرمان خدا و در راه مستقیم است. تبعیّت از آنان نیز در این دنیا، كارى دشوار و پر مسئولیت است؛ مثل صراط آخرت كه بر روى جهنم است و از مو باریكتر و از شمشیر، تیزتر است.[18]
حضرت امیرالمومنین على (علیه السلام) سیماى كسانى را كه با انحراف از صراط مستقیم، به افراط و تفریط كشیده شدهاند، چنین ترسیم مى فرماید: "در آرزو، چنان تند مى رود كه گویا طمع دارد. و در طمع، چنان كه گویا حریص است. همین كه مأیوس مىشود، از تأسف می میرد. هنگام ناراحتى، خشمش طوفان مى كند. هنگام شادى، بدمستى مى كند. پولدارى، یاغى اش می سازد".
"صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ"
راه کسانی که نعمت به آنها دادهای.
از خدا درخواست میکنیم که راه آنان را که مورد توجه قرار داده، به ما نشان دهد تا ما هم در راه آنها قرار گیریم؛ زیرا انسانها با یکدیگر ارتباط دارند و تکامل مییابد. به همین جهت، در آیه قبل ما از خدا به صورت دستهجمعی درخواست راهنمایی کردیم. (ما را هدایت كن به) راه آنان كه نعمتشان بخشیدى؛ راه آنان كه از پیامبر، پیروى میكنند، كسانى كه خداوند به آنان نعمت داده، همچون پیامبران، صدّیقان، شهیدان و صالحان، و اینان چه نیكو رفیقانى هستند![19] اینكه در شبانهروز، چند بار این آیه را مىخوانیم، درخواست از خداوند است كه مارا در زمره این چهار گروه قرار دهد: انبیاء، صدیقین، شهدا و صالحین. شاید اشاره به این معنى باشد كه براى ساختن یك جامعه انسانى سالم و مترّقى و مؤمن، نخست باید رهبران حق و انبیا، وارد میدان شوند. به دنبال آن، مبلّغان صدّیق و راستگو كه گفتار و كردارشان با یكدیگر هماهنگ است، تا اهداف پیامبران را از این طریق در همه جا گسترش دهند.
به دنبال این دوران سازندگى فكرى، طبیعتاً عناصر آلوده و آنها كه مانع راه حقّند، سر بر مىدارند و جمعى باید در مقابل آنها قیام كنند و عدّهاى شهید شوند و با خون پاكشان درخت توحید را آبیارى کنند.
در مرحلۀ چهارم، محصول این كوششها و تلاشها به وجود آمدن صالحان است، اجتماعى پاك و شایسته و آكنده از معنویت![20] جالب این است كه در بحارالانوار، در روایات متعدّدى مصداق كامل شهدا و صدیقین و صالحان، امامان معصوم معرّفى شدهاند.[21] چنین خواستهاى در نماز، پیروى از این چهار گروه را در فكر و عمل و اخلاق مى طلبد.
"غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلاَ الضَّآلِّینَ"
نه راه آنان كه غضبشدگانند و نه راه گمراهان.
نه راه فرعون ها و قدرتمندان مغضوب كه بر اثر بىتعهّدى و گردنكشى شان، غرق و هلاك شدند.[22]
نه راه قارون ها و سرمایهداران سنگدل كه به واسطه گردنكشىشان در برابر مردان خدا، دچار غضب الهى شده و در خاك فرو رفتند.[23] نه راه دانشمندان و علماى بى عمل و دنیاپرست كه مورد خشم خدایند.[24] براى شناخت مغضوبان، باید تاریخ و سرگذشت افراد و امّتهایى را مطالعه كرد كه به قهر الهى دچار شدند و خداوند آنها را عذاب و هلاك کرد؛ همچون قوم یهود و قوم لوط و پیروان طاغوتها، منافقان و قاتلان.[25] مانند یهود و نصاری که پیروانشان راه انحراف و کج را اختیار کردند و خدا بر یکی از آنها غضب کرد و همیشه منفورند و دیگری را گمراه ساخت و برای خدا شریک قائل شدند.[26]
نمازگزار، ضمن بیزارى از چنین گروههایی، از خدا مى خواهد كه رهرو راه آنان نباشد و نیز راه گمراهان را نپوید: "ولاالضّالین". آنان كه در فكر و عمل گمراهند، در پى عقاید نابجاى نیاكان و گرفتار افكار شركآلودند و در این گمراهى، تعصّب مى ورزند، مصداق "ضالین"اند. "الضّالين" به معناى گمراهان است. در اصل "ضَلال" به معناى هلاك و نابودى است. به اعتقاد مفسران، منظور از كسانى كه خداوند بر آنان خشم گرفته است، يهوديان بدانديش و مراد از گمراهان، مسيحيان هستند.[27] این احتمال نیز وجود دارد که "ضالّین" به گمراهانی اشاره می کند که اصراری بر گمراه ساختن دیگران ندارند؛ در حالی که "مَغضوب عَلَیهِم" کسانی هستند که هم گمراهند و هم گمراهگر و با تمام قوا می کوشند دیگران را همرنگ خود سازند. شاهد این معنا، آیاتی است که سخن از کسانی می گوید که مانع هدایت دیگران به راه راست بودند. در آن آیات از آنها با عنوان "یَصُدّونَ عَن سَبیل اللّه" یاد شده است.[28] در آیة 16 سورة شورا میخوانیم: "وَالَّذینَ یُحاجُّونَ فِی اللّهِ مِن بَعدِ ما استُجیبُ لَهُ حُجَّتُهُم داحِضَةٌ عِندَ رَبِّهِم وَ عَلَیهِم غَضَبٌ وَ لَهُم عَذابٌ شَدیدٌ"؛ آنها که بعد از پذیرش دعوت اسلام از ناحیة مؤمنان، در برابر پیامبر (صلی الله علیه و آله) به مخاصمه و بحث های انحرافی برمی خیزند، حجّت و دلیل شان در پیشگاه خدا باطل و بی اساس است و غضب خدا بر آنها است و عذاب شدید در انتظارشان خواهد بود.[29]
[1]. سیدهاشم بحرانی، البرهان فی تفسير القرآن، ج1، ص98.
[2]. هود: 119.
[3]. فیض کاشانی، تفسیر صافى، ج1، ص51.
[4]. مثل حضرت نوح که در به حركت در آوردن كشتى گفت: "بسم اللّه مجریها و مُرسیها".
[5]. آل عمران،: 101.
[6]. تفسیر قرطبى، ج1، تفسیر بسمالله.
[7]. تفسیر فخر رازى و مجمع البیان، ج 1، در تفسیر بسم اللّه.
[8]. فیض کاشانی، تفسیر صافى، ج1، ص52.
[9]. اسراء: 67.
[10]. فرازی از جوشن كبير.
[11]. بقره: 222.
[12]. انعام: 54.
[13]. زمر: 53.
[14]. فرقان: 70.
[15]. "حاسِبوا قَبَل ان تحاسَبْوا" (رسول خدا به ابوذر غفارى، مكارم الاخلاق).
[16]. عروسی حویزی، نور الثقلین، ج1، ص16.
[17]. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج24، ص9.
[18]. همان، ج 8، ص 65.
[19]نساء، آیه 69.
[20]تفسیر نمونه، ج 1، ص 53.
[21]بحارالانوار، ج 24، ص 30 به بعد.
[22]فاخذنا و جنوده فنبذناهم فى الیم». قصص، آیه 40.
[23]فخسفنا به و بداره الارض». قصص، آیه 81.
[24]. "كَبُر مَقتاً عندالله ان تقولوا ما لاتفعلون" (صف: 3).
[25]. به آیات: حجر: 74 ؛ هود: 59ـ60؛ فتح: 6 و نساء: 93 مراجعه كنید.
[26]. توضیح مطلب در کتاب "به سوی اسلام یا آئین کلیسا؟".
[27]. احمدبنحنبل، مسند، ج4، ص378.
[28]. اعراف: 45؛ انفال: 47؛ توبه: 34؛ هود: 19؛ ابراهیم: 3؛ حج: 25.
[29]. ر.ک. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج1، ص56.
[30]. نساء: 69.
[31]. "فاخذنا و جنوده فنبذناهم فى الیم" (قصص: 40).
[32]. "فخسفنا به و بداره الارض" (قصص: 81).
[33]. "كَبُر مَقتاً عندالله ان تقولوا ما لاتفعلون" (صف: 3).