■ اسرار سجده در نماز
سرّ سجود
و آن نزد اهل سرّ، سرّ تمام صلاة و تمام سرِّ صلاة است و آخرين منزل قرب و منتهى النهايه وصول است؛ بلكه آن را از مقامات و منازل نبايد شمرد. و از براى اصحاب آن، حال و وقتى است كه جميع اشارات از آن منقطع است و همه الْسُن از آن گنگ است و تمام بيانات از مقام آن كوتاه است و هر كس اشاره اى به آن كند از آن بىخبر است و آن را كه خبر شد خبرى باز نيامد(1). و آنچه در اين مقام ذكر شده يا مىشود از ارباب احتجاب، بلكه خود از اسباب حجاب است.
قال العارفُ المحقّقُ الانصارى: وَ امّا التَّوحيدُ الثّالثُ فَهوَ تَوحيدٌ اخْتَصَّهُ اللَّه لِنفسِه و اسْتَحقَّه بِقَدْرِه. وَ أَلاحَ مِنْهُ لائِحاً الى اسرارِ طائِفَةٍ مِن صَفْوَتِهِ، وَ اخْرَسَهُمْ مِن نَعْتِهِ وَ اعْجَزَهُمْ عَنْ بَثِّهِ؛ و الّذي يُشارُ بِهِ اليهِ عَلى الْسُنِ المُشيرينَ انّه اسقاطُ الحَدَثِ وَ اثباتُ الْقِدَمِ على انَّ هذا الرّمزَ في ذلك التّوحيدِ علّةٌ لا يَصِحُّ ذلكَ التّوحيدُ الّا بِاسْقاطِهِ. الى ان قال: فإنَّ ذلك التّوحيدَ يَزيدُهُ العِبارَةُ خِفاءً و الصّفةُ نُفُوراً و الْبَسْطُ صُعُوبةً. الى ان قال:
ما وَحَّدَ الْواحِدَ مِنْ واحِدٍ اذْ كُلُّ مَنْ وَحَّدَهُ جاحدٌ
تَوْحيدُ مَنْ يَنْطِقُ عَنْ نَعْتِهِ عارِيَةٌ ابْطَلَها الْواحِدُ
تَوْحيدُهُ ايَّاهُ تَوْحيدُهُ وَ نَعْتُ مَنْ يَنْعَتُهُ لاحِدٌ(2)
پس سرّ سجود را، كه اشاره به آخرين مراتب توحيد است و منتهى شود در مرتبه تحقق به مقام لا مقامى، كه اشاره به آن در مسلك اهل معرفت كلمه شريفه أَوْ أَدْنى است، كشف نتوان كرد. و آنچه ما در اين مقام اشاره اى به آن مىكنيم، از وراء هفتاد هزار حجاب از نور و هفتاد هزار حجاب از ظلمت است كه به قلب ما بازماندگان از طريق اهل حق و حقيقت يكى از آنها كشف نشده. و با اين حال سستى و افسردگى و فتور و مردگى كه اكنون در آن واقعيم، اميد خيرى هم نيست؛ مگر حق تعالى از خزائن كريمانه خود بذل رحمتى فرمايد و بسط عنايتى نمايد و نفخه حياتى به قلوب مرده ما دمد و بارقه ملكوتيه اى به دل افسرده ما بخشد، تا در بقيه عمر جبران ايام گذشته كنيم و از بعض اسرار نماز اهل نياز برخوردار شويم.
بالجمله، سجده نزد اهل معرفت و اصحاب قلوب، چشم فروبستن از غير و رخت بربستن از جميع كثرات- حتى كثرت اسما و صفات- و فناى در حضرت ذات است. و در اين مقام نه از سمات عبوديّت خبرى است و نه از سلطان ربوبيت در قلوب اوليا اثرى؛ و حق تعالى خود در وجود عبد قائم به امر است: فَهُوَ سَمْعُهُ وَ بَصَرُهُ بَلْ لا سَمْعَ وَ لا بَصَرَ وَ لا سَماعَ وَ لا بَصيرَةَ؛ و الى ذلِكَ الْمَقامِ تَنْقَطِعُ الْإشارَة(3).
و از براى آن، به حسب احوال علماى باللَّه مقامات و مراتبى است كه به طريق كلّى و اجمال:
يكى، مقام ادراك اين مقام است علماً و فكراً، به طريق تفكر و قدم برهان و علم. و اين مرتبه اصحاب حجاب اعظم است كه علما و حكما هستند.
دوم، مقام ايمان، و كمال آن اطمينان است. و اين مقام مؤمنين و ارباب يقين است.
سوم، مقام اهل شهود و اصحاب قلوب است كه به نور مشاهده، فناى مطلق را مشاهده كنند و حضرت توحيد تام در قلب آنها تجلى كند.
چهارم، مقام اصحاب تحقق و كمل اوليا است كه متحقق به مقام وحدت صرف شوند و كثرت قابَ قوْسَين از ميان برخيزد و به هويت ذاتيه با جميع شئونات آن، مستهلك در عين جمع و متلاشى در نور قدم و مضمحل در احديّت و فانى در غيب هويت شوند. پس، محو مطلق دست دهد و صعق كلى حاصل آيد و فناى تام رخ دهد و غشوه تمام عارض شود و غبار عبوديّت از ميان برخيزد.
و شخص سالك اگر وعاء قلبش تنگ باشد و مقام قابليتش، كه به حسب تجلى به فيض اقدس در حضرت علميه عطا شده، ناقص باشد، در همان غشوه و محو كلى ازلًا و ابداً باقى ماند و به حال صحو برنگردد؛ و شايد انَّ اوْلِيائي تَحْتَ قِبابي لا يَعْرِفُهُمْ غَيْري(4) اشاره به اين طايفه از اهل اللَّه باشد. ولى اگر قلبش وسيع باشد و مورد تجلى فيض اقدس شده باشد، در اين حالت محو باقى نماند و از اين غشوه به تجلّيات لطفيه افاقه حاصل كند و حالت تمكين و طمأنينه براى او دست دهد و به حالت صحو بعد المحو برگردد؛ و در اين مقام، حق را به جميع شئون ظاهره و باطنه و لطفيه و قهريه مشاهده كند؛ و در عين وقوع در بحر غير متناهى وحدت، از تجلى به كسوه كثرت فانى نباشد؛ و در عين وقوع در حضرت كثرت، به هيچ وجه حجاب بين او و حضرت احديّت نباشد: نه خلق حجاب حق است براى او، مثل ما محجوبين و محرومين، و نه حق حجاب خلق است، مثل واصلين به فناى ربوبيت و فانين در حضرت احديّت.
و در اين مقام اسنى، سلوك سالك را به هيچ وجه اثرى نباشد و قدم عبوديّت بكلى منقطع است. و از اين جهت عارف معنوى اشارهاى به اين دو مقام فرموده آنجا كه گويد:
از عبادت مىتوان اللَّه شد نىتوات موسى كليم اللَّه شد
در مصرع اول، اشاره به مقام اهل سلوك و اصحاب وصول فرموده، كه قدم عبوديّت را در آن مدخليت است. و در مصرع دوم، اشاره به حالت صحو بعد المحو نموده كه از افق عبوديّت بكلى خارج است. و در لسان بعض اهل معرفت اشاره به اين تجلّى فيض اقدس است كه مىگويد: همه از آخر مىترسند و من از اول مىترسم. و در احاديث شريفه اشارت به اين مقام بسيار است. و اين از اسرار بزرگ قدر است كه اصحاب آن را از كشف آن لب فرو بستهاند و اجازه اظهار ندادهاند.
بالجمله، اصحاب صحو بعد المحو را حجابى از غيب و شهادت نباشد و وجود خود آنها وجود حقانى باشد و عالم را به وجود حقانى مشاهده كنند وَ ما رَأَيْتُ شَيْئاً الّا وَ رَأَيْتُ اللَّه قَبْلَهُ وَ بَعْدَهُ وَ مَعَه(5) فرمايند. تجلّيات ذاتيه و اسمائيه و افعاليّه، هيچيك، آنها را از ديگرى محجوب نكند، بلكه در تجلّيات افعاليه تجلّيات ذاتيه و صفاتيه را نيز مشاهده كنند؛ چنانچه در تجلّيات ذاتيه تجلّيات افعاليه و صفاتيه، و در صفاتيه آن دو ديگر را شهود كنند. و اشاره به بعض آنچه ذكر كرديم فرموده در حديث صلاة معراج آنجا كه فرمايد پس از تماميت ركوع و بيان اسرار آن:
فَقال: ارْفَعْ رَأْسَكَ. فَرَفَعْتُ رَأْسي؛ فَنَظَرْتُ الى شَيْءٍ ذَهَبَ مِنْهُ عَقْلي؛ فَاسْتَقْبَلْتُ الْأرْضَ بِوَجْهي و يَدي فَأُلْهِمْتُ انْ قُلْتُ: سُبْحانَ رَبِّىَ الْاعْلى وَ بِحَمْدِهِ لِعُلُوِّ ما رَأَيْتُ. فَقُلْتُها سَبْعاً، فَرَجَعَتْ الَىّ نَفْسي. كُلَّما قُلْتُ واحِدَةً مِنْها، تَجَلّى عَنِّى الْغَشْىُ. فَقَعَدْتُ فَصارَ السُّجُودُ فيهِ سُبْحانَ رَبِّىَ الْاعْلى وَ بِحَمْدِهِ. وَ صارَتِ الْقَعْدَةُ بَيْنَ السَّجْدَتَيْنِ اسْتِراحَةً مِنَ الْغَشْىِ وَ عُلُوِّ ما رَأَيْتُ. فَالْهَمَنى ربّي، عَزَّ وَ جَلَّ، وَ طالَبَتْني نَفْسي انْ ارْفَعَ رَأْسى؛ فَرَفَعْتُ فَنَظَرْتُ الى ذلِكَ الْعُلُوِّ فَغُشِىَ عَلَىَّ، فَخَرَرْتُ لِوَجْهي وَ اسْتَقْبَلْتُ الْارْضَ بِوَجْهي وَ يَدي وَ قُلْتُ: سُبْحانَ رَبِّىَ الْاعْلى وَ بِحَمْدِهِ. فَقُلْتُها سَبْعاً؛ ثُمَّ رَفَعْتُ رَأْسي فَقَعَدْتُ قَبْلَ الْقِيامِ لِأثْنِىَ النَّظَرَ فِى الْعُلُوِّ. فَمِنْ اجْلِ ذلِكَ صارَتْ سَجْدَتَيْنِ وَ رَكْعَةً. وَ مِنْ اجْلِ ذلِكَ صارَ الْقُعُودُ قَبْلَ الْقِيامِ قَعْدَةً خَفيفَةً ... الخ (6).
سبحان اللَّه؛ چه اسرارى در اين حديث شريف مودوع است كه زبان قلم را ياراى تقرير آن نيست و دست آمال بيان از آن كوتاه است. اين نور عظمت كه آن سرور در ركوع مشاهده فرمود و از خود بيخود شد، و آن چيزى كه آن جناب پس از منزل ركوع مشاهده فرمود- كه حتى از آن به عظمت هم تعبير نفرموده- آيا از اسماى ذاتيه بوده، يا تجلى بىپرده اسما بوده؟ و آيا تكرار نظر در علو براى تمكين بوده يا سرّ ديگرى داشته؟
و آيا الهام حق تعالى در حال غشوه و صعق آن سرور با چه اسمى بوده كه نتيجه آن، تسبيح و توصيف به علو كه اولين اسماى ذاتيه است كه حق براى خود اتخاذ فرموده، و تحميد، كه از لوازم تجلى به كثرت است، بوده؟ و اللَّه العالم.
وصل: عَنْ مِصْباحِ الشَّريعَةِ، قالَ الصّادِقُ عَلَيْهِ السَّلام: ما خَسِرَ وَ اللَّه مَنْ اتى بِحَقيقَةِ السُّجُودِ وَ لَوْ كانَ فى الْعُمْرِ مَرَّةً واحِدَةً. وَ ما افْلَحَ مَنْ خَلا بِرَبِّهِ فى مِثْلِ ذلِكَ الْحالِ تَشْبيهاً بِمُخادِعٍ نَفْسَه غافِلًا لاهِياً عَمّا اعَدَّهُ اللَّه لِلسّاجِدينَ مِنْ انْسِ العاجِلِ وَ راحَةِ الآْجِلِ. وَ لا بَعُدَ عَنِ اللَّه ابَداً مَنْ احْسَنَ تَقَرُّبَهُ في السُّجُودِ. وَ لا قَرُبَ الَيْهِ ابَداً مَنْ اساءَ ادَبَهُ وَ ضَيَّعَ حُرْمَتَهُ بِتَعَلُّقِ قَلْبِه بِسِواهُ فى حالِ سُجُودِهِ. فَاسْجُدْ سُجُودَ مُتَواضِعٍ للَّه تَعالى ذَليلٍ، عَلِمَ انَّهُ خُلِقَ مِنْ تُرابٍ يَطَأُهُ الْخَلْقُ. وَ انَّهُ اتَّخَذَكَ مِنْ نُطْفَةٍ يَسْتَقْذِرُها كُلُّ احَدٍ؛ وَ كُوِّنَ وَ لَمْ يَكُنْ. وَ قَدْ جَعَلَ اللَّه مَعْنَى السُّجُودِ سَبَبَ التَّقَرُبِ الَيْهِ بِالْقَلْبِ وَ السِّرِّ وَ الرُّوحِ فَمَنْ قَرُبَ مِنْهُ بَعُدَ مِنْ غَيْرِهِ؛ أَ لا تَرى في الظَّاهِرِ انَّهُ لا يَسْتَوي حالُ السُّجُودِ الّا بِالتَّواري عَنْ جَميعِ الْاشْياءِ وَ الاحْتِجابِ عَنْ كُلِّ ما تَراهُ الْعُيُونُ؟ كَذلِكَ امْرُ الْباطِنِ. فَمَنْ كانَ قَلْبُهُ مُتَعَلِّقاً في صَلاتِهِ بِشَيْءٍ دُونَ اللَّه تَعالى، فَهُوَ قَريبٌ مِنْ ذلِكَ الشَّيْءِ بَعيدٌ عَنْ حَقيقَةِ ما ارادَ اللَّه مِنْهُ فى صَلاتِهِ. قالَ اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ: ما جَعَلَ اللَّه لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ في جَوْفِهِ. وَ قالَ رَسُولُ اللَّه (ص): قالَ اللَّه تَعالى: لا اطّلِعُ عَلى قَلْبِ عَبْدٍ فَاعْلَمُ فيهِ حُبَّ الْأخْلاصِ لِطاعَتي لِوَجْهي وَ ابْتِغاءِ مَرْضاتي، الّا لَوَلَّيْتُ تَقْويمَهُ وَ سِياسَتَهُ. وَ مَن اشْتَغَلَ بِغَيْري فَهُوَ مِنَ الْمُسْتَهْزِءينَ بِنَفْسِهِ؛ وَ مَكْتُوبٌ اسْمُهُ في ديوانِ الْخاسِرين.(7)
در اين حديث شريف تأمل كن و نماز اهل اللَّه را چون نماز ما مپندار.
حقيقت خلوت با حق ترك غير است، حتى نفس كه از بزرگترين اغيار و ضخيمترين حجب است. و انسان مادامى كه به خود مشغول است از حق غافل است، چه جاى آنكه با حق خلوت كند.
و اگر در يك سجده، در جميع ايام عمر، خلوت حقيقى حاصل شد، جبران خسارات بقيه عمر مىشود و عنايت حق از او دستگيرى مىكند و از دايره دعوت شيطان خارج مىشود. و اگر در حال سجده، كه اظهار ترك غيريت و رفض انانيّت است قلب مشغول به غير باشد، در زمره منافقان و اهل خدعه منسلك گردد. پناه مىبرم به خداى تعالى از مكرهاى نفس و شيطان و از خسران و خذلان و رسوايى در محضر ربوبيت.
و آنچه براى ساجدين كرامت شده حلاوت انس با محبوب است در دنيا، كه براى اهلش از دنيا و آنچه در آن است بهتر است؛ و كشف حجابها و بذل الطاف خاصه است در آخرت كه قرة العين اوليا است.
اكنون كه ما بيچارگان و متحيران وادى ضلالت و سرمستان از جام غفلت و خودپرستى از نماز اهل معرفت و سجود اصحاب قلوب محروميم، خوب است حالت قصور و تقصير خود و مذلت و خوارى خويش را در نظر داشته باشيم و به حال حرمان خود متأسف و به كيفيت احتجاب خود متلهّف باشيم و به حق تعالى از اين خسران و تسلط نفس و شيطان پناه بريم؛ شايد حالت اضطرارى دست دهد و آن ذات مقدس مضطرين را اجابت فرمايد:
امَّنْ يُجيبُ الْمُضْطَرَّ اذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوء(8) پس با حال پريشان و اضطراب و قلب افسرده و پژمان سر به خاك مذلت، كه اصل خلقت ما است، نهيم، و ياد از نشئات ذل و مسكنت خود كنيم و با لسان حال از حق تعالى كه ولى نعم است، جبران نقائص را طلب كنيم و عرض كنيم: بارالها، مادر حجابهاى ظلمانى عالم طبيعت و شركهاى بزرگ هواپرستى و خودخواهى واقعيم، و شيطان در رگ و پوست و خون ما تصرف دارد و سر تا پاى ما در تحت سلطنت شيطان است، و ما از دست اين دشمن قوى جز به پناه به ذات مقدس تو چارهاى نداريم، تو خود از ما دستگيرى كن و قلوب ما را به خود متوجه فرما. خداوندا، توجه ما به غير تو از روى استهزاء نيست؛ ما چه هستيم و كه هستيم كه در محضر قدس ملك الملوك على الاطلاق استكبار و استهزاء كنيم؛ ولى قصور ذاتى و نقص ما قلوب محجوب ما را از تو مصروف داشته؛ و اگر عصمت و پناه تو نباشد، ما در شقاوت خود تا ازل باقى هستيم و راه نجاتى نداريم.
بارالها، ما چه هستيم؛ داود نبى (ع) عرض كرد كه اگر عصمت تو نباشد، عصيان تو را خواهم كرد!
وصل: در حديث است كه: لَمّا نَزَلَ قَوْلُهُ سُبْحانَهُ: سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْاعْلى قالَ رَسُولُ اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَ آلِهِ: اجْعَلُوها في سُجُودِكُمْ (9). و در حديث كافى است كه: اوّلْ اسمى را كه حق تعالى براى خود اتخاذ فرمود العلىّ و العظيم بود. و شايد اين، علوّ ذاتى، كه در حضرت اسماى ذاتيّه در مقام احديّت پيش خُلّص اهل معرفت است، باشد. و تسبيح در اين مقام عبارت است از تنزيه حق از كثرات اسمائيه. و مقام ربوبيت عبارت است از ربوبيت به فيض اقدس كه شيخ كبير اشاره به آن نموده آنجا كه فرمايد: وَ الْقابِلُ مِنْ فَيْضِهِ الْاقْدَس(10).
پس، حاصل ذكر سجود در مذاق اوليا، تسبيح از كثرت واحديّت و توجّه به ربوبيت ذاتيه كه حاصل تجلى به فيض اقدس است و پناه به اسم الاول العلي الاعلى؛ و تحميد و تسبيح و توصيف تمام به لسان ذات در حضرت احديّت به كسر آينه و مرآت واقع شود.
و طمأنينه در اين مقام تمكين اين حضرت است؛ چنانچه رفع رأس نيز تمكين و انس تجلّيات ديگر است.
و در سجده به ارضْ اشاره به حال تحقيق و مقام تحقق به جمع بين ظاهر و باطن و اول و آخر است- لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ(11).وَ هُوَ الَّذى فىِ السَّماءِ الهٌ وَ فِى الْارْضِ الهٌ (12). هُوَ الْاوَّلُ وَ الآْخِرُ وَ الظّاهِرُ وَ الْباطِنُ (13) و به سجده بر ترابْ تمام شد دايره كمال انسانى. و تمكين اين مقامْ تمام كمال انسان كامل است، و آن حقيقت معراج به جميع اسما و اعيان است؛ و سرّ صلاة حقيقى بر قلوب اصحاب قلب اينجا ظاهر شود؛ و سرّ ما مِنْ دابَّةٍ الّا هُوَ آخِذٌ بِناصِيَتِها، انَّ رَبّي عَلى صِراطٍ مُسْتَقيم(14) پديدار آيد. و له الشُّكْرُ فِى الْاوّلِ وَ الآْخِر.
پی نوشت ها:
1 - - سعدى
اين مدعيان در طلبش بى خبرانند آن را كه خبر شد خبرى باز نيامد
2 - عارف محقق، انصارى، گفته است: اما مرتبه سوم توحيد عبارت است از توحيدى كه خداوند به خود اختصاص داده و متناسب با قدر خود شايسته آن گرديده و پرتوى از آن را بر باطن گروهى از برگزيدگانش تابانده و آنان را از وصف آن لال و از انتشار آن ناتوان گردانيده است، و آنچه ه بر زبان اشارت كنندگان بدان اشاره مىشود (فقط) اسقاط حدوث و اثبات قدم است. اين اشارت نيز در اين مرتبه توحيد خود نقص و علتى است كه اين مرتبه جز با حذف آن درست نيايد (و تمام نگردد). تا اينكه گفته است: اين مرتبه از توحيد با بيانات و عبارت هر چه بيشتر پوشيده و پيچيده مىشود و با توصيف هر چه بيشتر پوشيده و پيچيده مىشود و با توصيف هر چه بيشتر از فهم دور مىشود وبا شرح و بسط سختتر مىگردد. تا آنجا كه گفته است: توحيد آن كس كه از وصف او سخن مىگويد / عارى از حقيقت است كه واحد تعالى آن را ابطال نموده است. توحيد خود او خود او، توحيد حقيقى اوست / و وصف كسى كه او را وصف كند الحاد است. منازل السائرين، باب التوحيد.
3 - پس او گوش او و چشم اوست، بلكه نه گوشى هست نه چشمى، نه شنيدنى و نه ديدنى. و به سوى اين مقام راه اشاره بسته است.
4 - اولياء من زير قبههاى منند، جز من كسى آنان را نمىشناسد، احياء علوم الدين، ج 4، ص 256.
5 - چيزى را نديدم مگر آنكه با آن يا در آن خدا را ديدم. علم اليقين، ج 1، ص 49.
6 - پس فرمود: سربردار. سربرداشتم، چيزى ديدم كه از آن عقل از سررفت، و به صورت و دو دست بر زمين قرار گرفتم؛ پس الهام شده به سبب علو آنچه ديدم گفتم: سبحان ربى الاعلى و بحمده (منزه است پرودگار برتر من و سپاس او راست). اين را هفت بار گفتم؛ پس به خود آدم. هربار كه مىگفتم حالت غشوه از من باز مىشد، آنگاه نشستم. از اين رو ذكر سبحان ربى الاعلى و بحمده در سجده قرار داده شد. و نشستن بين دو سجده استراحتى شد از آن غشوه و عظمت و والايى آنچه ديدم. پس پروردگارم عزوجل به من الهام فرمود و خود نيز خواستم سربلند كنم، سر برداشتم به آن علو و عظمت نگريستم و بيهوش شدم و برو به زمين افتادم و با صورت و دو دست رو به زمين كردم و گفتم: سبحان ربى الاعلى و بحمده. اين را هفت مرتبه گفتم، آنگاه سر برداشتم و پيش از ايستادن نشستم تا با ديگر به آن علو و عظمت نظر كنم. از اين رو (در هر ركعت نماز) دو سجده و يك ركوع مقرر شد و نيز نشستن قبل از قيام، نشستى كوتاه مقرر گرديد... علل الشرائع، ج 2، ص 312، باب 1 حديث 1.
7 - امام صادق (عليه السلام) فرمود: به خدا سوگند، آن كس كه هر چند يك بار تمام عمر حقيقت سجده را به جاى آورد، زيان نبرد؛ و آن كس كه همانند كسى كه خود را مىفريبد با حالت غفلت و بازيچه گرفتن آنچه خدا براى سجدهكنندگان فراهم نموده است. يعنى انس (با او) در حال (دنيا) و راحت و آسايش در آينده (آخرت)، با پرورگار خود خلوت كند، رستگار نشد. و كسى كه در سجده به خدا نيكو تقرب جست، از خدا دور نشد. و كسى كه به خدا سوء ادب و با دلبستگى به جز او در سجده به خدا نيكو تقرب جست، از خدا دور نشد. و كسى كه به خدا سوء ادب كرد و بادلبستگى به جز او در سجده حرمت او را از بين برد، به مقام قرب او نرسد. پس سجده كند (همانند) سجده كسى كه در برابر خداوند تعالى متواضع و خوار است و مىداند كه از خاكى آفريده شده كه خلق بر آن پا مىنهند و خدا او را از نطفهاى كه همه آن را كثيف و نجس مىدانند آفريده؛ و مىداند كه نبود و (به دست آفريدگار) به وجود آمد. و همانا خداوند معناى (حقيقت) سجده را سبب نزديكى جستن به او با قلب و باطن و جان قرار داد؛ پس كسى كه به او نزديك شود، از غير او دور گردد. آيا نمىبينى كه در ظاهر سجده شكل نمىگيرد مگر با آنكه همه چيز از نظرت پنهان گردد و هر چه ديگان مىبينند از تو محجوب شود. همچنين است امر باطن. پس هر كس در نماز دلبستگى به چيزى جز خدا داشته باشد، به همان چيز نزديك، و از حقيقت آنچه خداوند در نماز او از او خواسته دور است. خداوند عزوجل فرموده است: خداوند براى احدى دو قلب در باطنش قرار نداده است. و رسول (ص) فرمود: بر قلب بندهاى واقف نشوم كه در آن حب طاعت مخلصانه براى من و جهت كسب رضاى من بدانم (بيابم)، مگر آنكه (خود) تنظيم و تدبير امور او متصدى شوم. و هركس به غير من دل مشغول شود از آنهاست كه خويشتن را به مسخره گرفتهاند، و نامش در دفتر زيانكاران نوشته و ثبت است مصباح الشريعه، باب 16. بحار الانوار، ج 82، ص 136، كتاب الصلوه، باب 49، حديث 16.
8 - كيست كه درمانده را زمانى كه او را بخواند اجابت مىكند. (نمل / 62).
9 - هنگامى كه كلام الهى سبح اسم ربك الاعلى (اعلى / 1) نازل گشت، رسول الله صلى الله عليه و آله فرمود: آن را سجودتان قرار دهيد. هنگامى كه آيه فسبح باسم ربك العظيم (واقعه / 74) نازل گشت، رسول الله صلى الله عليه و آله فرمود: آن را در ركوع قرار دهيد علل الشرائع، ص 333، حديث 6. وسائل الشيعه، ج 4، ص 944، كتاب الصلوه، ابواب الركوع، باب 21، حديث 1.
10 - اين جمله از محيى الدين عربى است. متن سخن او در فصوص الحكم (فص آدمى) چنين است: قد كان الحق اوجد العالم كله وجود شبح مسوى لا روح فيه، فكان كمرآه غير مجلوه. و من شأن الحكم الاهلى انه ماسوى محلا الا و لابدان يقبل روحا الهيا عبر عنه بالنفخ فيه؛ و ما هوالا حصول الاستعداد من تلك الصوره السمواه لقبول الفيض التجلى الدائم الذى لم يزل و لايزال و مابقى الا قابل، و القابل لا يكون الا من فيضه الاقدس.
11 - او را دلى (هشيار) است با توجه كامل گوش (به كلام حق) بسپارد (ق / 37).
12 - اوست كسى كه در آسمان خداست و در زمين خداست (زخرف / 84).
13 - اوست اولين و آخرين و پيدا و نهان. (حديد / 3).
14 - هيچ جنبندهاى نيست جز آنكه ناصيهاش (زمام اختيارش) به دست خداست، بدرستى كه پروردگار من بر راه راست است. (هود / 56).
منبع: منبع: سرالصلاة (معراج السالكين و صلاة العارفين) امام خمينى (ره).
■ به بهانه روز جوان
لطفا به سوالات نم ... ■ دعا و فشار خون
دانشمندان واحد پزشکی ... ■ کارکرد های تحلیلی نماز(نیت=کارکرد پنها ... ■ امیل دورکیم که از نخستین جامعه شناسان ... ■ یک یادداشت مرتبط با وظیفه ما در این ای ... ■ خاطره سازی
یکی از بهترین روشهایی که م ... ■ آیت الله بهجت رحمت الله علیه:
استاد ا ... ■ می خوایی بدونی هدف نهایی از خلق تو چیه ... ■ عرض زندگی شما چقدر است؟
معمولا انسانه ... ■ وقت نماز مختص او
نبی اکرم هنگام نما ...