قرائت نماز (اسرار سوره حمد و توحید)

■ قرائت نماز (اسرار سوره حمد و توحید)

قرائت نماز (اسرار سوره حمد و توحید)

اشاره اجماليه به بعض اسرار سوره حمد

بدان كه اهل معرفت بسم اللَّه هر سوره را متعلق به خود آن سوره دانند. و از اين جهت در نظرى بسم اللَّه هر سوره را معنايى غير از سوره ديگر است؛ بلكه بسم اللَّه هر قائلى در هر قول و فعلى با بسم اللَّه ديگرش فرق دارد. و بيان اين مطلب به وجه اجمال آن است كه به تحقيق پيوسته كه تمام دار تحقق، از غاية القصواى عقول مهيمه قادسه تا منتهى النهايه صف نعال عالم هيولى و طبيعت، ظهور حضرت اسم اللَّه اعظم است و مظهر تجلى مشيت مطلقه است كه امّ اسماى فعليه است؛ چنانچه گفته‏اند: ظَهَرَ الْوُجُودُ بِسْمِ اللَّه الرَّحْمنِ الرَّحيم‏(1). پس، اگر كثرت مظاهر و تعينات را ملاحظه كنيم، هر اسمى عبارت از ظهور آن فعل يا قولى است كه در تِلوِ آن واقع شود. و سالك إلى اللَّه اول قدم سيرش آن است كه به قلب خود بفهماند كه باسم اللَّه همه تعيناتْ ظاهر است؛ بلكه همه، خود اسم اللَّه هستند و در اين مشاهده اسماى مختلف شوند و سعه و ضيق و احاطه و لا احاطه هر اسمى تابع مظهر است و تبع مرآتى است كه در آن ظهور كرده. و اسم اللَّه گرچه به حسب اصل تحقق مقدم بر مظاهر است و مقوِّم و قيوم آنهاست، ولى به حسب تعين متأخر از آنهاست؛ چنانچه در محل خود مقرر است. و چون سالك اسقاط اضافات و رفض تعينات نمود و به سرّ توحيد فعلى رسيد، تمام سور و اقوال و افعال را يك بِسْمِ اللَّه است و معنى همه يكى است.

و به حسب اعتبار اول، در سور قرآنيه اسمى جامعتر و محيطتر از بسم اللَّه در سوره مباركه حمد نيست؛ چنانچه از حديث مشهور منسوب به مولى الموالى نيز ظاهر شود؛ زيرا كه متعلق آن محيطتر از ساير متعلقات است؛ چنانچه اهل معارف گويند الحمد اشاره به عوالم غيبيه عقليه است، كه صرف حمد و محامد اللَّه هستند، و لسان حمد آنها لسان ذات است؛ و رب العالمين اشاره به ظهور اسم اللَّه در مرآت طبيعت است به مناسبت مقام ربوبيت، كه ارجاع از نقص به كمال و از مُلك به ملكوت است و آن مختص به جوهر عالم مُلك است؛ و رحمانيت و رحيميت از صفات خاصه ربوبيت است؛ و مالك يوم الدين اشاره به رجوع مطلق و قيامت كبراست.

و چون صبح ازل طالع شد و نور جلوه احدى بر قلب عارف در طلوع آفتاب يوم القيامة تجلى كرد، سالك را حضور مطلق دست دهد؛ پس به مخاطبه حضوريه در محفل انس و مقام قدس به اياك نعبد و اياك نستعين گويا شود؛ و چون به خود آيد از جذبه احدى و صحو بعد المحو حاصل آيد، مقام هدايت خود و مصاحبين خود را در اين سير إلى اللَّه طلب كند.

پس، سوره حمد جميع سلسله وجود است عيناً و علماً و تحققاً و سلوكاً و محواً و صحواً و ارشاداً و هدايتاً؛ و اسم مظهر آن، اسم اللَّه اعظم و مشيت مطلقه است: فهو مفتاح الكتاب و مختامه و فاتحتهُ و ختامُه؛ چنانچه اسم اللَّه ظهور و بطون و مفتاح و مختم است: اللَّه نُورُ السَّمواتِ وَ الارض‏(2). پس، تفسير اين سوره به حسب ذوق اهل معرفت چنين است: به ظهور اسم اللَّه، كه مقام مشيّت مطلقه و اسم اعظم الهى است و داراى مقام مشيت رحمانيه، كه بسط وجود مطلق است، و مشيت رحيميه، كه بسط كمال وجود است، عالمِ حمد مطلق و اصل محامد- كه از حضرت تعين اول غيبى تا نهايت افق عالم مثال و برزخ اول است- للَّه، يعنى براى مقام اسم جامع كه اللَّه است، ثابت است. و از براى اوست مقام ربوبيت و تربيت عالمين، كه مقام سوائيت و ظهور طبيعت است.

و اين مقام ربوبيتْ ظاهر است به رحمانيت و رحيميت ربوبيه، كه در مواد مستعده بسط فيض كند به رحمانيت؛ و در مهد هيولى به ظهور رحيميت تربيت آنها كند و به مقام خاصّ خود رساند. و آن مالِكِ يَوْمِ الدّين است كه به قبضه مالكيّتْ جميع ذرّات وجود را قبض كند و ارجاع به مقام غيب نمايد: كَما بَدَأَكُمْ تَعُودوُن‏(3). و اين تمام دايره وجود است كه در بِسْمِ اللَّه الرَّحْمنِ الرَّحيم به طريق اجمال مذكور است، و در حمد به طريق تفصيل؛ و تا مالِكِ يَوْمِ الدّين خالص براى حق است، چنانچه در حديث است.

و چون بنده سالك إلى اللَّه به مِرقاتِ اقْرَأْ وَ ارْقَ‏(4) و عارج به معراجِ الصَّلاةُ مِعْراجُ الْمُؤْمِن مشاهده رجوع جميع موجودات و فناى دار تحقق در حق كند و حق براى او جلوه به وحدانيت نمايد، به زبان فطرت توحيد گويد: ايّاكَ نَعْبُدُ وَ ايّاكَ نَسْتَعين. و چون نور فطرت انسان كامل، محيط به جميع انوار جزئيّه است و عبادت و توجه آن، توجهِ دار تحقّق است، به صيغه جمع ادا كند- سَبَّحْنا فَسَبَّحَتِ الْمَلائِكَةُ وَ قَدَّسْنا فَقَدَّسَتِ المَلائِكَةُ وَ لَوْلانا ما سَبَّحَتِ الْمَلائِكَة ... الخ‏(5).

پس چون سالكْ خود و انيّت و انانيّت خود را يكسره تقديم ذات مقدس كرد و هر چه جز حق را محو و محق كرد، عنايت ازلى از مقام غيب احدى به فيض اقدس شامل او گردد و او را به خود آرد و صحو بعد المحو براى او دست دهد و ارجاع به مملكت خويش شود به وجود حقانى. و چون در كثرت واقع شود، از فراق و نفاق بيمناك شود و هدايت خود را، كه هدايت مطلقه است (چه كه ساير موجودات از اوراق و اغصان شجره مباركه انسان كامل است) به صراط مستقيم انسانيت- كه سير الى الاسم الجامع و رجوع به حضرت اسم اللَّه اعظم است- كه از حد افراط و تفريط كه مغضوبٌ عليهم و ضالّين است خارج است، طلب كند. و يا آنكه هدايت به مقام برزخيّت را، كه مقام عدم غلبه وحدت بر كثرت و كثرت بر وحدت است و حد وسط بين احتجاب از وحدت به حجاب كثرت است، كه مرتبه مغضوب عليهم است، و احتجاب از كثرت به وحدت است، كه مقام ضالّين و متحيّرين در جلال كبرياست، طلب كند.

وصل:

رُوِىَ فىِ التَّوحيدِ عَنِ الرّضا عَلَيْهِ السَّلام، حينَ سُئِلَ عَنْ تَفْسيرِ الْبسْملَةِ، قالَ: مَعْنى‏ قَوْلِ الْقائِلِ بِسْمِ اللَّه اىْ اسِمُ عَلى‏ نَفْسى سِمَةً مِنْ سِماتِ اللَّه وَ هِىَ الْعِبادَة. قالَ الرّاوي فَقُلْتُ لَهُ: مَا السِّمَةُ؟ قالَ: الْعَلامَة.(6)

و از اين حديث شريف ظاهر شود كه سالك بايد متحقّق به مقام اسم اللَّه شود در عبادت. و تحقّق به اين مقامْ حقيقت عبوديّت، كه فناء در حضرت ربوبيّت است، مى‏باشد. و تا در حجاب انيّت و انانيّت است در لباس عبوديّت نيست، بلكه خودخواه و خودپرست است و معبود او هواهاى نفسانيّه او است: أَ رَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ الهَهُ هَواه‏(7) و نظر او نظر ابليس لعين است كه در حجاب انانيّتْ خود و آدم عليه السلام را ديد و خود را بر او تفضيل داد، خَلَقْتَنى مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طين (8) گفت و از ساحت قدس مقرّبين درگاه مطرود شد. پس گوينده بِسْمِ اللَّه اگر نفس خود را به سمة اللَّه و علامة اللَّه متصف كرد و خود به مقام اسميت رسيد و نظرش نظر آدم عليه السلام شد كه عالم تحقّق را- كه خود نيز خلاصه آن بود- اسم اللَّه ديد: وَ عَلَّمَ آدَمَ الْاسْماءَ كُلَّها(9)؛ در اين حال، تسميه او تسميه حقيقيّه است و متحقّق به مقام عبادت است؛ كه القاء خودى و خودپرستى و تعلق به عزّ قدس و انقطاع إلى اللَّه است؛ چنانچه در ذيل حديث رزام از حضرت امام جعفر صادق است كه مى‏فرمايد: يَقْطَعُ عَلائِقَ الاهتِمامِ بِغَيْرِ مَنْ لَهُ قَصَدَ وَ الَيْهِ وَفَدَ وَ مِنْهُ اسْتَرْفَد ... الخ (10).

و چون سالك را مقام اسميّت دست داد، خود را مستغرق در الوهيت بيند: الْعُبُوديَّةُ جَوْهَرَةٌ كُنْهُهَا الرُّبوُبِيَّة(11)؛ پس خود را اسم اللَّه و علامة اللَّه و فانى في اللَّه بيند و ساير موجودات را نيز چنين بيند. و اگر ولىّ كامل باشد، متحقّق به اسم مطلق شود و براى او تحقّق به عبوديّت مطلقه دست دهد و عبد اللَّه حقيقى شود.

و تواند بود كه تعبير به عبد در آيه شريفه سُبْحانَ الَّذى اسْرى‏ بِعَبْدِه‏(12) براى آن باشد كه عروج به معراج قرب و افق قدس و محفل انس به قدم عبوديّت و فقر است و رفض غبار انّيّت و خودى و استقلال است. و شهادت به رسالت، در تشهّد، بعد از شهادت به عبوديّت است چه كه عبوديّت مِرقاتِ رسالت است؛ و در نماز، كه معراج مؤمنين و مظهر معراج نبوت است، شروع شود، پس از رفع حجب به بسم اللَّه، كه حقيقت عبوديّت است:

فَسُبْحانَ الَّذى اسْرى‏ بِنَبِيِّهِ بِمِرْقاةِ الْعُبُوديَّةِ الْمُطْلَقَة(13). و او را به قدم عبوديّت به افق احديّت جذب فرمود و از كشور مُلك و ملكوت و مملكت جبروت و لاهوت رهانيد؛ و ساير بندگان را كه مستظل به ظل آن نور پاكند به سمه‏اى از سمات اللَّه و مرقات تحقق به اسم اللَّه، كه باطن آن عبوديّت است، به معراج قرب رساند.

و چون سالكْ دايره وجود را اسم اللَّه ديد، به قدر قدم سلوك تواند وارد در فاتحه كتاب اللَّه و مفتاح كنز اللَّه گردد؛ پس همه اثنيه و محامد را به حق- به مقام اسم جامع- ارجاع كند و براى موجودى از موجودات فضايل و فواضلى نبيند؛ چه كه اثبات فضيلت و كمال براى موجودى جز حق منافات با رؤيت اسميت دارد. و اگر بسم اللَّه را بحقيقت گفته، الحمد للَّه را نيز تواند بحقيقت گفت. و اگر در حجاب خلق، چون ابليس، از مقام اسم محجوب شد، محامد را نيز به حق نتواند رجوع دهد. و تا در پرده انانيّت است، از عبوديّت و اسميت محجوب است؛ و تا از اين مقام محروم است به مقام حامديت نرسد. و اگر با قدم عبوديّت و حقيقت اسميت به مقام حامديت رسيد، صفت حامديت را نيز براى حق ثابت داند و حق را حامد و محمود شمارد و ببيند؛ پس تا خود را حامد و حق را محمود ديد، حامد حق نيست، بلكه حامد حق و خلق، بلكه حامد خود فقط مى‏باشد و از حق و حمد او محجوب است. و چون به مقام حامديت رسيد، انْتَ كَما اثْنَيْتَ عَلى‏ نَفْسِك‏(14) گويد، و از حجاب حامديت، كه مقرون به دعوى و ملازم با اثبات محموديت است، خارج شود؛ پس مقاله عبد سالك در اين مقام چنين شود: بِاسْمِهِ الْحَمِدُ لَهُ مِنْهُ الْحَمْدُ وَ لَهُ الْحَمْد(15). و اين نتيجه قرب نوافل است كه در حديث شريف اشاره‏اى به آن فرموده آنجا كه فرمايد: فَاذا احْبَبْتُهُ كُنْتُ سَمْعَهُ وَ بَصَرَهُ وَ لِسانَه ...الخ.(16)

ربِّ الْعالَمين: اگر عالمين صور اسما كه اعيان ثابته است باشد، ربوبيت ذاتيه خواهد بود و راجع به مقام الوهيت ذاتيه، كه اسم اللَّه اعظم است، مى‏باشد؛ زيرا كه اعيان ثابته به تجلى ذاتى در مقام واحديّت به تبع اسم جامع كه به تجلى فيض اقدس متعين است تحقق علمى پيدا كردند. و معنى ربوبيت در آن مقام مقدس، تجلى به مقام الوهيت است كه بدان تجلى جميع اسما متعين شوند و عين ثابت انسان كامل اولا، و ديگر اعيان در ظل آن، متعين شوند. و رحمانيت و رحيميت اظهارهمان اعيان است از غيب هويت تا افق شهادت مطلقه؛ و ايداع فطرت عشق و محبت كمال مطلق است در خميره آنها، كه بدان فطرت عشقيه سائقه و جذبه قهريه مالكيه، كه ناصيه آنها را گرفته، به مقام جزاى مطلق، كه استغراق در بحر كمال واحديّت است، نايل شوند: الا الىَ اللَّه تَصيرُ الْأمورُ(17).

پس با اين طريقه غايت آمال و نهايت حركات و منتهاى اشتياقات و مرجع موجودات و معشوق كائنات و محبوب عشاق و مطلوب مجذوبين، ذات مقدس است؛ گرچه خود آنها محجوبند از اين مطلوب و خود را عابد و عاشق و طالب و مجذوب امور ديگرى دانند. و اين حجاب بزرگ فطرت است كه بايد سالك الى اللَّه به قدم معرفت آن را خرق كند؛ و تا بدين مقام نرسد، حق ندارد كه اياك نعبد گويد، يعنى لا نَطْلُبُ الّا ايّاك، و جوينده غير تو نيستيم و خواهنده جز تو نخواهيم بود و ثناى غير تو نكنيم و استعانت در همه امور بجز از تو نجوييم. همه ما سلسله موجودات و ذرات كائنات، از ادنى مرتبه سفل ماده تا اعلى مرتبه غيب اعيان ثابته، حق طلب و حق جو هستيم و هر كس در هر مطلوبى طلب تو كند و با هر محبوبى عشق تو ورزد: فِطْرَتَ اللَّه الَّتى فَطَرَ النّاسَ عَلَيْها(18)؛ يُسَبِّحُ لَهُ ما فِى السَّمواتِ وَ الْأرْض(19).

و چون سالك را اين مشاهده دست دهد و خود را به شَراشرِ اجزاء وجوديه خود، از قواى ملكيّه تا سراير غيبيّه، و جميع سلسله وجود را عاشق و طالب حق بيند و اظهار اين تعشّق و محبت را نمايد، از حق استعانت وصول طلبد و هدايت به صراط مستقيم را- كه صراط ربّ الانسان است (انَّ رَبّى عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقيم) (20) و آن صراط منعم عليهم از انبياى كمل و صدّيقين است كه عبارت از رجوع عين ثابت به مقام اللَّه و فناى در آن است نه فناى در اسماى ديگر كه در حد قصور يا تقصير است طلب كند. چنانچه منسوب به رسول اكرم است كه فرموده: كانَ اخى مُوسى‏ عَيْنُهُ الْيُمْنى‏ عَمْياءَ وَ اخى عيسى‏ عَيْنُهُ الْيُسْرى‏ عَمْياءَ وَ انَا ذُو الْعَيْنَيْن. (21)

جناب موسى را كثرت غلبه بر وحدت داشت، و جناب عيسى را وحدت غالب بر كثرت بود؛ و رسول ختمى را مقام برزخيت كبرى، كه حد وسط و صراط مستقيم است، بود.

تا اينجا تفسير سوره بنا بر آن بود كه عالمين حضرات اعيان باشد. و اگر عالمين حضرات اسماى ذاتيه يا اسماى صفتيه يا اسماى فعليه يا عوالم مجرده يا عوالم ماديه يا هر دو يا جميع باشد، تفسير سوره فرق مى‏كند.

چنانچه اگر اسم اللَّه در آيه شريفه بسم اللَّه ... غير از مقام مشيت مقام ديگر باشد از اسماى ذاتيه و غير آن يا اعيان ثابته يا اعيان موجوده يا عوالم غيبيه و شهادتيه يا انسان كامل، نيز تفسير جميع سوره فرق مى‏كند. و همين طور اگر اللَّه الوهيت ذاتيه يا ظهوريه باشد و رحمن و رحيم در بسمله صفت براى اسم باشد يا براى اللَّه، تفسير سوره شريفه فرق مى‏كند. چنانچه اگر باء در بسمله براى استعانت يا ملابست، يا متعلق به ظَهَرَ باشد، يا متعلق به خود سوره، يا به هر يك از اجزاء آن باشد، فرقها حاصل شود. چنانچه نيز، به حسب مقامات قراء، از وقوع در حجاب كثرت يا غلبه وحدت يا صحو بعد المحو و يا مقامات ديگر كه سابقاً ذكر شد، تفسير سوره را بايد فرق گذاشت. و احاطه به جميع آنها و به تفسير حقيقى قرآن، كه كلام جامع الهى است، از طوق امثال نويسنده خارج است انَّما يَعْرِفُ الْقُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِه (22) و آنچه ذكر شد على سبيل الاحتمال بود. و اللَّه الهادى.

در اشاره اجماليّه به تفسير سوره شريفه توحيد

بدان كه در بسم اللَّه اين سوره و متعلق آن، همان احتمالات است كه در سوره شريفه حمد ذكر شد [ه ]است؛ ولى در اينجا به مناسبت تعلق آن به قل هو، كه ترجمان از مقام مقدس ذات من حيث هو است يا مقام غيب هويت است يا مقام اسماى ذاتيه است، سالك بايد در حال استهلاك در هر يك از اين مقامات باشد، و با رفض تعينات اسمايى و صفاتى مطلقاً گويا شود به كلمه شريفه هو؛ پس اسم در اين مقام ممكن است تجلى غيبى به فيض اقدس، كه رابطه بين ذات و اسماى ذاتيه يا غيب و اسماى صفتيه است، باشد؛ پس گويا چنين فرموده: اى محمد، كه از افق اكثرت و تعين منسلخ شدى و به قدم عشق و محبت رفض غبار كثرت اسما و صفات و تعينات كردى، به مقام تجلى به فيض اقدس در مقام غيب هويت و وحدت صرف بگو: هو. و آن اشاره است به مقام ذات يا غيب هويت يا اسماى ذاتيه. و آن با آنكه غيب مطلق است اللَّه است كه مقام جمع اسما و حضرت واحديّت است؛ و اين كثرت اسمايى را با وحدت و بساطت مطلقه تنافى نيست؛ پس او احد است. و با آنكه كثرت كمالى در آن راه دارد، بلكه آن مبدأ آن كثرت است، صمد است و منزه است از مطلق نقايص؛ پس براى او ماهية و امكان و جوف نيست؛ پس از او چيزى منفصل نشود و او از چيزى منفصل نشود. و جميع دار تحقق به او منتهى شود ظهوراً و تجلّياً، و فانى در ذات و اسما و صفات او هست وجوداً و صفةً و فعلًا؛ و از براى او مثل و مثال و كفو و شريك نيست.

پس هو اشاره به مقام غيب شد، چنانچه در حديث نيز وارد است؛ (23) و اللَّه به مقام اسماى كمالى و واحديّت، كه مقام اسم اعظم است؛ و از احد تا آخر سوره، اسماى تنزيهيّه است؛ پس سوره شريفه نسبت حق است به جميع مقامات؛ و تواند كه هو اشاره به ذات من حيث هو باشد و احد اشاره به اسماى ذاتيه باشد. و العلم عنده.

 

پی نوشت ها:

1 - هستى با اسم خداوند رحمان رحيم پديدار گشت. اين كلام محى الدين عربى در كتاب فتوحات مى‏باشد. الفتوحات المكيه، ج 1، ص 102.
2 - خداوند نور آسمانها و زمين است. (نور / 35).
3 - همان طور كه در كه در آغاز بيافريدتان باز خواهيد گشت. (اعراف / 29).
4 - بخوان و بالا رو. اصول كافى، ج 4، ص 408، كتاب فضل القرآن، باب فضل حامل القرآن، حديث 10.
5 - ما خدا را تسبيح گفتيم، پس ملائكه تسبيح گفتند؛ و ما خدا را تقديس كرديم، پس ملائكه تقديس عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 262، و بحارالانوار، ج 25، ص 1، كتاب الامامه، روايات باب 1 از ابواب خلقهم وطينتهم و ارواحهم.
6 - در كتاب توحيد از امام رضا (عليه السلام) روايت شده است كه چون تفسير بسمله (بسم الله) از از سمات خدا را مى‏گذارم و آن نشانه، عبادت است. رواى گفت پرسيدم: سمه يعنى چه؟ فرمود: نشانه التوحيد. ص 229، باب 31، حديث 1.
7 - آيا ديده‏اى آن را كه هواى نفس خود را خداى خود گرفته. (فرقان / 43).
8 - مرا از آتش واو را از گل آفريده‏اى (اعراف / 12 و ص / 76).
9 - و به آدم همه نامها را آموخت (بقره / 31).
10 - از كتاب فلاح‏السائل نوشته عارف سالك مجاهد ابن طاووس رضى الله عنه منقول است كه در آن گفته: حديث شده رزام، غلام ازاد شده خالدين عبدالله، كه از اشقيا بود. در حضور ابوجعفر منصور (دوانقى) از امام جعفر بن محمد (الصادق) عليهاالسلام درباره نماز و حدود آن پرسيد. آن حضرت عليه السلام فرمود: نماز را چهار هزار حد است كه تو (حتى) يكى از آن حدود را تمام نتوانى كرد. رزم گفت: مرا خبر ده از آنچه كه ترك آن جايز جز بدان تمام مى‏گردد فرمود: نماز به كمال نمى‏رسد جز براى كسى (نماز گزارى) كه داراى طهارتى همه جانبه و تماميتى رسا باشد؛ نه ديگران را اغوا كند و نه خود از حق منحرف گردد؛ (خدا را) شناخته و سر تسليم فرود آورده استقامت و ثبات در پيش گيرد؛ بين نوميدى (از رحمت خدا) و طمع (به رحمت او) و ميان شكيبايى و بيتايى ايستاده باشد، گويى وعده نيكويى خدا (ثواب و پاداش) برايش عملى شده و وعده عذاب بر او واقع گشته؛ مال و متاع ارزانى كرده و در راه به سوى خدا از ماسواى او روى گردانده؛ در بينى بر خاك نهادن (در سجده) هيچ ناخوشايندى و كراهتى در دل ندارد؛ رشته‏هاى پيوند را به غير آن كس كه او را قصد كرده و به سويش روانه شده و از او عطا و يارى طلبيده گسسته است؛ پس چون چنين نمازى به جاى آورد، اين همان نمازى است كه فحشا و منكر باز مى‏دارد. حديث ادامه دارد. فلاح السائل، ص 23.
11 - بندگى خدا جوهرى است كه باطن و مغز آن ربوبيت است. مصباح الشريعه، باب 100.
12 - منزه است آن كس كه بنده‏اش را سير داد. (اسراء / 1).
13 - پس منزه است آن كس كه پيامبرش را با نردبان عبوديت مطلقه سير داد.
14 - هيچ ستايشى تو را نتوانم كرد؛ تو همان گونه هستى كه خود خويشتن را ستودى نقل از رسول الله (ص). مصباح الشريعه، باب 5. عوالى اللثالى، ج 1، ص 389، حديث 21.
15 - به نام او، حمد او راست، از اوست و براى اوست.
16 - چون او را دوست بدارم، گوش، چشم و زبان او باشم... و خدا گوش، چشم و زبا او باشد در اصول كافى، ج 4، ص 53، كتاب الايمان و الكفر، باب من اذى المسلمين واحتقرهم حديث 7 و 8 اين مضمون آمده است.
17 - هان، بازگشت امور فقط به سوى خداست. (شورى / 53).
18 - آن فطرت الهى كه مردم را بر آن آفريد. (روم / 30).
19 - آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است او را تسبيح مى‏گويند (حشر / 24).
20 - بدرستى كه پروردگار من بر راه راست است. (هود / 56).
21 - برادرم موسى را چشم راست نابينا بود، و برادرم عيسى را چشم چپ، و من داراى دو چشم هستم.
22 - قرآن را فقط آن كس كه قرآن بدو خطاب شده مى‏شناسد. بحارالانوار، ج 46، ص 349، تاريخ الامام محمد الباقر، باب 20، حديث 2.
23 - و هو اسم مكنى مشارالى غائب: فالهاتنبيه على معنى ثابت و الوااواشاره الى الغائب عن الحواس... التوحيد، ص 88.

 

 منبع: سرالصلاة (معراج السالكين و صلاة العارفين) امام خمينى (ره)

این مطلب را به اشتراک بگذارید :
اشتراک گذاری در کلوب اشتراک گذاری در  فیس بوک اشتراک گذاری در تویتر اشتراک گذاری در افسران

نوع محتوا : مقاله
تعداد کلمات : 3389 کلمه
1401/6/7 ساعت 14:24
کد : 3286
دسته : اسرار نماز
لینک مطلب
کلمات کلیدی
مرکز تخصصی نماز
نماز
قرائت
اسرار نماز
اسرار سوره حمد
اسرار سوره توحید
سرالصلاة امام خمینی (ره)
درباره ما
با توجه به نیازهای روزافزونِ ستاد و فعالان ترویج اقامۀ نماز، به محتوای به‌روز و کاربردی، مربّی مختصص و محصولات جذاب و اثرگذار، ضرورتِ وجود مرکز تخصصی در این حوزه نمایان بود؛ به همین دلیل، «مرکز تخصصی نماز» در سال 1389 در دلِ «ستاد اقامۀ نماز» شکل گرفت؛ به‌ویژه با پی‌گیری‌های قائم‌مقام وقتِ حجت الاسلام و المسلمین قرائتی ...
ارتباط با ما
مدیریت مرکز:02537841860
روابط عمومی:02537740732
آموزش:02537733090
تبلیغ و ارتباطات: 02537740930
پژوهش و مطالعات راهبردی: 02537841861
تولید محصولات: 02537841862
آدرس: قم، خیابان شهدا (صفائیه)، کوچۀ 22 (آمار)، ساختمان ستاد اقامۀ نماز، طبقۀ اول.
پیوند ها
x
پیشخوان
ورود به سیستم
لینک های دسترسی:
کتابخانه دیجیتالدانش پژوهانره‌توشه مبلغانقنوت نوجوانآموزش مجازی نمازشبکه مجازی نمازسامانه اعزاممقالات خارجیباشگاه ایده پردازیفراخوان های نماز