■ نغمه هاى عاشقانه
نماز، شكوه هاى عاشقانه روح آدمى است چون نى جدا مانده از نيستان ، ترنمات عرفانه را در فضاى سبز هستى مى گسترد و پيغام به معشوق مى رساند و از درد پرفسور و گداز هجرت مى نالد و معشوق را به يارى مى طلبد .
نماز، جان آدمى را با اصل خويش پيوند مى زند و انسان را از قيد و بند اين تن خاكى مى رهاند، او را از منجلاب زندگى روزمره ، از مرداب متعفن تكرارها و عادت هاى پوچ روزانه ، از ياس و نااميدى و از ترس نابودى و فنا بيرون مى كشاند، بال و پرى به وسعت بى نهايت عشق به او مى بخشد و در آسمان معرفت پروازش در مى آورد و به معراجش مى رساند، زيرا: الصلوة معراج المؤ من (1)
التهاب هاى دائمى و اضطراب هاى زندگى را - كه نتيجه مستقيم زندگانى مادى و بعد حيوانى آدمى است - از وجودمان مى ستاند و از اين درياى پرتلاطم مادى كه هر روز ما را به سويى مى كشاند و بر صخره اى مى زند، مى رهاند و نجاتمان مى بخشد. نماز، پليديها را و پستى ها و زشتى هايى را كه در طول حيات بر تنمان مى نشيند و بوى پليد آن همه جا را مى گيرد و حتى خودمان را آزار مى دهد و مى رنجاند، هم چون آبى زلال و پاك مى شويد و پاكيزه مى نمايد. پيامبر اسلام چه نيكو در اين باره مى فرمايد:
اگر نهرى در كنار خانه شما باشد و در آن پنج نوبت هر روز خود را شست و شو دهيد، آيا در بدن شما چيزى از آلودگى مى ماند؟
هرگز! نماز نيز مانند نهر جارى و روانى است كه هرگاه بر پا مى شود، گناهان از مى شويد و از بين مى برد. (2)
از طرف ديگر، نماز، تبلور سپاس انسان را خالق بى همتاى هستى است ، آدمى كه با يك بخشش كوچك و يا لطفى اندك به وجد مى آيد و خود را مديون ديگرى مى يابد و همواره در صدد جبران آن بر مى آيد، چگونه مى تواند در قبال اين همه بخشش و موهبت و در برابر خدايى كه طاعتش موجب قربت است و به شكر اندرش مزيد نعمت سكوت نمايد؟ همان بخشاينده بى همتايى كه باران رحمت بى حسابش همه را رسيده و خوان نعمت بى دريغش همه جا كشيده ، پرده ناموس بندگان به گناه فاحش ندرد و وظيفه روزى به خطاى منكر نبرد. آرى :
ابر و باد و مه و خورشيد و فلك در كارند تا تو، نانى به كف آرى و، به غفلت نخورى
همه از بهر تو، سرگشته و فرمانبردار شرط انصاف نباشد، كه تو فرمان نبرى (3)
سعدى در ادامه اين گونه به تعبيرى زيبا در لزوم سپاس گزارى و شكر خدا، مثالى مى آورد و مى گويد: هر نفسى كه فرو مى رود ممد حيات و چون بر آيد مفرح ذات ، پس در هر نفسى ، دو نعمت موجود است و بر هر نعمتى ، شكرى واجب :
از دست و زبان كه بر آيد
كز عهده شكرش به در آيد؟
به اين ترتيب هر لحظه ندايى موزون و آوايى قدسى ، ما را به فرا مى خواند، ولى افسوس كه شيطان گوش هاى مان را به هياهوى محيط، مشغول مى دارد و اين توفيق را از ما مى ستاند. آن گاه كه خود را قدرى از اين قيد و بندها و روزمرگى ها رهانيده ايد، شايد اين آواى دلنشين را به گوش جان شنيده ايد كه شما را به نماز دعوت مى نمايد:
خيز، تا ما، يك قدم بر فرق اين عالم زنيم وين تن مجروح را، از مفلسى ، بر هم زنيم
تيغ هجران ، از كف اخلاص ، بر حكم يقين در گذار مهره اصلى بنى آدم زنيم
از علايق ها، جدا گرديم و، ساكن تر شويم بر بساط نيستى ، يك چند گاهى ، كم زنيم . (4)
و اين همان سروش غيبى است كه گوش نامحرمان را، ياراى شنيدن آن نيست ، چرا كه گوش نامحرم نباشد جاى پيغام سروش
پینوشتها
1- اعت
2- وسايل ، ج 3، ص 7، تهذيب ، ج 1، ص 203.
3- گلستان سعدى .
4- سنايى غزنوى .
منبع: کتاب چرا نماز بخوانيم امير رجبى