■ امام خمینی (ره)؛ كيفيّت حصول حضور قلب

پس از آنكه مراتب حضور قلب معلوم شد، بهتر و مهمتر آن است كه انسان در صدد معالجه نفس برآيد، و همت بگمارد كه اگر دستش از همه مراتب آن كوتاه است، لا اقل بعض مراتب آن را كه با كمتر از آن، عبادات از درجه اعتبار ساقط و مورد قبول درگاه مقدس نيست، تحصيل كند.
بايد دانست كه منشأ حضور قلب در عملى از اعمال، و علت و سبب اقبال و توجه نفس به آن، آن است كه قلب آن عمل را با عظمت تلقى كند و از مهمات شمارد؛ و اين با آنكه واضح است، به ذكر يك مثال واضحتر شود: شما را اگر سلطان با عظمتى در محفل انس خود يا مجلس سلام خويش بار دهد، و مورد توجه و تلطف در پيش همگنان قرار دهد، چون اين مقام در قلب شما مهم است و قلب آن را با عظمت و اهميت تلقى كرده، لهذا قلب شما يكسره در آن محضر حاضر مىشود، و با كمال رغبت و دلچسبى جميع خصوصيات مجلس و مخاطبات و حركات و سكنات سلطان را ضبط مىكنيد، و دل شما در همه احوالْ حاضر محضر است، و لحظهاى از آن غفلت نمىكند؛ و به خلاف آن، اگر كسى كه مورد اهميت آن نيست و قلبْ او را ناچيز مىشمارد با شما طرف صحبت شود، حضور قلب با مكالمه با او پيدا نمىكنيد و از حالات و اقوال او غافل مىشويد؛ و از اينجا معلوم مىشود كه سبب عدم حضور قلب ما در عبادات و غفلت از آن چيست. اگر ما مناجات حقّ تعالى و ولى نعم خود را به قدر مكالمه با يك مخلوق عادى ضعيف اهميت دهيم، هر گز اين قدر غفلت و سهو و نسيان نمىكنيم؛ و پر معلوم است كه اين سهل انگارى و مسامحه، ناشى از ضعف ايمان به خداى تعالى و رسول و اخبار اهل بيت عصمت است؛ بلكه اين مساهله، ناشى از سهلانگارى محضر ربوبيت و مقام مقدس حقّ است، ولى نعمتى كه ما را به لسان انبيا و اوليا، بلكه با قرآن مقدس خود، به مناجات و حضور خود دعوت فرموده، و فتح ابواب مكالمه و مناجات با خود را به روى ما فرموده، با اين وصف ما به قدر مذاكره با يك بنده ضعيف، ادب حضور او را نگاه نداريم؛ بلكه هر وقت وارد نماز، كه باب الابواب محضر ربوبيت و حضور درگاه اوست، مىشويم، گويى وقت فرصتى به دست آورديم و مشغول افكار متشتته و خواطر شيطانيه مىگرديم، كانّه نماز، كليد دكان يا چرتكه حساب يا اوراق كتاب است. اين را نبايد جز ضعف ايمان به او و ضعف يقين چيز ديگر محسوب داشت؛ و انسان اگر عواقب و معايب اين سهلانگارى را بداند و به قلب بفهماند، البته در صدد اصلاح برمىآيد و خود را معالجه مىكند.
انسان اگر امرى را با اهميت و عظمت تلقى نكند، كم كم منجر به ترك آن مىشود؛ و ترك اعمال دينيه، به ترك دينْ انسان را مىرساند؛ و ما تفصيل اين امر را در شرح اربعين (1) نگاشتيم. چنانچه اگر انسان اهميت عبادات و مناسك الهيّه را به قلب بفهماند، البته از اين غفلت و سهلانگارى منصرف مىشود و از اين خواب سنگين برمىخيزد.
اى عزيز، قدرى تفكر در حالات خود بكن، و مراجعهاى به اخبار اهل بيت عصمت عليهم السلام نما، و دامن همت به كمر زن، و با تفكر و تدبر به نفس بفهمان كه اين مناسك، و خصوصاً نماز، و بالأخص فرايض، مايه سعادت و حيات عالم آخرت و سرچشمه كمالات و رأس المال زندگانى آن نشئه است.
و به حسب روايات كثيره در ابواب متفرقه و ضربى از برهان و مشاهده اصحاب كشف و عيان، از براى هر يك از عبادات مقبوله صور غيبيه بهيّهاى است، و تمثال ملكوتى اخروى است كه در تمام نشئات غيبيه با انسان همراه و مصاحب است، و در همه شدايد از انسان دستگيرى مىكند؛ بلكه حقيقت جنت جسمانى، صور غيبيه ملكوتيه اعمال است؛ و مسأله تجسم اعمال از امورى است كه بايد از واضحات به شمار آورد، و عقل و نقل با هم در آن متوافقند؛ و اين صور غيبيه، تابع حضور قلب و اقبال آن است؛ و عبادتى كه از روى توجه و اقبال قلب نيايد، از درجه اعتبار ساقط، و مقبول درگاه حقّ نشود؛ و ما به يكى دو آيه و چند حديث در اين مقام اكتفا مىكنيم كه براى انسان آگاه بيدار كفايت مىكند:
قال تعالى: فَوَيْلٌ لِلْمُصَلّينَ الَّذينَ هُمْ عَنْ صَلوتِهِمْ ساهُون (2)، و قال: قَدْ افْلَحَ الْمُؤمِنُونَ الَّذينَ هُمْ فى صَلوتِهِمْ خاشِعُون(3).كسى كه خشوع در نمازش نباشد، از اهل ايمان و فلاح نيست؛ و براى اهل تفكر و تدبر اين دو آيه كفايت مىكند. واى به حال آن كس كه حقّ تعالى در حقّ او بفرمايد واى بر او. چيزى را كه عظيم مطلق به اين عظمت و اهميت ذكر فرمايد، معلوم است چه وحشت و ظلمت و نقمتى در دنبال دارد.
وَ عَنِ النَّبِيّ، صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَ آلِهِ: اعْبُدِ اللَّه كَانَّكَ تَراهُ، وَ انْ لَمْ تَكُنْ تَراهُ فَانَّهُ يَراك(4) ؛ و اين حديث شريف اشاره به دو مرتبه كامله از حضور قلب است: يكى حضور قلب در تجلى ذاتى يا اسمايى؛ و ديگر، حضور قلب در تجلى فعلى به يك مرتبه آن، كه عابد خود را در محضر ربوبيت حاضر ببيند؛ و البته در اين صورت ادب حضور و آداب مخاطبه با جناب ربوبى را فطرتاً به جا مىآورد.
و عنه صلّى اللَّه عليه و آله: انَّ مِنَ الصّلاةِ لَما يُقْبَلُ نِصْفُها وَ ثُلْثُها وَ رُبْعُها وَ خُمْسُها الَى الْعُشْرِ؛ وَ انَّ مِنْها لَما تُلَفُّ، كَما يُلَفُّ الثَّوْبُ الْخَلِقُ، فَيُضْرَبُ بِها وَجْهَ صاحِبِها؛ وَ انْ ما لَكَ مِنْ صَلاتِكَ إلّا ما اقْبَلْتَ عَلَيْهِ بِقَلْبِك (5)*؛ و به اين مضمون روايات ديگر وارد است. (6)
و از حضرت باقر العلوم عليه السلام منقول است كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: وقتى كه بنده مؤمن در نماز مىايستد، خداى تعالى به او نظر مىافكند- يا فرمود كه خداى تعالى اقبال بر او مىكند- تا آنكه منصرف شود و رحمت بر او سايه افكند از بالاى سرش تا افق آسمان، و ملائكه او را احاطه كنند از اطرافش تا آسمان؛ و خداى تعالى ملكى را موكل او كند كه بالاى سرش بايستد و بگويد:" اى مصلّى اگر بدانى كى نظر مىكند به سوى تو و با كى مناجات مىكنى، توجه به غير نمىكنى و از اين موضع خود مفارقت نمىكنى ابداً".(7) و براى اهل معرفت اين حديث شريف كفايت مىكند. خدا مىداند كه در اين اقبال حقّ به بنده چه كرامتها و انوارى است كه به عقول بشر درست نيايد، و به قلب احدى خطور نكند.
و از جناب امير المؤمنين عليه السلام حديث شده كه: خوشا به حال آن كس كه خالص كند براى خدا عبادت و دعا را، و مشغول نشود قلبش به آن چيزى كه چشمش مىبيند، و فراموش نكند ذكر خدا را به واسطه آن چيزى كه گوشهايش مىشنود، و محزون نشود دل او به آنچه كه به غير عطا شده است.(8)
و از حضرت صادق در تفسير آيه شريفه الّا مَنْ أَتَى اللَّه بِقَلْبٍ سَليم(9) روايت شده كه فرمود: سليمْ آن است كه ملاقات كند پروردگار خود را، در صورتى كه نباشد در آن احدى سواى او؛ و فرمود: هر قلبى كه در آن شك و شرك است ساقط است؛ و همانا زهد در دنيا را اراده فرمود تا آنكه فارغ شود قلوب آنها براى آخرت.
و حضرت باقر العلوم عليه السلام فرمود كه حضرت على بن الحسين عليهما السلام وقتى مىايستاد به نماز، رنگش متغير مىشد؛ و وقتى سجده مىكرد، سرش را بلند نمىفرمود تا آنكه عرق از او مىريخت. (10) و آن حضرت وقتى در نماز مىايستاد، مثل ساقه درختى بود كه حركت نمىكرد از او چيزى، مگر چيزى را كه باد حركت مىداد.(11)
و از ابو حمزه ثمالى منقول است كه گفت: ديدم حضرت على ابن الحسين را كه نماز مىخواند، پس رداى آن حضرت از منكبش افتاد و تسويه نفرمود آن را تا از نماز فارغ شد. پس، از آن حضرت سؤال نمودم از آن، فرمود: "واى بر تو، آيا مىدانى در محضر كى بودم؟ همانا از بنده قبول نشود نمازى، الّا آنچه را اقبال نموده در آن". گفتم:" فدايت شوم، هلاك شديم ما"، فرمود:" كَلّا، خداى تعالى تمام مىكند آن را به نافلهها". (12)
و اخبار در اين زمينه بيش از آن است كه بتوان در اين اوراق نگاشت و بتوان از عهده بيان اسرار آن برآمد؛ و ما اين فصل را اتمام كنيم به ذكر يك نكته دانستنى، و آن اين است كه يكى از فوايد مهمه عبادات كه عقل و نقل بر آن اتفاق دارند، و بايد آن را يكى از اسرار عبادات به شمار آورد، آن است كه از هر عبادتى در قلب اثرى حاصل شود كه از آن در روايات به زيادت يا توسعه نكته بيضاء تعبير شده است؛ و ببايد دانست كه ما بين ظاهر و باطن و سرّ و علن انسانى، يك ارتباط و علاقه طبيعيهاى است كه آثار هر يك و افعال و حركات هر يك را در ديگرى سرايتى عظيم و تأثيرى غريب است؛ و اين مطلب علاوه بر آنكه برهانى است، وجدان و عيان هم شاهد بر آن است؛ چنانچه حالات صحت و مرض بدن و عوارض مزاجيه و حالات داخليه و خارجيه بدن، در روح و باطن مؤثر است؛ و بعكس، حالات خلقيه و روحيه و ملكات نفسانيه در حركات و سكنات و افعال بدنيه، طبعاً و من غير رويّه، مؤثر است؛ و از اين، نتيجه حاصل آيد كه هر يك از اعمال خيريه يا شريّه را، در نفس تأثيرى است كه يا آن را متوجه به دنيا و زخارف آن كند و محجوب از حقّ و حقيقت نمايد و در سلك حيوانات و شياطين منسلك كند، يا آن را متوجه به آخرت كند و قلب را الهى كند و كشف سبحات جلال و جمال بر او نمايد، و او را در سلك روحانيين و مقربين درگاه منخرط نمايد.
و اين افعال عباديه و مناسك الهيّه، علاوه بر آنكه خود داراى صور غيبيه بهيه ملكوتيه هستند، كه تشكيل بهشت جسمانى دهند، در روح نيز ملكات و حالاتى حاصل كنند كه مبدأ بهشت متوسط و جنات اسمايى گردند؛ و اين
يكى از اسرار تكرار اذكار و اعمال است، زيرا زبان كه ذكر الهى را تكرار كرد، كم كم زبان قلب هم باز مىشود و آن نيز متذكر مىشود، چنانچه از تذكر قلب، زبان نيز متذكر مىشود. و اين فايده حاصل نشود در عبادات و اين نتيجه گرفته نشود، مگر آنكه وقت عبادت و دعا و ذكْر قلب حاضر باشد، كه با غفلت و نسيان قلب، به هيچ وجه اعمال خيريه را در روح تأثيرى نيست؛ و از اين جهت مىبينيم كه از عبادات پنجاه سال، يا بيشتر، در قلب ما به هيچ وجه اثرى پيدا نشده، بلكه به ملكات فاسده ما هر روز افزوده شده؛ و اين صلاة كه ناهى از فحشا و منكر است، و معراج مؤمن و مقرب متقى است، ما را به جايى نرسانده و مقام صفايى براى ما از آن حاصل نيامده.
شيخ عارف كامل، شاهآبادى- روحى فداه- مىفرمود: بايد انسان در وقت ذكر، مثل كسى باشد كه كلامْ دهن طفل مىگذارد و تلقين او مىكند، براى اينكه او را به زبان بياورد، و همين طور انسان بايد ذكر را تلقين قلب كند؛ و مادامى كه انسان با زبان ذكر مىگويد و مشغول تعليم قلب است، ظاهر به باطن مدد مىكند؛ همين كه زبان طفل قلب باز شد، از باطن به ظاهر مدد مىشود. چنانچه در تلقين طفل نيز چنين است: مادامى كه انسان كلام دهن او مىگذارد او را مدد مىكند؛ همين كه او آن كلام را به زبان اجرا كرد، نشاطى در انسان توليد مىشود كه خستگى سابق را برطرف مىكند. پس در اول، از معلم به او مدد مىشود و در آخر، از او به معلم كمك و مدد مىشود. انسان اگر مدتى مواظبت كند در نماز و اذكار و ادعيه به اين ترتيب، البته نفس عادى مىشود، و اعمال عبادى هم مثل اعمال عاديه مىشود كه در حضور قلب در آنها محتاج به رويّه نيست، بلكه مثل امور طبيعيه عاديه مى شود.
پینوشتها:
1 - شرح اربعين كتابى است از حضرت امام رضوان الله تعالى عليه كه پيش از كتاب حاضر نگاشته شده است. مولف بزرگوار قدس سره الشريف در مقدمه آن چنين مرقوم فرمودهاند:... اين بنده بى بضاعت ضعيف مدتى بود با خود حديث مىكردم كه چهل حديث از احاديث اهل بيت عصمت و طهارت عليهمالسلام كه در كتب معتبره اصحاب و علما رضوان الله عليهم ثبت است، جمع آورى كرده و هر يك را بمناسبت شرحى كند كه با حال عامه مناسبتى داشته باشد؛ و از اين جهت آن را به زبان فارسى نگاشته كه فارس زبانان نيز از آن بهره برگيرند؛ شايد ان شاء الله مشمول حديث شريف ختمى مرتبت صلى الله عليه و آله شوم كه فرموده است: من حفظ على امتى اربعين حديثا ينتفعون بها، بعثه الله يوم القيمه فقيها عالما....
2- پس واى برنمازگزارنى كه از نمازشان غفلت ورزيده سستى مىكنند. (ماعون / 4 و 5).
3- همانا رستگار شدند مومنان، آنان كه در نمازشان خاشعاند. (مومنون / 1 و 2).
4- نمازى هست كه نصف آن پذيرفته مىشود و نمازى هست كه يك سوم با يك چهارم با يك پنجم... تا يك دهم آن قبول مىگردد. و نمازى است كه چون جامه كهنه درهم پيچيده شده بر چهره به جاى آروندهاش زده مىشود. و همانا از نمازى است كه چون جامه كهنه درهم پيچيده شده بر چهره به جاى آورندهاش زده مىشود. و همانا از نماز براى تو (نتيجهاى) نيست جز آن مقدار كه در آن اقبال و حضور قلب داشتهاى. بحارالانوار، ج 81، ص 260، كتاب الصلوه، باب 38، (آداب الصلوه)، مراجعه شود.
5- نمازى هست كه نصف آن پذيرفته مىشود نمازى هست كه يك سوم يا چهارم يا يك پنجم... تا يك دهم آن قبول مىگردد. و نماز است كه چون جامه كهنه درهم پيچيده شده بر چهره به جاى آورندهاش زده مىشود. و همانا از نمازت براى تو (نتيجهاى) نيست جز آن اقبال و حضور قلب داشتهاى. بحارالانوار، ج 81، ص 260، كتاب الصلوه، باب 38، حديث 59.
6- از آن جمله به بحارالانوار، ج 81، ص 260، كتاب الصلوه، باب 38، (آداب الصلوه)، مراجعه شود.
7- مستدرك الوسائل، كتاب الصلوه باب 2، حديث 22. فلاحالسائل، ص 160.
8- ... جز آن كس كه با قلب سليم نزد خدا بيايد. (شعراء / 89).
9- اصول كافى ج 3، ص 26، كتاب الايمان و الكفر، باب الاخلاص، حديث 5. بحارالانوار، ج 67، ص 239، كتاب الايمان و الكفر، باب 54، حديث 7.
10- وسائلالشيعه، ج 4، ص 685، كتاب الصلواه، ابواب افعال الصلوه، باب 2، حديث 2.
11- مدرك قبل، حديث 3.
12- مستدرك الوسائل، ابواب افعال الصلواه باب 2، حديث 29.
منبع: کتاب سر الصلاة (معراج السالكين و صلاة العارفين) امام خمينى رضوان اللَّه تعالى عليه