■ نماز شهیدان به روایت یاران شهید (چهارم )
خاطرات مربوط به نماز شهیدان
۱۰- دعای سریع الاجابه(شهید حسن توکلی)
هوا هنوز گرگ و میش بود. پس از سپری کردن یک شب سخت عملیاتی، آتش شدید دشمن حکایت از یک پاتک سنگین داشت. رزمنده عراف و دلاور حسن توکلی کنار من آمده تیربارش را به من داد گفت:با این سر عراقیها را گرم کن تا من نماز بخوانم. شروع به تیر اندازی کردم و با گوشهی چشم مراقب احوال و خضوع و خشوع او بودم. بر روی خاکریز تیمم کرد و رد حالت نشسته به نماز عشق پرداخت. کمی تیراندازی کردم و باز متوجه توکلی شدم.
رکعت دوم بود دستهایش را بالا آورده بود قنوت میخواند .از شدت گریه شانههایش را که به خود میلرزید بخوبی میدیدم. تیراندازی را قطع کردم ببینم چه دعایی میخواند شنیدم که میگفت: اللهم ارزقنی شهاده فی سبیلک
به حال خوش افسوس خوردم دوباره به دشمن پردختم. باز نگاهی به توکلی کردم جلوی لباسش خونی بود و به آرامی جوی خون از زیر لباسش روی زمین جاری و او در حال خواندن تشهد و سلام بود.
مترصد شدم سلام بدهد و به کمکش بروم. در حالیکه میگفت:السالم علیکم و رحمه الله… و برکاته به حالت سجده بر زمین افتاد.
پیکر آغشته به خون این شهید عاشق را کناری خواباندم در حالیکه از این دعای سریع الاجابه متحیر بودم.
***************
۱۱- رابطه عاشقانه (شهید علی درویش)
علی درویش خیلی زود با خدا رابطهای عاشقانه یافت. هنوز پنج سالش نشده بود که نماز خواندن را آغاز کرد از کلاس دوم ابتدایی یعنی- هشت سالگی- همره بزرگها برای سحری بر میخواست و روزه کامل میگرفت. چند دقیقه به اذان همیشه وضو میگرفت و آماده میشد که برود مسجد برای نماز جماعت.
***************
۱۲- عمل به قرآن (شهدی محسن ساری)
وقتی که شهید محسن ساری به جبهه اعزام میشد هیچ وقت به من اجازه نمیدادکه حتی قرآن را بالای سرش بگیرم. میگفت: بروید قرآن را بخوانید و به آن عمل کنید.
محسن ساری نه ساله بود که شروع کرد به نماز خواندن در حالیکه من اصلاً اطلاعی نداشتم. تا اینکه یک روز برادرش نعمت گفت:مامام محسن یک کاری میکند. من ناراحت شدم و گفتم:چه کاری؟ گفت: روزی دو ریال به من میدهد و میگوید به مامان نگو که نماز میخوانم. از بچگی کارهایی که خداپسندانه بود از من پنهان میکرد.
عارف قرآن و اسوه اخلاق در عملیات ظفر مند بدر به شهدای هشت سال دفاع مقدس پیوست.
***************
۱۳- نماز در قایق (شیهد محمدعلی شاهمرادی)
تا نزدیکیهای غروب آفتاب مسیری طولانی را به طور مخفیانه شناسایی کرده بودیم. موقع مغرب شهید محمدعلی شاهمرادی گفت:میخواهم نماز بخوانم.
من گفتم: میان مواضع دشمن؛ ممکن است هر لحظه شناسایی شده یا حتی اسیر شویم؛ ولی او بدون اعتنا به حرف من آرام مشغول ساختن وضو بود . با خودم فکر کردم که اصلاً جنگ ما به خاطره نماز است. همانگونه که امام حسین (ع) نیز وسط میدان کربلا در ظهر عاشورا نماز خواند.
یک پتو کف قایق پهن کرده به محمد علی اقدا کردیم و نماز را همانجا برپاداشتیم.
***************
۱۴- اقداءبه مادر (شهید امیرحمزه بارلقی)
از همان سنین کودکی اغلب فرایض دینی مانند اصول و فروع دین و دوازده امام را کاملاً یادگرفته بود و کنجکاوانه با اینکه کودکی نابالغ بود از وظایف شرعی میپرسید . وقت نماز هم به من اقتداء میکرد و من هم شمردهتر میخواندم تا او بتواندبهتر یاد بگیرد از همان سنین نوجوانی روزه گرفتن و نماز خواندن را شروع کرد. و از سن چهارده سالگی نه نماز قضایی داشت و نه حتی به یاد میآورم یک روز هم روزه نگرفته باشد. پسرم امیرحمزه بارلقی واقعاً تقید عجیبی به رعایت مسائل شرعی داشت و خیلی در انجام واجبات و مستحبات دقت میکرد.
***************
۱۵- نماز عارفانه (شهید امیر ملکی)
امیر در نیمه شب ۲۲ آبان ماه ۶۲ در جریان عملیات آزادساز ی زندان مرزی دوله تو در منطقه عملیات سردشت بر اثر اصابت گلولهی دشمن مجروح شد. در لحظات آخر عمر پیوسته بامعبود خویش راز و نیاز میکرد و گل سرود عشق را ازکلام پروردگارش میجست:
رب اشرح لی صدری و یسرلی امری… از هم سنگرانش خواست تا او را در حالتی بخوابانند که سر بر سجده بگذارد و دو رکعت نماز عشق اقامه کند. چه با شکوه بود شهادت و ناز عارفانهی شهید امیر ملکی.
ستاد اقامه نماز