■ نماز و حالات روحی آیت الله تألهی از زبان شیخ حسین انصاریان
آشنایی بنده با عارف بزرگ و مؤمن واقعی و خداباور کرده، حضرت آیت الله تألهی خود به سال ۱۳۵۰ برمی گردد. یعنی زمانی که برای سخنرانی دهه دوم ماه شعبان به همدان دعوت شده بودم. میزبان ما گفت عالم بزرگی به نام آیت الله تألهی در منطقه جولان همدان است و بنده را به نماز ایشان برد. نماز ایشان، نماز بانورانیت و باکیفیت و باتوجهی بود. ایشان بعد از نماز برای نمازگزاران به تفسیر نهج البلاغه می پرداخت. تعداد افراد شاید از ۵۰ نفر تجاوز نمی کرد و برای من مایه تأسف بود که چنین مرد بزرگی از نظر هویت معنوی بین توده مردم ناشناخته است.
ایشان جزء افرادی بودند که به نظر من علمشان (غیراز دروسی که آموخته بودند) از نوع «علم يقذفه الله في قلب من يشاء» بود. دریافت های بلند و عمیقی از نهج البلاغه بیان می فرمودند که نمی دانم آیا مستمعین به عمق این مطالب می رسیدند یا خیر.
جلسه سخنرانی بنده در همدان ۱۰ سال پی در پی (یعنی دهه دوم ماه شعبان هر سال ادامه داشت ولی سال اول ارتباط ما با ایشان در حد سلام و علیک بیشتر نبود؛ البته ایشان در همان سال دو سه شب پای منبر تشریف آوردند. سال بعد ایشان مُصِر شدند که به دیدن من بیایند و برای من که سن و سال کمی داشتم، بسیار سنگین بود که شخصیت بزرگی چون ایشان به دیدن بنده بیایند و نپذیرفتند که من خدمت ایشان برسم. در آن جلسه از حالات و وجنات و نورانیت ایشان و نیزاز مطالبی که درباره عمل صالح و خدمت به خلق و آثار آن در قیامت فرمودند، برای من یقینی شد همان نوری را که فکر میکردم در وجود ایشان موج می زند.
اولین روایتی که فرمودند، درباره نماز شب بود و بار اولی بود آن را می شنیدم. فرمودند معصوم از خداوند نقل کرده است:
أعْدَدْتُ لِعِباديَ الصّالِحينَ ما لا عَينٌ رَأتْ،ولا اذُنٌ سَمِعتْ،ولا خَطَرَ على قَلبِ بَشرٍ...
من برای کسانی که اهل نماز شب هستند، نعمت هایی آماده کرده ام که نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده و نه به قلب کسی خطور کرده است.
همان سال بنده برای بازدید به منزل ایشان رفتم و نمی دانستم در چه منزلی زندگی میکنند. وارد شدم، دیدم منزلی است که از همه زر و زیورهای دنیا خالی است، فقط یک فرش معمولی پهن بود، در و دیوار آجری و رنگ پریده و اتاق هایی با تیر چوبی و خانه ای محقر بود. من همانجا گفتم: اگر کسی ایشان را ببیند، کاملا طبق روایاتی است که برای ما از زندگی حضرت مسیح بیان شده است، انسان یاد زندگی عیسی بن مريم می افتد.
این رفت و آمد بنده ده سال ادامه داشت. هرسفری که آمدم ایشان به دیدن بنده آمدند و بنده هم به بازدید ایشان رفتم. هرشب هم پای منبر بنده در مهدیه همدان تشریف می آوردند.
ایشان اهل بکاء بودند. فوق العاده نسبت به حضرت صديقه کبری و أميرالمؤمنين ارادت داشتند. من از روی منبر می دیدم وقتی ذکر مصیبت میکنم، مثل آدم داغ دیده گریه می کنند.
به شدت متواضع و فروتن بودند، از اینکه مُصِر بودند بیایند به دیدن طلبه جوان ۲۸ ساله، می توان شدت تواضع و عظمت ایشان را دریافت. از چند نفر پرسیدم برای من مهم بود که همه میگفتند ما گناهی از ایشان سراغ نداریم. ایشان از اولین روحانیونی بودند که در زمان جنگ به تشییع جنازه شهدا می رفتند.
می فرمودند: خداوند به امام خمینی توفیقات ویژه داده که توانسته است چراغ دین را از خاموش شدن در این مملکت حفظ کند و در آینده هم این چراغ روشن می ماند.
منبع: صدا و سیمای مرکز همدان