■ امام خمینی (ره)؛ آداب و اسرار تكبيرات اذان و اقامه
چون اذان اعلام حضور قواى ظاهره و باطنه نفس است در محضر ربوبيّت براى ثناى ذات مقدّس به حسب جميع اسماء و صفات و شئون و آيات زيرا كه نماز، چنانچه اشاره به آن شد، ثناى جامع است و مورد اين ثناء ذات مقدس است به حسب جلوه به اسم اعظم كه مقام احديّت جمع اسماء است در حضرت واحديت، و مقام تجلّى به جمع و تفريق و ظهور و بطون است در حضرات اعيان و اسماء عينيّه، پس، سالك در اول امر متوجه به كبرياى ذات مقدس شود به حسب اين شأن جامع؛ پس، اعلان عظمت و كبرياى آن را كند اوّلًا به قواى ملكوتيّه و ملكيّه مملكت خود؛ و ثانياً به ملائكة اللَّه موكّله به ملكوت قواى منتشره در مملكت نفس؛ و ثالثاً به موجودات عوالم غيب و شهادت؛ و رابعاً به ملائكة اللَّه موكّله به ملكوت سموات و ارضين. پس، به حسب چهار تكبير، كبرياى اسم اعظم را به جميع سكنه عوالم غيب و شهادت مملكت داخلى و خارجى اعلان كند؛ و اين خود، اعلان عجز خود از قيام به ثناى ذات مقدس است و اعلام قصور خود از اقامه نماز است؛ و اين خود از امور شامله سلوك و آداب محيطه ثنا و عبادت است كه در تمام احوالِ نماز نصب العين سالك بايد باشد. و از اين جهت در اذان و اقامه مكرر ذكر شود و در نماز دائماً تكرار شود؛ در انتقال از هر حالى به حال ديگر اعاده آن شود كه در قلب سالك قصور ذاتىِ خود و عظمت و كبرياى ذات مقدس تمكين پيدا كند.
و از اين جا ادب آن نيز معلوم شود كه بايد سالك در هر تكبيرى قلب و قواى خود را متذكر كند به عجز خود و كبرياى حق. و به وجه ديگر ممكن است كه اين تكبيرات اوّليّه اذان هر يك اشاره به مقامى باشد: پس اول، اشاره باشد به تكبير از توصيف ذاتاً. و دوم، به تكبير از توصيف وصفاً. و سوم، به تكبير از توصيف اسماً. و چهارم، تكبير از توصيف فعلًا. پس گويى كه سالك گويد: اللَّه اكبر از توصيف ذات يا تجليّات ذاتيّه و از توصيف صفات و اسماء و افعال يا تجلّيات به حسب آنها.
و فى حديث طويلٍ عن امير المؤمنين عليه السلام انَّه قال: و الوَجْهُ الآخَرُ اللَّه اكبَرُ فيهِ نَفْىُ كَيْفِيَّتِهِ؛ كَانَّهُ يقولُ (اى المُؤَذّنُ): اللَّه اجلُّ مِنْ ان يُدْرِكَ الْواصِفُونَ قَدْرَ صِفَتِهَ الَّذى هُوَ مَوْصُوفٌ بِهِ؛ و انّما يَصِفُهُ الْواصِفوُنَ صِفَتَهُ عَلى قَدْرِهِمْ لا قَدْرِ عَظَمَتِهِ وَ جَلالِهِ. تَعالىَ اللَّه عَنْ ان يُدرِكَ الْواصِفوُنَ صِفَتَهُ عُلُوّاً كبيراً(1)...
الحديث و از آداب مهمّه تكبيرات آن است كه سالك مجاهده نمايد و با رياضات قلبيّه قلب را محلّ كبرياى حق جلّ جلاله قرار دهد؛ و كِبَر شأن و عظمت و سلطان و جلال را به ذات مقدّس حقّ جلّ و علا منحصر كند و سلب كبريا از ديگر موجودات نمايد؛ و اگر در دل از كبرياى احدى اثرى باشد كه آن را پرتو كبرياى حق نبيند و نداند، قلبش مريض و معلل است و مورد تصرف شيطان است؛ و چه بسا باشد كه تصرّفات شيطانيّه سبب شود كه غيرِ حق را در قلبْ سلطانِ كبريا از حق بيشتر شود و قلبْ او را اكبر از حق شناسد، و در اين صورت انسان در زمره منافقان محسوب گردد. و علامت اين مرض مهلك آن است كه انسان رضاى مخلوق را مقدم بر رضاى حق دارد و براى خوشنودى مخلوق خالق را به سخط آورد.
و فى الحديث، قال الصّادقُ عليه السلام: اذا كَبَّرْتَ، فَاسْتَصْغِرْ ما بَيْنَ السَّمَاوَاتِ الْعُلا وَ الثَّرى دُونَ كِبْرِيائِهِ؛ فَانَّ اللَّه اذا اطَّلَعَ عَلى قَلْبِ الْعَبْدِ وَ هُوَ يُكَبِّرُ وَ فى قَلْبِهِ عارِضٌ عَنْ حَقيقةِ تَكْبيرِهِ، قالَ: يا كاذِبُ، ا تَخْدَعُنى؟ وَ عِزَّتى وَ جَلالى لَاحْرِمَنَّكَ حَلاوَةَ ذِكْرى وَ لَاحْجُبَنَّكَ عَنْ قُربى وَ الْمُسارَّةِ بِمُناجاتى(2).
مىفرمايد: چون تكبير گفتى، كوچك شمار در محضر كبرياى آن ذات مقدس از عرش تا فرش را؛ زيرا كه خداوند تبارك و تعالى اگر بندهاى را ببيند كه تكبير گويد ولى در قلبش علتى است از حقيقت تكبير، يعنى آنچه به زبان آورده قلب موافقت نكند، فرمايد: اى دروغگو، با من خدعه مىكنى؟ به عزت و جلالم قسم است كه از شيرينى ذكر خود تو را محروم مىكنم و از قرب خود تو را محجوب نمايم و از سرور به مناجات خويش تو را محتجب كنم.
اى عزيز، اين كه قلوب بيچاره ما از حلاوت ذكر حق تعالى محروم است و لذّت مناجات آن ذات مقدس در ذائقه روح ما وارد نشده و از وصول به قرب درگاه محتجب و از تجليات جمال و جلال محروميم، براى آن است كه قلوب ما معلّل و مريض است و توجّه به دنيا و اخلاد به ارض و احتجاب به حجب مظلمه طبيعت ما را از معرفت كبرياى حق و انوار جمال و جلال محجوب نموده. تا نظر ما به موجودات نظر ابليسى استقلالى است، از شراب وصل نخواهيم چشيد و به لذت مناجات نائل نخواهيم شد. تا در عالم وجودْ عزّت و كبريا و عظمت و جلال براى كسى مىبينيم و در حجاب بتهاى تعيّنات خلقيّه هستيم، سلطان كبرياى حقّ جلّ جلاله در قلب ما تجلّى نكند.
پس، از آداب تكبير آن است كه سالكْ واقف در صورت آن نشود و به لفظ تنها و لقلقه لسان اكتفا نكند؛ بلكه در اوّل امر، به قوّت برهان و نور علوم الهيّه قلب را از كبرياى حقّ و قصر عظمت و جلال به ذات مقدّس جلّت عظمته و به فقر و ذلّت و مسكنت كافّه سكنه امكانى و قاطبه موجودات جسمانى و روحانى با خبر كند؛ و پس از آن، به قوّت رياضت و كثرت مراودت و انس تامّ قلب را زنده به اين لطيفه الهيّه نمايد و سعادت و حيات عقلى روحانى بخشد. و چون فقر و ذلّت ممكن و عظمت و كبرياى حق جلّت قدرته نصب العين سالك شد و تفكّر و تذكّر به حدّ نصاب رسيد و قلب را انس و سكونت حاصل شد، در همه موجودات آثار كبريا و جلال حق را به عين بصيرت مشاهده كند و علل و امراض قلبيّه علاج شود؛ پس، لذت مناجات و حلاوت ذكر اللَّه را دريابد و قلب مقرّ سلطان كبرياى حق جلّ جلاله شود، و در ظاهر و باطن مملكت آثار كبريا ظاهر گردد و قلب و لسان و سرّ و علن با هم موافق شوند؛ پس، تمام قواى باطن و ظاهر و ملك و ملكوت تكبير گويند و يكى از حجب غليظه مرتفع شود، و يك مرحله به حقيقت نماز كه معراج قرب است نزديك شود.
و اشاره به بعض از آنچه ذكر شد نموده در حديثى كه از علل منقول است از حضرت صادق سلام اللَّه عليه در حديث طويلى كه در آن حديثْ وصف معراج را فرموده:
قال: انْزَلَ اللَّه الْعَزيزُ الْجَبّارُ عَلَيهِ مَحْمِلًا مِنْ نُورٍ، فيه ارْبَعُونَ نَوْعًا مِنْ انْواعِ النُّوِر كانَتْ مُحْدِقَةً حَوْلَ الْعَرْشِ؛ عَرْشُهُ تَبارَكَ وَ تَعالى تَغْشى ابْصارَ الّناظرين. امّا واحٌد مِنْها فَاصْفَرُ؛ فَمِنْ اجْلِ ذلِكَ اصْفَرَّتِ الصُّفْرَةُ. وَ واحِدٌ مِنْها احْمَرُ؛ فَمِنْ اجْل ذلِكَ احْمَرَّتِ الْحُمْرَةُ. الى انْ قالَ: فَجَلَسَ فيهِ ثُمَّ عَرَجَ بِهِ الَى السَّماءِ الدُّنْيا. فَنَفَرتِ الْمَلائِكَةُ الى اطراف السَّماءِ؛ الى انْ قالَ: فَجَلَسَ فيهِ ثُمَّ عَرَجَ بِهِ الىَ السَّماءِ؛ ثُمَّ خَرَّتْ سُجَّداً، فَقالْت: سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّنا وَ رَبُّ الْمَلائِكةِ وَ الرُّوحِ؛ ما اشْبَهَ هذَا النُّورُ بِنُورِ رَبِّنا فَقال جِبْرَئيلُ: اللَّه اكْبَرُ، اللَّه اكْبَرُ. فَسَكَتَ الْمَلائِكةُ، وَ فُتِحَتِ السَّماءُ، وَ اجْتَمَعَتِ الْمَلائِكةُ؛ ثُمَّ جاءَتْ وَ سَلَّمَتْ عَلَيْهِ صلَّى اللَّه عَليه و آله و آله افواجاً ... الحديث(3).
و در اين حديث شريف اسرارى بزرگ است كه دست آمال ما از آن كوتاه است. و آنچه ذكر كردنى است اكنون از مقصد ما خارج است، مثل سرّ تنزل محمل از نور، و سرّ كثرت انوار، و سرّ كثرت نوعيّه، و سرّ عدد اربعين، و سرّ تنزيل خدا آن را، و سرّ احاطه آنها حول عرش، و حقيقت عرش در اين مقام، و سرّ اصفرار صفره و احمرار حمره به واسطه آنها، و سرّ نفور فرشتگان، و سجده كردن آنها و تسبيح و تقديس آنها، و تشبيه كردن آنها آن را به نور پروردگار، الى غير ذلك كه بيان در اطراف هر يك طولانى است. و آنچه تناسب با اين مقام دارد و شهادت بر مطلب ما مىدهد، آن است كه ملائكة اللَّه به واسطه تكبير جبرئيل ساكت و مطمئن شدند، و اجتماع بر گرد شمع جمع ولىّ مطلق كردند؛ و به واسطه تكبير فتح آسمان اول گرديد و يكى از حجب، كه بين راه عروج الى اللَّه بود، خرق گرديد. و بايد دانست كه اين حجب كه در اذان خرق و رفع شود غير از حجبى است كه در تكبيرات افتتاحيه است؛ و شايد پس از اين اشاره به اين معنى بيايد ان شاء اللَّه.
و شايد اين كه در اقامه دو تكبير وارد است، براى آن است كه سالك قواى خود را در محضر اقامه نموده و از كثرت تا اندازهاى رو به وحدت رفته تكبير ذات و اسماء و يا اسماء و صفات كند؛ و شايد در تكبيرِ ذات و اسماء تكبيرِ صفات و افعال منطوى باشد.
پی نوشت ها
1 - وجه ديگر الله اكبر اين است كه كيفيت و چگونگى را از بقى مىكند؛ گويى اذان گوينده مىگويد: خدا والاتر از آن است كه وصف كنندگان صفت او را (آنچنانكه هست) ادارك كنند. وصف كنندگان به قدر ادراك خود او را وصف مىكنند نه به قدر عظمت و جلال او. خدا بسيار برتر از آن است كه وصف گويان صفت او را دريابند... . بحارالانوار، ج 81، ص 131، كتاب الصلوه، باب الاذان و الاقامه، حديث 24.
2- مصباح الشريعه، الباب الثالث عشر، فى اختتام الصلوه. المحجه البيضاء، چاپ البضاء، چاپ مكتبه صدوق ج 1، ص 385. مستدرك الواسائل، كتاب الصلوه، ابواب افعال الصلوه باب 2، حديث 9.
3- خداوند عزيز جبار بر پيامبر محملى از نور فرستاد كه چهل نوع از انواع در آن بود كه برطراف عرش خداوند تبارك و تعالى حقله زده بودند چنانكه چشم هر بينده را خيره مىساخت. يكى از آنها نور زرد بود، پس به اين جهت زردى ررد شد. و يكى از آنها سرخ بوده، براى آن سرخى سرخ شد. - تا اينكه فرمود: پس پيامبر در آن نشست، سپس به آسمان دنيا عروج كرد؛ پس ملائكه به اطراف آسمان گريختند و سپس به سجده افتاده و گفتند: منزه و مقدس است پروردگار ما و پرودگار ملائكه و روح، اين نور چقدر شبيه به نور پروردگار ماست پس جبرئيل گفت: الله اكبر، الله اكبر پس ملائكه ساكت شدند و آسمان باز شد و ملائكه مجتمع گشته و سپس آمدند و گروه گروه بر پيامبر صلى الله عليه و آله سلام كردند.... علل الشرائع، ج 2، ص 312، باب علل الوضوء و الاذان و الصواه، حديث 1.
منبع: کتاب آداب الصلاة، امام خمينى رضوان الله تعالی علیه