■ تشریح فلسفه نماز در کلام گهرباری از شهید دکتر بهشتی
«بسم الله الرحمن الرحیم»
ای محمد! آیاتی که از کتاب خدا بر تو وحی می شود و سروش غیبی بر قلب پاکت فرو می خواند برخوان! و نماز را به پا دارد که نماز از هر زشتی و ناپسند باز می دارد، و یاد خدا بسی بزرگ تر است.
بحث امشب پیرامون نماز است. قبل از شروع بحث، نکته هایی را که پیش از این نیز خدمت آقایان و خانم ها عرض کرده بودم تکرار می کنم:
یکی از آداب مسلمانان نسبت به اسلام و قرآن این است که وقتی نوای قرآن در جلسه ای بلند میشد،کوچک و بزرگ همه به احترام آن در کمال سکوت و آرامش بنشینند و گوش فرا دهند ـ حتی آنها که قران را به دلیل ناآشنایی با زبان عربی نمی فهمند.
و اذا قریءَ القرآن فاستمعوا له و انصتوا
وقتی قرآن خوانده می شود، گوش بدهید؛ ولی نه فقط گوش دادن، بلکه علاوه بر آن: «انصتوا!» به احترام قرآن ساکت باشید. گوش دادن مربوط به آنهاست که معنای آیات را می فهمند، اما «انصتوا» عام است؛ یعنی همه به احترام قرآن ساکت بمانید. این خود نوعی احترام گرفتن از کتاب خداست.
ضمناً، از آقایانی که برنامه های جلسات را تنظیم و اداره می کنند خواهش می کنم از این به بعد، قبل از شروع تلاوت قرآن، تذکر بدهند که تلاوت قرآن کریم اکنون شروع می شود و همه به احترام قرآن ساکت شوند؛ زیرا چه بسا بعضی افراد به این نکته توجه نکنند. پس از این مقدمه اینک به بحث اصلی خود می پردازیم: نماز
بسیار شده است که مسلمان و غیر مسلمان درباره نماز می پرسند: آخر این دولا و راست شدن،این به خاک افتادن و برخاستن، این کلمات یا آیات را خواندن و گفتن چیست؟ البته، عده ای به حکم تربیت اسلامی و عادات به آداب و سنن مسلمانی، با کمال شوق، نیمه شوق، یا گاهی حتی با کسالت ولی به حکم عادت، نماز را می خوانند؛ اما غالباً درک درستی از آن ندارند. از این رو، اگر کسی از ایشان بپرسد این چه کاری است که می کنید، قادر نیستند پاسخ و شرح مناسبی در مورد عمل خود بدهند.
یکی از واجبات،بخصوص در عصر ما، این است که هر مسلمانی بفهمد نماز چیست؟ در نماز چه میکند و چه می گوید و هر یک از کلماتی که ادا می کند و کارهایی که انجام می دهد چه معنایی دارد. دانستن این امر بر هر مسلمانی واجب و لازم است.
من امید داشتم تا زمان برگزاری این جلسه که به بحث نماز اختصاص دارد، نشریه ای را که در نظر داشتیم درباره نماز تهیه کنیم، آماده شود و در اختیار همه قرار گیرد؛ ولی از آنجا که هنوز ترجمه های شماره اول نشریه کامل نشده، چاپ و انتشار آن به تعویق افتاد و لذا انتشار شماره دوم آن را که حاوی بحث مفصل و منظمی درباره نماز است روا ندانستم. به هر حال، بی آنکه به انتظار آن نشریه بنشینیم، امشب بحث نماز را به صورت فشرده عرض می کنم. امیدوارم به یاری خداوند و با تأمین امکانات، بتوانیم هر چه زودتر این بحث را که بحث بسیار ضروری است برای نشر و تنظیم آماده کنیم.
اجازه بدهید قبل از اینکه وارد مقدمات بحث بشوم از خود نماز شروع کنم؛ زیرا بیم دارم اگر به مقدمات بپردازم در همان کلمه اول بمانم و پس از یک ساعت صحبت همچنان در مقدمه باشم. از این رو مستقیماً وارد اصل بحث می شوم.
من مسلمانم؛ روزانه در پنج نوبت، یا لااقل در سه نوبت، نماز می گذارم: صبح، از سپیده صبح تا طلوع آفتاب: دو رکعت، ظهر،از نصف النهار هر مکان تا غروب آفتاب: دو چهار رکعت( هشت رکعت) به نام ظهر و عصر؛ شب از غروب آفتاب تا نیمه شب یا تا سپیده صبح : یک سه رکعت یک چهار رکعت به نام مغرب و عشاء.
توجه دارید که اگر وقت نمازها را از نامشان بگیریم، وقت واقعی شان چنین خواهد بود: صبح(بامداد) ظهر، عصر(یعنی در حدود دو یا سه بعد از ظهر)، مغرب(غروب) و بعد عشاء (شامگاه)؛ یعنی موقعی که دیگر هیچ روشنی در آسمان نیست.
نماز اسلامی پنج نوبت است؛ ولی به فتوای فقهای شیعه، انسان می تواند حتی بی آنکه عذر و مشکلی داشته باشد آنها را در سه نوبت بخواند. اما چرا چنین است؟ اولین سؤالی که در رابطه با نمازهایی که می خوانیم مطرح می شود این است که در بیست و چهار ساعت چند نوبت باید نماز خواند. اگر جوان هایی که هنوز وارد میدان زندگی نشده اند، یا حتی آنان که هنوز وارد میدان جوانی نشده اند پیش از آنکه به میدان زندگی و جوانی پا نهند چنین پرسشی را از من کنند، مشکل می توانم به آنها پاسخ بگویم؛ چون جوان در این سن سراسر پاکی است و نمی فهمد که چرا لازم است یک انسان در بیست و چهار ساعت پنج بار خود را بشوید .
او نمی تواند این نکته را درک بکند و من نیز کمتر می توانم در این باره به آنان توضیح کافی بدهم. ولی فعلاً روی سخنم با آن پسر و دختر خانمی است که به دوره جوانی رسیده یا در شرف ورود به میدان جوانی است؛ آقا و خانمی که غرق زندگی است و حتی موقعی که در خیابان راه می رود حواسش جمع خودش نیست و ممکن است خدای نکرده زیر ماشین برود؛ روی سخن من با چنین افرادی است.
آدمیزاد به حکم آفرینش خاصی که دارد، سخت در معرض غفلت از خدا،راه خدا، پاکی و فضیلت است. باید دائماً یک نظم معنوی مراقب او باشد تا از راه خدا و فضیلت و پاکی منحرف نشود. اما چون این کار دائماً ممکن نیست، او را در شبانه روز پنج، یا لااقل سه نوبت به سوی خدا می خوانیم. ساعاتی را نیز در خواب می گذراند. و برای اینکه زندگی اش خیلی درهم نشکند،صبح تا ظهر نیز او را فارغ البال می گذاریم تا با خیال راحت به سراغ کار خود برود. بدین ترتیب بخشی از روز را درگیر تکلیف نماز نیست، اما در پنج یا لااقل سه نوبت در مقابل خدا قرار می گیرد.
می دانید این پنج نمازی که در روز می خوانید چیست؟ در روایتی نیکو و لطیف، ضمن تمثیلی، حکمت نماز ذکر شده است:اگر یک انسان در بیست و چهار ساعت، پنج بار سر تا پایش را بشوید، آیا باز هم کثیف می ماند؟ هرگز! معنای پنج بار نماز نیز همین است. پنج نوبت روح و دل و جان خود را شست وشو ده تا دائماً پاکیزه بمانی.
شما که اینجا در اروپا زندگی می کنید می دانید که فرد طبقه معمولی اروپایی تقریباً مقید است که لااقل هر روز یک بار قسمت ظاهر بدن، یعنی سر و گردن و دست و پای خود را بشوید. چرا؟
برای اینکه می خواهد دائماً در انظار تمیز باشد. واقعیت این است که او فقط به انظار اهمیت می دهد، لذا نسبت به به بقیه قسمتهای بدن که در انظار جلوه ندارد خیلی مقید نیست. اما آیا براستی فقط تن آدمی کثیف می شود؟ روح کثیف نمی شود؟ بی انصافی است اگر پاسخ منفی دهیم. همان گونه که یک گل خوش بویِ لطیفِ نازک، خیلی زودتر در برابر عوامل فساد متأثر و منفعل می شود و به فساد و پژمردگی می گراید، روح لطیف آدمی به مراتب از جسم او برای آلوده شدن حساس تر و آماده تر است و به دلیل خاصیت قبول انفعالش ضمانت بیشتری می خواهد تا در برابر عوامل فساد محیط مصون بماند. اسلام، ضامنی بهتر از پنج نوبت توجه عمیق به خدا پیدا نکرده است؛ پنج نوبت توجه به خدا و گفت و گوی در برابر خدا آن هم با توضیحاتی که عرض می کنم. به نظر شما این ضامن چطور است؟ مطبوع و دلپذیر؟ لازم و سودمند؟ یا یک تکلیف شاق و باری خسته کننده؟ کدام یک؟
نماز بار سنگینی است؛ مگر برای مردمی که به پاکی،خدا و راه خدا، و زندگی جاوید و روز جزا ایمان آورده اند. آنان که می دانند هدف زندگی انسان، داشتن فضیلت و پاک ماندن و رشد و کمال معنوی است از نمازهای پنجگانه استقبال می کنند. نماز برای آنها سنگین و سخت نیست.
ما وقتی به نماز می ایستیم چه می کنیم و چه می گوییم؟ قبل از هر چیز، دست و صورت و سر و پا را برای خدا تمیز می کنیم. پس با او نکته مواجهیم: اولاً، تمیز می کنیم؛ ثانیاً، این عمل را برای خدا انجام می دهیم . من هر وقت به این بخش از تعالیم اسلام می رسم واقعاً حالت وجد پیدا میکنم. می بینم، اسلام جسم و جان، ماده و معنا، دنیا و آخرت، زندگی و کمال را به طرز زیبایی به هم پیوند داده است. ملاحظه کنید؛ می خواهم نماز بخوانم، وضو می گیرم. وضو گرفتن چیست؟ وضو به معنی نظافت. شست وشو و پاکیزگی است. کجا را پاکیزه می کنم؟ قسمت هایی از بدن را که معمولاً بیرون است: صورت بیرون است و زودتر کثیف می شود؛ دست معمولاً تا آرنج بیرون است و در مواقع معمولی بیشتر کثیف می شود؛ بعد هم قسمتی از جلوی سر و روی پا که بیرون است همه را تمیز می کنم. اما آیا اگر یک نفر پیش از وضو حمام رفته، صابون زده و خود را کاملاً تمیز کرده باشد، با هم باید وضو بگیرد؟ بلی، چرا؟ چون در این پاکیزه کردن به نام وضو یک نکته دیگر نیز وجود دارد: پاکیزه کردن خود برای خدا.
می دانید که انسان در موقع وضو گرفتن باید برای خدا وضو بگیرد؛ یعنی باید به این نکته توجه کند که خود را برای خدا پاکیزه می کند. انسان در این حال یک قدم به سمت پاکیزه شدن روح نیز قدم بر می دارد. بنابراین، اگر کسی تمام تن خود را همین حالا تمیز کرده، اما این کار را به عنوان امتثال فرمان خدا و اینکه بخواهد تمیز بشود و به سوی خدا برود انجام نداده باشد، عمل او این نقیصه را دارد که فقط تمیز کردن جسم است نه تمیز کردن جان. انسانی که می خواهد در برابر خدا به حالت راز و نیاز بایستد، باید قبل از آن یک قدم به سمت پاکیزگی جان برداشته باشد و برای خدا وضو بگیرد. به قول حافظ:
دوش رفـــــتم به در مــــیکده خواب آلوده
خـــــرقه تر دامــن و سـجاده شـــــراب آلوده
آمـد افسـوس کـنان مـغبچه بـاده فــروش
گــــفت بــیدار شــو ای رهـــرو خـواب آلــوده
شسـت و شویـی کـن و آنـگه به خـرابـات خـرام
تــــا نــگردد ز تـو ایـن دیـر خــراب آلــودهآن می که حافظ می گوید، میی است که عقل را به خاطر داغی سر از دست آدمی نمی گیرد. می عشقی است که عقل را در راه پاکی و صفا می گیرد. مسلم این است که در زبان عرفا، اصطلاح و کلمه “می” برای تعبیر از جهت شیفته کننده و شیوا و شیدا کننده شخص عاشق کمال و معنویت به کار رفته است.شســت و شویـی کـن و آنــگه بــه خـرابات خــرام
تـــا نـگـردد ز تـــو ایــن دیـــر خـــراب آلــــوده
وضو، شست و شوی کردن و آنگه به مسجد و محل نماز خرامیدن است. یک قدم به سمت پاکی معنوی برداشتن است. لذا، اگر کسی همین حالا نیز حمام رفته، باید برای خدا وضو بگیرد تا یک قدم به خلوص و خدایی بودن نزدیک تر شده باشد.بنابراین، نمازگزارِ مسلمان، دست و صورت و سر و پا و نیز اندکی دل خود را تمیز می کند، آنگاه به محراب عبادت و بندگی می رود. محراب مختص امام جماعت نیست، هر جا به نماز بایستید همان جا محراب است . به جنگ شیطان و هوا و هوس رفتن ست. محراب، جایگاه مبارزه با خودپرستی و خودخواهی است.
باری، نمازگزار با این توجه قلبی که برای خدا نماز می خواند، در محراب خویش می ایستد و اولین کلمه ای که می گوید این است: «الله اکبر»؛ خدا برتر و بزرگ تر است از همه چیز. توجه کنید؛ با گفتن «الله اکبر» و بیان این شعار بزرگ اسلام، یک مسلمان همه عظمت های دیگر را در برابر چشم دل و جان خود خرد می کند. این مسأله نیاز به توضیح فراوان دارد؛ اما همان گونه که عرض کردم اگر بخواهیم در اینجا درنگ کنیم از اصل بحث باز می مانیم. انشاء الله تفصیل مطلب را به بعد موکول می کنم و فعلاً به توضیح مختصری اکتفا می کنم.
باور کنید آدمی در زندگی غالباً در اثر مرعوب شدن یا مجذوب شدن دچار لغزش می شود. آنان که می لغزند، یا مرعوب اند، یا مجذوب. به آنکه در برابر عظمت زیبایی و دلربایی چیزی مفتون شده و خود را باخته، می گوییم مجذوب. به آنکه در برابر صفوت و سیطره قدرتی خود را باخته، می گوییم مرعوب. آدمی که خود را نبازد به این زودی ها دچار لغزش نمی شود. این یک نکته عالی اسلامی است. مسلمان حق ندارد در برابر هیچ چیز خود را ببازد. البته او به حکم اینکه انسان است از چیزهای خوب خوشش می آید؛ اما خوش آمدن یک مطلب است، مجذوب شدن و خود باختن و عنان اراده را از کف دادن مطلب دیگر. این دو معمولاً با هم خلط می شوند. به جوان، دختر، پسر، زن، مرد، می گویی در برابر این ظواهر فریبنده حیات این قدر پا روی همه چیز نگذار؛ می گوید، مگر من آدم نیستم و دل ندارم؟ این درست؛ بنده هم دل دارم، شما هم دل داری، اما اراده را نگه دار و خوددار باش. ببین این چیزی که تو از آن خوشت می آید تا چه اندازه برایت سودمند و تا چه اندازه مضر است. ببین اگر سودمند است از چه راهی می توانی آن را به دست بیاوری؛ از راه حلال یا حرام؟ از راه شرافت مندانه یا از راه غیر شرافت مندانه؟ نکته در اینجاست:خود را نبازد.
مسلمان حق ندارد در برابر قدرت ها مرعوب باشد هر قدرت انسانی، یا هر قدرت طبیعیِ بالاتر از آن. معنای نماز آیات همین است. آدمیزاد در موقع زلزله های سخت، خود را می بازد. متأسفانه این نماز را بد معنی می کنند. خیال می کنند اسلام به مسلمان ها گفته موقع زلزله و گرفتن ماه و خورشید و از این قبیل، برای اینکه بلا برطرف شود نماز آیات بخوانند. اصلاً معنای نماز آیات این نیست. اگر کسی ذره ای با روایات ما آشنا باشد می فهمد که معنای نماز آیات اصلاً این نیست. معنای نماز آیات این است: بشر ممکن است در برابر حوادث فوق العاده طبیعی خود را ببازد؛ اسلام می گوید در این هنگام فوراً بگو: «الله اکبر»؛ یعنی اینها هیچ عظمت ندارد، خود را نباز!
اگر تاریخ اسلام را مطالعه کنید می بینید شعار سربازان مسلمان در میدان جنگ «الله اکبر» بود؛ یک مرتبه همه با هم می گفتند «الله اکبر»، و پشت دشمن را به لرزه در می آوردند.
بنابراین، من مسلمانم و نماز را شروع می کنم: «الله اکبر» یعنی من نه مرعوب چیزی هستم، نه مجذوب چیزی. خدا از همه چیز بزرگ تر است. بعد از آن: بسم الله الرحمن الرحیم
شما می دانید این روزها معمول است و سابقاً نیز معمول بوده که وقتی می خواستید جایی را افتتاح کنند می گفتند به نام نامی فلانی اینجا را افتتاح می کنیم. در اسلام این معنا قدغن است. هر کار به نام خداست. تنها خداست که می شود به نام او کاری را شروع کرد،جایی را افتتاح کرد،یا بنایی را بنیان گذاشت. مسلمان، همه کارش را تنها به نام خدای بخشایشگر مهربان آغاز می کند.
الحمد لله رب العالمین : ستایش مخصوص خداست؛ خدای جهانیان.
تملق و چاپلوسی از عوامل فساد دو جانبه است. هم برای شخص متملق فساد روحی و پستی و دنائیت می آورد، هم آن کسی را که دیگران تملق او را می گویند گمراه می کند؛ یعنی فساد دو جانبه دارد. مسلمان از هیچ کس ستایشگری نمی کند، گرچه قدردانی می کند؛ مثلاً می گوید فلانی مردی خدمتگزار است. این، قدردانی و شکر است. انسان باید سپاسگزار همه کس باشد. شما به من محبتی می کنید، من نیز می گویم بسیار متشکرم. این لازم است. تشکر، یعنی سپاسگزاری در برابر محبت شما. اما اگر شما به من محبت کنید و من بگویم متشکرم، بعد هم شروع کنم برای شما اوصاف حمیده و خصال پسندیده ای را برشمارم که یا هیچ یک از آنها در شما نیست، یا مقدار کمی در شما وجود دارد ولی من آن را چند برابر بکنم، این عمل ستایشگر است.
تنها موجودی که انسان می تواند و شاید و باید که زبان به ستایش او بگشاید خداست، که کمال مطلق است و هر چه درباره او بگوییم باز هم کم است. اما در مورد انسانها حساب داشته باشید؛ از ایشان قدردانی، تشکر، سپاسگزاری بکنید، ولی ستایشگری نکنید. حمد و ستایشگری مخصوص خدای جهانیان است.
الرحمن الرحیم : خدای مهربان .
مالک یوم الدین: خدایی که روز کیفر و پاداش دارد (توجه به معاد) .
ایاک نعبد و ایاک نستعین: بارالها! ما فقط تو را می پرستیم و در برابر هیچ کس دیگر حالت پرستش نداریم و کمک های غیبی را فقط از تو می خواهیم.
توجه بفرمایید، ما از همه چیز کمک می گیریم؛ به این معنی که یا فعالیت می کنیم، یا معامله میکنیم. تنها موجودی که از او کمک می گیریم اما نه به صورت معامله، خداست ـ و معنی «ایاک نستعین» همین است. مسلمان چشم طمع به هیچ کس ندارد؛ و گرنه از او استعانتی شرک آمیز خواسته است. با دیگران یا به صورت کار و فعالیت روبرو می شود، یا به صورت معامله، توافق و قرارداد. اما توقع کمک های آقامنشانه از اشخاص داشتن، نوعی پستی است که به روح بلند مسلمان نشاید.
آن روزی که مسلمان کمک آقا منشانه از کسی بخواهد فقط حق دارد آن را از یک نفر طلب کند؛ آن هم خداست. این گونه کمک خواستن، در منطق یک مسلمان منحصر به خداست.
اهدنا الصراط المستقیم: بارالها! راه راست را به ما بنما.
صراط الذین انعمت علیهم : راه مردمی که نعمتت را بر آنها ارزانی داشتی و از نعمتت برخوردارند.
غیر المغضوب علیهم: نه راه آنها که به خشمت گرفتارند؛
و لاالضالین: و نه راهی که گمراهان می روند.
این خواسته های اصیل یک مسلمان از خدا در هر نماز است . بعد از آن نیز مقداری قرآن میخواند.
بسم الله الرحمن الرحیم. قل هوا الله احد؛ بگو خدا تنها یک خداست.
الله الصمد؛ خدای به تمام معنا کامل؛ خدای کمال مطلق.
لم یلد و لم یولد؛ خدایی که نه زاده و نه زاییده شده.
و لم یکن له کفواً احد؛ و نه همتایی دارد.
نمازگزار وقتی که اینها را می گوید مفاهیم و تعالیم عالی اسلام را به خود تلقین می کند. بعد میگوید : الله اکبر (البته این ذکر مستحب است)؛ به رکوع می رود و خم می شود. توجه کنید! خم شدن یک مسلمان در برابر هیچ کس دیگر تعظیم نمی کند. مگر نه اینکه شما وقتی به حالت رکوع می روید می گویید سبحان ربی العظیم و بحمده؟ پاک باد خدای من که بزرگ است و ستایش از آن اوست. گفتن این جمله چه معنایی دارد؟ یعنی: عظمتی که مرا وادار به تعظیم کردن و خم شدن می کند مخصوص خداست. پاک باد خدا که من در برابر کسی جز او به حالت تعظیم خم نشوم.
تاریخ اسلام را بخوانید. در موقعی که پیغمبر(ص) و مسلمانها در مکه گرفتارند و تحت فشار دشمنان قرار دارند و با عده کمی که دارند بر هستی و موجودیت خود می ترسند، عده ای مسلمان به فرمان پیغمبر، برای اینکه مبادا نهال اسلام قبل از بارور شدن در مکه خشک شود، دستور میگیرند به حبشه مهاجرت کنند. هفتاد و چند نفر بتدریج ـ و نه در یک نوبت به حبشه آمدند. وقتی به حبشه می آیند، نجاشی پادشاه حبشه به آنان پناه می دهد. قریش هم یکی دو نفر مأمور با هدایا و تحف پیش نجاشی می فرستند و درخواست می کنند که اینان را از خاک خود بیرون کن و دستور بده به سرزمین پدری و مادری و وطن آباء و اجدادی و مقدسات ملی خود را زیر پا گذشتهاند. می گوید من که نمی دانم؛ باید اینها بیایند تا ببینم حرف حسابشان چیست؟
قرار می شود در فلان روز که بار عام است، به چند نفر، یا به همه این عده ای که به عنوان پیروان محمد (ص) به پایتخت حبشه آمده اند، اجازه بدهند که به حضور نجاشی امپراطور حبشه بیایند. نجاشی امپراطوری مسیحی است. به این نکته توجه بفرمایید که وقتی به این مسلمان ها اطلاع میدهند، می گویند همه که برویم فایده ندارد؛ ما دو نفر از آنها را که ارزندهترند به عنوان نماینده انتخاب می کنیم تا بروند. یکی از آنها جعفر بن ابی طالب، برادر علی بن ابیطالبـ علیه السلام ـ است. قرار می شود. این دو نفر بیایند و از حقوق مسلمانان پناهنده به حبشه در برابر شکایت نمایندگان قریش، در پیشگاه و حضور نجاشی دفاع کنند. وقتی جعفر و همراهش می خواهند به تالاری که نجاشی در آن روی تخت نشسته وارد می شوند سرشان را راست می گیرند و وارد میشوند. دربارین نجاشی و مأمورین تشریفات در برابر نجاشی تا زمین خم می شوند و به آنها میگویند به خاک بیفتند. اما اینان اصلاً تکان نمی خورند. به آنها می گویند مگر شما وحشی هستید؟ مگر شما آدم نیستید؟
دارید در برابر امپراطور حاضر می شوید! اینان پاسخ می دهند که ای بیچارهها! ما اگر قرار بود به خاک بیفتیم اینجا نمی آمدیم، ما اینجا آمدیم تا در برابر انسان ها به خاک نیفتیم. جعفر و همراهش در چنین موقع حساس و خطیری حاضر نمی شوند در برابر نجاشی قد خم کنند.
بله ،این است مسلمان! مسلمان در برابر هیچ کس تعظیم نمی کند. من حتی به بچه های کوچک خودم که گاهی از سر تقلید از دیگران می خواهند به من یا مادرشان احترام بگذارند و تعظیم کنند گفته ام مبادا حتی در برابر من تعظیم کنید؛ در برابر هیچ کس تعظیم نکنید. من هم شخصاً تاکنون در برابر هیچ کس تعظیم نکرده ام و نخواهم کرد. من مسلمانم، مسلمان که در برابر کسی تعظیم نمیکندـ : سبحان ربی العظیم و بحمده. بعد بر می خیزد و به خاک می افتد. عده ای در برابر بزرگان به خاک می افتند، اما مسلمان در برابر خدا به خاک می افتد و می گوید : سبحان ربی الاعلی و بحمده. اگر قرار است عده ای در برابر متوسطین تعظیم کنند و در برابر بزرگ ترها به خاک افتند، باری من بزرگ ترین بزرگ ترها (الاعلی) و بالاترینِ بالاها خداست. پاک باد خدای بالاتر از همه که من در برابر کسی جز او به خاک بیفتم.
این یک رکعت نماز. حال واقعاً بگویید، اگر مسلمان در هر روز پنج بار این تمرین را بکند و این سرود توحید و یکتا پرستی را بخواند چقدر اثر دارد! حالا توجه می فرمایید نماز چیست؟
رکعت دوم، سوم و چهارم نیز همین طور. حال به تشهد و سلام می پردازیم. اشهد ان لا اله الی الا الله وحده لا شریک له؛گواهی می دهم که جز خدای آفریدگار جهان هیچ خدایی نیست و تنها او بی همتاست . و اشهدا ان محمداً عبده و رسوله؛ گواهی می دهم که حتی محمد(ص) نیز بنده و فرستاده خداست. این شهادت را می دهم تا مبادا من هم مثل پیروان مسیح، محمد (ص) را هم مرز خدا کنم. مسلمان هر روز چند بار این جملات را می گوید تا مبادا او هم به انحراف مسیحیت دچار شود. بعد هم برای اینکه معلوم باشد گر چه محمد خدا نیست، اما انسانی است که حقوقی بر ما دارد، بر محمد و آل محمد درود می فرستد: اللّهم صل علی محمد و آل محمد؛ یعنی، درست گفتم محمد (ص) بنده خدا و پیغمبر خداست، اما حق پیغمبری و رهبری بر ما دارد؛ پس خدایا! بر او و خاندانش درود بفرست. پس از آن (البته این مستحب است): السلام علیک ایها النبی و رحمه الله و برکاته؛ سلام و رحمت خدا بر تو ای پیغمبر! بعد (خوب توجه کنید): السلام علینا و علی عبادالله الصالحین؛ سلام بر ما و بر همه بندگان نیکوکار خدا.
مسلمان در هر نمازی پیوند دوستی با همه بندگان نیکوکار خدا را به خود تلقین می کند. به عبارت دیگر، درود صلح بر بندگان نیکوکار و مسلمان را هر روز در نماز تکرار می کند. صلح و سلام بر بندگان صالح. بعد هم اگر کسانی اینجا هستند: السلام علیکم و رحمه الله و برکاته.
لبّ مطلب این است که نماز، سرود یکتاپرستی، کمال، فضیلت، و سرود حفظ شخصیت مسلمان است که هر روز چند بار می خواند.
اگر شما به سربازخانه بروید می بینید سربازان هر روز لااقل یک بار سرود سربازی می خوانند. اگر علت ین مسأله را بپرسید، می گویند برای اینکه باید روح فداکاری در سرباز زنده بماند. سرود خواندن تلقین است. تلقین عامل زنده نگه داشتن روح فداکاری و جانبازی در سرباز است.
اسلام نیز می گوید نماز سرود توحید است؛ سرود کمال و فضیلت است و مسلمان در هر روز باید در چند نوبت آن را بخواند تا روح یکتا پرستی و کمال و فضیلت در او زنده بماند. این معنی نماز است. حالا در می یابید که چرا خداوند به پیغمبر (ص) می گوید نمازرا در میان مسلمانان ترویج کن؛ چون نماز از عوامل پیشگیری از فساد است. چون نماز روح ایمان را تقویت می کند، و ایمان هر قدر تقویت بشود فساد کم می شود. از این بالاتر: «و لذکر الله اکبر»؛ نماز یاد خداست ـ که این لذتی بالاتر است . در قرآن کریم درباره نماز خصوصیاتی آمده است:
(۳)
این آیه درباره اوقات نماز است. علاوه بر آن، بر مسلمان ها تأکید شده است که نماز را محترم بشمارید: حفظوا علی الصلوات و الصلوه الوسطی؛ مواظب نماز باشید، بخصوص نماز میانه. نماز میانه، یا نماز صبح است که غالباً به خطر نزدیک است، یا نماز ظهر است که میان روز است. نماز صبح میان شب و روز است و نماز ظهر نماز میان روز است. یکی از این دو نماز میانه ـیا شاید هر دوـ در خطر است. آن در خطر خواب، این در خطر کار. لذا بر مواظبت بر آنها امر شده است.
در اواسط نضج اسلام در مدینه، و بلکه به یک معنا می شود گفت در اواخر آن ، شهر طائف مدتی در محاصره مسلمان ها بود ولی فتح نشد. پیغمبر (ص) نیز برگشت. اصل طائف بود که بالاخره نمیشود و باید فکری کرد. چند نفر سفیر پیش پیغمبر فرستادند. می دانید پیغمبر(ص) از آن سفرا کجا پذیرایی کرد؟در مسجد مدینه. گفت برای این سفرا خیمه و چادر زدند و آنان را در آنجا منزل داد. یک نفر را هم مأمور پذیرایی از آنها کردـ گر چه این سفرا کافر بودند. این سفیران مردم طائف آمدند به پیغمبر (ص) گفتند یا محمد! حقیقت این است که ما احساس کردیم نمی توانیم در کنار مسلمان ها بدون پیمان و عهدی زندگی کنیم. آمدیم که در زیر لوای تو باشیم.
فرمود،بفرمایید مسلمان شوید و به زیر لوای اسلام بیایید. گفتند ما مسلمان می شویم؛قبول میکنیم که خدا هست و این بت ها را کنار می گذاریم. قبول هم می کنیم که تو پیغمبری و مالیات و مانند آن هم می دهیم. فقط از تو خواهش داریم که نسبت به دو مطلب درباره ما آسان بگیری و سخت نگیری. پیغمبر در مورد هر یک از طوایف که مسلمان می شدند به خود آنها دستور می داد بروند و بتخانه ها را خراب کنند. آنان به پیغمبر گفتند ما را از این مأمورتی معاف بدار؛ خودت هر کس را اصلاح می دانی بفرست تا بتخانه ها را خراب کند. اما بت هبل در میان عوام ما خیلی ارزش دارد؛ آن را فعلاً چند سالی دست نزن تا مردم عادت بکنند،بعد هر کاری می خواهی بکن. پیغمبر (ص) فرمود، اینکه من چند سال بگذارم که نمی شود؛ اما اینکه خود شما بت ها را نشکنید و من کسی را بفرستم قابل اجراست. این را قبول کردیم؛ اما شرط دوم چیست؟ گفتند شرط دیگر این است که ما مسلمان می شویم ولی نماز نمی خوانیم. پیغمبر فرمود: لا خیر فی اسلام لیس معه الصلوه؛ اسلامی که با تمرین روزانه آن، یعنی نماز، همراه نباشد خیر و برکت و اثری ندارد. یعنی اینکه اگر مسلمان شوید اما نماز نخوانید برای ما قابل قبول نیست. در روایات هست: الصلوه عمود الدین ، ان قبلت قُبل ما سواها و ان رُدَّت رُدَّ ما سواها؛ نماز ستون دین و تمرین دینداری است.
عده ای می پرسند خیلی ها هستند،نمازشان ترک نمی شود، اما نادرستی هم می کنند؛ مال مردم را هم می خورند، دروغ هم می گویند؛ خیانت هم می کنند. پاسخ این اشکال چیست؟ با جواب دادن به این مسأله بحث امشب را تمام می کنم. جواب و حل این مطلب این است که برادر عزیز و خواهر عزیز! هر کسی مقداری کمال و فضیلت ومقداری هم بی کمالی و بی فضیلتی دارد. کامل مطلق فقط خداست. آن آدمی که می بینید نماز می خواند اما دروغ هم می گوید و خیانت هم میکند، اگر نماز نمی خواند از دیوار مردم هم بالا می رفت. اثر نماز خواندن او این است که از بیشتر شدن فساد او و فساد شدنش تا حدودی جلوگیری می کند؛ و این غنیمت است. ما معمولاً به این اثرها توجه نمی کنیم.
تقریباً سه سال پیش بود که با مردی آشنا شدم. او قبلاً از دوستان و هم پیاله های یکی از الوات درجه اول تهران بود؛ ولی هنگامی که وی را دیدم به مردی نسبتاً حسابی تبدیل شده بود و خیلی هم با آن هم پیاله اش فرق داشت. به من گفت، من و فلان کس سالها با هم همپیاله و همکار و همه کاره بودیم، اما من در عالم لوطی منشی یک کار را می کردم و آن اینکه، طبق آن تربیت قبلی که داشتم، نماز را می خواندم. می گفت، به خدایت و به جدت مصطفی (ص) قسم، پیش تو اعتراف می کنم این که حالا می بینید من وضعم با آن دوستم فرق دارد، زن دارم، بچه دارم، کاسب شدم، به زندگی ام می رسم، سرم به راه راست است و کار خیر هم انجام می دهم به عقیده خودم مرهون همان نماز دست و پا شکسته ای است که می خواندم. این اعتراف یک مرد درباره خود است. این یعنی همان نماز کم خاصیت. البته، نماز کامل آن است که انسان را از همه ناپاکی ها پاک کند؛ اما نماز ناقص نیز انسان را از مقداری از ناپاکی ها پاک می کند یا دور نگه می دارد و کمی به او مصونیت می دهد. خوب توجه کنید، حداقل معنای این که یک آدم در سر وقت پا می شود و نمازش را می خواند چیست؟حداقل مطلب این است که این آدم کلمه وظیفه را می فهمد ـ و این خود یک کمال است. البته، چه بهتر که نمازی بخوانیم پاک کننده؛ نمازی بخوانیم که نشاط دهنده روح و روشن کننده قلب باشد. ولی نمی توان به کسی گفت چون نماز تو واجد آن ویژگی متعالی نیست آن را رها کن. بالاخره نماز او پیوندی میان او و اسلام، میان او و کمال و فضیلت برقرار میکند؛ولو پیوندی خیلی بارکی و نازک و کم اثر. هر چه این پیوند بیشتر باشد، بهتر است.
امید دارم با این معنا و مفهومی که برای نماز عرض کردم، از امشب نماز در چشم بصیرت ما و در پیش همه ما قیمت دیگری پیدا کند. امیدوارم پدران و مادران به سهم خود بکوشند به بچه ها با همان زبانی که می فهمند این معانی را در حدود فهمشان یاد دهند و امیدوارم ما نیز بزودی امکاناتی پیدا کنیم و در آینده نزدیک این فرصت نصیب شود که در مسجد نیز زمینه ای برای فهماندن آن مطالب، مخصوصاً به کودکان، فراهم شود.
گفتارهای شهید بهشتی، بنیاد شهید بهشتی بهار ۱۳۸۴