■ امام خمینی (ره) ؛ حضور قلب
يكى از مهمّات آدابْ قلبيّه كه شايد كثيرى از آدابْ مقدّمه آن باشد و عبادت را بدون آن روح و روانى نيست و خود مفتاح قفل كمالات و باب الأبواب سعادات است و در احاديث شريفه از كمتر چيزى اين قدر ذكر شده و به كمتر ادبى اين قدر اهمّيّت داده شده، حضور قلب است. و ما گر چه در رساله سرّ الصّلاة(1) و هم در كتاب اربعين(2) از آن مستوفى ياد نموديم و درجات و مراتب آن را بيان نموديم، لكن در اين جا نيز براى تتميم فائده و تحرّز از حواله ذكرى از آن مىنماييم.
چنانچه سابق بر اين ذكر شد، عبادات و مناسك و اذكار و اوراد در وقتى نتيجه كامله دارد كه صورت باطنه قلب شود و باطن ذات انسان به آن مخمّر گردد و دل انسان صورت عبوديّت به خود گيرد و از خودسرى و سركشى بيرون آيد. و نيز مذكور شد كه از اسرار و فوائد عبادات يكى آن است كه اراده نفس قوى شود و نفس بر طبيعت چيره شود و قواى طبيعتْ مسخّرْ تحت قدرت و سلطنت نفس گردد و اراده نفس ملكوتى در ملك بدن نافذ گردد، بطورى كه قوا چون ملائكة اللَّه نسبت به حق تعالى شوند كه عصيان آن نكنند لمحهاى، و عمل كنند به آنچه فرمان براى آنها صادر مىشود.(3)
و اكنون گوئيم كه يكى از اسرار عبادات و فوائد مهمّه، كه همه مقدّمه آن است، آن است كه جميع مملكت باطن و ظاهر مسخّر در تحت اراده اللَّه و متحرّك به تحريك اللَّه شود و قواى ملكوتيّه و ملكيّه نفس از جنود اللَّه شوند و همگى نسبت به حق تعالى سمت ملائكة اللَّه را پيدا كنند. و اين خود يكى از مراتب نازله فناى قوا و ارادات است در اراده حق. و كم كم نتايج بزرگ بر اين مترتّب شود و انسان طبيعى الهى گردد و نفس ارتياض بعبادت اللَّه پيدا كند و جنود ابليس يكسره شكست خورده منقرض شوند و قلب و قواى آن تسليم حق شوند و اسلام به بعض مراتب باطنه در آن بروز كند. و نتيجه اين تسليم اراده به حق در دار آخرت آن شود كه حق تعالى اراده او را در عوالم غيب نافذ فرمايد و او را مثل اعلاى خود قرار دهد، و چنانچه خود ذات مقدّس هر چه را بخواهد ايجاد كند به مجرّد اراده موجود شود، اراده اين بنده را هم آن طور قرار دهد؛ چنانچه بعضى از اهل معرفت روايت نمودند از رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله راجع به اهل بهشت كه ملكى مىآيد پيش آنها؛ پس از آن كه اذن ورود مىطلبد وارد مىشود و نامهاى از جناب ربوبيّت به آنها مىدهد بعد از آن كه از خداى تعالى به آنها سلام ابلاغ نمايد. و در آن نامه است براى هر انسانى كه مخاطب به آن است:
مِنَ الْحَىِّ القَيُّومِ الَّذى لا يَموُتُ الَى الْحَىِّ القَيُّومِ الَّذى لا يَمُوتُ. امّا بَعْدُ، فَانّى اقُولُ لِلشَّىْءِ كُنْ فَيَكُونُ. وَ قَدْ جَعَلْتُكَ تَقولُ لِلشَّىْءِ كُنْ فَيْكونُ. فقال صلى اللَّه عليه و آله: فلا يَقولُ احَدٌ مِنْ اهْلِ الجَنَّةِ لِلشَّىْءِ كُنْ الّا وَ يَكُون(4).
و اين سلطنت الهيّهايست كه به بنده دهند از براى ترك اراده خود و ترك سلطنت هواهاى نفسانيّه و اطاعت ابليس و جنود او. و هيچيك از اين نتايج كه ذكر شد حاصل نمىشود مگر با حضور قلب كامل. و اگر قلب در وقت عبادت غافل و ساهى باشد، عبادت او حقيقت پيدا نكند و شبه لهو و بازى است. و البته چنين عبادتى را در نفس به هيچ وجه تأثيرى نيست و عبادت از صورت و ظاهر به باطن و ملكوت بالا نرود- چنانچه به اين معنى در اخبار اشاره شده- و قواى نفس با چنين عبادتى تسليم نفس نشوند و سلطنت نفس بر آنها بروز نكند و همين طور قواى ظاهره و باطنه تسليم اراده اللَّه نگردد و مملكت در تحت كبرياى حق منقهر نشود، چنانچه پر واضح است. و از اين جهت است كه مىبينيد در ما پس از چهل- پنجاه سال عبادت اثرى حاصل نشده، بلكه روز به روز بر ظلمت قلب و تعصّى قوا افزوده مىشود و آن به آن اشتياق ما به طبيعت و اطاعت ما از هواهاى نفسانيّه و وساوس شيطانيّه افزون گردد. اينها نيست جز آن كه عبادات ما بىمغز و شرايط باطنه و آداب قلبيّه آن به عمل نمىآيد، و الّا به نصّ آيه مباركه كتاب الهى: نماز نهى از فحشاء و منكر مىنمايد(5).
و البته اين نهى نهى صورى ظاهرى نيست؛ لا بدّ بايد در دل چراغى روشن شود و در باطن نورى فروزان شود كه انسان را هدايت به عالم غيب كند و زاجر الهى پيدا شود كه انسان را از عصيان و نافرمانى بازدارد.
و ما خود را در زمره نمازگزارها محسوب مىداريم و سالهاى سال است اشتغال به اين عبادت بزرگ داريم و در خود چنين نورى نديديم و در باطن چنين زاجر و مانعى براى ما پيدا نشده؛ پس واى به حال ما آن روزى كه صور اعمال ما و صحيفه افعال ما را در آن عالم به دست ما دهند و گويند خود حساب خود را بكش(6)؛ ببين آيا چنين اعمالى قابل قبول درگاه است و آيا چنين نمازى با اين صورت مشوّه ظلمانى مقرّب بساط حضرت كبريائى است؟ و آيا با اين امانت بزرگ الهى و وصيّت انبياء و اوصياء بايد اين طور سلوك كرد و اين طور دست خيانت شيطان رجيم را، كه عدوّ اللَّه است، به آن راه داد؟ و آيا نمازى كه معراج مؤمن است و قربان متّقين است(7)چرا بايد شما را از ساحت مقدّس تبعيد و از درگاه قرب الهى دور كند؟ آن روز آيا جز حسرت و ندامت و بيچارگى و بدبختى و خجلت و شرمسارى چيزى نصيب ما مىشود؟ حسرت و ندامتى كه در اين عالم شبيه ندارد؛ خجلت و شرمسارى كه نظيرش را تصوّر نمىتوانيم كرد. حسرتهاى اين عالم هر چه باشد مشوب به هزار طور اميدها است، و شرمسارىهاى اينجا سريع الزّوال است، بخلاف آنجا كه روز بُروز حسرت و ندامت است؛ چنانچه حق فرمايد: وَ انْذِرْهُمْ يَوْمَ الْحَسْرَةِ اذْ قُضِىَ الامْر(8). امر گذشته را نتوان جبران نمود و عمر تلف شده را نتوان برگرداند- يا حَسْرَتا عَلى ما فَرَّطْتُ فِى جَنْبِ اللَّه(9). اى عزيز، امروز روز مهلت و عمل است؛ انبياء آمدند و كتابها آوردند و دعوتها نمودند با اين همه تشريفات و اين همه تحمّل رنج و تعب كه ما را از خواب غفلت بيدار و از سكر طبيعت هوشيار كنند و ما را به عالم نور و نشئه بهجت و سرور رسانند و به حيات ابدى و نعمتهاى سرمدى و لذّتهاى جاويدانى رسانند و از هلاك و شقاوت و نار و ظلمت و حسرت و ندامت رهايى دهند؛ تمام اينها براى خود ما بدون اين كه براى آنها نتيجهاى حاصل شود و آن ذوات مقدّسه احتياجى به ايمان و اعمال ما داشته باشند؛ با اين وصف در ما به هيچ وجه اثرى نكرد و شيطان مسامعِ قلب ما را چنان گرفته و سلطنت بر باطن و ظاهر ما همچو پيدا كرده كه هيچ يك از مواعظ آنها را در ما اثرى حاصل نشود، بلكه هيچ يك از آيات و اخبار به گوش قلب ما نرسد و از ظاهر گوش حيوانى تجاوز نكند.
بالجمله، اى قارى محترم كه اين اوراق را مطالعه مىكنى، مثل نويسنده خالى از همه انوار و تهى دست از همه اعمال صالحه و گرفتار هواهاى نفسانيّه مباش؛ تو به حال خود رحمى كن و از عمر خود نتيجهاى حاصل كن؛ دقت در حال انبياء و اولياء كمّل كن و اشتهاهاى كاذب و وعدههاى شيطان را پشت پا زن؛ مغرور گول شيطان مباش و فريب نفس امّاره مخور كه تدليس اينها بسيار دقيق است و هر امر باطلى را به صورت حق به انسان تعميه مىكنند و انسان را فريب مىدهند. گاهى به اميد توبه در آخر عمر انسان را به شقاوت مىكشانند، با آن كه توبه در آخر عمر و تراكم ظلمات معاصى و بسيارى مظالم عباد و حقوق اللَّه امرى است بسيار صعب و مشكل. امروز كه اراده انسان قوّت دارد و قواى جوانى برقرار است و درخت معصيت برومند نيست و سلطنت شيطان در نفس مستحكم نشده و نفس جديد العهد به ملكوت و قريب الافق به فطرت اللَّه است و شرايط حصول و قبول توبه سهل است، نمىگذارند انسان قيام به توبه كند و اين درخت سست را ريشه كن و سلطنت غير مستقلّ را منقرض نمايد، وعده ايّام پيرى را مىدهند كه بعكس اين، اراده ضعيف و قوا ناتوان و درخت معاصى گوناگون كهن و برومند و سلطنت ابليس در ظاهر و باطن مستقل و مستقرّ شده و الفت به طبيعت شديد و بُعد از ملكوت زياد و نور فطرت خاموش و منطفى گرديده و شرايط توبه سخت و ناگوار شده است؛ اين نيست جز غرور.
و گاهى به وعده شفاعت شافعين عليهم السلام انسان را از ساحت قدس آنها دور و از شفاعت آنها مهجور مىنمايند، زيرا كه انغمار در گناهان كم كم قلب را سياه و منكوس كند و انسان را به سوء عاقبت منجرّ نمايد. و طمع شيطان از انسان دزديدن ايمان است؛ دخول در گناهان را مقدّمه آن قرار مىدهد تا به نتيجه مطلوبه برسد. انسان اگر طمع شفاعت دارد، بايد در اين عالم با سعى و كوشش رابطه بين خود و شفعاى خود را حفظ كند و قدرى تفكّر در حال شافعان محشر نمايد كه حال آنها در عبادت و رياضت به كجا رسيده بود. فرضاً كه شما با ايمان از دنيا برويد، ولى اگر بار گناهان و مظالم سنگين باشد ممكن است در عذابهاى گوناگون برزخ و قبر از شما شفاعت نشود؛ چنانچه از حضرت صادق منقول است كه برزخ شما با خودتان است. و عذابهاى برزخ طرف قياس با عذابهاى اين جا نيست، و طول مدّت برزخ را جز خدا كسى نداند، شايد ميليون ميليونها سال طول كشد. و ممكن است در قيامت نيز پس از مدّتهاى طولانى و عذابهاى گوناگون طاقت فرسا شفاعت نصيب ما شود، چنانچه در احاديث نيز اين معنى وارد است(10).
پس، غرور شيطان انسان را از عمل صالح بازدارد و انسان را يا بىايمان يا با بارهاى سنگين از دنيا ببرد و به شقاوت و بدبختى گرفتار كند. و گاهى با وعده رحمت واسعه ارحم الرّاحمين دست انسان را از دامن رحمت كوتاه كند؛ غافل از آن كه اين همه بعث رسل و ارسال كتب و فرو فرستادن فرشتگان و وحى و الهام به پيغمبران و راهنمايى طريق حق، از رحمت ارحم الرّاحمين است. عالم را رحمت واسعه حق فرو گرفته و ما در لب چشمه حيوان از تشنگى به هلاكت مىرسيم.
بزرگتر رحمتهاى الهى قرآن است؛ تو اگر به رحمت ارحم الرّاحمين طمع دارى و آرزوى رحمت واسعه دارى، از اين رحمت واسعه استفاده كن. طريق وصول به سعادت را باز نموده و چاه را از راه روشن فرموده. تو خود به پاى خود در چاه مىافتى و از راه معوج مىشوى، رحمت را چه نقصانى است؟ اگر ممكن بود طريق خير و سعادت را به مردم به طور ديگر نشان بدهند، مىدادند، به موجب وسعت رحمت؛ و اگر ممكن بود اكراهاً مردم را به سعادت برسانند مىرساندند؛ لكن هيهات! راه آخرت راهى است كه جز با قدم اختيار نمىتوان آن را پيمود؛ سعادت با زور حاصل نشود؛ فضيلت و عمل صالح بدون اختيارْ فضيلت نيست و عمل صالح نمىباشد؛ و شايد معنى آيه شريفه لا اكْراهَ فِى الدّين نيز همين باشد.
بلى، آنچه در آن، اعمال اكراه و اجبار مىتوان نمود صورت دين الهى است نه حقيقت آن. انبياء عليهم السلام مأمور بودند كه صورت را با هر طور ممكن است تحميل مردم كنند تا صورت عالم صورت عدل الهى شود و مردم را ارشاد به باطن نمايند تا مردم به قدم خود آن را بپيمايند و به سعادت برسند.
بالجمله، اين نيز از غرور شيطان است كه دست انسان را با طمع رحمت از رحمت كوتاه كند.
احاديث راجع به حضور قلب
در ذكر شمّهاى از احاديث اهل بيت عصمت و طهارت سلام اللَّه عليهم راجع به ترغيب حضور قلب.
و ما در اين جا به ترجمه متن بعضى از روايات اكتفا مىكنيم:
از حضرت رسول ختمى صلّى اللَّه عليه و آله روايت است كه عبادت كن خداى تعالى را چنانچه گويا او را مىبينى؛ و اگر تو او را نمىبينى او تو را مىبيند(11).
از اين حديث شريف استفاده دو مرتبه از مراتب حضور قلب مىشود:
يكى، آنكه سالك مشاهِد جمال جميل و مستغرق تجلّيات حضرت محبوب باشد به طورى كه جميع مسامع قلب از ديگر موجودات بسته شده و چشم بصيرت به جمال پاك ذى الجلال گشوده گرديده و جز او چيزى مشاهده نكند. بالجمله، مشغولِ حاضر باشد و از حضور و محضر نيز غافل باشد.
و مرتبه ديگر، كه نازلتر از اين مقام است، آن است كه خود را حاضر محضر ببيند و ادب حضور و محضر را ملحوظ دارد. جناب رسول اكرم فرمايد: اگر مىتوانى از اهل مقام اوّل باشى عبادت خدا را آن طور بجا آور، و الّا از اين معنا غافل مباش كه تو در محضر ربوبيّتى. و البته محضر حق را ادبى است كه غفلت از آن از مقام عبوديّت دور است. و اشاره به اين فرموده است. در حديثى كه جناب ابو حمزه ثمالى رضي اللَّه عنه نقل مىكند، مىگويد: ديدم حضرت على بن الحسين سلام اللَّه عليهما را كه نماز مىخواند. عباى آن حضرت از دوشش افتاد. آن را راست و تسويه نفرمود تا آن كه از نماز فارغ شد. سؤال كردم از سببش، فرمود: واى بر تو، آيا مىدانى در خدمت كى بودم(12)؟
و نيز از حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله منقول است كه دو نفر از امّت من به نماز مىايستند در صورتى كه ركوع و سجودشان يكى است و حال آن كه ميان نماز آنها مثل ما بين زمين و آسمان است(13).
و فرمودند: آيا نمىترسد كسى كه صورت خود را در نماز برمىگرداند صورت او چون روى حمار شود.(14)
و فرمودند: كسى كه دو ركعت نماز بجا آورد و در آن به چيزى از دنيا متوجّه نشود، خداى تعالى گناهان او را مىآمرزد(15).
و فرمودند: بعضى از نمازها قبول مىشود نصفش يا ثلثش يا ربعش يا خمسش- تا عشرش. و بعضى از نمازها چون جامه كهنه پيچيده مىشود و به روى صاحبش زده مىشود. و از نماز تو مال تو نيست مگر آن كه به قلبت اقبال به آن كنى(16).
و حضرت باقر عليه السلام فرمودند: رسول خدا فرمود: وقتى بنده مؤمن به نماز بايستد خداى تعالى نظر به سوى او كند- يا فرمودند خداى تعالى اقبال به او كند- حتى منصرف شود. و رحمت از بالاى سرش سايه بر او افكند و ملائكه فرو گيرند اطراف و جوانب او را تا افق آسمان و خداى تعالى ملكى را موكّل او كند كه بايستد بالاى سر او و بگويد: اى نمازگزار، اگر بدانى كى نظر مىكند به سوى تو و با كى مناجات مىكنى، توجّه به جايى نمىكنى و از موضعت جدا نمىشوى هرگز(17).
و از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه جمع نمىشود اشتياق و خوف در دلى مگر آن كه بهشت بر او واجب شود. پس وقتى نماز مىخوانى، اقبال كن به قلب خود به خداى عزّ و جلّ؛ زيرا كه نيست بنده مؤمنى كه اقبال كند به قلبش به خداى تعالى در نماز و دعا مگر آن كه قلوب مؤمنين را خداى تعالى به او اقبال دهد و با دوستى آنها او را تأييد كند او را به بهشت برد(18).
و از حضرت باقر و صادق عليهما السلام مروى است كه فرمودند: نيست از براى تو از نمازت مگر آنچه را كه اقبال قلب داشته باشى در آن؛ پس، اگر به غلط بجا آورد تمام آن را يا غفلت از آداب آن كند، پيچيده شود آن و به روى صاحبش زده شود(19).
و از حضرت باقر العلوم عليه السلام روايت شده كه همانا بالا مىرود از نماز بنده از براى او نصف يا ثلث يا ربع يا خمسش؛ پس، بالا نمىرود براى او مگر آنچه را اقبال به قلب نموده است بر آن. و ما مأمور شديم به نافله تا تتميم شود نقص فرايض به آن(20).
و از جناب صادق مروى است كه فرمود: وقتى احرام بستى در نماز، اقبال كن بر آن، زيرا كه وقتى اقبال نمودى خداوند به تو اقبال فرمايد و اگر اعراض نمايى خداوند از تو اعراض كند. پس گاهى بالا نمىرود از نماز مگر ثلث يا ربع يا سدس آن به آن قدر كه نمازگزار اقبال به نماز نموده و خداوند عطا نمىفرمايد به غافل چيزى.
و از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله روايت است كه به ابى ذر فرمودند: دو ركعت متوسّط با فكر بهتر است از ايستادن يك شب در صورتى كه قلب غافل باشد. احاديث در اين باب بسيار است و براى اصحاب اعتبار و قلوب بيدار اين قدر كفايت كند.
1- اشاره است به كتاب سرالصلوه (معراج السالكين و صلوه العارفين). جناب مولف قدس سره الشريف در آغاز آن به بعد از حمد و صلوه و دعا چنين آرودهاند: و بعد، اين سرگشته ادى حيرت و جهالت و بسته به تعلقات انيت و انانيت و سرگرم باده خودى و خودپرستى و بىخبر از مقامات معنويه و ملك هستى اردات خالص كردم كه برخى از مقامات روحيه اولياء عظام را در اين سلوك روحانى و معراج ايمانى به رشته تحرير در آوردم... پايان تأليف اين كتاب شريف در بيست و يكم الثانى 1358 هجرى قمرى، برابر با 19 خرداد 1318 هجرى شمسى، بوده است.
2- كتاب اربعين (شرح اربعين حديث) از آثار جناب مولف قدس سره الشريف مىباشد كه نوشتن آن در محرم 1358 هجرى قمرى به انجام رسده است. در مقدمه اين كتاب شريف بعد از حمد و صلوه و دعا آمده است: و بعد، اين بنده بىبضاعت ضعيف مدتى بود با خود حديث مىكردم كه چهل حديث از احاديث اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام كه در كتب معتبره اصحاب و علماء رضوان الله عليهم ثبت است جمع آورى كرده و هر يك را به مناسبت شرحى كند كه با حال عمه مناسبتى داشته باشد، و از اين جهت آن را به زبان فارسى نگاشته كه فارسى ربانان نيز از آن بهره برگيرند؛ شايد ان اشاء الله مشمول حديث شريف ختمى مرتبت (ص) شوم كه فرموده است: من حفظ على امتى اربعين حديثنا نبتقون بها بعث الله يوم القيامه فقيها عالما. تا بحمدالله و حسن توفيقه موفق به شروع آن شدم و از خداى تعالى توفيق اتمام مىطلبم - انه ولى التوفيق.
3- معناى آيه شريفه است كه درباره ملائكه مىفرمايد: لال يعصون الله ما امرهم و يفعلون ما يومرون (تحريم / 6).
4- از حى قيومى كه نمىميرد به (سوى) حى قيومى كه نمىميرد. اما بعد، من چون به (هر) چيز گويم باش، پس (موجودى) مىشود. تو را (نيز) چنان قرار دادم كه به (هر) چيز بگويى باش موجود شود. آن گاه رسول الله صلى عليه و آله و سلم فرمود: احدى از اهل بهشت به چيزى نمىگويد باش مگر آنكه (موجود) شود. علم اليقين، ج 2، ص 1061. (با اندكى اختلاف).
5- ان الصلوه تنهى عن الفحشا و المنكر (عنكبوت / 45).
6- اشاره است به آيه 14 سوره اسراء اقرء كتابك كفى بنفسك اليوم عليك حسيبا.
7- الصلوه معراج المومن. اعتقادات، مرحوم مجلسى، ص 29. الصلوه قربان كلى تقى (نماز وسيله تقرب هر پرهيزكار است به خدا) فروع كافى، ج 3، ص 265، كتاب الصلوه، باب فضل الصلوه حديث 6.
8- بيمشان ده از روز حسرت - روزى كه كار به آخر رسد. (مريم / 39).
9- دريغا كه در نزديك شدن به خدا (يا در طاعت او) كوتاهى نمودم. (زمر / 56).
10- اين معنى از روايت عمروبن يزيد در فروغ كافى، ج 3، ص 242، و علماليقين، ج 2، ص 1051، استفاده مىشود.
11- بحارالانوار، ج 74، كتاب الروضه، باب 4، حديث 3. مكارم الاخلاق، ص 459.
12 - وسائل الشيعه، ج 4، ص 688، كتاب الصلوه، ابواب الصلوه باب 3، حديث 6.
13- بحارالانوار، ج 81، ص 249، كتاب الصلوه، باب 16، حديث 41.
14- مستدرك الوسائل، كتاب الصلوه، ابواب افعال الصلوه باب 2، حديث 20.
15- منبع پيشين، حديث 13.
16 - بحارالانوار، ج 81، ص 260، كتاب الصلوه، ابواب الصلوه باب 2، حديث 22.
17- مستدرك الوسائل، كتاب الصلوه، ابواب افعال الصلوه، باب 2، حديث 22.
18- وسائل الشيعه، ج 4، ص 687، كتاب الصلوه، ابواب افعال الصلوه باب 3، حديث 3.
19- منبع پيشين، حديث 1.
20- علل الشرائع، ج 2، ص 327، باب 24، حديث 2.
منبع: کتاب آداب الصلاة، امام خمينى رضوان الله تعالی علیه