■ موانع نماز در جامعه ی اسلامی
عوامل تضعيفِ نماز در برگزاري نماز در جامعۀ اسلامي
محمدرضا اسدی (نویسنده و فعال فرهنگی)
عنوانِ این یادداشت، در نگاه نخست و با کمی دقت میتواند خود، جامعِ نقیضها باشد؛ اینکه جامعهای اسلامی باشد و نماز، یکی از مهمترین ارکان دین اسلام، در آن جامعه با مانع روبهرو باشد! شاید از اساس، این رویکرد که نباید در جامعۀ اسلامی امری چون نماز با مانع روبهرو باشد، شالودۀ بسیاری از سیاستهای همان جامعه را نیز تشکیل دهد، چراکه طبیعی است که در ذهن مسئولان جامعۀ اسلامی، هیچ توجیهی برای وجود مانع در برابر نماز، قابل قبول نباشد.
اما غیر از این گمانهزنیها و کنکاشهای ذهنی، بیایید به این پرسش بازگردیم که: آیا در جامعۀ اسلامی، نماز با مانع روبهروست؟ نگارنده به این پرسش، پاسخ مثبت میدهد، همچنان که گمان میکند بسیاری از خوانندگان نیز با او همدل باشند. البته این بخشِ اصلیِ ماجرا نیست؛ اینکه موانع نماز را در جامعۀ اسلامی چه بدانیم، به نظر بخش مهمتری میآید.
میتوان از منظرهای گوناگونی به این مسئله نگاه کرد؛ برای مثال، تلفظ ناصحیح در قرائت نماز را یکی از موانع برشمرد و دربارۀ آن سخن گفت و یا کمبود مسجد در کشور، در مقایسه با فراوانیِ رستوران را مثال زد و از این رهگذر نتیجه گرفت که نماز در جامعۀ اسلامی با موانعی روبهروست. مثالهایی از این دست اگرچه شاید، و تنها شاید، به لحاظ ماهوی در دستۀ موانع نماز در جامعۀ اسلامی جای بگیرند، به نظر نمیرسد در عالم واقع، چنین چیزهایی سدّ راه نماز در جامعه شده باشند، یا دستکم در ردههای بالا یا میانیِ اولویت قرار گیرند. آنچه بیش از همه از نظر نگارنده در این میان سهیم است، رفتار دینداران، بهویژه کسانی است که صاحب تأثیر بر دیگرانند. از ارباب تأثیر حتی میتوان به پدر و مادر اشاره کرد که فرزندشان، رابطهای مستقیم و تنگاتنگ با آنها دارد و همینطور از فروشنده و کاسبی که دینداریِ او در افواه عامه، محرز است. این سلسله میتواند رو به بالا حرکت کند و شامل چهرهای رسانهای شود که تعداد بسیاری او را دیندار میدانند و نیز مسئولی که طبیعتاً دینداری در او، شهره است.
رفتار دینداران از آن جهت میتواند مروج و یا مانع نماز در جامعۀ اسلامی باشد که لابد و ناگزیر، انسان از قیاس خالی نیست. اینکه ناگزیر بودن از قیاس در انسان نیک است یا بد، در اینجا مطمح نظر نیست، اما نمیتوان منکر شد که ذات انسان، میل به مقایسه دارد؛ مقایسۀ میوۀ سالم و گندیده، مقایسۀ اتومبیل خراب و سالم، مقایسۀ میان اجناس فروشگاه «الف» و «ب» و از این دست مقایسههایی که نمونههای آن به طور فراوان در زندگی روزمرۀ ما وجود دارد. حال، نکته این است که کار با مقایسه تمام نمیشود؛ در واقع قیاس، بدون نتیجهگیری، امری عبث و بیحاصل است. ما مقایسه میکنیم تا نتیجه بگیریم. مقایسۀ میان میوۀ سالم و گندیده، به خرید میوۀ سالم منتج میشود؛ مقایسۀ میان قمیت اجناس فروشگاه «الف» و «ب»، ما را به خرید از فروشگاه منصفتر میرساند، اما در قیاس میان رفتار دینداران و داعیۀ دینداریِ آنها، قرار است چگونه نتیجهگیری کنیم؟
در اینجا یک واقعیت وجود دارد و یک اصل نظری، که البته باید میان آنها افتراق قائل شد. اصل نظری این است که دین را نباید اسیر و گرفتار در رفتار دینداران تعریف کرد؛ به این معنا که وقتی دیندار یا دینداران، برخلاف آموزههای دین عمل میکنند، نباید خودِ ارزشهای دینی را زیر پرسش بُرد؛ اما واقعیت این است که این اصل، آنگونه که ما انتظار داریم، در جامعهمان رعایت نمیشود و از قضا، رفتار دینداران سهم بزرگی در شکلدهیِ اذهان از ارزشهای دینی دارد! رفتار دینداران، از آن جهت که در جامعۀ اسلامی جایگاه ویژهای دارند، همیشه در معرض قیاس است و این قیاسها لابد به نتیجهگیری ختم خواهد شد؛ برای نمونه، مقایسۀ میان رفتار همسایۀ دیندار و در عین حال مردمآزار، و همسایۀ غیردیندار و آرام، در اغلب اوقات به این نتیجه منتهی میشود که: همان بهتر که نماز نخواند!
تأثیرگذاری و اهمیت در این روند و این سلسله، طبیعتاً هنگامی بزرگتر و بیشتر خواهد بود که مورد مقایسه در اذهان جامعه، بانفوذتر باشد؛ رئیس ادارهای در شهری کوچک که از قضا هر هفته در نماز جمعه شرکت میکند، اما به هنگام کار مردم را سرگردان میکند، در واقع دارد ذهنیت مردم را به خودش به عنوان فرد دیندار، خدشهدار میکند و این در مقام مقایسه، جایگاه کلّ دینداران و دینداری را به خطر میاندازد! یا خطیب تلویزیونی، وقتی روی آنتن زندۀ تلویزیون، حرفهای مضحک میزند که هیچ اساس صحیحی در متون دینی برای آن متصور نیست و صرفاً برساختۀ ذهن خطیب است، چطور انتظار دارد بعدها حرفهای خودش، یا هملباسهایش دربارۀ اهمیت نماز جدی گرفته شود؟! خاصه این روزها که چنین بخشهایی به صورت «کلیپ»، بیشک سر از شبکههای اجتماعی درخواهند آورند و بسیار بیشتر از آن چیزی که تصور میشود، دیده خواهند شد! مثالهایی از این دست را میتوان بسیار و بسیار برشمرد، اما در نهایت همۀ آنها به این نکته ختم خواهند شد که رفتار ناپسند دینداران، بسیار راحتتر از چیزی که تصور میشود، میتواند ذهنیت مردم را به آموزههای دینی تغییر دهد و از شوق جامعه در انجام فرایض بکاهد.
جدای از رفتار دینداران، مسئلۀ دیگری که به لحاظ اجتماعی نوعی بازدارندگی در امر نماز ایجاد میکند، نوع تبلیغها و تشویقها برای انجام نماز است. اینکه اگر نگوییم همه، میتوان ادعا کرد بخش زیادی از ادارات و نهادها، خود را متولی تبلیغات شهری دربارۀ آموزههای دینی، بهخصوص نماز میدانند. این موضوع، مردمی را که در ادارات سرگردانند، با دلسردی مواجه خواهد کرد، چراکه این قیاس، خواه ناخواه شکل میگیرد که بودجه و نیروی کار ادارهای که هیچ ربطی به امور فرهنگی ندارد و باید به طور مشخص در حیطهای دیگر فعالیت کند، دارد صرف تولید و تهیۀ بنرهای بیکیفیت و نصب آنها و اموری از این دست میشود! این قیاس وقتی جدیتر و پررنگتر به چشم میآید که شهروندانِ شهر بزرگی مانند تهران، در ترافیک سرسامآور گیر کردهاند و به شدت از آلودگی کشندۀ هوا رنج میبرند و در عین حال، هر چند قدم به چند قدم، بَنرها، بیلبوردها و تلویزیونهای شهری را میبینند که به ترویج بسیار ناشیانۀ آموزههای دینی مشغولند!
حاصل اینکه، آنچه در حوزۀ اجتماعی، مانعی بازدارنده در جامعۀ اسلامی در برابر نماز به شمار میآید، «رفتارِ دینداران» است. البته تمامی این نمونهها، از زاویۀ سلبی نگریسته شده بود و رفتار ناپسندِ دینداران را در برابر آموزههای دین قرار داده بود؛ از سوی دیگر، رفتار شایستۀ دینداران نیز میتواند داعی و مروّج فرهنگ دینی باشد، همانگونه که بسیار شنیدهایم: «کونُوا دُعَاۀَ النّاس بِغَیرِ اَلسِنَتِکُم.»
و در آخر اینکه، عاملهای بازدارندهای که ذکر شد، به زعم نگارنده، تنها مردم را به نماز و به طور کلی آموزههای دینی دلسرد نمیکند، بلکه فاصلۀ میان دیندار و غیردیندار را هم زیاد میکند و به نوعی، این فاصله را به مرز نفرت دو طرف از یکدیگر میرساند؛ از این روست که میتوان آزادانه در ایستگاه متروی شهری در آلمان، روزنامهای پهن کرد و نماز خواند و نگاههای سنگین و معنادار دیگران را احساس نکرد، اما قطعاً نمیتوان در متروی تهران بدون احساس چنین نگاههایی، دست به چنین کاری زد!