■ آداب الصلاة - امام خمینی (ره)
بدان كه از براى نماز غير از اين صورتْ معنايى است و غير از اين ظاهر باطنى است؛ و چنانچه ظاهر را آدابى است كه مراعات ننمودن آنها يا موجب بطلان نماز صورى يا نقصان آن گردد، همين طور از براى باطن آدابى است قلبيّه باطنيه كه با مراعات ننمودن آنها نماز معنوى را بطلان يا نقصان دست دهد؛ چنانچه با مراعات آنها نماز داراى روح ملكوتى شود. و ممكن است پس از مراقبت و اهتمام به آداب باطنيّه قلبيّه، شخص مصلّى را نصيبى از سرّ الهى نماز اهل معرفت و اصحاب قلوب حاصل شود كه آن قرّة العين اهل سلوك(1) و حقيقت معراج قرب محبوب است.(2) و آنچه گفته شد كه براى نماز باطن و صورت غيبيّه ملكوتيّه است، علاوه بر آنكه موافق ضربى از برهان و مطابق مشاهدات اصحاب سلوك و رياضت است، آيات و اخبار كثيره عموماً و خصوصاً نيز دلالت بر آن دارد؛ و ما به ذكر بعضى از آن اين اوراق را متبرّك مىكنيم.
از آن جمله قول خداى تعالى است: يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً و ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ انَّ بَيْنَها وَ بَيْنَهُ أَمَداً بَعيداً(3). آيه شريفه دلالت كند كه هر كسى اعمال خوب و بد خود را حاضر مىبيند و صورت باطنيّه غيبيّه آنها را مشاهده كند. چنانچه در آيه شريفه ديگر فرمايد: و وَجَدُوا ما عَمِلوُا حاضِراً(4). و در آيه ديگر فرمايد: فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَه(5) ... الخ دلالت كند بر آن كه نفسْ اعمال را معاينه كند.
و اما احاديث شريفه در اين مقام بيشتر از آن است كه در اين صفحات بگنجد و ما به ذكر بعض آن اكتفا مىكنيم.
از آن جمله در وسائل سند به حضرت صادق سلام اللَّه عليه رساند؛ قالَ: مَنْ صَلَّى الصَّلواتِ الْمَفْرُوضاتِ فِى اوَّلِ وَقْتِها وَ أقامَ حُدودَها، رَفَعَهَا الْمَلَكُ الَى السَّماءِ بَيْضاءَ نَقِيَّةً؛ تَقُولُ: حَفَظَكَ اللَّه كَما حَفَظْتَنى اسْتَودَعْتَنى مَلَكاً كَريماً. وَ مَنْ صَلّاها بَعْدَ وَقْتِها مِنْ غَيْرِ عِلَّةٍ وَ لَمْ يُقِمْ حُدودَها، رَفَعَها المَلَكُ سَوْداءَ مُظْلِمَةً؛ وَ هِىَ تَهْتِفُ بِهِ: ضَيَّعْتَنى ضَيَّعَكَ اللَّه كَما ضَيَّعْتَنى وَ لا رَعاكَ اللَّه كَما لَمْ تَرْعَنى(6). دلالت كند بر آن كه نماز را ملائكة اللَّه بالا برند به سوى آسمان يا با صورت پاكيزه سفيد. و آن در وقتى است كه در اوّل وقت به جا آورد و ملاحظه آداب آن نمايد؛ و در اين صورت دعاى خير به نمازگزار كند. و يا با صورت تاريك سياه. و آن در وقتى است كه آن را بىعذر تأخير اندازد و اقامه حدود آن نكند؛ و در اين صورت او را نفرين كند. و اين حديث علاوه بر آنكه دلالت بر صور غيبيّه ملكوتيّه كند دلالت بر حيات آنها نيز كند؛ چنانچه برهان نيز قائم است بر آن و آيات و اخبار دلالت بر آن كند. چنانچه حق تعالى فرمايد: وَ إِنَّ الدّارَ الآخِرَةَ لَهِىَ الْحَيَوان(7). و به مضمون اين حديث شريف احاديث ديگرى است كه ذكر آنها موجب تطويل است.
و از حضرت صادق سلام اللَّه عليه روايت است كه. چون بنده مؤمن داخل قبر شود، نماز در جانب راست او و زكات در جانب چپ او است، و خوبى او بر او سايه افكند و صبر در گوشهاى قرار گيرد؛ و چون دو ملكى كه موكّل سؤالند داخل شوند، صبر به نماز و زكات و نيكويى گويد: با شما باد يارى رفيقتان و اگر شما عاجز شديد من با او هستم(8). و اين حديث شريف را در كافى شريف به دو طريق نقل فرموده و شيخ صدوق رحمه اللَّه در ثواب الاعمال حديث فرموده. و دلالت آن بر صور غيبيّه برزخيّه و حيات و شعور آنها واضح است. و احاديث تمثّل قرآن به صورت ملكوتيّه و تمثّل نماز بسيار است. و اما آنچه گفته شد كه از براى نماز و ساير عبادات جز اين آداب صوريّه آداب قلبيهايست كه بدون آن آدابْ نماز ناقص است يا اصلًا مقبول درگاه نيست، در خلال اين اوراق، كه شماره آداب قلبيّه مىشود، مذكور خواهد شد ان شاء اللَّه.
و آنچه در اين مقام بايد دانست آن است كه اكتفا نمودن به صورت نماز و قشر آن و محروم ماندن از بركات و كمالات باطنيّه آن، كه موجب سعادات ابديّه بلكه باعث جوار ربّ العزّة و مرقاة عروج به مقام وصول به وصال محبوب مطلق- كه غايت آمال اولياء و منتهاى آرزوى اصحاب معرفت و ارباب قلوب بلكه قرّة العين سيّد رسل صلّى اللَّه عليه و آله(9) است از اعلا مراتب خسران و زيان كارى است كه پس از خروج از اين نشأه و ورود در محاسبه الهيّه موجب حسرتهايى است كه عقل ما از ادراك آن عاجز است. ما تا در حجاب عالم ملك و خدر طبيعت هستيم از آن عالم نمىتوانيم ادراكى نماييم و دستى از دور بر آتش داريم. كدام حسرت و ندامت و زيان و خسارت بالاتر از آن است كه چيزى كه وسيله كمال و سعادت انسان و دواى درد نقايص قلبيّه است و در حقيقت صورت كماليّه انسانيّه است، ما پس از چهل پنجاه سال تعب در راه آن از آن به هيچ وجه استفاده روحيّه نكرده سهل است مايه كدورت قلبيّه و حجابهاى ظلمانيّه شود، و آنچه قرّة العين رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلم است موجب ضعف بصيرت ما گردد يا حَسْرَتى علَى ما فَرَّطْتُ فى جَنْبِ اللَّه.(10)
پس اى عزيز، دامن همّت به كمر زن و دست طلب بگشاى و با هر تعب و زحمتى است حالات خود را اصلاح كن و شرايط روحيّه نماز اهل معرفت را تحصيل كن؛ و از اين معجون الهى كه با كشف تامّ محمدى صلّى اللَّه عليه و آله براى درمان تمام دردها و نقصهاى نفوس فراهم آمده استفاده كن؛ و خود را تا مجال است از اين منزلگاه ظلمت و حسرت و ندامت و چاه عميق بُعد از ساحت مقدس ربوبيّت جلّ و علا كوچ ده و مستخلص كن و به معراج وصال و قرب كمالْ خود را برسان؛ كه اگر اين وسيله از دست رفت وسايل ديگر منقطع است: انْ قُبِلَتْ قُبِلَ ما سِواها؛ وَ إنْ رُدَّتْ رُدَّ ما سِواها(11).
و ما آداب باطنيّه اين سلوك روحانى را به مقدار ميسور و مقتضى بيان مىكنيم، شايد يكى از اهل ايمان را نصيبى از آن اتّفاق افتد، و اين خود شايد موجب رحمت الهى و توجّه غيبى شود نسبت به اين بازمانده از طريق سعادت و انسانيّت و مغلول در زندان طبيعت و انانيّت. انّه ولىّ الْفضلِ و العناية.
آدابى كه در تمام حالات نماز بلكه در تمام عبادات و مناسك ضرور است
يكى از آداب قلبيّه در عبادات و وظايف باطنيّه سالك طريق آخرت، توجّه به عزّ ربوبيّت و ذلّ عبوديّت است؛ و آن يكى از منازل مهمّه سالك است؛ كه قوّت سلوك هر كس به مقدار قوّت اين نظر است، بلكه كمال و نقص انسانيّت تابع كمال و نقص اين امر است. و هر چه نظر انّيّت و انانيّت و خودبينى و خودخواهى در انسان غالب باشد، از كمال انسانيّت دور و از مقام قرب ربوبيّت مهجور است. و حجاب خودبينى و خودپرستى از جميع حجب ضخيمتر و ظلمانىتر است، و خرق اين حجاب از تمام حجب مشكلتر و خرق همه حجب را مقدّمه است، بلكه مفتاح مفاتيح غيب و شهادت و باب الابواب عروج به كمال روحانيّت خرق اين حجاب است. تا انسان را نظر به خويشتن و كمال و جمالِ متوهّم خود است، از جمال مطلق و كمال صرفْ محجوب و مهجور است؛ و اوّل شرط سلوك الى اللَّه خروج از اين منزل است، بلكه ميزان در رياضت حق و باطل همين است. پس هر سالك كه با قدم انانيّت و خودبينى و در حجاب انّيّت و خودخواهى طىّ منزل سلوك كند، رياضتش باطل و سلوكش الى اللَّه نيست، بلكه الى النفس است: مادر بتها بت نفس شما است.(12)
قَالَ تَعالى: وَ مَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهاجِراً الَى اللَّه وَ رَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلى اللَّه(13).هجرت صورى و صورت هجرت عبارت است از هجرت به تن از منزل صورى به سوى كعبه يا مشاهد اولياء (ع)؛ و هجرت معنوى خروج از بيت نفس و منزل دنيا است الى اللَّه و رسوله؛ و هجرت به سوى رسول و ولىّ نيز هجرت الى اللَّه است. و ما دام كه نفس را تعلّقى به خويش و توجّهى به انّيّت است مسافر نشده؛ و تا بقاياى انانيّت در نظر سالك است و جدران شهر خودى و اذان اعلام خودخواهى مختفى نشده، در حكم حاضر است نه مسافر و مهاجر.
و در مصباح الشّريعة است: قالّ الصَّادِقُ عليه السّلام: العُبودِيَّةُ جَوْهَرَةٌ كُنْهُهَا الرُّبُوبِيَّةُ؛ فَما فُقِدَ مِنَ العُبودِيَّةِ وُجِد فِى الرُّبُوبِيَّةِ، وَ ما خَفِىَ مِنَ الرُّبُوبِيَّةِ أُصيبَ فى العُبودِيَّة(14).
كسى كه با قدم عبوديّت سير كند و داغ ذلّت بندگى را در ناصيه خود گذارد، وصول به عزّ ربوبيّت پيدا كند. طريق وصول به حقايق ربوبيّت سير در مدارج عبوديّتْ است؛ و آنچه در عبوديّت از انّيّت و انانيّت مفقود شود در ظلّ حمايت ربوبيّتْ آن را مىيابد، تا به مقامى رسد كه حق تعالى سمع و بصر و دست و پاى او شود؛ چنانچه در حديث صحيح مشهور بين فريقين وارد است.(15)
چون از تصرّفات خود گذشت و مملكت وجود خود را يكسره تسليم حق كرد و خانه را به صاحب خانه واگذار نمود و فانى در عزّ ربوبيّت شد، صاحب خانه خود متصرّف در امور گردد؛ پس تصرّفات او تصرّف الهى گردد؛ چشم او الهى شود و با چشم حق بنگرد، و گوش او گوش الهى شود و به گوش حقّ بشنود. و هر چه ربوبيّت نفس كامل باشد و عزّ آن منظور خواطر شود، از عزّ ربوبيّت به همان اندازه كسر شود و ناقص گردد، چه كه اين دو مقابل يكديگرند: الدُّنْيا و الآخِرَةُ ضَرَّتان(16).
پس، سالك الى اللَّه را ضرور است كه به مقام ذلّ خود پىبرد و نصب العين او ذلّت عبوديّت و عزّت ربوبيّت باشد. و هر چه اين نظر قوّت گيرد عبادت روحانىتر شود و روح عبادت قويتر شود، تا اگر به دستگيرى حقّ و اولياى كمّل عليهم السلام توانست به حقيقت عبوديّت و كنه آن واصل شود، از سرّ عبادت لمحهاى درمىيابد. و در جميع عبادات- خصوصاً نماز كه سمت جامعيّت دارد و منزله آن در عبادات منزله انسان كامل است و منزله اسم اعظم بلكه خود اسم اعظم است- اين دو مقام، يعنى مقام عزّ ربوبيّت كه حقيقت است و مقام ذلّ عبوديّت كه رقيقه آن است، مرموز است. و در اعمال مستحبّه قنوت و در اعمال واجبه سجده را اختصاصى است كه پس از اين ان شاء اللَّه به آن اشاره خواهم كرد.
و بايد دانست كه عبوديّت مطلقه از اعلى مراتب كمال و ارفع مقامات انسانيّت است كه جز اكمل خلق اللَّه محمّد صلّى اللَّه عليه و آله بالاصالة و ديگر اولياى كمّل بالتّبعيّة كسى ديگر را از آن نصيبى نيست، و ديگران را پاى عبوديّت لنگ است و عبادت و عبوديّت آنها معلّل است. و جز با قدم عبوديّت نتوان به معراج حقيقى مطلق رسيد؛ و لهذا در آيه شريفه فرمايد: سُبحانَ الّذى اسْرى بِعَبْدِهِ(17). قدم عبوديّت و جذبه ربوبيّت سير داد آن ذات مقدّس را به معراج قرب و وصول. و در تشهّد نماز كه رجوع از فناى مطلق است، كه در سجده حاصل شده، باز توجّه به عبوديّت قبل از توجّه به رسالت است. و ممكن است اشاره به آن باشد كه مقام رسالت نيز در نتيجه جوهره عبوديّت است. و اين مطلب را دنباله طويلى است كه از وظيفه اين اوراق خارج است.
مراتب مقامات اهل سلوك
بدان كه اهل سلوك را در اين مقام و ساير مقامات مراتب و مدارجى است بىشمار، و ما به ذكر بعض از آن مراتب به طور كلّى مىپردازيم. و امّا احاطه به جميع جوانب و احصاء همه مراتب آن از عهده اين ناچيز بيرون است: الطُّرُقُ الَى اللَّه بِعَدَدِ انْفاسِ الْخَلائِق(18).
يكى از آن مراتب مرتبه علم است. و آن، چنان است كه به سلوك علمى و برهان فلسفى ثابت نمايد ذلّت عبوديّت و عزّت ربوبيّت را. و اين يكى از لباب معارف است كه در علوم عاليه و حكمت متعاليه به وضوح پيوسته كه جميع دار تحقّق و تمام دايره وجودْ صرف ربط و تعلّق و محض فقر و فاقه است. و عزّت و ملك و سلطنت مختصّ به ذات مقدّس كبريا است و احدى را از حظوظ عزّت و كبريا نصيبى نيست، و ذل عبوديّت و فقر در ناصيه هر يك ثبت و در حاقّ حقيقت آنها ثابت است. و حقيقت عرفان و شهود و نتيجه رياضت و سلوك، رفع حجاب از وجه حقيقت و رؤيت ذلّ عبوديّت و اصل فقر و تدلّى است در خود و در همه موجودات. و دعاى منسوب به سيّد كائنات صلّى اللَّه عليه و آله: اللّهُمَّ ارِنِى الاشياءَ كَما هِى(19). شايد اشاره به همين مقام باشد؛ يعنى، خواهش مشاهده ذلّ عبوديّت كه مستلزم شهود عزّ ربوبيّت است نموده.
پس، اگر سالك راه حقيقت و مسافر طريق عبوديّت با قدم سلوك علمى و مركب سير فكرى اين منزل را طى كرد، در حجاب علم واقع شود و به مقام اوّل انسانيّت نائل شود، و لكن اين حجاب از حجب غليظه است كه گفتهاند: العِلْمُ هُوَ الْحِجابُ الْاكْبَر(20). و بايد سالك در اين حجاب باقى نماند و آن را خرق كند. و شايد به اين مقام اگر قناعت كند و قلب را در اين قيد محبوس نمايد، در استدراج واقع شود. و استدراج در اين مقام آن است كه به تفريعات كثيره علميّه پرداخته و به جولان فكر براى اين مقصد براهين كثيره اقامه كند و از منازل ديگر محروم ماند، و قلبش به اين مقام علاقهمند شود و از نتيجه مطلوبه كه وصول الى فناء اللَّه است غافل شود، و صرف عمر خود را در حجاب برهان و شعب آن نمايد؛ و هر چه كثرت فروع بيشتر شود، حجاب بزرگتر و احتجاب از حقيقت افزون گردد. پس، سالك نبايد گول شيطان را در اين مقام خورده از حق و حقيقت به واسطه كثرت علم و غزارت آن و قوّت برهان محجوب شود و از سير در طلب بازماند؛ و دامن همّت به كمر زند و از جدّيّت در طلب مطلوب حقيقى غفلت نورزد و خود را به مقام ديگر كه مقام دوم است برساند.
و آن، چنان است كه آنچه را عقل با قوّت برهان و سلوك علمى ادراك كرده با قلم عقل به صفحه قلب بنگارد و حقيقت ذلّ عبوديّت و عزّ ربوبيّت را به قلب برساند و از قيود و حجب علميّه فارغ گردد. و ما اشاره به اين مقام در آتيه نزديكى مىنماييم ان شاء اللَّه. پس نتيجه مقام دوم حصول ايمان به حقايق است.
مقام سوّم، مقام اطمينان و طمأنينه نفس است كه در حقيقتْ مرتبه كامله ايمان است. قالَ تَعالى مُخاطِباً لِخَليلِه: ا وَ لَم تُؤمِنْ؟ قالَ بَلى وَ لكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبى(21). و شايد اشاره به اين مرتبه نيز پس از اين بيايد.
مقام چهارم، مقام مشاهده است كه آن نورى است الهى و تجلّىاى است رحمانى كه تَبَع تجلّيات اسمائيّه و صفاتيّه در سرّ سالك ظهور كند و سر تا پاى قلب او را به نور شهودى متنوّر نمايد. و در اين مقام درجاتى است كثيره كه ذكر آنها از حوصله اين اوراق خارج است. و در اين مقام نمونهاى از قرب نوافل كُنْتُ سَمْعَهُ وَ بَصَرَهُ وَ يَدَه(22) بروز كند و سالك خود را مستغرق بحر لا يتناهى بيند؛ و پس از آن بحرى است بسيار عميق كه از اسرار قدر در آن شمّهاى كشف شود.
و هر يك از اين مقامات را استدراجى است خاصّ به خود كه سالك را در آن هلاكت عظيم است، و سالك بايد در تمام مقامات خود را تخليص از انانيّت و انّيّت كند و خودبين و خودخواه نباشد كه سرچشمه اكثر مفاسد است خصوصاً براى سالك. و پس از اين اشارتى به اين مطلب مىنماييم، ان شاء اللَّه.
منبع: کتاب آداب الصلاة،امام خمينى رضوان الله تعالی علیها