■ سفارش لقمان حكيم به نماز/ نماز عاشقانه يك بسيجى
لقمان حكيم در سفارشهايى كه به فرزندش مى كند، درباره نماز مى گويد:
فرزندم ! نماز بسيار بخوان .
هرگز نماز را از اول وقت به تاخير نينداز و دين خود را نسبت به اول وقت نماز فورا ادا كن .
نماز را با جماعت بخوان ، هر چند در سخت ترين حالات و شرايط باشد.
قرآن را تلاوت كن و ياد خدا را هرگز فراموش مكن . (1)
نماز اول وقت
آيت الله سبحانى نقل مى كند در چندين سالى كه در خدمت امام خمينى ره بودم ، برجستگيها و ويژگيهاى بارزى از ايشان ديدم . از جمله ويژگى معظم له اين بود كه نسبت به نماز اول وقت خيلى مقيد بود و در هيچ شرايطى نماز اول وقت را ترك نمى نمود. به ياد دارم در جلسه اى كه به اتفاق دوستان ارجمند، از جمله شهيد آيت الله سعيدى و آيت الله خزئلى با امام ره داشتيم ، هنگام اذان ظهر بود، سفره هم پهن بود، امام ره به ساعت نگاه كرد و برخاست و گفت : جايى بدهيد تا من نمازم را بخوانم . و با آرامش خاص به نماز مشغول شد.
اين تقيد به نماز اول وقت ، روح نمازگزارى را در ايشان راسخ نموده بود و به همين جهت در تمام كارها نظم بسيار خوبى داشت . (2)
نماز عاشقانه يك بسيجى
يكى از نيروهاى عمل كننده در عمليات والفجر مقدماتى نقل مى كند:
وقتى از عمليات بر مى گشتم ، از پشت خاكريز ناله اى به گوشم خورد. كنجكاو شدم ، جلوتر رفتم ، ديدم يكى از بچه ها كنار خاكريز ايستاده و تن و بدنش پر از خون است . نزد او رفتم و پرسيدم : چيزى لازم دارى ؟ چه كمكى از من بر مى آيد؟ گفت : چيزى نمى خواهم ، اگر دارى مقدارى آب بده تا نمازم را با وضو بخوانم ، چند روز است كه بدون وضو و با تيمم نماز مى خوانم .
از آن همه عزت نفس و بزرگوارى و ايمان آن جوان رزمنده شرمنده شدم . مى ديدم كه چند روز است كه آب ندارد و از حالتش معلوم بود كه سخت تشنه است ، ولى تشنگى را به روى خودش نمى آورد، دنبال آب بود كه بتواند وضو بگيرد و نمازش را با وضو بخواند. (3)
آخرين شب مسلم بن عقيل عليه السلام
مسلم بن عقيل ، پسر عمو و سفير لايق امام حسين عليه السلام وقتى كه در شهر كوفه تنها و بى باور ماند و مردم كوفه از اطرافش پراكنده شدند، شگفت زده و سرگردان در كوچه هاى تاريك و ساكت شهر به راه افتاد. از بى وفايى مردم كوفه دلتنگ بود و بى اختيار در كوچه ها راه مى رفت . در تاريكى شب ، به زنى با ايمان به نام طوعه برخورد. طوعه وقتى مسلم را شناخت ، او را در خانه اش پناه داد و از او به مهربانى و گرمى پذيرايى كرد. مسلم پس از خوردن كمى غذا و اندكى استراحت ، برخاست و به عبادت و راز و نياز با خداى بى نياز مشغول شد.
طوعه هنگام اذان صبح براى مسلم آب آورد تا وضو بگيرد. به او گفت : آقاى من ! امشب هيچ نخوابيدى .
مسلم در جواب طوعه گفت :
كمى خوابيدم و در خواب عمويم على عليه السلام را ديدم . به من فرمود: هر چه زودتر به پيش ما بيا، گمان مى كنم امشب آخرين شب عمر من باشد.
مسلم وضو گرفت و به نماز صبح ايستاد. پس از نماز مشغول ذكر و دعا بود كه ناگهان صداى سم اسبهاى مزدوران عبيد الله را شنيد. دعايش را زود تمام كرد تا خودش را براى جنگ با دشمنان خدا و امام آماده كند.
مسلم پس از جنگى سخت ، با حيله فرمانده مزدوران ، خودش را تسليم نمود.
سرانجام او را به دستور عبيد الله با دستهاى بسته ، در حالى كه لبهايش به ذكر و دعا مشغول بود، به شهادت رساندند. (4)
(1) - تفسير نمونه / جلد 17- ص 47 سوره لقمان / آيه 17
(2) - نماز پيوند خلق و خالق / ص 70.
(3) - گمشده اى در شياكوه / ص 65
(4) - سوگنامه آل محمد صلى الله عليه و آله / ص 174
منبع: کتاب بهترين پناهگاه حكايات و داستانهاى نماز، رحيم كارگر محمدياری