■ غرب و آثار زيان بار تكيه افراطي به علم و عقل
غرب و آثار زيان بار تكيه افراطي به علم و عقل
حجت لاسلام دکتر ساجدی، مرکز تخصصی نماز
اکتفا به اين دو ابزار آثار مخربي را در جوامع کنوني برجاي نهاده و اهل تحقيق را به بازنگري در انديشه مادي حاکم بر غرب فراخواندهاست. حاصل اين بازنگري بن بست نظري و بحران عملي است. جهان معاصر هم در عرصه نظريه پردازي شاهد بن بست علم و عقل مادي نگر صرف بوده[1] و هم در صحنه عمل مشکلات اجتماعي فراوان ناشي از اين نگرش را تجربه و لمس نمودهاست. پارهاي از نتايج شوم كنار زدن وحي و اكتفا به عقل و تجربه، بحرانهاي عملي است كه نمونه هايي از انها در ذيل ميآيد. [2]
پوچ گرايي، اضطراب و احساس تنهايي
از جمله آثار زيانبار علم گرايي در غرب رشد پوچي گرايي و بيمعنايي زندگي است. عصر حاضر شاهد ترويج انديشه پوچي گرايي توسط پارهاي از نويسندگان غربي است. کساني چون فرانتس كافكا، آلبر كامو، ساموئل بكت، آرتور آداموف، ژان پل سارتر، اوژن يونسكو، حامي اين رويكرد هستند و آن را به صورت نمايش نامه، مقاله و ...مطرح كردهاند. جمعي از آنان در صدد ارائه پشتوانه ي عقلي بر پوچي زندگي بشر وسرنوشت انسان بر آمدهاند و پارهاي نيز با راهكارهاي هنري و عاري از هر گونه روش منطقي واستدلالي، بيمعنايي و نگون بختي حيات بشر را ترسيم كردهاند. قهرمانان آثار اين نويسندگان افرادي بيتفاوت و خونسرد نسبت به زندگي و ارزشهاي آن، بيقيد نسبت به اداب و رسوم اجتماعي و بياحساس در روابط با ديگران هستند.[3]
ژان فوراستيه نيهيليسم (پوچ انگاري) را زاده ي ساينتيسم (علم گرايي) افراطي ميشمارد و چنين مينگارد:
بنابر انديشههاي سارتر يا كافكا كه آثارشان را ميتوان پي آمدهاي منفي دانش آزموني (تجربي) و تحقير و تخريب ارزشهاي سنتي دانست، انسان موجودي بيمعنا و رها شدهاي در جهان بيمعنا است و ... . از اين گونه انديشههاي پوچ گرايانه و نيست انگاري سراسر نمونههاي ادبيات نوين غرب را اكندهاست.[4]
انچه مشهود است اينكه:
با اعلام پوچي زندگي و هيچ بودن جهان، زندگي در روي زمين (براي بسياري غربيان) عملا معنا و مفهوم خود را از دست دادهاست. تمدن امروز غرب به انسان معاصر امكانات مادي گوناگوني دادهاست كه نسل گذشته، خواب آن را هم نميتوانست ببيند، ولي چون در اين تمدن معناي انسان مفقود و مجهول است، از اين رو اميدها و ارزوهاي ژرف او ناديده و ناشناخته ماندهاست، و همه ي اين امكانات مادي هم مانع از آن نيست كه انسان در سيه روزي و نااميدي فرو نرود.[5]
غرب معاصر به رغم اوج رشد علم و تكنولوژي شاهدي وضعيتي است كه تافلر آن را يكي از شگفت انگيزترين پديدههاي اجتماعي دوران مينامد و اظهار ميدارد:
تنها موقعي ميتوانيم يكي ازحيرت آورترين پديدههاي اجتماعي عصر حاضر يعني رواج بيسابقه كتابها و فرقههاي مذهبي را درك كنيم كه سه عاملِ تنهايي، فقدان ساختار و بيهدفي و پوچي و بيمعنايي را كه ناشي از زوال تمدن صنعتي است در كنار هم بگذاريم.[6]
اگر علم و عقل براي سعادت انسان كافي بود ما نبايد شاهد بحرانِ معنويِ جهان معاصر و شدت روز افزون آن و ظهور بيش از پيش علائم معنويت خواهي در غرب بوديم. اگر رفاه مادي بهشت برين به ارمغان مياورد سخن از نقص و كمبود در غرب و اينكه ”حقيقتاً يك پوچي و رفاه مادي و يك نقص معنوي در غرب ديده ميشود و مردم در غرب خواهان معنا دادن به زندگي خود هستند.“[7] معنا نداشت.
استاد شهيد مرتضي مطهري در اين باره ميفرمايند:
امروزه غالبا دريافتهاند كه ساينتيسم (علم گرايي محض) و تربيت علم خالص از ساختن انسان تمام ناتوان است. تربيت علمي خالص ... انسان تك ساختي ميسازد نه انسان چند ساحتي. امروز همه دريافتهاند كه: عصر علم محض به پايان رسيدهاست و يك خلا ارماني جامعهها را تهديد ميكند ... ويل دورانت اعتراف ميكند که: خلا موجود در درجه ي اول يك خلا آرماني است، خلائئ است در ناحيه مقاصد و غايات و ارمانها، خلائي است كه به پوچ گرايي منتهي ميشود.[8]
به گفته اريك فروم، رشد تکنولوژي نتوانستهاست انسان را به ارامش رواني که مهمترين بنيان سلامت از ديدگاه سازمان بهداشت جهاني است، و نخستين گام زندگي سعادت مندانهاست، برساند، بلکه به عکس ارامش را از او گرفتهاست. " لوازم حاكميت علم و تكنولوژي مطلق حاكميت اضطراب و بيهوده گرائي است. انسان امروزي احساس ارامش نميكند و بيشتر دچار سرشكستگي شدهاست ... و از فعاليتهاي خود احساس بيهودگي دارد."[9]
اسف بارتر آنکه:
عصر اضطراب، نامي است كه روان شناسان بر اين عصر نهادهاند. طبق امار در جهاني كه به آن فراتر از تجدد ميگويند بسياري از تختهاي بيمارستاني ايالات متحده ي امريكا متعلق به بيماران رواني است.[10]
خاستگاه عمده اين معضل در اين واقعيت نهفتهاست که: "امروز دنياي ما دچار قحطي تفسير معني از جهان و هستي است."[11]
به سخن رودلف اوكن، وقتي انسان نتواند به ياري قدرتي متعالي، برتر رود يا خود را از آنچه هستي بلاواسطه ايجاب ميكند بيشتر و بهتر گرداند، روز به روز بيشتر احساس ميكند كه رندگي هرگونه معني و هرگونه ارج را از دست ميدهد.[12]
خستگي روحي، و احساس خلا معنوي و اخلاقي
علم و تكنولوژي و بهرههاي مادي آن از ارضاء نيازهاي فطري و معنوي و خود يابي انسان عاجزند. همين امر سبب روي آوردن بسياري به دين شدهاست چنانچه كَتْ اِستيونس، خواننده پراوازه ي انگليسي كه با ترك پيشة خود به اسلام گرويده منشا گرايش خود به اسلام را خلأ معنوي جانكاهي دانسته كه او را به شرايط بغرنجي سوق دادهاست. وي در اين رابطه اظهار ميدارد:
من در عصر تلويزيون و سفرهاي فضايي و توسعة برقآساي صنعتي در لندن بزرگ شدم و در دنياي پيشرفته غربي زندگي ميكردم، من سالها هر چيزي را كه انسان آرزويش را دارد در اختيار داشتم اما هميشه احساس خلأ در زندگي خود ميكردم.[13]
خانم «برگيت جميله» تازه مسلمان اروپايي نيز با اشاره به وضع رنج اوري كه پيش از پذيرش اسلام از ناحية «خلأ روحي» بر او وارد شده چنين ميگويد:
من در تمام طول دوران زندگي 26 سالهام انسان مذهبي نبودم و زندگيام را مانند ساير افراد اروپايي در خوشي و خوشگذراني پشت سر گذاشتم، اما هميشه در زندگي خويش احساس خلأ و كمبود ميكردم. با وجود تمام تلاشي كه در بر طرف كردن اين خلأ زندگي خود داشتم باز هر روز بيش از پيش وضع روحيام بدتر ميشد؛ البته ظاهراً انسان شادي بودم.[14]
انسان معاصر به رغم برخورداري از دانش تجربي و عقل آن را براي هدايت اخلاقي و معنوي و پاسخگويي به نياز فطري خود ناکافي ميبيند لذا جمع كثيري از نسل جديد متفكران و انديشه وران غربي اعتراف دارند كه «ما ره گم كردگاني هستيم كه در وراي خود و … آراي ضعيف خود در جست و جوي كانونهايي هستيم كه رفتار و انديشه ما را به سلاح اخلاق و معنويت مجهز سازد»[15] فرياد آنان از فقر عميق معنوي در غرب بلند است و به رغم وضع مادي و اقتصادي خود وقوع يك تحول و انقلاب معنوي را ضروري ميشمارند.[16]
موج جديد درك ضرورت بازگشت به ارزشهاي معنوي در غرب به دليل همين ناتواني علم و عقل در حل مشكلات معنوي و اخلاقي است. امروزه بسياري از ساكنين كشورهاي غربي آثار مخرب بيگانگي با دين و معنويات و رنج جانكاه آن را احساس نمودهاند و سرانجام به اين نتيجه رسيدهاند كه بدون دين اخلاق و معنويت فاقد تکيه گاه لازم است : «ميبايد به تصوري از جهان و انسان دست يابند كه در آن زندگي معنا و هدف يابد و ارزشهاي اخلاقي و معنوي پشتوانة جدي يابند»[17]
خستگي از ماده گرايي و حركت بسوي معنويت در غرب مورد مطالعات متعددي از جمله توسط بيل مايزر روزنامه نگار و محقق امريكائي قرار گرفتهاست. وي طي ده برنامه متوالي كه از شبكه تلويزيوني pbs پخش شد با ارائه نتايج تحقيقات خود در اين زمينه اظهار داشت:
مردم در سراسر جهان از مادي گرايي و ماترياليسم خسته شدهاند و به سرعت به سوي معنويت باز ميگردند و اين بازگشت چندي است كه اغاز شدهاست.[18]
وي تاكيد كرد كه:
دين و پيروي محض از اصول آن بار ديگر مورد توجه قرار گرفتهاست.[19]
برخي از انديشه وران غربي چون جورج ويگل گرايش جهان به سوي امور غير مادي را از واقعيتهاي ممتاز دوران حاضر دانسته و اظهار ميدارند ”غير مادي شدن {دين گرايي} جهان از واقعيتهاي بر جسته ي زندگي اواخر قرن بيستم است“.[20]
به گفته ي دكتر برني سيگنل، نويسنده غربي:
«مردم {در غرب} جداً تشنة مباحث معنوي هستند و به دنبال يافتنِ معناي زندگي هستند.»[21]
كريستين بونو، محقق و تازه مسلمان فرانسوي با اشاره به تحولالت اجتماعي در كشورهاي غربي مينويسد:
«جوامع غربي از حرفهاي سياسي و اقتصادي خسته شدهاند و تشنة معنويت هستند.»[22]
پرفسور «دانيل دريسر باك» استاد دانشگاه امريكن نيز معتقد است:«در ميان كشورهاي صنعتي ثروتمند، امريكاييان بيش از مردم ساير اين كشورها مذهبي و اهل رفتن به كليسا هستند... مردم ]غرب[ از ماديگرايي خسته شدهاند و توجه و تمايل آنها به معنويات از همين وازدگي و خستگي سرچشمه ميگيرد.»[23]
روزنامة واشنگتن پست نيز يكي از صدها نمونههاي ملموس رويکرد معنويتخواهي بشر خسته از رنج پوچي و بيهدفي را چنين توضيح ميدهد:
«هم اكنون بيست ميليون نفر براي تغذية روحي خود به راديوهاي مذهبي گوش ميدهند» سپس در تحليل اين رويداد مينويسد:«بيشتر مردم به دليل ناآرامي رواني، سرخوردگي روحي ناشي از زندگي پر دغدغة روز مرة آمريكا به گوش دادن به راديوهاي مذهبي پناه ميآورند تا خود را آرامش دهند و به دستورات مذهبي كه در جامعه اجرا نميشود نزديك كنند.»[24]
جمع پرشماري از تحليلگران مسائل اجتماعي غرب استقبال کم نظير از آموزشهاي معنوي را ناشي از تشنگي انسان خسته از خلأ دنياي صنعت و تكنولوژي از معنويت ميدانند:
دكتر هوان پولا، رئيس كالج مطالعات بوديسم در لسآنجلس با اشاره به رويكرد وسيع مردم به آموزشهاي بوديسم در جامعة آمريكا ميگويد:
«آمريكاييها از فشار زندگي و دنياي صنعت و تكنولوژي خسته شدهاند و با پناه آوردن به مراكز آموزش بوديسم روح خود را از اين مشكلات نجات ميدهند.» به گفته ي وي: «اين رويكرد، نشانة علاقة جامعة آمريكا به مذهب و روش جديد معنوي است.»[25]
امروزه علايم جالبي از توجه و رويكرد معنوي جوامع غربي در اين جوامع به چشم ميخورد كه توجه به اين علائم ما را در تحليل عميقتر اين جريان ياري ميگرداند.
پرفسور ويليام چيتيك، استاد گروه اديان و عرفان دانشگاه ايالتي نيويوريك با طرح موج تازه و گستردة ترجمه اشعار و غزليات معنوي مولانا در ايالات متحده آمريكا گزارش ميدهد که:
"من پارسال در مجلة خارجي نشريات خواندم كه پر فروشترين شاعر انگليسي زبان آمريكا مولانا جلالالدين رومي است و اين مسئله عجيبي است!" وي در راستاي ريشه يابي اين پديده اضافه ميکند:
"اين موج، زاده چند دليل است، يكي تشنگي غربيها براي معنويات است و اين عنصر بسيار مهمي ميباشد.»[26]
در گزارش خواندني ديگري در اين خصوص آمده است: «اخيراً ستارة موسيقي مدرن غرب و بازيگر فيلمهاي نئوموزيكال هاليوود (اوتيا) آلبومي را روانة بازارهاي صوتي ـ تصوري موزيك آمريكا نمودهاست كه طي روزهاي نخست عرضه، ركورد فروش را در غرب شكستهاست، مضمونِ اين آلبوم جنجال برانگيز هيچ نيست مگر دكلمة ترجمه انگليسي غزليات ديوان كبير شمسِ ملاي رومي. اشعار اجرا شده در اين آلبوم كه به شيوهاي استادانه به زبان انگليسي برگردان شده همگي داراي مضاميني چون دعوت بشر به خروج از ظلمات درون، گشودن پنجرهاي به سوي عالم نور و اشراق و فراخوان روح به ضيافت خداوند ميباشد.
به گزارش راديو دولتي آمريكا:
دست اندركاران ترجمة اشعار عرفاني مولوي در حال ترجمة مثنوي معنوي به زبان انگليسي ميباشند.
بر اساس اين گزارش به ادعاي كارشناسان فرهنگي دانشگاههاي آمريكا ترجمة غزليات شمس به ويژه در قالب كتابچههاي جيبي فوق العاده در ميان نسل جوان آمريكا مورد اقبال واقع شدهاست.»[27]
جان كين انديشمند انگليسي تبار طي سفري به كشور تركيه در مصاحبه با يكي از نشريات اين كشور با اعتراف به واقعيت مذكور ميگويد:
"سيستم حكومتي در غرب به افلاس افتادهاست و لائيسم نيز نتوانسته روح تشنه انسانها را سيراب كند."
وي با نقد شديد نگرش نيچه اظهار ميدارد :
هنگامي كه نيچه ضرورت كشتن خدا را در غرب طرح كرد لائيسم به بالاترين حد قدرت خود رسيده بود اما امروزه ميبينيم كه در جوامع غربي حيات ديني مجددا مطرح ميشود و دين در عرصه اجتماعي كاربرد خود را نشان ميدهد.[28]
نميتوان رشد دينگرايي در جهان و به ويژه اسلام گرايي پرشتاب در عصر حاضر به رغم سرمايه گذاريهاي شگفت اور علمي و مادي عليه اسلام را رويدادي ساده تلقي کرد و از کنار آن گذشت. اين حرکت نيازمند تحليلهاي دقيق است چنانچه کارشناسان جهاني نيز در باب آن سخن گفتهاند و منشا آن را کاستي علم گرايي افراطي و خستگي بشر مدرن دانستهاند.
تكنولوژي توان فراهم سازي امكانات مادي را دارد اما براي خوش بختي و اسايش روان كافي نيست. به گفته ي يكي از پزشكان ايراني كه بيش از چهل سال مقيم المان بوده است:
كساني كه در غرب از نظر مادي از وضعيت خوبي برخوردارن هستند هيچ گاه نتوانستهاند خوش بختي را به تمام معنا درك كنند اينها به ظاهر خوش بخت اند. بشر را نميتوان با مرسدس بنز و خانه زيبا خوش بخت كرد و خلا معنوي در امريكا و اروپا احساس ميشود.
در شهر هامبورگ المان كه بيش از هر شهر اروپا افراد ميليونر را در خودش جاي دادهاست مشكل فقدان معنويت، روي تمامي جنبههاي زندگي افراد تاثير منفي گذاشتهاست. در جوامع غربي انسانها از نظر امكانات رفاهي به حد اشباع رسيدهاند اما دچار خلا معنوي شدهاند و اين پيام بزرگي است براي كساني كه فكر ميكنند اگر به كشورهايي غربي بروند خوش بخت خواهند شد.[29]
ديگر پزشك معروف ايراني مقيم غرب نيز ضمن تاييد واقعيت فوق ابراز ميدارد:
انچه مسلم است تكنيك براي تامين نيازهاي مادي يك طرف قضيهاست كه در دنياي غرب با سرعت عجيبي به جلو ميرود اما آنچه متاسفانه غربيان ندارند تكنيك براي تامين احتياجات روان است كه ما آن را داريم. لذا اگر كسي عاقل باشد و بتواند معنويات شامل مذهب و فرهنگ خود را ثابت نگاه داشته و تكنيك بدون فرهنك آنان را وارد كرده يا به دست آورد برنده اين ميدان است.[30]
فريده مهدوي دامغاني مترجم «كمدي الهي» دانته ميگويد "گم شدن ايمان در اروپا و آمريكا مردم را تشنه عرفان شرقي كردهاست."[31]
ارنستو سابوتو متفكر معاصر و برجسته ارژانتيني به نقش حاكميت مطلق علم و پيشرفت در دهههايي پياپي از قرن نوزدهم و بيستم در فروكاهش منزلت آدمي به دندههاي چرخ ماشيني عظيم تصريح كرده و مينويسد:
نظريه پردازان كاپيتاليست و ماركسيست به طور يكسان در گسترش اندوهبار اين بينش ناهنجار دخالت داشتهاند كه در آن فرد در توده ذوب ميشود و راز روح تا حد انتشار تشعشاتي قابل اندازه گيري پايين آورده ميشود.[32]
حليم هربرت، انديشمند فرانسوي محقق در كشورهاي جهان سوم، نيز فرياد اعتراض به تحقير مقام متعالي انسان در جريان تمدن و فرهنگ غرب براورده و اظهار ميدارد:
علوم اجتماعي و علوم انساني در غرب جز تعاريفي تقليل دهنده آن هم به گونهاي وحشتناك از بشر مطلبي را ارائده نميدهند، گاهي حقيقت انساني را تاسطح ابزار تقليل ميدهند و گاهي تا سطح اقتصاد و گاهي تاسطح جنسيت، گاهي تا سطح كلام و گاهي هم تا سطح تخيل.[33]
البته واكنش انسان حقيقت جو در برابر آراي ناصواب و تحقير كننده مقام آدمي بازگشت به آموزههاي ديني جهت فهم حقايق هستي بودهاست. براي نمونه، دكتر اريچ لاروت استاد داتنشگاه گريوگوري و مدير مركز هم اهنگي تحقيقاتي فدراسيون بين المللي دانشگاههاي كاتوليك، فرهنگ مدرن را به نقد كشانده و ميگويد:
فرهنگ مدرن سعي داشت انسان را به صورت يك عامل اقتصادي و در حد يك عامل اقتصادي تنزل بدهد و انسانها را به عنوان عوامل توليد يا مصرف مطرح نمايد. در اين راستا در دوران پس از مدرنيسم روح انسان طغيان ميكند و در مقابل چنين تنزل و كاهش در مقام انسانيت انقلاب ميكند و اين لايه را ميشكند و بيرون ميآيد همان طور كه شاهد بودئيم در سال 1989 مادي گرايي ماركسيسم تجزيه شد.[34]
علوم تجربي حد اکثر توان فراهم سازي رفاه مادي را دارد و اين امر براي ايجاد جامعه سالم و پويا كافي نيست بلكه اگر هدايت نشود منشا افزايش تبهكاري است. «بر پاية تحقيقاتي كه در بيست كشور صنعتي جهان انجام گرفته روشن شدهاست كه افزايش تبهكاري در نتيجة فقر و عقب ماندگي مردم كشورها نبوده بلكه در پيرفاه درجوامع صنعتي و سيستمهاي دموكراسي غربي ايجاد ميشود».[35]
بنابر نظر ژيل كپل جامعه شناس معروف فرانسوي:
افراد غير مذهبي تحصيل كرده معتقدند كه فرهنگ غير مذهبي آنها را در بن بست قرار دادهاست و نتايج اين بن بست را هم در شدت جنايات و طلاق و ايدز و مواد مخدر و … ميبينند، آنها … تضاد صنعتي بین علم و ايمان را نفي ميكنند.[36]
ناتواني در حل معضلات بشر معاصر
امروزه بسياري از انديشمندان ساحت دانش و خرد به توابع ناگوار علم شيفتگي غرب پي برده از ناتواني و ناکامي علوم تجربي و مغر اكادميك در حل كامل معضلات زندگي جوامع بشري داد سخن سر دادهاند.
ويليام چيتيك در سمينار بين المللى فرهنگ و تمدن اسلامى يکي از اشتباهات مهلك جهان معاصر را خنثى و موجه دانستن علم جديد و تكنولوزى ملازم آن ميداند.[37]
فريتيوف كاپرا، استاد فيزيك هستهاي در دانشگاههاي اروپا و امريكا، و مولف كتاب بسيار پر فروش تائوي فيزيك، كه به دهها زبان ترجمه گرديد، به نگارش كتاب ديگري با عنوان نقطه بازگشت همت گماشت، كه براي اولين بار در سال 1982 انتشار يافت. اين كتاب از سوي صاحب نظران يكي از برجستهترين آثار دهه هشتاد لقب يافت. وي در اين اثر تحول باورهاي رايج نسبت به کارامدي علوم تجربي در حل همه جانبه ي معضلات جامعه جهاني را تبيين کرده و چنين مينويسد:
”درايالات متحده ي امريكا سنت كاخ سفيد بر اين بودهاست كه هميشه از اساتيد بر جسته ي دانشگاهي به عنوان مشاوران علمي رياست جمهوري استفاده ميكردهاند. اما از واقعيات موجود ميتوان نتيجه گرفت كه در شرايط كنوني اين مغرهاي دانشگاهي ديگر نميتوانند در حل و فصل مشكلات و معضلات پيچيده، منشا اثر باشند. زيربناي فكري اكادمسيتها را يك ديدگاه علمي تشكيل ميدهد"[38] وي در بيان علت اين امر ميگويد چندي پيش روزنامه واشنگتن پست طي گزارش مبسوطي کاستي مغزهاي اكادميك و مشاوران علمي كاخ سفيد را تصوير کشيد. يكي از دانشمندان مورد خطاب اين روزنامه پرفسور هنري لوك استاد دانشگاه نيويورك بود. وي که از پاسخ به پرسشهاي گزارشگر در باب نقش عالمان تجربي براي حل معضلات عاجز مانده بود سرانجام گفت:
من از مقام و جايگاهي كه دارم كنار ميروم چون حرفي براي گفتن ندارم نظر واقعي مرا بخوهيد هيچ كس ديگر هم حرفي براي گفتن ندارد.
كاپرا در ادامه مينويسد:
در واقع اكادميستها به خاطر اعتقادشان به ديدگاه رايج علمي تنها مقيد به برداشت ناقص از حقيقت هستند و اين برداشت ناقص هرگز قادر به برخورد با مسائل زمان حال نيست.[39]
طي دهههاي اخير بسياري از انديشوارن غربي توصيف علم تجربي به عنوان تنها راه كشف مجهولات بشري را سخني ناصواب و خلاف واقع شمردهاند. براي مثال بنا به اظهار ريچارد. اچ. بوب، استاد علم مصالح و مهندس برق در استانفورد:
يكي از شريرترين دروغهايي كه تا كنون تقريبا در همه جهان پذيرفته شده اين است كه روش علمي تنها راه مطمئن به سوي حقيقت است.[40]
هربرت ارمسترانگ، يكي از صاحب نظران برجسته امريكايي، در اين زمينه ميگويد:
علوم جديد در نشان دادن هدف زندگي انسان و راه انسانيت مطلقا ناتوان است و نميتواند معنا و مفهوم درست و ارزشمندي براي زندگي ارائه كند و دانش نوين ارزشهاي جديد زندگي را نميشناسد. دانش نوين، راه صلح و سلامت و اسايش و ارامش را بدرستي تشخيص نميدهد. دانش نوين نتوانستهاست جهان را از بينوايي و گرسنگي و بيماري و نگراني و بيزاري و بدبختي، رهايي بخشد، ... دانش نوين نتوانستهاست از فروريختن بنياد خانوادهها، از تبهكاري، از فساد و بداخلاقي جلوگيري كند و از روش و منش غيرانساني و از ديوانگيها و گمراهيهاي بشري بكاهد.[41]
به گفته ي امريش كورت:
اين باور ساده لو حانه نسبت به اين كه پيشرفت علم و تكنيك موجب سعادت بشر ميشود در حال از بين رفتن است، بنابر اين چارهاي جز درك اين واقعيت نبوده و نيست كه پيشرفت مادي صرف، مسائل انسان را حل نميكند.[42]
کلیدواژه: غرب و نماز، پوچ گرایی، خستگی، تبهکاری، ماشینی شده، ناتوانی، عصر معاصر، نماز.
[1] براي اطلاعات فزونتر در باب بن بستهاي نظري ناشي از تكيه افراطي بر علم: رك. ابوالفضل ساجدي، دين و دنياي مدرن، فصل (بن بست علم گرايي افراطي). در كتاب حاضر نيز در اخر فصل (نماز: خرافه و سبب عقب ماندگي) به اجمال بن بستها بيان شده است.
ضمن فصل (بن بست علم گرايي افراطي) به پارهاي از بن بستهاي نظري اشاره خواهد شد.
[2] برخي از مطالب و آدرسهاي نقل شده در اين ضميمه از كتاب مير احمد رضا حاجتي، عصر امام خميني، اخذ شدهاست.
[3] عبد الله نصري، فلسفه خلقت انسان، ص 16
[4] ژان فوراستيه، بحران دانشگاه، ترجمه علي اكبر كسمائي، ص 105
[5] روژه دوپاسكيه، سرگذشت اسلام، سرنوشت انسان، ترجمه ي علي اكبر كسمائي، ص 19
[6] الوين تافلر، موج سوم، ترجمة شهيندخت خوارزمي، ص 517
[7] روي دوم، رئيس مركز مطالعات جهان سوم بلژيك، در مصاحبه با فصلنامة حضور، ش 18، زمستان 785
[8] مطهري، مرتضي، مقدمهاي بر جهان بيني اسلامي ص 24 و 25
[9] اريك فروم، انسان براي خويشتن، ترجمه اكبر تبريزي ص 14
[10] محمد رضا شرفي، مجله ي رشد سال چهارم پاييز و زمستان 74
[11] همان
[12] نصري، فلسفه خلقت انسان، ص 22
[13] نشرية نداي جمعي زنان انقلاب اسلامي، شماره 17 و 18
[14] سوسن صفاوردي، رستاخيزي در تاريكي، ص 69
[15] نيل پُست مَنْ، تكنو پولي، ترجمة صادق طباطبايي، ص 211
[16] آنتونيو مدرانو (نويسندة اسپانيائي)، در مصاحبه با راديو اسپانيايي برون مرزي جمهوري اسلامي، راديو معارف، 28/11/78
[17] همان
[18] روزنامه همشهري 29/7/75 خبرگزاري جمهوري اسلامي.
[19] همان
[20] بر خورد تمدنها، هانتينگتون و منتقدانش، دفتر مطالعات سياسي و بين المللي ص 51
[21] مجله مشرق، شماره دوم و سوم مقالة "در جست و جوي امر قدسي"
[22] در مصاحبه با روزنامة جمهوري اسلامي. 5/9/75
[23] ماهنامة صبح، ش 70، خرداد 76،به نقل از خبرگزاري رويتر، ص81
[24] روزنامه جمهوري اسلامي، 8/3/76
[25] بولتن فرهنگي وزارت ارشاد اسلامي، ش 57، سال 73، س 9
[26] روزنامة كيهان، ص 18/6/78
[27] نشرية جبهه، 4/2/78
[28] نشريه ينه يوزيل، چاپ تركيه 18 مي 1997
[29] دكترسيد محمد عقيلي كيهان هوايي 13/8/71
[30] پرفسور خدا دوست، چشم پزشك معروف ايراني در جمع پزشكان ايرانث مقيم خارج كشور روزنامه ي رسالت 29/2/70
[31] ضميمه ـ پنج شنبه 8 آبان 1382 ـ 4 رمضان 1424
[32] نشريه پيام يونسكو ش 243،
[33] حليم هربرت، انديشمند فرانسوي محقق در كشورهاي جهان سوم، سخنراني در مسجد الرحمان شهر ليون فرانسه 1983، نامه فرهنگ، تابستان 75، ص62
[34] سخنراني در دفتر مطالعات وزارات امور خارجه كشورمان مجله كلمه دانشجو ش 15 17/3/73
[35]روزنامه اطلاعات، ضميمه، 25/11/71 ، خبرگزاري جمهوري اسلامي به نقل از هفته نامه ي الماني فوكوس
[36] ماهنامه سروش ش 551 فروردين 70
[37] مجله صبح ش68 ص24
[38] نامه فرهنگ ش 13 ص 65-66
[39] همان
[40] حسين مهري، صداي پاي دگرگوني، ص 71
[41] علي اكبر كسمائي، جهان امروز و فردا، ص 211.
[42] امريش كورت، نامه فرهنگ، سال سوم ش اول بهار 72 ص 104 و 105