■ حجت الاسلام و المسلمین قرائتی؛ چرا عبادت؟
جايگاه عبادت
پيش از ورود به بحث نماز، از آنجا كه عبادت ، روح نماز است ، اندكى درباره عبادت و بندگى بحث مى كنيم و از معنى و فلسفه و ابعاد گوناگون آن با شما سخن مى گوييم .
چرا عبادت ؟
عبادت ، به معناى اظهار ذلّت ، عالى ترين نوع تذلّل و كرنش در برابر خداوند است . در اهميّت آن ، همين بس كه آفرينش هستى و بعثت پيامبران (عالم تكوين و تشريع ) براى عبادت است . خداوند مى فرمايد:
وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالاِْنسَ إِلا لِيَعْبُدُونِ(1)
هدف آفرينش هستى و جن و انس ، عبادت خداوند است .
كارنامه همه انبياء و رسالت آنان نيز، دعوت مردم به پرستش خداوند بوده است : وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِى كُلِّ اءُمَّةٍ رَّسُولاً اءَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ وَاجْتَنِبُواْ الطَّغُوتَ(2)
پس هدف از خلقت جهان و بعثت پيامبران ، عبادت خدا بوده است .
روشن است كه خداى متعال ، نيازى به عبادت ما ندارد، فَإِنَّ اللّهَ غَنِىُّ عَنكُمْ(3) و سود عبادت ، به خود پرستندگان برمى گردد، همچنانكه درس خواندن شاگردان به نفع خود آنان است و سودى براى معلّم ندارد.
ريشه هاى عبادت
آنچه انسان را به پرستش و بندگى خدا وادار مى كند (يا بايد وادار كند) امورى است ، از جمله :
1- عظمت خدا
انسان وقتى خود را در برابر عظمت و جلال خدايى مى بيند، ناخودآگاه در برابر او احساس خضوع و فروتنى مى كند. آن سان كه در برابر يك دانشمند و شخصيت مهم ، انسان خويشتن را كوچك و ناچيز شمرده ، او را تعظيم و تكريم مى كند.
2- احساس فقر و وابستگى
طبيعت انسان چنين است كه وقتى خود را نيازمند و وابسته به كسى ديد، در برابرش خضوع مى كند.
وجود ما بسته به اراده خداست و در همه چيز، نيازمند به اوييم . اين احساس عجز و نياز، انسان را به پرستش خدا وامى دارد. خدايى كه در نهايت كمال و بى نيازى است . در بعضى احاديث است كه اگر فقر و بيمارى و مرگ نبود، هرگز گردن بعضى نزد خدا خم نمى شد.
3- توجّه به نعمت ها
انسان ، همواره در برابر برخوردارى از نعمت ها، زبان ستايش و بندگى دارد. يادآورى نعمت هاى بيشمار خداوند، مى تواند قوى ترين انگيزه براى توجه به خدا و عبادت او باشد. در مناجات هاى امامان معصوم ، معمولاً ابتدا نعمت هاى خداوند، حتى قبل از تولّد انسان ، به يادآورده مى شود و از اين راه ، محبت انسان به خدا را زنده مى سازد آنگاه درخواست نياز از او مى كند. خداوند هم مى فرمايد:
فَلْيَعْبُدُواْ رَبَّ هَذَا الْبَيْتِ ، الَّذِىَّ اءَطْعَمَهُم مِّن جُوعٍ وَءَامَنَهُم مِّنْ خَوْفِ(4)
مردم پروردگار اين كعبه را بپرستند، او را كه از گرسنگى سيرشان كرد و از ترس ، ايمنشان نمود.
در آيه اى ديگر است ، پروردگارتان را بندگى كنيد، چون شمارا آفريد.
4- فطرت
پرستش ، جزئى از وجود و كشش فطرى انسان است . اين روح پرستش ، كه در انسان فطرى است ، گاهى در مسير صحيح قرار گرفته و انسان به خدا پرستى مى رسد، گاهى انسان در سايه جهل يا انحراف ، به پرستش سنگ و چوب و خورشيد و گاو و پول و ماشين و همسر و پرستش طاغوت ها كشيده مى شود.
انبيا، براى ايجاد حسّ پرستش نيامده اند، بلكه بعثت آنان ، براى هدايت اين غريزه فطرى به مسير درست است .
على عليه السلام مى فرمايد: فَبَعث اللّهُ مُحَمَّداً بِالْحقّ لِيُخرِجَ عِبادَهُ مِنْ عِبادَةِ الاَؤ ثان اِلى عِبادَتهِ(5) خداوند، محمّد صلّى اللّه عليه و آله را به حق فرستاد، تا بندگانش را از بت پرستى ، به خدا پرستى دعوت كند.
بيشتر آيات مربوط به عبادت در قرآن ، دعوت به توحيد در عبادت مى كند، نه اصل عبادت . زيرا روح عبادت در انسان وجود دارد. مثل ميل به غذا كه در هر كودكى هست ، ولى اگر راهنمايى نشود، به جاى غذا، خاك مى خورد و لذّت هم مى برد!
اگر رهبرى انبيا نباشد، مسير اين غريزه منحرف مى شود و به جاى خدا، معبودهاى دروغين و پوچ پرستيده مى شود. آنگونه كه در نبود حضرت موسى و غيبت چهل روزه اش ، مردم با اغواى سامرى ، به پرستش گوساله طلايى سامرى روى آوردند.
نقش عبادت
عبادت ، قرار دادن همه ابعاد زندگى در مسير خواست و رضاى الهى است . اينگونه رنگ خدايى زدن به كارها، تاءثيرهاى مهمّى در زندگى انسان دارد كه به گوشه اى از آنها اشاره مى شود:
1- باقى ساختن فانى
انسان ، و همه تلاش هايش از بين رفتنى است ، امّا آنچه براى رضاى خدا انجام گيرد و متعلّق به اللّه باشد، به صورت ذخيره درمى آيد و باقى است . قرآن مى فرمايد:
مَا عِندَكُمْ يَنفَدُ وَمَا عِندَ اللّهِ بَاقٍ(6)
آنچه نزد شماست پايان مى پذيرد و آنچه نزد خداست ، ماندگار است .
و نيز: كُلُّ شَىْءٍ هَالِكٌ إِلا وَجْهَهُ(7)
هر چيزى نابود مى شود مگر آنچه وجهه و رنگ و روى الهى داشته باشد.
2- تبديل ماديّات به معنويات
اگر هدف در كارها خدا باشد و انسان بتواند نيّت و انگيزه و جهت كارهايش را در مسير خواست خدا قرار دهد و بنده او باشد، حتى كارهاى مادّى از قبيل خوردن ، پوشيدن ، مسافرت ، ديدار، كار روزانه ، خانه دارى ، تحصيل ، همه و همه ، معنوى مى شود. برعكس ، گاهى مقدّس ترين كارها، اگر با هدف مادّى و دنيوى انجام گيرد، از ارزش مى افتد. اوّلى نهايت استفاده است ، دوّمى نهايت زيان .
3- سازندگى فرد و جامعه
عبادت و توجّه به خدا و پرستش او، چون همراه با ناديده گرفتن هوس ها و تمايلات ، و تفاخر نداشتن نسبت به نژاد و لباس و زبان و زمين و شهر است و انس گرفتن با خدا و دل بستن به بى نهايت قدرت و كمال و تشكر از صاحب نعمت است ، اين مسائل ، در ساختن فكر و زندگى فردى و اجتماعى مردم نقش دارد.
عبادت ، حركت در مسير مستقيم الهى است : وَاءَنِ اعْبُدُونِى هَذَا صِرَطٌ مُّسْتَقِيمٌ(8)
عبادت ، بار نيست ، بلكه اهرم حركت است : وَاسْتَعِينُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلَو ةِ(9) از صبر و نماز كمك بگيريد.
عبادت ، هم انسان را به صورت فردى ، از بردگى هوس ها و گناهان و شيطان نجات مى دهد، و هم يك جامعه عابد، كه خدارا مى پرستد، از پرستش طاغوت ها و ستمگران و ابرقدرت ها آزاد مى شود. اقبال لاهورى مى گويد:
آدم از بى بصرى بندگى آدم كرد
گوهرى داشت ولى نذر قباد و جم كرد
يعنى از خوى غلامى ز سگان پست تر است
من نديدم كه سگى پيش سگى سر خم كرد
عبادت ، هم فرد ساز است و هم جامعه ساز، فساد جوامع ، بيشتر از گرايش به عبوديت و پرستش غير خدا سرچشمه و ريشه مى گيرد.
1- ذاريات ، آيه 56.
2- نحل ، آيه 36.
3- زمر، آيه 7.
4- قريش ، آيه 3 و 4.
5- نهج البلاغه ، خطبه 147.
6- نحل ، آيه 96.
7- قصص ، آيه 88.
8- يس ، آيه 61.
9- بقره ، آيه 45 و 153.
منبع: پرتوى از اسرار نماز؛ حجت الاسلام و المسلمين حاج شيخ محسن قرائتى