■ شكوه نماز در غربت غرب
نماز در اسارت
اسمش اكبر بود. هفده سال بيشتر نداشت . بى هوش و بى رمق روى زمين نمور آسايشگاه افتاده بود. بعد از ظهر يك روز گرم بود كه آوردندش . در بيمارستان كركوك عمل شده بود.
در منطقه قصر شيرين خمپاره كنارش تركيده بود و شكمش را تركشها پاره كرده بودند.
هر از گاه كه به هوش مى آمد، در حاليكه از درد به خود مى پيچيد، نگران نمازش بود. مى خواست نماز بخواند، ولى از هوش مى رفت . در هشيارى مدام لبش به ذكر و دعا مى جنبيد.
در سخت ترين شرايط جسمى ، براى خواندن نماز اصرار داشت كه به سمت قبله بنشانيم اش .
بعدها خبر شهادتش را بر ايمان آوردند.
در اردوگاه موصل براى وضو آب كم مى آورديم . سهم هر كس براى گرفتن وضو به اندازه يك استكان معمولى بود. بيشتر بچه ها براى نافله شب آهسته و بى صدا بلند مى شدند تا عراقيها بويى نبرند. اگر مى ديدند و يا با خبر مى شدند كسى براى نماز بلند شده ، حسابش با كرام الكاتبين بود.
روزهاى دوشنبه و پنج شنبه هم خيليها روزه مى گرفتند. (1)
شكوه نماز در غربت غرب
حجت الاسلام روحانى از قول فردى نقل مى كند كه در زمان رژيم شاه قرار بود يك گروه از مهندسين كشاورزى به يكى از كشورهاى اروپايى براى كسب تجارب كشاورزى بروند. يك استاد دانشگاه را سرپرست گروه مى كنند. هواپيما در شهرى براى سوختگيرى فرود مى آيد. مسافرين هواپيما از مليتها و مذاهب مختلف بودند؛ مسيحى ، كليمى و مسلمان .
هوا در حال تاريك شدن بود كه استاد دانشگاه مى رود وضو بگيرد. بعد، از داخل ساكش يك قبله نما در مى آورد، قبله را پيدا مى كند و مى ايستد به نماز. گروهى كه آن استاد سرپرستش بود، مى افتند به التماس كه مهندس ! تو را خدا در اينجا دست از اين كارها بردار. اينجا همه تيپ آدم هست .
استاد با عصبانيت و غيظ مى گويد:
اين چه درخواست و حرف احمقانه اى است كه مى گوييد! پابندى به اعتقادات دينى مگر مصلحتى است ؟ خجالت نمى كشيد اين حرف را مى زنيد؟
استاد بى اعتنا به اطرافيان و حتى نگاههاى متعجب خارجيان ، بار ديگر مى ايستد براى نماز. با آرامش خاص نماز مغرب و عشاء را تمام مى كند. اين در حالى بود كه مسافرين و مهمانداران با حالت آميخته به ادب و احترام منتظر استاد بودند كه سوار هواپيما شود.
مهمانداران بشدت مجذوب شخصيت معنوى استاد شده بودند و يكى از آنها مى گفت : هواپيما در آسمان دچار نقص فنى شد، اما بدون آنكه دريابيم كه چگونه و چطور شد كه نقص بر طرف شد، اكنون حس مى كنم كه به خاطر وجود اين مرد خدايى بود كه ما از يك حادثه قطعى نجات يافتيم . (2)
(1) - اردوگاه موصل / صفه 225 و 243.
(2) - نماز پيوند خلق و خالق / ص 28 و 29.
منبع: کتاب بهترين پناهگاه حكايات و داستانهاى نماز، رحيم كارگر محمديارى