■ وعده بهشت به نمازگزاران در قرآن
"وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ يُطيعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزيزٌ حَكيمٌ * وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها وَ مَساكِنَ طَيِّبَةً في جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ"؛[1] مردان و زنان باايمان، ولىّ]و يار و ياور[يكديگرند؛ امر به معروف، و نهى از منكر مىكنند، نماز را برپا مىدارند و زكات را مىپردازند، و خدا و رسولش را اطاعت مىكنند. به زودى خدا آنان را مورد رحمت خويش قرار مىدهد، و خداوند توانا و حكيم است* خداوند به مردان و زنان باايمان، باغهايى از بهشت وعده داده كه از زير درختانش نهرها جارى است. جاودانه در آن خواهند ماند و مسكنهاى پاكيزهاى در بهشتهاى جاودان ]نصيب آنها ساخته، خشنودى و رضاى خدا، ]از همة اينها[ برتر است و پيروزى بزرگ، همين است.
واژهها
أَوْلِياء: دوستان، یاوران. اسم، جمع مکسر از مادة "ولی».
عَزيز: قادر توانا، توانایی که مغلوب نمیشود، شکستناپذیر، نفوذناپذیر.[2] اسم، صف مشبهه، از ماده "عزز».
حَكيم: كسي كه كار را از روى تشخيص و مصلحت انجام دهد.[3] اسم، صفت مشبهه از ماده "حکم».
عَدن: جاودان، پاینده، استقرار توأم با ألفت و بهجت.[4] اسم، مصدر که صفت استعمال شده، از ماده "عدن».
رِضوَان: رضایت فراوان.[5] اسم، مصدر، از ماده "رضی».
فوز: رستگار شدن، رسیدن به خیر و نعمت.[6] اسم، مصدر، از ماده "فوز».
نکتههای تفسیری
1. مقایسة مؤمنان با منافقان
در آيات گذشته، علائم و جهات مشترك مردان و زنان منافق مطرح گرديد كه در پنج قسمت خلاصه مىشد:
الف. امر به منكر (يَأْمُرُونَ بِالْمُنْكَر).
ب. نهى از معروف (يَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ).
ج. امساك و بخل (يَقْبِضُونَ أَيْدِيَهُمْ).
د. فراموش كردن خدا (نَسُوا اللَّهَ).
ه. مخالفت فرمان پروردگار (إِنَّ الْمُنافِقينَ هُمُ الْفاسِقُونَ).
در آيات مورد بحث نیز علائم و نشانههاى مردان و زنان با ايمان بيان شده است، كه آن هم در پنج قسمت خلاصه مىگردد که درست نقطه مقابلِ يكايك صفات منافقان است:
الف. امر به معروف (یأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ).
ب. نهی از منکر (وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ).
ج. یاد خدا و اقامه نماز (وَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ). آنها به عكس منافقان هستند كه خدا را فراموش كرده بودند (نَسُوا اللَّهَ) و نماز را با کسالت میخوانند (إِنَّ الْمُنافِقينَ يُخادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ وَ إِذا قامُوا إِلَى الصَّلاةِ قامُوا كُسالى) (لا يَأْتُونَ الصَّلاةَ إِلاَّ وَ هُمْ كُسالى)[7].
د. پرداخت زکات (وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ)؛ در مقابل منافقینی که بخل میورزیدند (يَقْبِضُونَ أَيْدِيَهُمْ).
ه. اطاعت از خدا و پیامبرd (وَ يُطِيعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ)، در مقابل منافقینی که با اوامر الهی مخالفت میکردند (إِنَّ الْمُنافِقينَ هُمُ الْفاسِقُونَ).
منافقان فاسق و سركش، و خارج از تحت فرمان حق هستند؛ اما مؤمنان فرمان خدا و پيامبرd را اطاعت مىكنند.
جالب اينكه درباره منافقان كلمه "اولياء" ذكر نشده بود؛ بلكه جمله "الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ" آمده كه دليل بر وحدت هدف و هماهنگى صفات و كردار است، و اشاره است به اينكه منافقان هر چند در صف واحدى قرار دارند و گروههاى مختلفشان در مشخصات و برنامه ها شريك هستند، روح مودت و ولايت در ميان آنها وجود ندارد و هر گاه منافع شخصى آنان به خطر بيفتد، حتى به دوستان خود خيانت خواهند كرد؛ به همين دليل در سوره حشر ميخوانيم: "تَحْسَبُهُمْ جَمِيعاً وَ قُلُوبُهُمْ شَتَّى"؛[8] آنها را متحد میانگاری؛ در حالى كه دلهايشان پراكنده است.[9]
2. پاداش مؤمنان و نمازگزاران
در این دو آیه، هم پاداش مادی و هم پاداش معنوی مؤمنان و نمازگزاران را بیان میکند:
الف. خداوند، آنها را به زودى مشمول رحمت خويش مىکند (أُولئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللَّهُ).
مرحوم طبرسی مینویسد: سین در"سَيَرْحَمُهُمُ اللَّهُ"بيان مىكند كه رحمت خداوند بر مؤمنان، حتمى است، و وعده الهى را مؤكّد مىسازد، نظير "سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا"؛[10] خداى مهربان براى آنان، دوستى قرار خواهد داد.[11] (سین برای تحقیق و تأکید است، نه تسویف).
كلمه رحمت كه در اينجا ذكر شده، مفهومى بسيار وسيع دارد كه هر گونه خير و بركت و سعادتى را در اين جهان و جهان ديگر، در برمىگيرد. اين جمله در حقيقت، نقطه مقابل حال منافقان است كه خداوند، آنها را لعنت كرده و از رحمت خود دور ساخته است (لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقيمٌ).[12]
ب. بهشتی كه از زير درختهاى آن، نهرها جريان دارد (جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ).
ج. در اين نعمت بزرگ، زوال و فنا و جدايى، راه ندارد وآنان جاودانه در آن مىمانند (خالِدِينَ فِيها).
د. مسكنهاى پاكيزه و منزلگاههاى مرفه در قلب بهشت در اختيار آنها مىگذارد (وَ مَساكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ).
ه. رضايت و خشنودى خدا كه نصيب اين مؤمنان و نمازگزاران راستين مىشود، از همه برتر و بزرگتر است (وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَر).
هيچكس نمىتواند آن لذت معنوى و احساس روحانىای را توصیف کند که به سبب توجه رضايت و خشنودى خدا به مؤمن دست مىدهد. به گفته بعضى از مفسران حتى گوشهاى از اين لذت روحانى، از تمام بهشت، و نعمتها و مواهب گوناگون و رنگارنگ و بىپايانش، برتر و بالاتر است.
البته ما نمیتوانیم هيچ يك از نعمتهاى جهان ديگر را در اين قفس دنيا و زندگانى محدودش، در فكر خود ترسيم كنيم، تا چه رسد به اين نعمت بزرگ روحانى و معنوى.
البته ترسيم ضعيفى از تفاوتهاى معنوى و مادى را در اين دنيا مىتوانيم در فكر خود مجسم كنيم؛ مثلا لذتى كه از ديدار يك دوست مهربان و بسيار صميمى بعد از فراق و جدايى به ما دست مىدهد، يا احساس روحانى خاصى كه از درك يك مسئلة پيچيدة علمى كه ماهها يا سالها به دنبال آن بودهايم براى ما حاصل مىشود و يا جذبة روحانى نشاطانگيزى كه در حالت يك عبادت خالص و مناجات آميخته با حضور قلب به ما دست مىدهد، با لذت هيچ لذتی آن از لذتهاى مادى، قابل مقايسه نيست.[13]
3. "عدن" جایگاه نمازگزاران
"عدن" در لغت به معناى اقامت و بقا در يك مكان است، لذا به معدن كه جايگاه بقاى مواد خاصى است، اين كلمه اطلاق مىشود؛ بنابراين مفهوم "عدن" با خلود شباهت دارد، ولى از آنجا كه در جملة قبل به مسالة خلود اشاره شده، چنين استفاده مىشود كه جنات عدن محل خاصى از بهشت پروردگار است كه بر ساير باغهاى بهشت، امتياز دارد.
درباره مفهوم "عدن" چند قول مطرح است:
الف."عدن" وسط بهشت است.
ب. شهرى است در بهشت كه رسولان و پيمبران و شهيدان و امامان راهنما در آنجا سكونت دارند و مردم در اطراف آنها مسكن گزیدهاند، و بهشتهاى ديگر در اطراف آنها بنا شده است.
ج."عدن" بلندترين درجات بهشت است و چشمه"تسنيم"در آنجاست و بهشتهاى ديگر در اطراف آن قرار دارد. و از روزى كه خدا آن را آفريده پوشيده است، تا آن گاه كه خداوند صاحبانش را كه همان پيمبران و شهيدان و مردمان شايسته و صالح باشند و هر كس را بخواهد در آن منزل دهد. كاخهايى از درّ و ياقوت و طلا در آن است و باد خوشى از زير عرش ميوزد و تلهايى از مشك سفيد را با خود برداشته، بر آنها میآورد.[14]
4. رضوان، بالاترین نعمت نمازگزاران
آنان که گمان میکنند قرآن به هنگام شرح پاداش مؤمنان و نيكوكاران تنها بر نعمتهاى مادى تكيه كرده، و از جذبه هاى معنوى در آن خبرى نيست، در اشتباه هستند؛ زيرا در آیة فوق، رضايت خدا، از همة نعمتهاى مادى بهشت، برتر شمرده شده و اين نشان مىدهد كه تا چه حد، آن پاداش معنوى، پرارزش و گرانبهاست.
اگر "رضوان" را نكره آورده، براى اشاره به اين معنا است که معرفت انسان نمىتواند آن را و حدود آن را درك كند؛ چون رضوان خدا محدود و مقدر نيست، تا وهم بشر بدان دست يابد. شايد براى فهماندن اين نكته بوده كه كمترين رضوان خدا از اين بهشتها بزرگتر است.[15]
البته دليل برترى رضوان نيز روشن است؛ زيرا روح در واقع به مانند گوهر است، و جسم همچون صدف. روح، فرمانده است و جسم، فرمانبر. تكامل روح، هدف نهايى است و تكامل جسم، وسيله است؛ به همين دليل، تمام شعاعهاى روح از جسم، وسيعتر و دامنهدارتر مىباشد، و لذتهاى روحى قابل مقايسه با لذات جسمانى نيست؛ همانگونه كه آلام روحى به مراتب، دردناكتر از آلام جسمانى است.
مرحوم طبرسی مینویسد: و اينكه خوشنودى خدا بالاتر از همه آن پاداشها است بدان سبب است که:
1. هيچ يك از آن نعمتها جز به واسطه خوشنودى او حاصل نمیشود، و همان خوشنودى او است كه انسان را بدان ثواب وادار میكند.
2. سرورى كه از رضايت خدا بر انسان دست میدهد از همة آنها بالاتر است.[16]
در پايان آيه، اشاره به تمام اين نعمتهاى مادى و معنوى كرده و مىگويد: "ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ"؛ اين پيروزى بزرگى است.
اين جمله، بر حصر دلالت دارد و چنين افاده مىكند كه اين رضوان، حقيقت هر فوز و رستگارى بزرگى است. حتى رستگارى بزرگى هم كه با رسيدن به جنت خلد دست مىدهد، حقيقتش همان رضوان است؛ زيرا اگر در بهشت، حقيقت رضاى خدا نباشد، همان بهشت هم عذاب خواهد بود، نه نعمت.[17]
در روایات نیز چنین آمده است:
"اذا اشتغل اهل الجنة بالجنة يقول اللَّه: ما تريدون. يقولون: ربّنا رضاك"؛[18] زمانی که بهشتیان مشغول بهشت هستند از طرف خدا ندا میرسد که: چه میخواهید؟ آنها در جواب میگویند: ما رضایت تو را خواهانیم.
در جای دیگر آمده است: "اذا اشتغل اهل الجنّة بالجنّة اشتغل اهل اللَّه باللّه"؛[19] زمانی که گروهی از بهشتیان مشغول نعمتهای بهشت هستند، دوستان خدا و اولیا مشغول مناجات و راز و نیاز با اویند.
5. علت تقدم نماز بر اطاعت از خدا
قرآن کریم طبق قانون اولی در محاورات ادبی، در بسیاری از موارد، اصل را پیش از فرع ذکر میکند؛ مانند "وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَ يَعْمَلْ صالِحا"[20] و "مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحا"[21]. لیکن گاهی فرع را پیش از اصل میآورد، تا بفهماند که فرع، اهمیت دارد و اصل بیفرع اثر ندارد؛ چنانکه در آیۀ "يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ *َ الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُون"[22] ذکر نماز و زکات پیش از ایمان میفهماند که ایمان، اصل است؛ ولی وقتی اثر دارد که با نماز و زکات به ثمر برسد.[23] در آیة فوق نیز نماز و زکات بر اطاعت از خداوند و پیامبرd مقدم شده است"يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ يُطيعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ"، تا بیانگر این نکته باشد که راه محقق شدن اطاعت، اقامة نماز و پرداخت زکات است؛ از این رو اگر کسی بگوید من اهل طاعتم، اما اهل نماز و زکات نباشد، ادعایی بیش نیست.
بحث روایی
1. علت تقدم امر به معروف و نهی از منکر بر نماز
امام حسينj فرمودند:
"الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَر فَبَدَأَ اللَّهُ بِالْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ فَرِيضَةً مِنْهُ لِعِلْمِهِ بِأَنَّهَا إِذَا أُدِّيَتْ وَ أُقِيمَتِ اسْتَقَامَتِ الْفَرَائِضُ كُلُّهَا هَيِّنُهَا وَ صَعْبُهَا"؛[24] مردان و زنان با ايمان ولىّ ]يار و ياور يكديگرند و امر به معروف و نهى از منكر مىكنند.
خداوند قبل از نماز و زكات، از امر به معروف و نهى از منكر آغاز كرد، زيرا مىدانست اگر اين دو فريضه. عملى گردد، همه فرايض ـ آسان و مشكل آن ـ پابرجا مىشود.
2. نماز و نزول رحمت
امیرالمؤمنینعلیه السلام فرمودند:
"الصَلاةُ تَستَنزِلُ [تَنزِلُ] الرحمةَ"؛[25] نماز، رحمت الهی را نازل میکند.
3. "عدن"، جایگاه مقربان
پيامبر صلی الله علیه و آله فرمودند:
"عَدْنٌ دَارُ اللَّهِ الَّتِي لَمْ تَرَهَا عَيْنٌ وَ لَا يَخْطُرُ عَلَى قَلْبِ بَشَرٍ وَ لَا يَسْكُنُهَا غَيْرُ ثَلَاثَةٍ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَدَاءِ يَقُولُ اللَّهُ طُوبَى لِمَنْ دَخَلَك"؛[26] عدن؛ خانه پروردگار است كه هيچ چشمى آن را نديده، و به فكر كسى خطور نكرده و تنها سه گروه در آن ساكن مىشوند؛ پيامبران، صديقان ]آنها كه پيامبران را تصديق و از آنها حمايت كردند[ و شهيدان.
4. راه رسیدن به "عدن"
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:
"مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَحْيَا حَيَاتِي وَ يَمُوتَ مِيتَتِي وَ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ الَّتِي وَعَدَنِيهَا رَبِّي... فَلْيَتَوَلَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ أَوْصِيَاءَهُ مِنْ بَعْدِه"؛[27] كسى كه دوست دارد حياتش همچون من، و مرگش نيز همانند من بوده باشد، و در بهشتى كه خداوند به من وعده داده ساكن شود، بايد على بن ابى طالبj و جانشینان بعد از او را دوست بدارد.
5. نماز اول وقت و رضوان الهی
امام رضا علیه السلام فرمودند: "أَنَّ لِكُلِّ صَلَاةٍ ثَلَاثَةَ أَوْقَاتٍ أَوَّلٌ وَ أَوْسَطُ وَ آخِرٌ فَأَوَّلُ الْوَقْتِ رِضْوَانُ اللَّهِ وَ أَوْسَطُهُ عَفْوُ اللَّهِ وَ آخِرُهُ غُفْرَانُ اللَّهِ"؛[28] برای هر نمازی سه وقت است؛ اول، وسط و آخر. اول وقت به جا آوردن آن، رضوان خداست، وسط وقت، عفو و بخشش خداست، و آخر وقت، مغفرت و بخشش الهی است.
6. رضوان، بالاترین نعمت الهی
امام سجاد علیه السلام فرمودند: "إِذَا صَارَ أَهْلُ الْجَنَّةِ فِي الْجَنَّةِ وَ دَخَلَ وَلِيُّ اللَّهِ إِلَى جِنَانِهِ وَ مَسَاكِنِهِ وَ اتَّكَأَ كُلُّ مُؤْمِنٍ مِنْهُمْ عَلَى أَرِيكَتِهِ حَفَّتْهُ خُدَّامُهُ وَ تَهَدَّلَتْ عَلَيْهِ الثِّمَارُ وَ تَفَجَّرَتْ حَوْلَهُ الْعُيُونُ... يَخْرُجُ عَلَيْهِمُ الْحُورُ الْعِينُ مِنَ الْجِنَانِ... ثُمَّ إِنَّ الْجَبَّارَ يُشْرِفُ عَلَيْهِمْ فَيَقُولُ لَهُمْ: أَوْلِيَائِي وَ أَهْلَ طَاعَتِي وَ سُكَّانَ جَنَّتِي فِي جِوَارِي أَلَا هَلْ أُنَبِّئُكُمْ بِخَيْرٍ مِمَّا أَنْتُمْ فِيهِ؟ فَيَقُولُونَ: رَبَّنَا وَ أَيُّ شَيْءٍ خَيْرٌ مِمَّا نَحْنُ فِيهِ نَحْنُ... فَيَقُولُ لَهُمْ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى: رِضَايَ عَنْكُمْ وَ مَحَبَّتِي لَكُمْ خَيْرٌ وَ أَعْظَمُ مِمَّا أَنْتُمْ فِيهِ. قَالَ: فَيَقُولُونَ: نَعَمْ يَا رَبَّنَا رِضَاكَ عَنَّا وَ مَحَبَّتُكَ لَنَا خَيْرٌ لَنَا وَ أَطْيَبُ لِأَنْفُسِنَا ثُمَّ قَرَأَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِj هَذِهِ الْآيَةَ" وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ مَساكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ"؛[29]
هنگامی که بهشتیان در بهشت وارد شدند و هر یک در بهشت و مسکن خود قرار گرفته، بر تختهای خود تکیه زدند و خادمان بهشتی، میوهها، چشمههای جاری، حور العینها و... در خدمتشان قرا گرفت، خداوند به آنها خطاب میکند که: دوستان و اهل طاعت و ساکنان بهشتِ من! آیا شما را به بهتر از این نعمتها خبر دار کنم؟ آنها میگویند: پروردگارا! مگر بهتر از این نعمتها هم وجود دارد؟» ندا میرسد: بله؛ آن رضای من و محبت من به شماست. بهشتیان بانگ بر میآورند: خدایا! پس ما رضا و محبت تو را خواهانیم. سپس حضرت آیة "وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ مَساكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ" را تلاوت کردند.
پیامها[30]
1. توجّه به زندگى محرومان و تأمين اجتماعى فقرا، در كنار مسایل عبادى ديگر است ("يُقِيمُونَ"، "يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ يُطِيعُونَ اللَّهَ... ").
2. ايمان در اصلاح فرد و جامعه، نقش بسزايى دارد ("الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ"..."يَأْمُرُونَ"، "يَنْهَوْنَ"، "يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ يُطِيعُونَ اللَّهَ").
3. امر به معروف و نهى از منكر، اقامة نماز، پرداخت زكات و اطاعت از خدا و رسول، وظيفه و عملكرد دائمى مؤمنان است ("يَأْمُرُونَ"، "يَنْهَوْنَ"، "يُقِيمُونَ"، "يُؤْتُونَ"، "يُطِيعُونَ" فعل مضارع، رمز تداوم و استمرار است).
4. كسانى كه ديگران را به كارهاى خوب دعوت مىكنند، بايد خود نيز اهل عمل باشند ("يَأْمُرُونَ"، "يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ يُطِيعُونَ").
5. اعمال انسان، زمينه ساز رحمت الهى است ("يَأْمُرُونَ"، "يَنْهَوْنَ"، "يُقِيمُونَ"، "يُؤْتُونَ"، "يُطِيعُونَ"، "سَيَرْحَمُهُمُ اللَّهُ").
6. امر به معروف و نهى از منكر، در راستاى اصلاح جامعه و پرداخت زكات در جهت تأمين نيازهاى مالى مؤمنان و اقامة نماز از عبادات فردى انسانهاست (يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ).
7. اهتمام مؤمنان به اصلاح جامعه و تأمين نيازهاى معيشتى آنان، همپاى اهتمام به تكاليف عبادى و فردى است (وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ... يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ).
8. زن و مرد، در برخوردارى از پاداش الهى، برابرند (وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ).
9. بزرگترين امتياز بهشت، خلود در آن و جاودانگى نعمتهاى آن است (خالِدِينَ فِيها).
10. زندگى آخرت، تنها معنوى نيست؛ بلكه مادّى و جسمانى است ("جَنَّاتٍ"، "مَساكِنَ طَيِّبَةً").
11. مساكن خوب، وقتى ارزشمند است كه در منطقة خوب باشد (مَساكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ).
12. لذّتهاى معنوى، بالاتر از لذّتهاى مادّىِ بهشت است (رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ).
13. پرتوى از خشنودى و رضوان الهى، برتر از همة لذتهای ديگر براى مؤمنان در بهشت است (رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ)[31].
14. بهشت نيز درجات و مراتبى دارد "جَنَّاتٍ تَجْرِي"، "جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ".
15. رسيدن به پاداش آخرتى و رضايت الهى، رستگارى بزرگ است"الْفَوْزُ الْعَظِيمُ".
[1]. توبه: 71 و 72.
[2]. عزّت در اصل به معناي صلابت و نفوذناپذيري است. در مقابل، ذلّت است كه به نرمش آميخته با خواري گفته ميشود. اين واژه از"أرض عَزاز"گرفته شده است؛ أرض عَزاز زمين سخت و محكمي را گويند كه نميتوان با ابزار كاوش زمين به آساني در آن نفوذ كرد. در مقابل به زمين سستي كه به آساني كندوكاو شود، "أرض ذلول" گفته ميشود. در حقيقت، عزّت به حالتي گفته ميشود كه بر انسان عارض ميشود و جلوي نفوذ و غلبه دشمن را ميگيرد. (مفردات، ص 564، "ع زز"). وصف عزّت در قرآن كريم بيش از نود بار دربارة خداي سبحان به كار رفته و بدين معناست كه او همواره قاهر است و هرگز مقهور نميشود. حقيقت عزّت، همانند ساير اسماي حسناي الهي، در انحصار ذات اقدس اوست (تسنیم، ج 7، ص83 و 84).
[3]. اين كلمه از اسماء حسنى است و مجموعاً 97 بار در قرآن مجيد به كار رفته است. فقط در پنج محل، صفت قرآن و در يك محل، صفت امر آمده، و بقيّه همه درباره حكيم بودن خداوند سبحان است (قاموس قرآن، ج 2، ص 164).
[4]. تفسیرروشن، ج10، ص 200.
[5]. التحقیق، ج 4، ص 153، "رض ی".
[6]. فوز در مرتبه بعد از فلاح است و فلاح به معنای نجات از شر و ادراک کار خیر است (التحقیق، ج 9، ص171، "ف و ز").
[7]. نساء: 142؛ توبه: 54.
[8]. حشر: 14.
[9]. تفسیر نمونه، ج 8، ص 36 و 38، با اندکی تصرف.
[10]. مریم: 96.
[11]. ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص 568.
[12]. خدا آنها را از رحمت خود دور ساخته و عذاب هميشگى براى آنهاست (توبه: 68).
[13]. تفسیر نمونه ج 8، ص 38 و 39.
[14]. ترجمه مجمع البیان، ج 11، ص 154.
[15]. ترجمه المیزان، ج 9، ص 456.
[16]. ترجمه مجمع البیان، ج 11، ص 154.
[17]. ترجمه المیزان، ج 9، ص 456، با اندکی تصرف.
[18]. أطيب البيان، ج6، ص 197.
[19]. همان، ج7، ص 127.
[20]. و هركس به خدا ايمان بياورد و كار شايسته انجام دهد (تغابن: 9).
[21]. كسى كه ايمان آورد و عمل صالح انجام دهد (کهف: 88).
[22]. نماز را برپا مىدارند و از تمام نعمتها و مواهبى كه به آنان روزى دادهايم، انفاق مىكنند. *و آنان كه به آنچه بر تو نازل شده، و آنچه پيش از تو (بر پيامبران پيشين) نازل گرديده، ايمان مىآورند و به رستاخيز يقين دارند. (بقره: 2 و 3)
[23]. تسنیم، ج 22، ص 147.
[24]. وسایل الشیعه، ج 16، ص 130.
[25]. غررالحکم، ص 175، ح 3341.
[26]. نور الثقلین، ج 2، ص 241.
[27]. کافی، ج 1، ص 209.
[28]. مستدرک الوسایل، ج 3، ص 100.
[29]. تفسير عياشى، ج 2، ص 96، ح 88؛ تفسير برهان، ج 2، ص 145، ح 1.
[30]. تفسیر نور، ج 5، ص 104 ـ 107؛ تفسیر راهنما، ج 7، ص 188 و 194.
[31]. نكره آمدن "رضوان" مىتواند براى تقليل باشد؛ يعنى حتى شمه و نسيمى از رضوان الهى، برتر از ساير لذتهاست.