■ سرگذشت بيت اللّه و امكان اقامه نماز
1 ـ در زمان آدم(1) از آسمان نازل شد، يعنى تنها انسان صاحب مقام قلب است، ومقام قلب خالص نبود، بلكه داراى دوباب بود: شرقي؛ يعنى مقام قلب و غربي؛ يعنى مقام نفس، تا كم كم با تزكيه رذايل وتجليه ملكات نفسانى، باب غربیش شرقى شود.
2 ـ طوفان جهل در زمان نوح، عالم را غرق كرد وطواف در مقام نفس مىكردند وقال الصادق (عليه السلام): «بَقِى مَوْضِعها لم يُغرق، فَسُمّى بِالبَيتِ العَتيق، لاِعْتاقِه عَنِ الْغَرق»؛ امام صادق (عليه السلام) فرمود: حرم به جاى خود از غرق محفوظ ماند، لذا نامش را بيت العتيق نهادند، چون به آسمان چهارمش بردند واز غرق محفوظ ماند.
3 ـ در زمان ابراهيم (عليه السلام) دوباره از آسمان نازل شد وابراهيم، همسر وذريّهاش را «بِوادٍ غَيرِ ذى زَرْعٍ عَنْدَ بَيتِكَ الْمُحَرَّم»(2) اسكان داد تا در مقام قلب، يعنى حرم اللّه اقامه صلات شهود كنند.
4 ـ «وَاِذ يَرفَعُ ابراهيمُ القَواعِدَ مِنَ البَيْتِ واِسماعيل رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنّا»(3)؛ وابراهيم واسماعيل ستونهايش را چنان بالا بردند كه به مقام سرّ وفطرت توحيدى رسانيدند وباب شرقی اش را كه مقام قلب وسرّ بود، گشودند واز اين در زيارت بيت اللّه الحرام كردند.
5 ـ ابراهيم مأمور تطهير بيت اللّه شد از هر شِركى: «لِلطّائفين والقائمين والرُّكَّعِ السُّجود»(4)؛ براى طواف كنندگان ونمازگزاران (قيام كنندگان) وركوع وسجود كنندگان.
6 ـ ابراهيم در اين جا به مقام شهود توحيدى رسيد واز مقام روح وسرّش گفت: من سِرّ وجانم را متوجّه آفريدگار آسمانها وزمين كردم وعاشقانه سَر در خط فرمانم ونه از مشركان: «إِنّى وَجّهْتُ وَجْهى لِلَّذى فَطَر السَّمواتِ والأرضَ حَنيفا وما أنا مِنَ المُشرِكين»(5).
7 ـ اينك بيتالحرام قلب مهيّاى زيارت شد: «واَذّن فِى الناسِ بِالحَجِّ يَأتُوك رِجالاً وعَلى كُلِّ ضامِرٍ يَأتينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَميقٍ»(6)؛ اى ابراهيم، مردم را صَلا زن كه بيت اللّه مهيّاست، قصد اين خانه كنيد يا از مقام نفس حيوانى سفر كنيد تا به كعبه قلب وارد شويد «يَأتُوك رِجالاً»؛ تا پيادهها كه با پاى رياضت سفر مىكنند به سوى توبيايند «وعَلى كُلِّ ضامِرٍ يَأتينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَميقٍ»؛ وسواران بر شترهاى لاغر ونفس از رياضت كُشته، از راه دور ودرّههاى گود، خود را به حرم اللّه قلب برسانند.
8 ـ «لِيَشهدوا مَنافِعَ لَهُم وَيذْكُرُوا (بِالاتِّصافِ بصفاتِ اللّه) اِسْمَ اللّهِ، فى أيامٍ مَعْلوماتٍ، عَلى مارَزَقَهُم»؛ تا شاهد فوايد علمى و عملى كه از كعبه قلب عايدشان گشته، باشند، تا ذكر خدا كنند در يوم النّحر والثلاثة بعده: ايّام التشريق مِنْ بَهيمَةِ اَلانْعامِ (النفوس المذبوحة تقربا الى اللّه) «فَكُلوا مِنها واَطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقيرَ»(7)؛ تا شتر و گاو و گوسفند را للّه قربانى كنند ودر حقيقت، نفس خود را قربان كرده باشند با حربه رياضات ومجاهدات، فكلوا من لُحُوم اخلاقها السّلوكية وأَطعموا البقية، البائس الفقير، يا خود، پس از نفس كُشتن، از فضايل مقام قلب، خود بهرهمند شوند وبه فقراى مستعدّ، اطعام معرفت وتزكيه نفس كنند.
9 ـ «ثُمّ ليَقْضُوا تَفَثَهُمْ ولْيُوفُوا نُذورَهُم وَلْيَطوَّفُوا بِالْبَيتِ العَتيق»(8)؛ سپس اِزالِهِ مُو و ناخن وكثافات ظاهرى وكثافات باطنى وهَيَأتِ رذيله كنند ونفس را مهذّب كنند كه از حِقْد وحسد و شهوت و غضب و غيره پاك شود و به پيمان و عهد ازل (كه قالوا بَلى، در پاسخ «اَلَسْتُ بِرَبِّكُم»(9)، «وحَمَلها الانسان»(10)، نسبت به ولايت اللّه است) وفا كنند ودر تَجْليه وتَحليه وتحصيل معارف، حق فطرت الهى را ادا كنند.
10 ـ وآن وقت، در سِلك ملكوت اعلى، حولِ عَرشُ اللّهِ المَجيد طواف بيت عتيق كنند (كه از طوفان جهل زمان نوح مصون ماند كه قلب عالم است): «اِنَّ اَوّلَ بَيتٍ وُضِعَ لِلنّاسٍ لَلَّذى بِبَكّةَ مُباركاً وهُدى لِلعالمين»(11).
«ذلِكَ ومَنْ يُعَظِّم حُرُماتِ اللّهِ فَهُوَخَيرٌ لَه عِندَ رَبِه»(12)؛ وبر شمردهها همه حُرُماتِ اللّه است وتعظيم اين حرمتها، بَذرِ معرفتى است كه مشاهده حضرت حق وترقى به مقامات قُرب وحضور را نتيجه مىدهد كه تقواى قلوب است(13).
سرگذشت بيت اللّه
«اِنَّ أوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذى بِبَكَّةَ مَباركا وهُدى لِلْعالَمين»(14).
اى خداوندگارم! توپروردگار اين دعوت تامّى واين واقعيت صلاتى كه تحقق يافته. وكاملترين مراتب يقين در آيه «الذين آمنوا وتَطْمَئِنّ قلوبهم بِذِكْرِ اللّه ألا بِذكر اللّهِ تطمئن القلوب»(15)؛ يعنى اوّلين خانهاى كه براى عبادت مردم مقرّر گشت، حرم بكّه (مكّه) است كه براى عبادت مجتمع گردند، واز بركات همگانىاش بهرهمند شوند.
حضرت موسى وقتى به وادى مقدّس (بيابان سينا) رسيد به اوخطاب شد: «فلمّا أتيها نُودى يامُوسى * إِنّى أَنا ربك فَاخْلَع نَعليك إنّك بِالوادى المقدس طُوى * وأَنا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِمايُوحى * إِنّنى أنا اللّهُ لا إلهَ إلاّ أنا فَاعْبُدنى وأقِم الصّلوةَ لِذِكرى»(16)؛ اى موسى، من پروردگار تواَم (وتودر وادى مقدّس هستي) اَدب حضور نگهدار، وكفشت را بيرون كن (يعنى تعلّقاتت را از هر دو سرا به دور افكن) تا لايق مقام قُرب و قدس پروردگارت گردى و اينك كه تجرّد يافتى، برگزيده من هستى، وَحى مرا گوش دار:
من اللّهام خدايى جز من نيست پس مرا عبادت كن: «وأَقِم الصّلوةَ لِذكرى»؛ ونماز را براى ذكر وياد من به پاى دار (با نمازت مرا ياد كن)
«الذين آمنوا وتطمئنّ قلوبهم بذكر اللّه ألا بذكر اللّه تطمئِنّ القلوب»؛(17) يعنى آنان كه به حقيقت ايمان آوردند، قلبهايشان به ذكر خدا انس گرفت تا به درجه اِطمينان رسيدند وبدانيد كه با ذكر خدا قلبها از پريشانى مىرهد وبه اطمينان مىرسد. وبا ذكر مجدّد، با خدا اُنس مىگيرند وبا انس جذبه پديد آيد، وجذبه، ذكر مجدد مىطلبد وذكر، انس افزايد، وهمچنان اين دَوَران برقرار است، تا شهود حق ودوام ذكر وهَيَمان. (لطفا به مراتب هفتگانه ذكر در همين كتاب مراجعه فرماييد).(18)
وبدانيد كه هر مرتبهاى از ذكر درجه اى از يقين را ايجاب مىكند:
از علم اليقين وعين اليقين وحقّ اليقين: 1 ـ علم اليقين: معرفت صورت حاصله شىء در نفس به آثارش مثل رؤيت پروانه آتش را 2 ـ عين اليقين: مشاهده ومعاينه شىء معلوم در نفس، مثل اِحساس پروانه حرارت آتش را. 3 ـ حق اليقين: متحقق شدن به معلوم در نفس، يا شهود حق، حقيقةً در عين جمع احدى مثل آتش شدن پروانه (فنا در ذات).
و كريمه: «ربنا إِنّى اسكنت مِن ذريّتى بوادٍ غَيْرِ ذى زرع عندَ بَيْتِك المُحرّم ربّنا ليقيموا الصلوة (مركز و حقيقت صلات در كل عالم) فَاجْعَلْ أفْئِدةً مِنَ النّاس تَهوى اِلَيهِم (وطواف، جذبه خداست) وَارزُقهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرون»(19) بِوادٍ غَير ذى زَرعٍ: (الطبيعة الجسمانية: الخالية عن ذرع الإِدراك والمعرفة. ابراهيم دل از اسباب بريد، تا به قرب حق فايز شود).
عند بيتك المحرّم؛ أى القلب (الذى هوحَرَمُ اللّه، وهوالمسجد الحقيقي) ربّنا ليقيموا الصلوة (المناجاة والمكاشفة).
فاجعل افئدة من الناس (الحواس) تهوى اليهم: تميل إليهم بالمشايعة وترك الميل إلى السِفل والبدن (وقتى دل از غير حق قطع شد، دلهاى حق طلب به او مىپيوندند و محبت او مىگزينند) «إذ أوحَيْنا الى أُمّك ما يوُحى * أن اقْذِفيهِ فى التابوت فَاقْذِفيهِ فى الْيم فَلْيُلْقِه الْيَمّ بالسّاحل يَاْخُذْهُ عدوٌلى وعدوٌله وأَلْقَيْتُ عَلَيك مُحَبّةً مِنّى ولِتُصْنَعَ عَلى عينى»(20) ذرهاى از محبت حق، فرعون را واداشت كه گهواره موسى را به ناز بجنباند. (وارزقهم من ثمرات المعارف والحقائق).
«لَعَلَّهُم يَشْكُرون» (باستعمال المدركات فى طلب الكمال)(214) قال رسول اللّه (صلّى الله عليه وآله وسلّم): «قَلْبُ المُؤمِن بَيْن إصْبِعين مِنْ أصابِعِ الرّحمن حتى يَفتَحَ لأَحَدِهِما فَيُوَطِّنَهُ الرُّوح، فَيَكُونُ اِجْتيازُ الثانىمُجَرّدَ اختلاس وبِه يَتَحَقَّقُ حُكْمُ السَّعادةِ والشِقاوَة فى الاخرة».(22)
«رَبَّنا إنّى أسْكَنْتُ مِنْ ذريَّتى بوادٍ غيرِ ذى زرعٍ عِندَ بَيْتِكَ المُحَرَّم ربّنا لِيُقيمُوا الصَّلوة»(23)؛ شهود حضرت ابراهيم اين بود كه تا سكونت در وادى غير ذى زرع است وعند بيتك المحرّم مقام قلب، اقامه صلات امكان پذير است. زرع حظّ نفس حيوانى است وقتى از آن گذشتى وبه بيت مُحَرَّمِ قلب مُقام كردى، اقامه صلات امكان پذير است وموائد آسمانى مهيّا، واين شهود حضرت ابراهيم، حق است در كلّ ازمنه چه قبل از ابراهيم وچه بعد از او.
ودريغا، كه دنيا طلبان حوالى حرم را از زينةُ الحيوة الدنيا پر كردند، كه حظّ نفس حيوانى است واگر كسى در مقام نفس وشاكله آن، كه همان زينة الحيوة الدنياست، به مكّه رفت، سفر آفاقى كرده نه سفر انفسى وبه حرم قلب واصل نشده وبه حقيقت مناسك واقامه صلات راه نيافته است (از واردات قلبي).
«رَبَّنا إنّى اَسكنتُ مِن ذريّتى...» از قول ابراهيم خليل (عليه السلام) كه عرض كرد: پروردگارا، من برخى فرزندانم را در اين هامون خشك ولَم يزرع سكونت دادم، نزد خانه با حرمت تو(محرّم: كار غير خدايى در آن حرام است وبراى همه، جاى امن است) تا زَرق وبرق دنيا مشغولشان نكند، وخالصانه نماز به پاى دارند وعبادت توكنند. خدايا، دلهاى برخى را مشتاق ايشان كن تا در كنارشان ساكن گردند ويا از همه جا بيايند وبا ايشان انس گيرند وبه اعمال حج پردازند. پروردگارا، ايشان را از ثمرات انسانى ومعارف ربّانى روزى فرما، باشد كه سپاسگزار توگردند.
اُلفت بين قلبها پيوندى است خدايى
خدا به پيامبر فرمود:«لَوأنفَقْتَ ما فى الأَرضِ جَميعا ما ألَّفتَ بينَ قُلُوبِهِمْ، ولكنَّ اللّهَ ألّفَ بَينَهُم إنّهُ عزيزٌ حكيمٌ»(24)؛ يعنى آدمهاى مادى، زمينىها را مىفهمند واز انوار عقلانى بىبهرهاند ومنكر. اگر قلب، اسير ومطيع نفس شد، روى به عالم سفل مىكند وتحت فرمان واهمه كه سلطان عالم حيوانى است، مىگردد. واگر دنيا را به او دادى، غضب وشهوتش (دو وزير واهمه) را تقويت كردهاى كه موجب كينه ودشمنى است، نه الفت ومحبّت، وحرف ملائكه زمينى را تصديق كردهاى كه گفتند: «أتَجْعَل فيها مَن يُفسِد فيها ويَسفِك الدّماء»(25) واين نتيجه عالم كثرت واضداد است «ولكنَّ اللّه أَلَّفَ بَينَهُم»؛ مقام قلب است كه حرم خداست وجايگاه انس ورحمت به بندگان خدا وهر چه قلب مصفّا گردد، حرم خدا تقويت شده كه جاى محبت وعشق به حق است وجاى وحى وتجليّات ربّانى ومحبت به خلق، ووحدت، كه موجب محبّت روحانى والفت قلبى است، چون محبت، ظلّ وحدت است والفت ظلّ محبّت، وعدالت ظلّ الفت، وخداوند حكيم است، چون الفت ومحبت را بين ايشان ايجاد فرمود، پس از وحدت، محبّت پديد مىآيد و از محبت، الفت واز الفت، عدالت وجاى همه در قلب است.
دين فطرت
«فَأقِم وَجْهَكَ لِلدّينِ حَنيفا، فِطرتَ اللّهِ الَّتى فَطَر الناسَ عَليها لا تبديلَ لخلقِ اللّهِ ذلك الدّينُ القَيّم ولكنَّ أكثر الناسِ لا يعلمون»(26)؛ پس اى محمّد (صلّى الله عليه وآله وسلّم)، توروى دل به جانب دين معتدل وفطرى بنما، دينى كه سازگار حقيقت انسان است كه انسانها بدين آيين سرشته شدند: سرشت توحيدى است وضامن سعادت آنها، «ذلك الدين القَيِّم»؛ كه جاودانه است، ومربوط به ازمنه، وامكنه، وعقايد ملتها نيست كه عقايد ملتها آن را ساخته باشد: مطابق افكار آن ملت وآن مكان وزمان، وقابل تطبيق با زمان بعد نباشد وآيندگان آن را مطابق زمان و مكان و حالشان تغيير دهند و تبديل كنند، بلكه فطرت آفرينش با فطرت انسان به هم آميخته است(27). «فطرت اللّه» حالتى است كه حقيقت انسان بر آن سرشته شده: متن هستى وقوانين ابدىاش از صفا وتجرّد ازلى، وتوحيد محض(28).
(1). تفسير صافى، ذيل آيه 128 سوره بقره.
(2). ابراهيم (14) آيه 37.
(3). بقره (2) آيه 127.
(4). حج (22) آيه 26.
(5). انعام (6) آيه 79.
(6). حج (22) آيه 27.
(7). حج (22) آيه 28.
(8). حج (22) آيه 29.
(9). اعراف (7) آيه 172.
(10). احزاب (33) آيه 72.
(11). آل عمران (3) آيه 96.
(12). حج (22) آيه 30.
(13). تفسير منسوب به شيخ اكبر، ج 2، ص 103.
(14). آل عمران (3) آيه 96.
(15). رعد (13) آيه 28.
(16). طه (20) آيات 11، 12، 13، 14.
(17). رعد (13) آيه 28. ر.ك: الميزان، ج 14، ص 150.
(18). ص 32 همين كتاب.
(19). ابراهيم (14) آيه 37.
(20). طه (20) آيه 38 و39.
(21). تفسير منسوب به شيخ اكبر، ج 1،ص 658.
(22). تفسير صدرا، ج 5، ص 166.
(23). ابراهيم (14) آيه 37.
(24). انفال (8) آيه 63.
(25). بقره (2) آيه 30.
(26). روم (30) آيه 30.
(27). الميزان، ج 16، ص 189.
(28). وتلك الفطرةُ الأولى ليست إلا مِنَ الفَيضِ الأقدس الذى هوعينُ الذات، مَن بقى عليها لم يُمكِن اِنحرافهُ عنِ التوحيد، واحتجابه عَنِ الحَق، وإنّما يَقَعَ الانحراف والاِحتِجاب مِن غَواشى النشأة و عوارض الطبيعة عند الخلقة، أوالتربية والعادة (تفسير منسوب به محيى الدين، ج 2، ص 262).
اسرا الصلاه یا معراج عشق؛ مهدی سمندری نجف آبادی