■ نخستین اقدام حاکمان صالح در قرآن
"الَّذِينَ إِن مَّكَّنَّاهُمْ فىِ الْأَرْضِ أَقَامُواْ الصَّلَوةَ وَ ءَاتَوُاْ الزَّكَوةَ وَ أَمَرُواْ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْاْ عَنِ الْمُنكَرِ وَ لِلَّهِ عَقِبَةُ الْأُمُورِ"؛[1]
كسانى كه هر گاه در زمين به آنها قدرت بخشيديم، نماز را برپا مىدارند، و زكات مىدهند، و امر به معروف و نهى از منكر مىكنند، و پايان همه كارها از آن خداست.
مقدمه
انسانها از آغاز آفرینش به زندگی اجتماعی خو کرده و خود را ملتزم به رعایت قوانین اجتماعی دانستهاند. همیشه عدهای نیز به حق یا نا حق، خود را حاکم جامعه دانسته، آرمانهای خود را به جامعه تحمیل کردهاند. صورت طبیعی اولین تغییرات در جامعه پس از به قدرت رسیدن حاکم جدید، حاکی از مهم بودن آن موضوع برای حکومت است. در این آیه خداوند نخستین و مهمترین دغدغه خاطر حاکمان صالح را به تصویر کشیده است که به تفسیر و تبیین آن خواهیم پرداخت.
واژه ها
مَّكَّنَّا: قدرت بخشیدیم. فعل ماضی، باب تفعیل، از ماده "مکن".
أَقَامُواْ: برپا داشتند. فعل ماضی، باب افعال، از ماده "قوم".
ءَاتَوُاْ: میدهند. فعل ماضی، جمع مذکر غائب، باب افعال از ماده "أتی".
عَاقِبَةُ: پایان، آخر.[2] اسم، ثلاثی مجرد، جامد مصدری از ماده "عقب".
نکته های تفسیری
1. اقامه نماز، نخستین اقدام
با توجه به دو آیه پیش[3] که به توصیف مؤمنان پرداخته بود، اين آيه، توصيف ديگرى است از مؤمنان، البته اين توصيف، توصيف نوع مؤمنان است و كار به فرد فرد آنان ندارد، چون ممكن است فردى از آنان، واجد اين اوصاف نباشد.[4]
خداوند میفرماید: مؤمنان را در دنيا پيروز ميكنيم كه بتوانند حكومت تشكيل بدهند. حالا كه حكومت تشكيل دادند، وظيفۀ آنها چيست؟ (الَّذِينَ إِن مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلاَةَ) وظيفهٴ آنها این است كه در اوّلين اقدام نماز را به پا دارند (أَقَامُوا الصَّلاَةَ) و زكات عطا كنند (وَآتَوُا الزَّكَاةَ).[5]
اگر قدرت و امكانات، در دست افراد صالح باشد، از آنها به طور صحیح بهرهبردارى صحيح مىكنند و اگر در اختيار نااهلان قرار گيرد، سوء استفاده مىنمایند، بنابراين دنيا و قدرت، براى گروهى نعمت و براى گروهى وسيلۀ بدبختى است و قرآن از هر دو نمونه ياد كرده است که اگر مؤمنان به قدرت برسند، به سراغ نماز و زكات و امر به معروف مىروند؛ ولى انسانهاى منحرف و نااهل، اگر قدرتمند شوند، كارشان طغيان است (إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى)[6] و در راه نابودى منابع اقتصادى و نسل بشر گام بر مىدارند، (وَ إِذا تَوَلَّى سَعى فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيها وَ يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ)[7] و عاقبت، مردم را به دوزخ مىكشانند. (أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ)[8].[9]
2. چرا نماز، نخستین اقدام حاکمان صالح است؟
مؤمنان هرگز پس از پيروزى، همچون خودكامگان و جباران، به عيش و نوش و لهو و لعب نمىپردازند، و در غرور و مستى فرو نمىروند، بلكه پيروزيها و موفقيتها را نردبانى براى ساختن خويش و جامعه قرار مىدهند. آنها پس از قدرت يافتن، به يك طاغوت جديد تبديل نمىشوند؛ بلکه ارتباطشان با خدا محكم و با خلق خدا نيز مستحكم است. [10]
برنامه حكومت صالحان، همانا احياي زمينِ ظلمزده و زمينه ستمديده، و نجات آن از هر گونه تعدي و طغيان و اصلاح آن به گسترش قسط و عدل است؛ چون مهمترين عامل رهايي از سلطه شيطان و بردگي هوس، همانا ايجاد روح بندگي خداوند در فرد و جامعه است. اسلام وظيفه صالحان وارث زمين را چنين ترسيم ميکند: "الَّذِينَ إِن مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنكَرِ و لله عاقبةُ الأُمور".[11]
اگر نماز اقامه شود، دیگر شیطان نمیتواند نمازگزار را وسوسه کند؛ در نتیجه همۀ مشكلات، حل است. وقتي حرمِ دل محفوظ ماند، انسان نه كينۀ كسي را در دل دارد، نه خيال فاسدی در سر میپروراند.[12]
3. مراد از "مَکّناهُم"
"تمكين" مصدر "مكّنّا" و به معناى مسلط كردن و استيلا دادن است، و مراد از تمكين آنان در زمين، اين است كه ايشان را در زمين نيرومند كند؛ به طورى كه هر كارى را كه بخواهند انجام میدهند، و هيچ مانعى يا مزاحمى نمیتواند سد راه آنان شود. آنان هر نوع زندگی را که بخواهند انتخاب میکنند و در حقیقت از میان انواع زندگیها میتوانند یک زندگی صالح را برگزینند، تا جامعهای صالح را به وجود بیاورند؛ به طوری که بتوانند در آن جامعه نماز به پا دارند، و زكات داده، امر به معروف و نهى از منكر کنند. چنین جامعهای محقق نمیشود، مگر در گرو برپایی حکومت.
بنابراین میتوان گفت که منظور از مکنت در زمین، حکومت مؤمنان در روی زمین است.
بحث روایی
1. اهل بیت علیهم السلام اقامه کنندگان نماز
از امام کاظم علیه السلام نقل شده است که فرمود:
"كُنْتُ عِنْدَ أَبِي يَوْماً فِي الْمَسْجِدِ إِذْ أَتَاهُ رَجُلٌ فَوَقَفَ أَمَامَهُ وَ قَالَ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَعْيَتْ عَلَيَّ آيَةٌ فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ سَأَلْتُ عَنْهَا جَابِرَ بْنَ يَزِيدَ فَأَرْشَدَنِي إِلَيْكَ. فَقَالَ: وَ مَا هِيَ؟ قَالَ: قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ الْآيَةَ. فَقَالَ: نَعَمْ فِينَا نَزَلَتْ وَ ذَلِكَ أَنَّ فُلَاناً وَ فُلَاناً وَ طَائِفَةً مَعَهُمْ وَ سَمَّاهُمْ اجْتَمَعُوا إِلَى النَّبِيِّd فَقَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ إِلَى مَنْ يَصِيرُ هَذَا الْأَمْرُ بَعْدَكَ؟ فَوَ اللَّهِ لَئِنْ صَارَ إِلَى رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ بَيْتِكَ إِنَّا لَنَخَافُهُمْ عَلَى أَنْفُسِنَا وَ لَوْ صَارَ إِلَى غَيْرِهِمْ لَعَلَّ غَيْرَهُمْ أَقْرَبُ وَ أَرْحَمُ بِنَا مِنْهُمْ. فَغَضِبَ رَسُولُ اللَّهِd مِنْ ذَلِكَ غَضَباً شَدِيداً ثُمَّ قَالَ أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ مَا أَبْغَضْتُمُوهُمْ لِأَنَّ بُغْضَهُمْ بُغْضِي وَ بُغْضِي هُوَ الْكُفْرُ بِاللَّهِ ثُمَّ نَعَيْتُمْ إِلَيَّ نَفْسِي. فَوَ اللَّهِ لَئِنْ مَكَّنَهُمُ اللَّهُ فِي الْأَرْضِ ليقيموا [لَيُقِيمُونَ] الصَّلَاةَ لِوَقْتِهَا وَ ليؤتوا [لَيُؤْتُونَ] الزَّكَاةَ لِمَحَلِّهَا وَ لَيَأْمُرُنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لَيَنْهُنَّ عَنِ الْمُنْكَرِ إِنَّمَا يُرْغِمُ اللَّهُ أُنُوفَ رِجَالٍ يُبْغِضُونَنِي وَ يُبْغِضُونَ أَهْلَ بَيْتِي وَ ذُرِّيَّتِي. فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ إِلَى قَوْلِهِ وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ..." ؛[13]
روزى خدمت پدرم در مسجد بودم که مردى مقابل ايشان ايستاد و گفت: يك آيه مرا عاجز نمود است. تفسير آن را از جابر بن يزيد پرسيدم و او مرا خدمت شما فرستاد فرمود: كدام آيه؟
گفت: این گفته متعال که: "الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ".
فرمود: آرى؛ اين آيه دربارۀ ما نازل شده و جريان آن چنين است که فلانى و فلانى و گروهى كه با آنها بودند ـ و آنها را نام برد ـ در خدمت پيامبر dاجتماع كرده، پرسيدند: خلافت بعد از شما به كه خواهد رسيد؟ به خدا سوگند! اگر به يكى از خويشاوندان شما [پیامبر] برسد، ما بر جان خود بيمناكيم. شايد اگر به ديگرى بسپارى، شاید از آنها به ما مهربانتر باشند. پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله از شنيدن اين حرف سخت خشمناك شد و فرمود: به خدا قسم! اگر ايمان به خدا و پيامبر داشته باشيد، هرگز دشمن خويشاوندان من نميشويد؛ زيرا دشمنى با آنها دشمنى با من است و دشمنى با من، كفر به خدا است. آن گاه شما خبر از مرگ من ميدهيد.
به خدا سوگند! اگر خداوند در زمين به آنها قدرت دهد، نماز را در وقت آن به پاى ميدارند و زكات را به محلش مىرسانند و امر به معروف و نهى از منكر مىکنند. خدا دماغ كسانى را كه من و خانوادهام را دشمن مىدارند، به خاك خواهد ماليد.[14]
2. حضرت مهدی عجل الله فی فرجه مصداق کامل اقامه کنندگان نماز
در حديثى از امام باقرعلیه السلام مىخوانيم كه در تفسير آيه "الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ..." فرمود:
"فَهَذِهِ لآِلِ مُحَمَّدِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِمْ إِلَى آخِرِ الْأَئِمَّةِ وَ الْمَهْدِيِّ وَ أَصْحَابِهِ يَمْلِكُهُمُ اللَّهُ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبَهَا وَ يُظْهِرُ بِهِ الدِّينَ وَ يُمِيتُ اللَّهُ بِهِ وَ بِأَصْحَابِهِ الْبِدَعَ وَ الْبَاطِلَ كَمَا أَمَاتَ السُّفَهَاءُ الْحَقَّ حَتَّى لَا يُرَى أَيْنَ الظُّلْمُ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَر"؛[15]
اين آيه تا آخر از آن دربارة آل محمد و مهدى و ياران اوست. خداوند شرق و غرب زمين را در سيطره حكومت آنها قرار مىدهد، آیينش را آشكار مىسازد، و به وسيله مهدىf و يارانش، بدعت و باطل را نابود مىكند، آن چنان كه تبهكاران، حق را نابود كرده بودند. آن چنان مىشود كه بر صفحه زمين، اثرى از ظلم ديده نمىشود؛ [چرا كه] آنها امر به معروف و نهى از منكر مىكنند.[16]
پيام ها[17]
1. اقامۀ نماز، به قدرت و امكانات نياز دارد (إِنْ مَكَّنَّاهُمْ...).
2. پيروزى مؤمنان، زمينۀ بندگى و تعاون مالى و فرهنگى را فراهم مىكند و غفلت و غرور را از بين مىبرد.
3. اقامۀ نماز، پرداخت زكات، امر به معروف و نهى از منكر، از بارزترين ويژگىهاى ياران خدا است (أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنكَرِ).
4. براى مؤمنان، تمام زمين يكسان است. آنان هر جا كه توان دارند، هدف مقدّس خود را پياده مىكنند. (فِي الْأَرْضِ).
5. اوّلين ثمرۀ حكومت صالحان، نماز و زكات و امر به معروف و نهى از منكر است (إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ...).
6. رابطه با خدا و دستگيرى از محرومان و آگاهى دادن به جامعه و جلوگيرى از مفاسد، از هم جدا نيست (أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ...).
7. اقامۀ نماز و اداى زكات و امر به معروف و نهى از منكر، از وظايف و كارهاى قطعى مسئولان حكومت اسلامى است ("أَقامُوا" آمده است نه "يقيمون").
8. نماز، زكات، امر به معروف و نهى از منكر، مهمترين تكاليف دينى هستند.
9. حاكمان مؤمن، هم در فكر ارتقاى روحى و رشد امور معنوى هستند و هم به دنبال رفاه و حل مشكلات اقتصادى و فقرزدايى و اصلاح جامعه (أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ...).
10. امر و نهى شما، زمانى در جامعه مؤثر است كه نخست به وظايف فردى خود عمل كنيد (أَقامُوا الصَّلاةَ... أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ).
11. زكات، همتاى ناگسستنى نماز است. در 28 آيۀ قرآن، زكات در كنار نماز آمده است (أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ).
12. با انجام همۀ وظايف، باز هم به حسن عاقبت خود و نتيجۀ نهايى كارتان مطمئن نشويد و بر خداوند اميد و توكل داشته باشيد (وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ).
13. امكانات، بيش از چند روزى در دست شما نيست؛ بندگی را غنیمت بشمارید (وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ).
[1]. حج: 41.
[2]. مجمع البحرین، ج 2، ص 127.
[3] . اُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُواْ وَ إِنَّ اللَّهَ عَلىَ نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ (حج: 39) الَّذينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلاَّ أَنْ يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِيَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ يُذْكَرُ فيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثيراً وَ لَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزيزٌ (حج: 40).
[4]. ترجمه الميزان، ج14، ص 547.
[5]. تفسیر تسنیم، ذیل آیه، منبع: www.tasnim.ir.
[6]. به یقین انسان طغیان میکند (علق: 6).
[7]. نشانه آن این است که: هنگامی که روی بر میگردانند [و از نزد تو خارج شود] در راه فساد در زمین، کوشش میکند و زراعت و چهارپایان را نابود میکند (بقره: 205).
[8]. پیشوایانی که به آتش دعوت میکنند (قصص: 41).
[9]. تفسير نور، ج8، ص 52.
[10]. تفسير نمونه، ج14، ص 118.
[11]. سرچشمه اندیشه، ج 4، ص 511.
[12]. تفسیر تسنیم، ذیل آیه، منبع: www.tasnim.ir.
[13]. بحارالأنوار، ج 24، ص 165.
[14]. بحار الانوار، ج2، ص140، بخش امامت، ترجمه جلد هفتم.
[15]. بحار الأنوار، ج51، ص 48.
[16]. ترجمه از: تفسير نمونه، ج14، ص 121.
[17]. تفسير نور، ج8، ص 52 و 53؛ تفسیر راهنما، ج11، ص 559 و 600.