■ شرط رهايى اسیر در قرآن
"فَإِذَا انسَلَخَ الْأَشهْرُ الحْرُمُ فَاقْتُلُواْ الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَ احْصُرُوهُمْ وَ اقْعُدُواْ لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ فَإِن تَابُواْ وَ أَقَامُواْ الصَّلَوةَ وَ ءَاتَوُاْ الزَّكَوةَ فَخَلُّواْ سَبِيلَهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيم"؛[1] هنگامى كه ماههاى حرام پايان گرفت، مشركان را هر جا يافتيد، به قتل برسانيد و آنها را اسير سازيد و محاصره كنيد و در هر كمينگاه، بر سر راه آنها بنشينيد. هر گاه توبه كنند و نماز را برپا دارند و زكات را بپردازند، آنها را رها کنيد؛ زيرا خداوند، آمرزنده و مهربان است.
واژهها
انسَلَخَ: پایان یافت، سپری شد.[2] فعل ماضی، ثلاثی مزید، باب انفعال، از ماده «سلخ».
خُذُوا: دستگیر کنید، ]به اسارت[ بگیرید.[3] فعل امر، ثلاثی مجرد، از ماده «أخذ».
احْصُرُوا: محاصره کنید، بازداشت کنید. فعل امر، ثلاثی مجرد، از ماده «حصر».
مَرْصَد:[4] کمین گاه، گذرگاه. اسم مکان، ثلاثی مجرد، از مادة «رصد»[5].
خَلُّوا: واگذارید، باز کنید.[6] فعل امر، ثلاثی مزید، باب تفعیل، از ماده «خلو».
نکتههای تفسیری
1. نماز، نشانه اسلام
آيا نماز و زكات شرط قبول اسلام است؟
از آيات فوق در بدو نظر، چنين استفاده مىشود كه براى قبول توبه بتپرستان، ادای نماز و زكات نيز لازم است؛ و به همين دليل بعضى از فقهاى اهل سنت ترك نماز و زكات را دليل بر كفر گرفته اند.
ولى حق اين است كه منظور از ذكر اين دو دستور بزرگ اسلامى، آن است كه در تمام مواردى كه ادعاى اسلام مشكوك به نظر برسد ـ همان گونه كه در مورد بت پرستان آن روز غالبا چنين بود ـ انجام اين دو وظيفة بزرگ اسلامى را نشانة براى اسلام آنها قرار دهند.
و يا اينكه منظور اين است كه آنها نماز و زكات را به منزله دو قانون الهى بپذيرند و به آن گردن نهند، و به رسميت بشناسند؛ هر چند از نظر عمل در كار آنها قصورى باشد؛ زيرا دلائل فراوانى داريم كه تنها با ترك نماز يا زكات، انسان در صف كفار قرار نمىگيرد؛ هر چند اسلام او بسيار ناقص است.[7]
2. نماز، شرط رهایي (نماز، شاهد و دليل توبه واقعى)
در اين آیه، وظيفه مسلمانان در برابر مشركان بيان شده است. خداوند شديدترين دستور را درباره آنها صادر کرده و مىگويد: "فَإِذَا انْسَلَخَ، الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ"؛ هنگامى كه ماههاى حرام پايان گيرد، بت پرستان را هر كجا يافتيد، به قتل برسانيد. سپس مىگويد: "وَ خُذُوهُمْ"؛ آنها را بگيريد و اسير كنيد! "وَ احْصُرُوهُمْ"؛ و آنها را در حلقة محاصره قرار دهيد. "وَ اقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ"؛ در كمين آنها در هر نقطهاى بنشينيد و راهها را بر آنها ببنديد. در اينجا چهار دستور خشن در مورد آنها ديده مىشود؛ بستن راهها، محاصره كردن، اسير ساختن، و بالأخره كشتن.
البته اين شدت و خشونت، نه به مفهوم اين است كه راه بازگشت به روى آنها بسته شده باشد؛ بلكه در هر حال و در هر لحظه بخواهند مىتوانند جهت خود را تغيير دهند؛ لذا بلافاصله اضافه مىكند: "فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ فَخَلُّوا سَبِيلَهُمْ"؛ اگر آنها توبه كنند و به سوى حق باز گردند و نماز را بر پا دارند و زكات را ادا كنند، آنها را رها کنيد. و مزاحمشان نشويد.
نكته قابل توجه اين است كه علاوه بر توبه که یک عنوان کلی و فراگیر است و تمام اعتقادات و اعمال را در بر میگیرد، نماز و زكات هم شرط رهايى آنان ذكر شده است؛ در واقع كسى كه اهل نماز و زكات نيست، توبه واقعى او هنوز محقق نشده است.[8]
بنابراین معناى آيه اين است كه: اگر با ايمان آوردن، از شرك به سوى توحيد برگشتند، و با عمل خود شاهد و دليلى هم بر بازگشت خود اقامه کردند به اين معنا كه نماز خوانده، زكات دادند، و به تمام احكام دين شما كه راجع به خلق و خالق است ملتزم شدند، در اين صورت رهايشان كنيد.[9]
3. نظرات مختلف درباره این آیه
طبق نقل فخر رازی، شافعی به این آیه استناد کرده است که تارک نماز باید کشته شود؛ زیرا خداوند در این آیه، خون کفار را مطلقاً مباح دانسته، مگر با سه شرط: توبه از کفر، اقامة نماز و دادن زکات. هنگامی که مجموع این سه شرط نباشد، آن اباحه بر قوت خود باقی است. به عبارت دیگر خداوند، دست برداشتن از قتل کفار را منوط کرده است به توبه و اقامة نماز و اگر کسی نماز نخواند، مثل کسی که توبه نکرده، قتلش واجب است.
در مقابل نظر فوق، مرحوم طبرسی در مجمع البیان[10] معتقد است: مراد از اقامة نماز و دادن زکات در این آیه، اقرار به آن دو و اعتقاد به وجوب آنها است؛ زیرا دلایل فراوانی داریم که حفظ خون و جان انسانها متوقف بر نماز نیست.
عده دیگری از مفسران هم قائلند: مراد از اقامة نماز و ادای زکات، اقرار به آن دو و اعتقاد به آن دو نیست؛ بلکه اقامه نماز و دادن زکات شاهد و نشانه عملی است بر توبه واقعی کفار.
4. جایگاه "إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ"
علامة طباطبایی قدس سره در ذیل آیة مذکور میفرماید:
جملة "إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ" بيان علت است براى جملة "فَخَلُّوا سَبِيلَهُمْ" كه يا صورت آن را كه صورت امر است تعليل مىكند و مىفهماند: چرا گفتيم رهايشان كنيد و يا مادة آن را كه عبارت است از رها كردن.
بنا بر اينكه صورت را تعليل كند، معناى جمله چنين مىشود: دستور خدا به رها كردن ايشان به این علت بود كه خدا آمرزنده و رحيم است و هر کس را كه به سويش توبه برد مىآمرزد.
و بنا بر اينكه ماده را تعليل كند، معنا چنين مىشود: رهايشان كنيد كه رها كردنشان از مغفرت و رحمت خدا است. اگر چنين كنيد شما نيز به اين دو صفت كه از صفات علياى پروردگارتان است متصف مىشويد. از اين دو وجه، وجه اول با ظاهر آيه، سازگارتر است.[11]
بحث روایی
1. علت وجوب ایمان، نماز و زکات
در خطبه فاطمه زهرا سلام الله علیها آمده است:
"فَفَرَضَ اللَّهُ الْإِيمَانَ تَطْهِيراً مِنَ الشِّرْكِ وَ الصَّلَاةَ تَنْزِيهاً عَنِ الْكِبْرِ وَ الزَّكَاةَ زِيَادَةً فِي الرِّزْقِ"؛[12] خداوند ایمان را به سبب تطهیر از شرک واجب کرد، و نماز را برای منزه بودن از کبر و زکات را به دلیل زیاد کردن روزی واجب نمود.
2. مراد از توبه مشرکان
از امام باقر علیه السلام در ذیل آیه مذکور روایت شده است:
"... فَإِنْ تابُوا يَعْنِي آمَنُوا"[13]: اگر توبه کنند، یعنی اگر ایمان بیاورند.
3. نشانه ایمان
پیامبر صلی الله علیه السلام فرمودند:
"عَلَمُ الإِيمَانِ الصَّلاة فَمَنْ فَرَّغَ لَهَا قَلْبَهُ و قَامَ بِحُدُودِهَا فَهُوَ مُؤْمِنٌ"؛[14] نشانة ایمان، نماز است، پس هر کس توجهش به نماز باشد و حدود آن را رعایت کند، مؤمن است.
پیامها[15]
1. برای ایجاد فشار بر مشرکان از تمام شیوههای ممکن (به ترتیب: کشتن، اسیر گرفتن، محاصره و کمین زدن) میتوان استفاده کرد (فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ... وَ خُذُوهُمْ وَ احْصُرُوهُمْ وَ اقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ).
2. هم قاطعيّت لازم است هم نرمش (فَاقْتُلُوا"، "فَخَلُّوا).
3. مسلمانان بايد همواره در كمين توطئه دگران باشند (وَ اقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ).
4. تشكيلات اطلاعاتى مسلمانان بايد چنان باشد كه حتّى توطئه گران را در خارج از مرزها زير نظر داشته باشند (كُلَّ مَرْصَدٍ).
5. براى سركوبى دشمنان توطئه گر، مرزها و تمام راههاى نفوذ را كنترل كنيم (وَ اقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ).
6. اقامة نماز و پرداخت زکات، نشانه عملیِ پذیرش اسلام مشرکان و کافران است (فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ فَخَلُّوا سَبِيلَهُمْ).
7. هدف و فلسفه اصلی جنگ و مبارزه با کفار و مشرکان، گرایش دادن آنان به سوی اسلام است، نه نابود کردن آنان (فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ... فَإِنْ تابُوا... فَخَلُّوا سَبِيلَهُمْ).
8. توبه را حتّى هنگام جنگ هم بپذيريد؛ چون اسلام دين سماحت و بزرگوارى است، نه عقده گشايى و انتقام (فَاقْتُلُوا... فَإِنْ تابُوا).
9. توبه بايد همراه با عمل باشد، از توبه بىعمل، فريب نخوريم (فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا).
10. قرار دادن هر شرطی برای آزادی اسیران و رفع حصر از محاصره شدگان به دست قوای اسلام، غیر از شرط پذیرش اسلام ممنوع است (فَإِنْ تابُوا... فَخَلُّوا سَبِيلَهُمْ).
11. توبه از شرك، ايمان است و نشانه توبه واقعى، نماز و زكات است (فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ فَخَلُّوا سَبِيلَهُمْ).
12. نماز، در رأس عبادتهاست. به كسى كه به شعائر دينى (نماز و زكات) احترام مىگذارد، تعرّض نكنيد (أَقامُوا الصَّلاةَ... فَخَلُّوا سَبِيلَهُمْ).
13. پذیرش توبه مشرکان، برخاسته از غفران و رحمت گسترده الهی است و آمرزش الهی آمیخته با رحمت و مهربانی است (فَإِنْ تابُوا... فَخَلُّوا سَبِيلَهُمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ).
[1]. توبه: 5.
2. "انسَلَخَ"از ماده"انسلاخ"به معناى بيرون رفتن است و"انسلاخ ماه"يك نوع كنايه است از تمام شدن آن، و اصل آن از"سلخ الشاة"يعنى پوست گوسفند را كندن گرفته شده است (تفسير نمونه، ج7، ص 292، با اندکی تصرف).
3. "أخِيذ"به معنای"اسیر"است (لسان العرب، ج3، ص 473).
4. "كُلَّ مَرْصَدٍ"ظرف و منصوب است، مثل: لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقِيمَ (اعراف: 16) كه صِراطَكَ ظرف و منصوب است.
5. "رصد"به معنای مراقبت کردن و چیزی را زیر نظر گرفتن است (قاموس قرآن، ج3، ص101).
6. "تخليه سبيل" كنايه است از متعرض نشدن به كسى كه در آن سبيل ]راه[ قرار دارد. (ترجمه الميزان، ج9، ص 205)، بنابراین"خَلُّواْ سَبِيلَهُمْ"یعنی رهایشان سازید.
1. تفسير نمونه، ج7، ص 295 و 294.
1. تفسير نمونه، ج7، ص 291 ـ 293، با اندکی تصرف.
2. ترجمه الميزان، ج9، ص 205 و 204، با اندکی تصرف.
3. مجمع البيان، ج5، ص 12.
1. ترجمه الميزان، ج9، ص 204 و 205.
2. كنز الدقائق، ج10، ص 211؛ من لا يحضره الفقيه، ج3، ص 568.
3. کافی، ج5، ص10.
1. شرح نهج البلاغه (لابن أبي الحديد)، ج10، ص 206.
2. تفسیر نور، ج5، ص19؛ تفسیر راهنما، ج7، ص23 ـ 25.