■ عبارت مرحوم سید هاشم حدّاد به شهید مطهّري: پس كِيْ نماز ميخواني؟!
شهید مطهّري مي فرمودند: يكبار كه خدمت سید هاشم حداد بودم از من پرسيدند: نماز را چگونه ميخواني؟ عرض كردم: كاملاً توجّه به معانيِ كلمات و جملات آن دارم!
فرمودند: پس كِيْ نماز ميخواني؟! در نماز توجّهات به خدا باشد و بس! توجّه به معاني مكن!
انصافاً اين جملۀ ايشان حاوي أسرار و دقائقي است، و حقّ مطلب همينطور است كه افاده فرمودهاند.
چرا كه در نماز اگر انسان متوجّه معاني نماز شود كه مثلاً إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ به معني آنست كه: من فقط ترا عبادت ميكنم و از تو استعانت ميطلبم، ذهن و فكر نمازگزار بدين حقيقت متوجّه بوده و از توجّه كامل به خدا غافل است؛ در حاليكه بايد توجّه صد در صد به سوي خدا باشد و مخاطب فقط خدا باشد، و در اينصورت ديگر توجّه به معني نيست مگر به نحوۀ آلي و مِرْآتي، همچنانكه در نماز نبايد انسان توجّه به الفاظ و عبارات آن داشته باشد مگر توجّه آلي و مِرْآتي. زيرا اگر توجّه به الفاظ نماز از صحّت ادا كردن و تجويد آن و أداءِ از مخارج آن شود، ديگر آن نماز، نماز نيست؛ نه توجّه به خداست و نه توجّه به معني.
ولي اگر توجّه به خدا شود و انسان در خطاب و مكالمهاش با خدا لحظهاي فرود نيايد، نه فكر الفاظ نماز را بنمايد و نه فكر معاني آنرا، در اينصورت تمام الفاظ خود بخود به نحو آلي و مِرآتي يعني با نظر غير استقلالي آمده و به دنبال، جميع معاني نيز به طريق آلي و مِرآتي نه با نظر استقلالي آمده و همه به نحو صحيح و مطلوب أدا شده است بدون آنكه در توجّه تامّ به خداوند و حضور قلب خللي وارد آيد.
مثلاً در همين مكالمات و گفتگوهائي كه ما شبانهروز با هم داريم، و در سخنرانيها و خطابهها و مراجعات و فصل خصومتها و سائر اموري كه در آنها عنوان تخاطب و گفتگو است، تمام توجّه ما به شخص مخاطب است نه به
خطاب. آنچه در خطاب از مغز و انديشۀ انسان بر زبان جاري ميشود همهاش درست و صحيح است، بدون اينكه ما توجّه به صحّت آنها داشته باشيم؛ و اگر يك لحظه توجّهمان را به عبارات و مطالبي كه ردّ و بدل ميشود منعطف سازيم، اصل توجّه به خطاب از ميان ميرود و در آن لحظه ديگر مخاطبي وجود ندارد.
بزرگان فرمودهاند: جمع ميان دو لحاظ استقلالي و آلي نميشود. اگر لحاظمان در نمازها مستقلاّ به خدا باشد حتماً به الفاظ و معاني آنها بايد آلي و غير استقلالي و تَبَعي باشد؛ و اگر لحاظمان را به الفاظ نماز و يا معاني آن مستقلاّ بدوزيم، قهراً و اضطراراً بايد توجّهمان به خدا تبعي و ضمني باشد نه استقلالي.
من وقتي با شما سخن ميگويم و مثلاً ميگويم: آقا شما امروز مسافرت نكنيد، و در حرم امام رضا بمانيد! صد در صد توجّهم به شما و حقيقت شماست. اين را نظر استقلالي نامند. و البتّه اين معاني بدون غلط در ذهن من ميآيد و ذهن من الفاظي را متناسب با آن معاني استخدام ميكند و بر زبان جاري ميسازد، و بدون هيچ خطائي مُسَلسَلاً اين معاني و الفاظ استخدام شده و به شما براي إبراز و اظهار آن مقصود منتقل ميگردد. امّا اگر بخواهم معني «امروز مسافرت نكنيد» را در ذهن بياورم و يا الفاظ آن را بخصوصه تصوّر نمايم، ديگر مخاطب بودن شما از ميان ميرود و استقلال خود را از دست ميدهد؛ مگر ضمني و تبعي و آلي و مرآتي.
در نماز كه أهمّ امور است بايد انسان در حضور قلب به خدا منقطع باشد و هيچ خاطرهاي و انديشهاي از ذهن عبور نكند، و اين فقط در صورتي امكانپذير است كه جملات و عبارات نماز كه طبعاً حاوي معاني خود ميباشند بدون اندك توجّه به خود آنها در ذهن بيايد و بر زبان جاري شود. در اينصورت نماز، نماز است. يعني مخاطب خداست؛ حضور قلب با خداست.
و گرنه حضور قلب با الفاظ و يا با معاني است؛ و خداوند علِيّ أعْلي مهجور گرديده، و فقط به نظر ضمني كه در حقيقت نظر نيست به او ملاحظه شده است.
منبع: کتاب روح مجرد