■ میثم تمار و نماز پای نخل شهادت
(میثم)، فرزند یحیی، ابتدا غلام زنی از طایفه بنی اسد بود، حضرت علی(ع) او را خرید و آزاد کرد. 1 وی در زمان پیامبر نیز می زیست; هر چند در حوادث زمان آن حضرت یادی از او نشده، اما او را از اصحاب پیامبر(ص) به شمار آورده اند.
میثم تمّار، مسلمانی فداکار و شیعه ای وفادار و خالص بود. گفته اند که شش پسر داشت که همه همچون پدر، در راه ایمان و مسلمانی استوار بودند و از هواداران اهل بیت به شمار می رفتند. آنها مورد علاقه امامان شیعه بودند. امام حسین، امام باقر و امام صادق بارها از میثم به نیکی یاد کرده اند.2
ارتباط میثم با علی(ع) در زمان خلافت آن حضرت صمیمی تر و بیشتر شد. د ر همان زمان بود که حضرت او را از بردگی رهاند و آزاد کرد.
وی شیفته آن بود که از محضر امیر مؤمنان علی (ع) علم و حکمت بیاموزد. از این رو دل و جان خود را دربست در اختیار معارف علوم علوی گذاشت. حضرت (ع) نیز که او را لایق و با استعداد یافت، دانش و حکمت های فراوانی به وی آموخت، حتی برخی اسرار را که به هر کس نمی توان گفت و آگاهی از حوادث آینده و بلاها و فتنه های زمانه را در اختیار او گذاشت. از این رو میثم تمّار را (صاحب سرّ) امیر المؤمنین می دانند.3
گاهی میثم تمّار، گوشه ای از آموخته ها و رازهایی را که از امام خود فرا گرفته بود، با مردم در میان می گذاشت و مایه شگفتی آنان می شد. این نوع علوم و آگاهی ها را (علم مَنایا و بلایا) می نامند. میثم تمار، رازدار بود و جز به ضرورت و هنگام نیاز، آنچه را از مولایش فرا گرفته بود، فاش نمی ساخت.
وی در کوفه می زیست و میان او و امام علی(ع)، صمیمیتی خاص وجود داشت. حضرت گاهی به مغازه خرما فروشی او می رفت و هم صحبتش می شد و در این دیدارها از قرآن و حکمت های دینی به او می آموخت.4
در صحنه های مختلف، پا به پای یاران خالص علی(ع) حضور داشت و همچون پروانه ای از فروغ ولایتِ علوی، نور می گرفت. همراه افراد زبده ای چون (کمیل) در مواقف نیایش و عبادت مولا حاضر می شد. انیس شب های عرفانی آن حضرت و همدم راز و نیازهای امام بود.
صحنه هایی از عبادت های نیمه شب حضرت در صحراهای بیرون کوفه و رازگویی های مولا با چاه، از زبان میثم تمّار نقل شده است.5
میثم، به واسطه آنچه از زبان مولایش شنیده بود، از شهادت خود آگاه بود. حضرت روزی به او فرمود: ای میثم! چه خواهی کرد آن روز که فرزند ناپاک بنی امیه (ابن زیاد) از تو بخواهد از من بیزاری بجویی؟
میثم گفت: نه، به خدا سوگند، هرگز چنین نخواهم کرد.
امام (ع) فرمود: در غیر این صورت تو را به دار می آویزند و می کشند.
گفت: صبر و مقاومت می کنم. این در راه خدا برایم قابل تحمل است… .
از این رو میثم، پیوسته دار بر دوشی بود که انتظار شهادت داشت و شهادت بر سر عقیده و ایمان را افتخار می دانست و با همه خطرها و فشاره، هرگز از دفاع و جانبداری خاندان رسالت و خط امامت و ولایت دست برنمی داشت. پس از شهادت امیر المؤمنین(ع)، گاهی از کوفه به مدینه می رفت و با امام حسن و امام حسین^ دیدار می کرد.
مردم کوفه، در آن دوران خفقان که امویان حکومت را در دست داشتند، فضایل اهل بیت و مناقب امیر مؤمنان را از زبان او می شنیدند. او به توصیه مولایش علی(ع) عمل می کرد و فضیلت های آن حضرت و این خاندان پاک را همه جا نشر می داد، با آن که می دانست او را دستگیر خواهند کرد و از شاخه نخلی به دار خواهند آویخت. حتّی آن درخت خاص ّ را هم می دانست کدام است.
گاهی هنگام عبور از کنار آن درخت که علی(ع)به وی نشان داده و فرموده بود که بعداً با این درخت، ماجراها خواهی داشت، می ایستاد و در پای آن نخل نماز می خواند و می گفت: مبارکت باد ای نخل! مرا برای تو آفریده اند و تو برای من روییده ای. همیشه به آن نخل می نگریست.
1ـ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 2، ص 291.
2ـ بحار الانوار، ج 53، ص 113.
3ـ سفینة البحار، ج 2، ص 524.
4ـ همان، ص 525.
5ـ بحار الانوار، ج 40، ص 200; نفس المهموم، ص 60.
6ـ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، همان، ص 292.
منبع: پایگاه حوزه