■ خاطره امام خامنه ای از حذب جوانان به مسجد
در مسـجدي که بنـده نماز میخواندم، بین نماز مغرب و عشا هیچ وقت داخل مسـجد جا نبود؛ همیشه بیرون مسـجد هم جمعیت متراکم بود؛ هشـتاد درصـد جمعیت هم از قشـر جوان بودنـد؛ براي خـاطر این که با جوان تماس میگرفتیم. در همان سالها پوستینهاي وارونه مـد شده بود و جوانان خیلی اهل مد آن را میپوشـیدند. یک روز دیدم جوانی که از این پوستینهاي وارونه پوشـیده، صف اول نماز در پشت سجاده من نشسته است؛ یک حاجی محترم بازاري هم که مرد خیلی فهمیدهاي بـود و من خیلی خوشم میآمـد که او در صف اول مینشـست، در کنـار این جوان نشسـته بود. دیـدم رویش را به این جوان کرد و چیزي در گوشـش گفت و این جوان یک بـاره مضـطرب شـد. برگشـتم به آن حـاجی محترم گفتم چه گفتی؟ به جاي او جوان گفت چیزي نیست. فهمیدم که این آقا به او گفته که مناسب نیست شـما با این لباس در صف اول بنشینید! گفتم نه آقا، اتفاقاً مناسب است شما همین جا بنشـینید و تکان نخوریـد! گفتم حاجی! چرا میگویی این جوان عقب برود؟ بگـذار بدانند که جوان با لباسـی از جنس پوسـتین وارونه هم میتوانـد بیایـد به مـا اقتـدا کنـد و نمـاز جمـاعت بخوانـد. برادران! اگر پـول و امکانـات هنري نـداریم، اگر فعلاً ترجمهي قرآن به زبان سـعدي زمانه را نداریم، «اخلاق» که میتوانیم داشته باشیم؛ «فی صفۀ المؤمن بشره فی وجهه وحزنه فی قلبه».
با اخلاق، سـراغ این جوانان و دلها و روحها و وراي قالبهاشان برویـد؛ آن وقت تبلیغ انجام خواهـد شـد.
بیانات در دیدار با مسـئولان سازمان تبلیغات اسلامی در تاریخ
۱۳۷۶/۳/۲۶