قماربازان قهوه خانه ای دیروز، مسجدیها و شهدای انقلابی امروز

■ قماربازان قهوه خانه ای دیروز، مسجدیها و شهدای انقلابی امروز

قماربازان قهوه خانه ای دیروز، مسجدیها و شهدای انقلابی امروز

آیت‌الله نصرالله شاه آبادی درباره بازگشت‌ از نجف به ایران و قبولی امام جماعت مسجد می‌گوید:

پامنار در آن زمان وضعيت عجيبى داشت. بعضى خانه‌ها در هر اتاقش يك يا دو خانواده ساكن بودند، وضعيت فقر و فحشا هم بيداد مي‌كرد. آن موقع در بین جوانان بيتل و هيپى مد بود. يكى را در خيابان ديدم به او سلام كردم و جوياى احوالش شدم گفتم دوست دارم امشب تو را در مسجد ببينم. قبول كرد. به مسجد آمدم و به رفقاى صف اول كه معمولا پيرمردها هستند گفتم اگر جوانى وارد مسجد شد صف اول برايش جا باز كنيد، خودتان برويد صف عقب و اگر صف عقب جا نبود برويد منزل‌تان نماز بخوانيد. جا را براى جوان‌ها خالى كنيد!

عده‌ای ناراحت شدند كه این چه حرفى است که شما مي‌زنيد؟ گفتم اين جوان كه بچه من نيست فرزند شماست كه من به مسجد آوردمش. او مثل نهال مي‌ماند كه مي‌شود با مراقبت او را نگهداشت. او آمادگى تربيت و پرورش را دارد برخلاف شما كه سنتان بالا رفته و تغيير رفتار و كردارتان كار مشكلى است. به‌ هر حال حرف‌هايم موثر واقع شد و آن جوان آمد و جذب شد و دوستش را هم آورد و آن هم ديگرى را و...

 

جوانان هیپی و بیتل در جلسات اخلاق

مسجد ما پر شده بود از جوانان هيپى و بيتل و من براي‌شان جلسات آموزش اخلاق، احكام، تربيت اسلامى و قرآن می‌گذاشتم. هيأتى به‌نام جوانان حضرت على اكبر(ع) تاسيس كردیم هر كجا مي‌رفتم آن‌ها را با خودم مي‌بردم. مردم تعجب مي‌كردند كه اين همه جوان هيپى دور اين شيخ چه مي‌كنند. حتى در يكى از سفرهايم كه آنها را به مشهد برده بودم، بدون من به حرم رفته بودند. مرحوم اسدآقا خلخالى این جوانان را ديده و گفته بود چادر سرتان كنيد! ناراحت شده و جواب داده بودند چرا متلك مي‌اندازى سيد؟ گفته بود اگر مرد هستيد چرا مثل زن‌ها گيس بلند داريد آنها هم گفته بودند ما با آيت‌الله شاه‌آبادى هستيم ايشان فرمودند پيامبر هم موى بلند داشت و اشكالى ندارد. مرحوم آقاى خلخالى هم گفته بود سلام مرا به ايشان برسانيد. وقتى قضيه را شنیدم، گفتم من تا به حال راجع به قيافه و موى شما چيزى نگفتم ولى حالا يك سوال مي‌كنم، چند نفر را سراغ داريد با اين قيافه و تيپ در جامعه كه عاشق و پيرو امام زمان(عج) باشند؟ گفتند هيچكس. گفتم حالا كه ياور امام زمان به اين شكل و قيافه سراغ نداريد چرا خودتان را سياهى لشكر دشمنان آن حضرت مي‌كنيد. شما موهايتان را برخلاف مد و تيپ آنها اصلاح كنيد هر وقت آنها موهايشان را كوتاه كردند شما هم بعكس عمل كنيد. الغرض فردا ديدم همه موهايشان را تراشيده و نزد من آمدند حتى به يكى از اين جوانان پيشنهاد كرده بودند هزار تومان مي‌دهيم مويت را كوتاه نكن، قبول نكرده بود. آن‌ زمان پول سلمانى دو قران بود، هزار تومن خيلى پول مي‌شد، ولى به‌حرف من گوش كرد بود. من زندگي و وقتم را صرف جوانان و مردم كرده بودم.

 

گفت‌وگو با قماربازان قهوه خانه

آیت الله شاه آبادی می گوید: یادم هست که یک بار شب اول ماه رمضان به مسجد مي‌رفتم ديدم در قهوه‌خانه عده زيادى نشسته‌اند رفتم نماز و برگشتم ديدم قهوه‌خانه جاى سوزن انداختن نيست و مشغول قمار و خلاف‌هاى مختلف هستند وكركره آن‌را هم تا نيمه پايين كشيده‌اند. سمت قهوه‌خانه رفتم. رفقاى مسجدى گفتند كجا مي‌رويد آقا، وضع اينجا خيلى خراب است، گفتم شما كارى به‌كار من نداشته باشيد. كركره قهوه‌خانه را بالا كشيدم و وارد قهوه‌خانه شدم و با صداى بلند به همه سلام كردم. آنها هم به احترام من بساط قمار و لهو و‌ لعب‌شان را جمع كردند و يكى هم گفت براى سلامتى حاج‌آقا صلوات.

بلند گفتم اگر قديمي‌ها لوطى بودند پس شما چه هستيد؟ لوطي‌هاى قديم يک عالم كه بهشان اظهار علاقه مي‌كرد برایش جان مي‌دادند، من اينقدر به شما علاقه دارم ولى يك نفرتان سراغم نيامده؛ اين است رسم لوطى گرى؟ ميخواهم دعوت‌تان كنم که فردا شب به خانه من بياييد، چاى و زولبيا و قليان هم هست، من هم برای‌تان حرف می‌زنم. القصه از فردا شب قهوه‌خانه تعطيل شد و به منزل ما آمدند. تا شب آخر ماه رمضان در صحبت‌هایم از آنها حلاليت طلبيدم كه من را ببخشيد وقت‌تان را گرفتم و سرتان را درد آوردم. يكى از همان آقايان قهوه خانه بلند شد گفت حاج آقا خيلى ناشكرى!

 

من تا آن شب كه منزلتان آمدم سر به سجده حق نگذاشته بودم ولى از آن شب نماز خوان شدم، نه تنها من فلانی هم همینطور. با اسامى مختلف و القاب خودشان يكى يكى صدایشان مي‌كرد و اعتراف مي‌كردند و من اشك مي‌ريختم و خدا را شكر مي‌كردم كه توفيق خدمت به من عطا فرمود. اين قدم اول بود. جمع كردن اراذل و قمار بازها از محله با كمك همين جوانان و تاسيس كتابخانه و تبديل خانه پدرى در خيابان اميركبير به مركز آموزش عقائد و قرآن هم قدم ديگر بود.

 

همين جوانان در اول انقلاب و همچنين در زمان جنگ از بهترين نيروهاى پاسدار و كميته شدند و خدمات بسيارى انجام دادند و بعضى نيز به‌شهادت رسيدند. محمد رمضانى (كه قبل از انقلاب به محمد راشكاپور معروف بود!) از پاسداران كميته بود كه وقتى در ميدان ارگ متوجه شد که در كپسول گاز پيك نيك بمب گذاشتند براى جلوگيرى از تلفات، آن‌ را به بغل گرفت و به ‌سمت فضاى ميدان دويد كه همان‌جا منفجر شد و به‌درجه رفيع شهادت رسيد. شهيد على‌اكبر صادقى و على‌اصغر صادقى دو فرزند حاج محمدعلى خادم مسجد ما بودند كه در همين جلسات تربيت شده بودند....

منبع: خبر آنلاین

این مطلب را به اشتراک بگذارید :
اشتراک گذاری در کلوب اشتراک گذاری در  فیس بوک اشتراک گذاری در تویتر اشتراک گذاری در افسران

نوع محتوا : مقاله
تعداد کلمات : 966 کلمه
1398/5/31 ساعت 13:58
کد : 2595
دسته : نماز در سیره شهدا,نماز و مسجد
لینک مطلب
کلمات کلیدی
نماز
دعوت ب نماز
مسجد
جذب به مسجد
شهدای مسجدی
آیت الله نصر الله شاه آبادی
اخلاق قهوه خانه ای
خاطرات تبلیغی
درباره ما
با توجه به نیازهای روزافزونِ ستاد و فعالان ترویج اقامۀ نماز، به محتوای به‌روز و کاربردی، مربّی مختصص و محصولات جذاب و اثرگذار، ضرورتِ وجود مرکز تخصصی در این حوزه نمایان بود؛ به همین دلیل، «مرکز تخصصی نماز» در سال 1389 در دلِ «ستاد اقامۀ نماز» شکل گرفت؛ به‌ویژه با پی‌گیری‌های قائم‌مقام وقتِ حجت الاسلام و المسلمین قرائتی ...
ارتباط با ما
مدیریت مرکز:02537841860
روابط عمومی:02537740732
آموزش:02537733090
تبلیغ و ارتباطات: 02537740930
پژوهش و مطالعات راهبردی: 02537841861
تولید محصولات: 02537841862
آدرس: قم، خیابان شهدا (صفائیه)، کوچۀ 22 (آمار)، ساختمان ستاد اقامۀ نماز، طبقۀ اول.
پیوند ها
x
پیشخوان
ورود به سیستم
لینک های دسترسی:
کتابخانه دیجیتالدانش پژوهانره‌توشه مبلغانقنوت نوجوانآموزش مجازی نمازشبکه مجازی نمازسامانه اعزاممقالات خارجیباشگاه ایده پردازیفراخوان های نماز