■ این همه تأکید درباره نمازشب برای چیست؟
مناجات شبانه
در یکی از جلسات گذشته روایتی را خواندم که در آن خدای متعال به یکی از صدَیقین وحی میفرماید که من بندگانی دارم که آنها را دوست دارم و آنها نیز مرا دوست میدارند. در ادامه روایت، خداوند در پاسخ به پرسش آن صدَیق، درباره نشانههای این بندگان، میفرماید: این بندگان روز را با مواظبت از سایهها [۱] به شب میرسانند و هنگامی که سایهها تمام شد و خورشید غروب کرد، همانند پرندگانی که به آشیانههایشان میروند، به جایگاهی برای راز و نیاز با خدا میشتابند.
در آیات و روایات توجه خاصی به راز و نیاز و ارتباط شبانه با خدای متعال شده است و با مراجعه به احادیث قدسی که بر انبیای گذشته وحی شده است، درمییابیم که این امر در ادیان گذشته نیز مطلوب بوده است. خداوند در آیات ابتدایی سوره مزمل که در همان آغاز رسالت بر پیغمبر صلیاللهعلیهوآله نازل شده است، میفرماید: یَا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ× قُمِ اللَّیْلَ إِلَّا قَلِیلًا× نِصْفَهُ أَوِ انقُصْ مِنْهُ قَلِیلًا× أَوْ زِدْ عَلَیْهِ وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلًا؛ شب را قیام کن و نصف شب، یا دو ثلث شب و یا حداقل ثلث شب را به عبادت بپرداز! سپس میفرماید: إِنَّ رَبَّکَ یَعْلَمُ أَنَّکَ تَقُومُ أَدْنَی مِن ثُلُثَیِ اللَّیْلِ وَنِصْفَهُ وَثُلُثَهُ وَطَائِفَةٌ مِّنَ الَّذِینَ مَعَکَ؛ خدا میداند که تو هر شب، از دو تا یک ثلث شب را به عبادت میپردازی؛ وقتی فراغت بیشتری داری دو ثلث، برخی اوقات نصف، اما هیچگاه عبادت تو کمتر از ثلث شب نمیشود.
جالب این است که میفرماید: وَطَائِفَةٌ مِّنَ الَّذِینَ مَعَکَ؛ تنها تو نیستی که اینگونه عبادت میکنی؛ جمعی از کسانی که به تو ایمان آوردهاند نیز اینگونهاند. در آیه دیگر میفرماید: کَانُوا قَلِیلًا مِّنَ اللَّیْلِ مَا یَهْجَعُونَ* وَبِالْأَسْحَارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ [۲] اندکی از شب را استراحت میکنند و بیشتر آن را به عبادت میپردازند. به هر حال شب موقعیت خاصی دارد. البته عبادت همیشه مطلوب است و بعضی از عبادتها همانند نماز ظهر، عصر و نافلهها و دعاهای آنها حتما باید در روز انجام بگیرد، ولی اینها در مقابل عبادتهای شب کمرنگ است و اهتمام به عبادت شب بیشتر است.
در روایت دیگری نقل شده که به حضرت موسی علینبیناوآلهوعلیهالسلام وحی شد: یَا ابْنَ عِمْرَانَ! کَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ یُحِبُّنِی فَإِذَا جَنَّهُ اللَّیْلُ نَامَ عَنِّی؛ ای موسی! کسی که میگوید من خدا را دوست دارم، اما شب - هنگامیکه تاریکی همه جا را فرا میگیرد - به خواب میرود و به یاد من نیست، دروغ میگوید. در ادامه خداوند میفرماید: أَ لَیْسَ کُلُّ مُحِبٍّ یُحِبُّ خَلْوَةَ حَبِیبِهِ؟ [۳] آیا میشود برای کسی زمینه خلوت با محبوبش فراهم شود و خودداری بکند!؟ انسان کسی را دوست بدارد و مدتها منتظر فرصتی برای گفتوگوی خاص و درد دل با او باشد، حال که وسیله فراهم است و هیچ سر و صدایی نیست، بخوابد!؟ در کتابهای ادعیه و امثال آن نیز مناجاتهای خاصی مخصوص سحرخیزان وارد شده است که برخی از آنها مضامین بسیار جالبی دارد که بر همین نکته تکیه میکند که در روز، تکالیف شرعی و اجتماعی و گرفتاریهای زندگی مجالی نمیدهد که انسان فرصت راز و نیاز با خدا را پیدا کند، ولی شب، هنگام سکوت، آرامش و وقت خلوت است. اگرچه امروزه شبها نیز همانند روز شده است و برخیها روزها میخوابند و شبها برای کار یا گردش بیرون میروند، ولی به هر حال ساعتهایی در شب مخصوص خواب، استراحت و خلوت است.
در مناجاتی منسوب به امام سجادعلیهالسلام، هنگام شب را چنین توصیف میفرماید: إِلَهِی غَارَتْ نُجُومُ سَمَاوَاتِکَ وَنَامَتْ عُیُونُ أَنَامِکَ ... وَغَلَّقَتْ مُلُوکُ بَنِی أُمَیَّةَ عَلَیْهَا أَبْوَابَهَا وَطَافَ عَلَیْهَا حُرَّاسُهَا؛ [۴] خدایا! جای ستارگانی که وسط آسمان بودند، تغییر کرده و به افق نزدیک شدهاند. چشم مردم به خواب رفته و سکوت و آرامش دنیا را فراگرفته است. پادشاهان درهای کاخهایشان را بستهاند و نگهبانان را بر آنها گماشتهاند تا کسی شبانه حمله نکند. درها بسته است و اجازه ورود به کسی نمیدهند، اما در خانه تو باز است و هیچ حاجب و مانعی نیز وجود ندارد. تو دوستانت را دعوت و سفارش و اصرار میکنی که بیایید من برای آمرزش گناهان و قضای حوائج و انس گرفتن با شما آماده هستم.
چرایی و چیستی مناجات شبانه
در اینجا این سؤال مطرح میشود که عبادت و مناجات شب چه خصوصیتی دارد؟ چه لزومی دارد که انسان با خدا خلوت کند و در هنگام شب به عبادت بپردازد؟ این همه تأکید درباره نماز شب برای چیست و اینکه حتی اگر مثلا یازده رکعت نماز شب را نمیتوانید بخوانید، حداقل سه رکعت «شفع» و «وتر» را بخوانید؛ اگر همین سه رکعت را نیز نمیتوانید، یک رکعت وتر را بخوانید. باز اگر همه این یک رکعت را نمیخوانید به یک حمد و سوره یا حداقل یک حمد تنها اکتفا کنید؟ سحرخیزی و استفاده از وقت فراغت شب چه خصوصیتی دارد؟ سنت پیغمبر اکرم (ص) این بود که برای نماز شب سه مرتبه بلند میشدند؛ یک مرتبه بلند میشدند و چهار رکعت نماز میخواندند، سپس بعد از کمی استراحت، چهار رکعت دیگر را میخواندند. باز استراحت میکردند و بالاخره بار سوم سه رکعت شفع و وتر را میخواندند. برخی از بزرگان و علما که مقید بودند به سنت پیامبر (ص) تأسی کنند، نیز به همین صورت رفتار میکردند.
در روایتی امام صادق علیهالسلام میفرماید: الیس کل محب یحب خلوة حبیبه [۵]؛ آیا هر عاشقی دوست ندارد که با معشوقش خلوت کند!؟ چرا انسان خلوت را دوست دارد و آن را نسبت به جلوت ترجیح میدهد؟ این موضوع درباره انسانها ممکن است علتهای مختلفی داشته باشد، اما علت اصلی عقلایی آن (علاوه بر جنبه روانشناختی) این حقیقت است که لازمه محبت آن است که محب میخواهد ارتباط خصوصی با محبوب داشته باشد و با او درددل، گفتوگو و اظهار محبت کند. نکته اصلی این خواسته نیز آن است که انسان میخواهد محبوبش نیز او را دوست بدارد و برای تقویت این رابطه عاطفی طرفینی میخواهد تمام توجهاش به محبوب باشد، و محبوب نیز تمام توجهاش به او باشد. همه انسانها این را میفهمند که وقتی با دوست خود سخن میگویند، میخواهند او به آنها توجه کند و اگر او روی برگرداند و با دیگری سخن بگوید، ناراحت میشوند. علت اینکه انسان میخواهد با دوستش خلوت کند نیز همین است که در خلوت، کس دیگری مزاحم انسان نیست و چیزی طرف مقابل را از توجه به او باز نمیدارد، و حتی گاهی از نور و سر و صدا نیز پرهیز میشود. شاید دیدهاید در برخی از رستورانها چراغهای کمنور و حتی شمع روشن میکنند و دوستانی که با هم به آنجا میروند، مقیدند که فرد دیگری به آنها توجه نداشته باشد. شاید علت اینکه در غزلها، چکامهها و داستانهای عاشقانه، مسأله «رقیب» جایگاه خاصی دارد، همین باشد. البته این مسأله گاهی از روی حسادت است، ولی جهت عقلایی نیز دارد و آن این ا ست که وقتی رقیبی در کار باشد نیمی از توجه محبوب به او معطوف میشود. محب میخواهد همه توجه محبوب به او باشد و وقتی میبیند دل محبوب با کس دیگری است و او را نیز دوست دارد و یا کس دیگری مزاحم گفتوگویشان است، ناراحت میشود.
تفاوت خلوت با خدا و خلوت با انسان
از آنجا که انسانها تعلقات متعددی دارند، در رابطه با آنها راه فراری از این مشکل نیست. شاید نتوان در عالم، عاشق و معشوقی پیدا کرد که همه توجهشان فقط به یکدیگر باشد، اما محبت خدا اینگونه نیست. با اینکه خدا میلیاردها مخلوق دارد، اگر همه عاشق او باشند، میتواند با هر یک، آنچنان رفتار کند که گویی جز او بندهای ندارد. لایشغله شأن عن شأن [۶]؛ توجه خداوند تجزیه نمیشود که مقداری از آن به کسی و مقداری دیگر، به دیگری تعلق بگیرد. وقتی کسی بداند خدا به او عنایت دارد، نگران اینکه به دیگری نیز عنایت دارد، نیست و میداند که عنایت خداوند به دیگری از عنایت خداوند به او نمیکاهد. نگرانی بهخاطر این بود که توجه محبوب به محب کم شود و رابطهای که با او دارد کاهش پیدا کند. از اینرو درباره خداوند مسأله رقابت معنی ندارد و هرچند خداوند میلیاردها محب داشته باشد، با همه آنها آن چنان است که گویی یک بنده بیشتر ندارد و همه میتوانند با او خلوت کنند و توجه او را به خود جلب کنند و کثرت دوستداران نیز ضرری به آن نمیزند.
از آنجا که ما انسانها این مطالب را با خودمان قیاس میکنیم، تصور آن برایمان مشکل است. ما انسانها اگر دو نفر را دوست داشته باشیم، نصف دلمان برای این است و نصف دیگرش برای دیگری. خیال میکنیم خدا نیز همین طور است و العیاذ بالله وقتی همه بندگانش را دوست میدارد، دلش به تعداد بندگان تقسیم میشود. ولی نه تنها، خدا اینگونه نیست، بلکه بندههای خاص خدا نیز این طور نیستند. وقتی شما به حرم حضرت معصومه سلاماللهعلیها میروید، میبینید افراد با زبانها و حاجات مختلف ایشان را صدا میزنند، آیا فکر میکنید که ایشان اینها را نمیشنوند!؟ فهم این مطلب در قیاس با ما انسانهای عادی مشکل است. اگر سه یا چهار نفر با ما سخن بگویند، سخنان همه آنها را نمیتوانیم بفهمیم و به زحمت یک یا دو نفر را مخاطب قرار میدهیم. البته کارشناسان گفتهاند اگر انسان تمرین کند میتواند حدااکثر تا هفت صدا را با هم بشنود. اما این کجا و شنیدن و جواب دادن هزاران نفر با هم کجا؟ اولیای خدا حتی میدانند حاجت هر فرد چگونه باید برآورده شود و همان را از خدا میخواهند و خدا نیز تفضل میکند. این درباره حضرت معصومه است که نه پیغمبر است و نه امام، بلکه دختری والامقام از این خاندان است. حساب امام معصوم که دیگر جداست و اگر تمام عالم یکجا وجود مقدس حضرت ولیعصر اروحنافداه را صدا بزنند همه را می شنود.
گفتیم که خواست انسان این است که توجه محبوبش، فقط به او باشد و ظرفیت او را پر کند. این حالت معمولا در خلوت پیدا میشود. این است که دو طرف میخواهند ارتباط در خلوت باشد تا توجه هر دو کاملا به یکدیگر باشد و یک رابطه روحی طرفینی در کاملترین وجه آن برقرار بشود. در چنین شرایطی گاهی حتی نور نیز مزاحم است و محب تنها به همان اندازه از نور بهره میگیرد که بتواند صورت محبوب را ببیند. شاید گاهی این حالت به اندازهای برسد که دیدن صورت نیز برای فرد مطلوب نیست و همین که بداند توجه طرف به اوست، لذت میبرد. بنابراین طبیعی است که انسان بخواهد با محبوب خود خلوت داشته باشد.
مناجات شبانه؛ ادای حق دوستی
آیا ما واقعا خدا را دوست داریم؟ آیا درست است که ما از خدایی که این همه نعمت به ما داده است و علیرغم روسیاهیها و آلودگیهایمان، ما را در آغوش لطف، رحمت و کرم خودش میپذیرد، روی برگردانیم و تمام شب را بخوابیم و هیچ یادی از خدا نکنیم!؟ خوب است انسان در این باره مقداری فکر کند. در روایات نیز تأکید شده است که اگر طالب محبت هستید، فکر کنید. اندیشیدن درباره نعمتها، صفات کمالیه، الطاف، گذشتها و بزرگواریهای خداوند باعث میشود که محبت انسان به خداوند بیشتر بشود. البته اینگونه نیست که کسانی که شب تا به صبح میخوابند و مثلا برای نماز شب بلند نمیشوند، خدا را دوست نمیدارند، ولی حداقل حق دوستی را ادا نمیکنند و اشتغالات دیگر، قلبشان را گرفته و محبت به قدری نیست که بر آنها غالب شود. باید بدانیم که حد نصاب محبت این است که انسان حداقل از مجموع ساعات شب، نیم ساعت را برای گفتوگوی با خدا در نظر بگیرد. بهخصوص که او خود دعوت و اصرار میکند و پیغمبر میفرستد و چند آیه قرآن درباره اهمیت این امر نازل میکند. بی توجهی به این امر جفاست و انسان باید بکوشد مقداری از وادی محبت بهرهای ببرد و بداند همه نعمتهای خدا، خوردنیها آشامیدنیها نیست.
تزاحم واجب و مستحب
پرسشی دیگر که بهخصوص برای ما طلبهها مطرح میشود این است که درست است که ما خدا را دوست داریم و دروغ نیز نمیگوییم، اما وظایفی داریم که خدا برای ما تعیین کرده است. مثلا درس خواندن برای ما تکلیفی واجب است و باید مباحثه و مطالعه کنیم و به دنبال تبلیغ و تحقیق و امثال آن برویم. این تکالیف واجب است ولی سحرخیزی و امثال آن مستحب است. آیا جایز است ما به خاطر یک امر مستحب از واجبمان کم بگذاریم؟ این پرسش در لفظ قابل طرح است و روشن است که قطعا همه فقها پاسخ خواهند داد که تکلیف واجب بر امر مستحب مقدم است و اگر تزاحمی بود، باید مستحب را ترک، و واجب را انجام داد. اما حقیقت این است که مطلب چیز دیگری است. ما در طول شبانهروز بهجز وقتهایی که صرف درس و بحث و کارهای واجب میکنیم، وقتهای دیگری نیز داریم که اگر برای آنها برنامهریزی کنیم، میتوانیم دست کم یک ربع ساعت پیش از فجر بلند شویم و آن را به سحرخیزی اختصاص دهیم، و اگر خسته بودیم، بعد از نماز صبح استراحت کنیم. البته خواب بین الطلوعین نیز کراهت دارد، اما در دوران امر بین سحرخیزی و ترک خواب بین الطلوعین، سحرخیزی اولی است.
نقل کردهاند که در زمان شیخ انصاری رضواناللهعلیه طلبهای این مسأله را خدمت ایشان مطرح کرد و گفت ما میخواهیم مستحبات بهخصوص نافله شب را انجام دهیم، ولی درس و بحث داریم؛ آیا جایز است که از مطالعهمان کم بگذاریم و در عوض نافله بخوانیم؟ [۷] شیخ انصاری از او میپرسد: شیخنا شما قلیان میکشید؟ وقتی طلبه پاسخ میدهد که بله آقا ما مثل همه قلیان میکشیم [۸]، شیخ می گوید: یکی از اینها را کم کن و در عوض نافله شب را بخوان. قلیان کشیدن مقدمات دارد و آماده کردن تنباکو و ذغالش وقت میبرد. یکی را کم کن و در عوض نافله بخوان. این ثوابش بیشتر از قلیان کشیدن است و دیگر تزاحمی واقع نمیشود.
خدا انشاءالله به همه ما توفیق بدهد که به آنچه مورد رضایت او و موجب سعادت ماست عمل کنیم.
----------------------------------
پاورقی:
[۱]. به احتمال قوی منظور این است که پیش از ظهر منتظر تمام شدن سایه هستند تا نمازشان را اول وقت بخوانند و پس از آن نیز منتظرند سایه به حدی برسد که وقت فضلیت نماز عصر را درک کنند.
[۲]. ذاریات، ۱۷-۱۸
[۳]. الأمالی(للصدوق)، ص ۳۵۷.
[۴]. دعائم الإسلام، ج۱، ص ۲۱۲.
[۵]. الأمالی(للصدوق)، ص ۳۵۶.
[۶]. إقبال الأعمال، ج۱، ص ۲۰۱
[۷]. حال شاید مطالعه را به عنوان واجب نیز فرض نمیکرده است و میخواسته بداند بین این دو تا مستحب کدام افضل است.
[۸]. در گذشته قلیان کشیدن بین عموم مردم امر رایجی بود، و حتی در بین علما و طلبهها نیز مرسوم بود.
منبع:حوزه